پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

مقدمات تفسیر قرآن


مقدمات تفسیر قرآن
● وجوه و نظائر در قرآن
یکی از مسایل قرآنی،مساله‏«وجوه و نظائر»است،که راه احتمال را در فهم‏معانی قرآن باز نموده و گاهی موجب اشتباه برخی و گاه موجب دست آویزی برای‏فتنه جویان شده است.فهم معانی قرآن نیاز به ورزیدگی و اندیشه عمیق دارد تاامکان سد احتمالات میسر گردد،لذا شناخت وجوه و احتمالات و نیز اشباه و نظائریک ضرورت تفسیری به شمار می‏رود.در این زمینه کتاب‏ها و رساله‏های فراوانی‏نوشته شده و نیز تالیفاتی با عنوان‏«غریب القرآن‏»یا«تاویل مشکل القرآن‏»ارائه‏شده است.پیشینیان در این زمینه کوشش فراوانی نموده و برای حل مشکلات‏قرآنی آثار نفیسی از خود به یادگار گذارده‏اند.
اولین کسی که در این وادی قدم نهاد،ابو الحسن مقاتل بن سلیمان بلخی‏خراسانی(متوفای ۱۵۰)است.وی از تابعین بنام شمرده اکنون در دست رسم است و با ضمیمه تحقیق دکتر عبد الله محمود شحاتهٔ به سال ۱۹۷۵ م به چاپ رسیده است. می‏شود (۱) .کتاب وی
پس از وی افراد دیگری نیز در این مسیر گام نهاده‏اند.به گفته جلال الدین‏سیوطی،ابو الفرج(متوفای ۵۹۷)،واعظ و محدث و مفسر معروف و ابن دامغانی وابو الحسین محمد بن عبد الصمد مصری و ابن فارس و دیگران،در این زمینه‏کتاب‏هایی نوشته‏اند،که کتاب ابن فارس در اختیار جلال الدین سیوطی بوده و درکتاب‏«اتقان‏»از آن نقل کرده است.
عمده‏ترین کتاب در دست در این زمینه کتاب‏«وجوه و نظائر»نوشته ابو الفضل‏حبیش بن ابراهیم تفلیسی(متوفای حدود سال ۶۰۰) است.این کتاب به فارسی‏نگاشته شده و دکتر مهدی محقق آن را تحقیق نموده در اختیار خوانندگان قرار داده‏است.این کتاب در واقع،تکمیل شده کتاب مقاتل ابن سلیمان است.مؤلف ابتدا به‏عربی بر آن افزوده سپس با اضافاتی آن را به فارسی در آورده است. خود چنین گوید:
«چون از تصنیف کتاب‏«بیان التصریف‏»بپرداختم،نگاه کردم به کتاب‏«وجوه‏القرآن‏»که مقاتل بن سلیمان رحمهٔ الله به تازی ساخته بود بسیار کلمت را از اسماء و افعال وحروف که او شرح آن،دو وجه یا سه وجه بیان کرده بود،در کتاب تفسیرابو الحسین ثعلبی رحمهٔ الله هر کلمتی را چهار و پنج وجه موجود یافتم و بسیار کلمت را که‏او سه و چهار وجه گفته بود،در تفسیر ثعلبی هر یک را شش و هفت وجه معنی‏یافتم.و بسیار کلمت را وجوه فرو گذاشته بود.و نیز ترتیب کتاب نه بر طریقی نهاده‏بود که استخراج آن چه طلب کنند به وقت‏حاجت‏شرح وجوه آن کلمت را به زودی‏بیابند.پس چون احوال کتاب وی بدین صفت دیدم خواستم که در وجوه قرآن‏کتابی سازم کامل و مفید که آن چه در کتاب ثعلبی و تفسیر سور آبادی و تفسیر نقاش‏و تفسیر شاپور و تفسیر واضح و در کتاب مشکل(ابن)قتیبه و کتاب غریب القرآن‏عزیری در وجوه قرآن بیان کرده است،بر طریق اختصار آن جمله در کتابم موجودباشد...و بر وسع طاقت‏شرح وجوه هر کلمتی را به پارسی واضح بیان کردم و هر وجهی چند آیت از قرآن به دلیل آوردم...» (۲) .
▪ تعریف وجوه و نظائر
وجوه،درباره محتملات معانی به کار می‏رود و نظائر،درباره الفاظ و تعابیر.اگردر لفظ یا عبارتی چند معنا احتمال رود،این معانی را«وجوه‏»گویند.بدین معنا که‏عبارت مذکور را بتوان بر چند وجه تعبیر کرد و هر وجهی را تفسیری شمرد.نظائر درالفاظ یا تعابیر مترادفه به کار می‏رود و آن هنگامی است که چند لفظ(کلمه یا جمله)
یک معنای تقریبی واحد را افاده کنند.این بیش‏تر در الفاظی یافت می‏شود که دارای‏معانی متقارب و مترادف باشند و جدا ساختن آن‏ها گاه دشوار می‏نماید.در قرآن ازهر دو نوع فراوان یافت می‏شود.لذا شناخت وجوه و نظائر در قرآن یک ضرورت‏تفسیری به شمار می‏رود.
جلال الدین سیوطی در تعریف وجوه چنین گوید:«فالوجوه للفظ المشترک الذی‏یستعمل فی عدهٔ معان،کلفظ الامهٔ.. (۳) ،وجوه لفظ مشترکی را گویند که در چند معنابه کار می‏رود،مانند لفظ‏«امت‏»که به سه معنا آمده:ملت،طریقت و مدت‏».امت‏به معنای ملت در آیه و کذلک جعلناکم امهٔ وسطا (۴) ،این چنین است که ما شمار را ملتی‏میانه قرار دادیم‏».امت‏به معنای طریقت نظیر آیه: انا وجدنا آبائنا علی امهٔ و انا علی‏آثارهم مقتدون (۵) ،ما پدرانمان را بر طریقتی[روشی]یافتیم و ما همان را دنبال‏می‏کنیم‏».امت‏به معنای مدت نظیر آیه: و قال الذی نجا منهما و ادکر بعد امهٔ... (۶) ،و آن‏کس از آن دو[زندانی]که نجات یافته و پس از مدتی[یوسف را]به خاطر آورده بود،گفت...».
در تعریف نظائر گوید:«و النظائر،کالالفاظ المتواطئهٔ...،نظائر الفاظی را گویند که‏با یک دیگر هم آهنگ و هم تا باشند»مانند الفاظ مترادفه که معانی آن‏ها یک‏سان یانزدیک به هم باشند.
وجوه محتمله در الفاظ و عبارات قرآن،به ویژه در جمله‏های ترکیبی-چنان چه‏اشارت رفت-فراوان است و تا کسی این وجوه محتمله را نداند،درست را ازنادرست تشخیص نخواهد داد و بر حقیقت تفسیر آیه آگاه نخواهند شد چه پی بردن‏به حقیقت،به میزان تشخیص و توانایی جدایی صحیح از مستقیم بستگی دارد.به‏هر تقدیر در قرآن این ویژگی وجود دارد که در بسیاری از تعابیر آن راه احتمالات بازاست.برای روشن شدن معنا باید راه احتمالات سد شود.
مولا امیر مؤمنان علیه السلام فرموده:«القرآن حمال ذو وجوه،قرآن محتملات گوناگونی‏را پذیرا است‏».هر یک از آیات کشش معانی مختلفی را دارد لذا باید اندیشید تا راه‏درست را برای رسیدن به معانی صحیح یافت.این سخن را علی علیه السلام هنگامی به ابن‏عباس فرمود که خواست او را به احتجاج با خوارج روانه کند.آن گاه دستور فرمود:
«لا تخاصمهم بالقرآن،فان القرآن حمال ذو وجوه تقول و یقولون...و لکن حاججهم‏بالسنهٔ،فانهم لن یجدوا عنها محیصا (۷) ،با قرآن با آنان درگیر نشو،زیرا قرآن معانی‏گوناگونی را پذیرا است،می‏گویی و می‏گویند...ولی با سنت‏با آنان از در گفتگودر آی،زیرا راه چاره‏ای جز پذیرفتن و تسلیم شدن نخواهند داشت‏».ابن عباس باانجام دستور امیر مؤمنان بر خصم پیروز گردید.
از این رو،از قتادهٔ بن سلیمان نقل است که گفت:«لا یکون الرجل فقیها کل الفقه‏حتی یری للقرآن وجوها کثیرهٔ،فقیه توانا کسی است که برای قرآن وجوه محتمله‏فراوان بداند».از ابو الدرداء نیز روایت‏شده:«انک لن تفقه کل الفقه حتی تری للقرآن‏وجوها» (۸) .پس درک صحیح قرآن در آن است که یک مفسر دانا تمامی وجوه محتمله‏آیات را بداند و بتواند صحیح آن را از سقیم جدا سازد.لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده‏است:«القرآن ذلول ذو وجوه،فاحملوه علی احسن الوجوه (۹) ،قرآن هم چون شتر رام به هر طرف می‏توان او را برد،ولی آن را بر بهترین وجه راه برید».
● قرآن خود چگونه تفسیر می‏پذیرد؟
از جانبی قرآن مجید کتابی است همگانی و همیشگی و همه را مورد خطاب قرار داده بمقاصد خود ارشاد و هدایت میکند و نیز با همه‏بمقام تحدی و احتجاج میآید و خود را نور و روشن کننده و بیان کننده همه چیز معرفی میکند و البته چنین چیزی در روشن شدن خود نباید نیازمند دیگران باشد.
و نیز در مقام احتجاج باینکه کلام بشر نیست میگوید (۱۰) قرآن کلام یکنواختی است که هیچگونه اختلافی در آن نیست و هر گونه اختلافی که بنظر میرسد بواسطه تدبر در خود قرآن حل میشود و اگر کلام خدا نبود این طور نبود.و اگر چنین کلامی در روشن شدن مقاصد خود حاجت‏بچیزی دیگر یا کسی دیگر داشت این حجت تمام نبود.
زیرا اگر مخالفی مورد اختلافی پیدا کند که از راه دلالت لفظی خود قرآن حل نشود از هر راه دیگری غیر لفظ حل شود مانند اینکه ارجاع به پیغمبر اکرم (ص) شود و وی بدون شاهدی از لفظ قرآن بفرماید مراد آیه چنین و چنان است البته مخالفی که معتقد بعصمت و صدق آنحضرت نیست اقناع نخواهد شد و بعبارت دیگر بیان و رفع اختلاف پیغمبر اکرم (ص) مثلا بدون شاهد لفظی از قرآن تنها بدرد کسی میخورد که بنبوت و عصمت آنحضرت ایمان داشته باشد و روی سخن و طرف احتجاج در آیه «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» با مخالفین دعوت و کسانی است که ایمان بنبوت و عصمت آنحضرت ندارند.و قول خود آنحضرت بی‏شاهد قرآنی مسلم آنان نمی‏باشد.
و از طرف دیگر خود قرآن ببیان و تفسیر پیغمبر اکرم (ص) و پیغمبر اکرم ببیان و تفسیر اهل بیت‏خود حجیت میدهد.
نتیجه این دو مقدمه اینست که در قرآن مجید برخی از آیات با برخی دیگر تفسیر شود و موقعیت پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت او در برابر قرآن موقعیت معلمین معصومی باشد که در تعلیم خود هرگز خطا نکنند و قهرا تفسیری که آنان کنند با تفسیری که واقعا از انضمام آیات بهمدیگربدست میآید مخالف نخواهد بود.
● قرآن مجید ظاهر و باطن دارد
خدای متعال در کلام خود میفرماید: «و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا» (۱۱) ترجمه: خدا را بپرستید و هیچ چیزی را-در عبادت-شریک او قرار مدهید) و ظاهر این کلام نهی از پرستش معمولی بتها است چنانکه میفرماید: «فاجتنبوا الرجس من الاوثان‏» (۱۲) ترجمه:دوری گزینید از پلیدیها که بتها باشند) .
ولی با تامل و تحلیل معلوم میشود که پرستش بتها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیر خدا است و بت‏بودن معبود نیز خصوصیتی ندارد چنانکه خدای متعال اطاعت‏شیطان را عبادت او شمرده میفرماید: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان‏» (۱۳) ترجمه:آیا فرمان ندادم به شما ای بنی آدم که شیطان را مپرستید) .
و با تحلیلی دیگر معلوم میشود که در طاعت و گردن گذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنانکه از غیر نباید اطاعت کرد از خواستهای نفس در برابر خدای متعال نباید اطاعت و پیروی نمود چنانکه خدای متعال اشاره می‏کند: «افرایت من اتخذ الهه هواه‏» (۱۴) ترجمه:آیا دیدی کسی را که هوای نفس خود را خدای خود قرار داده) .
و با تحلیل دقیق‏تری معلوم میشود که اصلا بغیر خدای متعال نباید التفات داشت و از وی غفلت نمود زیرا توجه بغیر خدا همان استقلال دادن باو و خضوع و کوچکی نشان دادن در برابر اوست و این ایمان روح عبادت و پرستش میباشد خدای متعال میفرماید: «و لقد ذرانا لجهنم کثیرامن الجن و الانس تا آنجا که میفرماید: اولئک هم الغافلون‏» (۱۵) ترجمه:سوگند میخورم ما بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم-تا آنجا که میفرماید:آنان همان غفلت کنندگان-از خدا-هستند) چنانکه ملاحظه میشود از آیه کریمه: «و لا تشرکوا به شیئا» ابتدائا فهمیده میشود اینکه نباید بتها را پرستش نمود و با نظری وسیعتر اینکه انسان از دیگران بغیر اذن خدا پرستش نکند و با نظری وسیعتر از آن اینکه انسان حتی از دلخواه خود نباید پیروی کند و با نظر وسیعتر از آن اینکه نباید از خدا غفلت کرد و بغیر او التفات داشت.
همین ترتیب یعنی ظهور یک معنای ساده ابتدائی از آیه و ظهور معنای وسیعتری بدنبال آن و همچنین ظهور و پیدایش معنائی در زیر معنائی در سرتاسر قرآن مجید جاری است و با تدبر درین معانی معنای حدیث معروف که از پیغمبر (ص) ماثور و در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعهٔ ابطن‏» روشن میشود. (۱۶)
بنابر آنچه گذشت قرآن مجید ظاهر دارد و باطن (یا ظهر و بطن) که هر دو از کلام اراده شده‏اند جز اینکه این دو معنی در طول هم مرادند نه در عرض همدیگر نه اراده ظاهر لفظ اراده باطن را نفی میکند و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر میباشد.
● چرا قرآن مجید از دو راه ظاهر و باطن سخن گفته؟
۱) انسان در زندگی ابتدائی خویش که دنیوی و موقتی است مانند یک حبابی خیمه هستی خود را روی دریای بیکران ماده زده در همه فعالیتهائی که در مسیر وجود میکند سر سپرده امواج خروشان ایندریای‏بیکران است و سر و کار با ماده دارد.
حواس بیرونی و درونیش بماده و مادیات مشغول و افکارش نیز پای بند معلومات حسی‏اش میباشد، خوردن و آشامیدن و نشستن و برخاستن و گفتن و شنودن و رفتن و آمدن و جنبیدن و آرمیدن و بالاخره همه فعالیتهای زندگی را روی ماده انجام میدهد و فکری جز این ندارد.
و گاهی که پاره‏ای از معنویات را مانند دوستی و دشمنی و بلندی همت و بزرگی مقام و نظائر آنها تصور میکند، اکثریت افهام آنها را بواسطه مجسم ساختن مصداقهای مادی در نظر تصور میکنند چنانکه شیرینی پیروزی را با شیرینی قند و شکر و جاذبه دوستی را با کشش مغناطیس و بلند همتی را با بلندی مکان یا جای یکی از ستارگان و بزرگی مقام را با بزرگی کوه یا نظیر آن حکایت مینمایند.
در عین حال افهام در توانائی درک و تفکر معنویات که از جهانی وسیعتر از ماده میباشند مختلفند و مراتب گوناگون دارند، فهمی است که در تصور معنویات هم افق صفر است و فهمی است که کمی بالاتر از آن می‏باشد و بهمین ترتیب تا برسد به فهمی که با نهایت آسانی وسیعترین معنویات غیر مادی را درک میکند.
و در هر حال هر چه توانائی فهمی در درک معنویات بیشتر باشد بهمین نسبت تعلقش بجهان ماده و مظاهر فریبنده‏اش کمتر و همچنین هر چه تعلق کمتر توانائی درک معنویات بیشتر می‏باشد، و با این وصف افراد انسان با طبیعت انسانی که دارند همگی استعداد این درک را دارند و اگر استعداد خود را ابطال نکنند قابل تربیتند.
۲) از بیان گذشته این نتیجه بدست میآید که معلومات هر یک از مراتب مختلف فهم را بمرتبه پائین‏تر از خود نمیشود تحمیل کرد و گرنه نتیجه معکوس خواهد داد و مخصوصا معنویاتی که سطح‏شان از سطح ماده و جسم بسی بالاتر است اگر بی‏پرده و پوست کنده بفهم عامه مردم‏که از حس و محسوس تجاوز نمیکند تحمیل شود بکلی ناقض غرض خواهد بود.اینجا بعنوان نمونه مذهب و ثنیت را میتوان ذکر نمود:کسی که با تامل عمیق در بخش او پا نیشاد و یدای هندی دقت کند و همه اطراف سخنان این بخش را پائیده برخی را با برخی تفسیر کند خواهد دید که هدفی جز توحید خالص و یگانه پرستی ندارد ولی متاسفانه چون بی‏پرده و لفافه بیان شده وقتی که نقشه توحید خدای یگانه که در او پا نیشادها تنظیم شده در سطح افکار عامه پیاده میشود جز بت‏پرستی و اعتراف بخدایان بسیار از آب در نمیآید. پس در هر حال اسرار ماوراء طبیعت و ماده را بپای بندان عالم ماده در پس پرده باید گفت.
۳) در عین حال که در مذاهب دیگر برخی از مردم از مزایای دینی محرومند مانند صنف زن در مذهب برهمنی و کلیمی و مسیحی و مانند محرومیت عامه از مداخله در معارف کتاب‏های مقدس در وثنیت و مسیحیت، اسلام هیچگونه محرومیتی در مزایای مذهبی برای کسی قائل نیست و عامه و خاصه و زن و مرد و سیاه و سفید در امکان دست‏یافتن بامتیازات مذهبی پیشش مساوی میباشند چنانکه خدای متعال میفرماید: «انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض‏» (۱۷) ترجمه:من تباه نمیکنم عمل عمل کننده‏ای را از شما از مرد یا زن همه از همدیگرید-از یکنوعید-) و میفرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم‏» (۱۸) ترجمه:ای مردم ما همه شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما رابگروههای بزرگ و کوچک قسمت کردیم که شناسائی حاصل کنید تحقیقا گرامی‏ترین شما پیش خدا پرهیزکارترین شما است) .
پس از بیان این مقدمات میگوئیم قرآن مجید باینکه در تعلیم خود انسانیت را مورد نظر قرار داده یعنی هر انسانی را از آن جهت که انسان است قابل تربیت و تکمیل میداند تعلیم خود را در جهان بشریت‏بسط و توسعه داده است.
و نظر باینکه افهام در درک معنویات اختلاف شدید دارند و چنانکه دانسته شد القاء معارف عالیه از خطر مامون نیست تعلیم خود را مناسب سطح ساده‏ترین فهم‏ها که فهم عامه مردم است قرار داده و با زبان ساده عمومی سخن گفته است.
البته این روش این نتیجه را خواهد داد که معارف عالیه معنویه با زبان ساده عمومی بیان شود و ظواهر الفاظ مطالب و وظائفی از سنخ حس و محسوس القاء نماید و معنویات در پشت پرده ظواهر قرار گرفته و از پشت این پرده خود را فراخور حال افهام مختلفه بآنها نشان دهد و هر کس بحسب حال و اندازه درک خود از آنها بهره‏مند شود.
خدای متعال در کلام خود میفرماید: «انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم‏» (۱۹) [ترجمه:به درستی ما آنرا قرآن عربی-عربی مقرو و خواندنی-قرار دادیم تا شاید شما تعقل کنید و بدرستی آن در حالیکه در پیش ما در ام الکتاب است‏بلند (دست افهام بشری بآن نمیرسد) و محکم است (افهام در آن رخنه نمیکنند) ].
و باز در مثلی که برای حق و باطل و ظرفیت افهام میزند می‏فرماید: «انزل من السماء ماء فسالت اودیهٔ بقدرها» (۲۰) ترجمه:خدا از آسمان آبی‏نازل کرد پس-آب در-مسیلهای-مختلف-هر کدام بقدر-ظرفیت-خود روان شدند.
و پیغمبر اکرم در حدیث معروف (۲۱) خود میفرماید: «انا معاشر الانبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم‏» (ترجمه:ما گروههای پیغمبران با مردم باندازه عقلهاشان سخن میگوئیم) .
نتیجه دیگری که ازین روش گرفته میشود اینست که بیانات قرآن مجید سبت‏ببطونی که دارند جنبه مثل بخود میگیرند یعنی نسبت‏بمعارف الهیه که از سطح افهام عادیه بسی بلندتر و بالاتر میباشد مثلهائی هستند که برای نزدیک کردن معارف نامبرده بافهام زده شده‏اند خدای متعال در کلام خود میفرماید: «و لقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل فابی اکثر الناس الا کفورا» (۲۲) ترجمه:و سوگند میخورم ما درین قرآن برای مردم از هر گونه مثلی گرداندیم ولی بیشتر مردم امتناع ورزیدند جز اینکه نپذیرند و کفران کنند) .
و باز میفرماید: و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون‏» (۲۳) ترجمه: و آنست مثلها برای مردم میزنیم ولی آنها را تعقل نمیکند مگر کسانیکه دارای علمند) و قرآن مجید امثال بسیار ذکر میکند ولی آیات بالا و آنچه درین مضمون است مطلق میباشند و در نتیجه باید گفت همه بیانات قرآنی نسبت‏بمعارف عالیه که مقاصد حقیقی قرآنند امثال میباشند.
● تاویل در قرآن کریم
قرآن مجید دارای تاویل و تنزیل میباشد.
لفظ «تاویل قرآن‏» در قرآن مجید در سه آیه آمده است:
۱) آیه محکم و متشابه که سابقا نقل شد «فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنهٔ و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله‏» (۲۴) ترجمه آیه گذشت) .
۲) آیه کریمه: «و لقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمهٔ لقوم یؤمنون هل ینظرون الا تاویله یوم یاتی تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جائت رسول ربنا بالحق‏» (۲۵) سوگند میخورم برای ایشان کتابی آوردیم که آنرا روی علم تفصیل دادیم در حالیکه هدایت و رحمت است‏برای جمعی که ایمان میآورند، اینان نگران نیستند مگر تاویل آنرا روزی که تاویلش میآید (روز قیامت) کسانیکه بیشتر آنرا فراموش کرده بودند میگویند-اعتراف میکنند-که فرستادگان خدای-در دنیا-بسوی ما بحق آمده بوده‏اند) .
۳) آیه کریمه: «و ما کان هذا القرآن ان یفتری-تا آنجا که میفرماید-بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتیهم تاویله کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبهٔ الظالمین‏» (۲۶) ترجمه:این قرآن افترا نبود-تا آنجا که میفرماید-بلکه اینان تکذیب کردند چیزی را که بعلمش احاطه نداشتند در حالیکه هنوز تاویل آن برای آنان نیامده-برای ایشان مشهود نشده-بهمین نحو کسانیکه پیش از اینان بودند تکذیب نمودند پس نگاه کن که سرانجام ستمکاران چگونه بود) .
و بهر حال «تاویل‏» از کلمه «اول‏» بمعنی رجوع است و مراد از «تاویل‏» آن چیزی است که آیه بسوی آن برمیگردد و مراد از تنزیل در مقابل تاویل معنی روشن و تحت اللفظ آیه میباشد.
● معنی تاویل پیش مفسرین و علماء
در معنی تاویل اختلاف شدید دارند و باتتبع اقوال در تاویل ممکن است‏به بیشتر از ده قول برخورد ولی آنچه مشهورتر از همه اقوال میباشد دو قول است:
۱) قول قدماء که تاویل را با تفسیر-محصل معنی کلام-مرادف میگرفتند و بنابراین همه آیات قرآنی تاویل دارند لکن بمقتضای آیه «و ما یعلم تاویله الا الله‏» تاویل متشابهات را بالخصوص کسی جز خدای نمیداند.
و ازین روی جمعی از قدماء گفته‏اند که آیات متشابهه قرآن همانند حروف مقطعه اوایل سور میباشد زیرا در قرآن مجید آیه‏ای که معنی محصل آن برای همه مردم مجهول باشد جز حروف مقطعه نامبرده وجود ندارد.ولی ما در فصلهای گذشته بطلان این تشخیص را روشن ساختیم.
و بهر حال نظر باینکه قرآن مجید علم بتاویل برخی از آیات را غیر ازخدا سلب میکند و در قرآن مجید آیه‏ای که تاویل یعنی محصل معنی آن برای همه مجهول باشد نداریم و حروف مقطعه اوایل سور را نیز متشابه نمیشود شناخت، این قول پیش متاخرین باطل شناخته شده متروک شد.
۲) قول متاخرین که «تاویل‏» معنی خلاف ظاهری است که از کلام قصد شود و بنابراین همه آیات قرآنی تاویل ندارند و تنها آیات متشابه است که دارای تاویل و معنی خلاف ظاهر دارند که جز خدا کسی را بر آنها احاطه نیست مانند آیاتی که تجسم و آمدن و نشستن و رضا و سخط و تاسف و سایر لوازم مادیت را بخدا نسبت میدهند و آیاتی که نسبت معصیت‏بفرستادگان خدا و پیغمبران معصوم میدهند.
این مذهب باندازه‏ای عملا دائر شده که فعلا لفظ «تاویل‏» در معنی خلاف ظاهر یک حقیقت ثانیه گشته است و تاویل آیات قرآنی در مخاصمه‏های کلامی یعنی صرف کلام از ظاهرش، و حمل آن بر خلاف ظاهر بواسطه دلیل بنام تاویل روشی دائر گردیده با اینکه خود این روش خالی از تناقض نیست. (۲۷)
این قول نیز با اینکه شهرت بسزائی دارد درست نیست و بآیات قرآنی منطبق نمیشود زیرا:
▪ اولا-آیه سوره اعراف «هل ینظرون الا تاویله‏» و آیه سوره یونس «بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله‏» که در فصل گذشته نقل شدند ظاهرند در اینکه همه قرآن تاویل دارد نه تنها آیات متشابهه چنانکه بنای این قول بر آنست.
▪ ثانیا-لازمه این قول اینست که آیاتی در قرآن مجید وجود داشته باشد که مدلول حقیقی آنها مشتبه و برای مردم مجهول باشد و جز خدا کسی بر آنها واقف نباشد و چنین کلامی را که از رسانیدن معنی مراد گنگ باشدکلام بلیغ نمیشود شمرد تا چه رسد بکلامی که با بلاغت‏خود بجهان سخنوری تحدی و اعلام تفوق مینماید.
▪ ثالثا-بنابراین قول حجت قرآن تمام نمیشود زیرا بموجب احتجاج آیه کریمه «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» یکی از دلائل اینکه قرآن کلام بشر نیست این است که در میان آیات آن (با اختلاف شدیدی که در ازمنه و شرائط و اوضاع و احوال مقارن نزول دارند) هیچگونه اختلاف معنی و مدلول نیست و هر اختلافی که بحسب بادی نظر جلوه کند با تدبر در آیات رفع میشود.
و اگر بنا شود کمیت معتنابهی از آیات بنام متشابهات با مسلمات قرآن که محکماتند اختلاف داشته باشد و رفع اختلاف باین نحو بشود که بگوئیم ظواهر آنها مراد نیست‏بلکه مراد یک معانی دیگری است که جز خدا کسی از آنها واقف نیست، اینگونه ارتفاع اختلاف هرگز دلالت‏بر اینکه قرآن کلام بشر نیست ندارد.
و همچنین اگر رفع اختلاف را باین نحو کنیم که هر آیه‏ای را که مضمون آن مخالف و مناقض محکمات و مسلمات قرآن است از ظاهر آن منصرف کرده (باصطلاح این قول) با تاویل بمعنی خلاف ظاهر حمل کنیم.زیرا بواسطه این نوع تاویل هر گونه تناقضی را حتی از کلام بشر نیز میشود رفع نمود.
▪ رابعا-اصلا دلیلی بر اینکه مراد از تاویل در آیه محکم و متشابه معنی خلاف ظاهر است وجود ندارد و در سایر آیات قرآنی که نام تاویل آورده شده چنین معنائی اراده نشده مثلا در سه جا از قصه یوسف (ع) تعبیر خواب «تاویل‏» نامیده شده و بدیهی است که تعبیر خواب معنی خلاف ظاهر خواب نیست‏بلکه حقیقتی است‏خارجی عینی که در خواب‏بصورت مخصوصی دیده میشود چنانکه (۲۸) یوسف (ع) بخاک افتادن پدر و مادر و برادران را در صورت سجده خورشید و ماه و ستارگان دیده بود و چنانکه ملک مصر قحطی هفت‏ساله مصر را در شکل هفت گاو لاغر که هفت گاو چاق و فربه را میخورند و هفت‏سنبل سبز و فت‏سنبل خشک دیده بود و چنانکه مصاحبان زندان یوسف (ع) ساقی گری ملک و صلب را در هیئت فشردن خوشه انگور و سر گرفتن طبق نان و خوردن مرغان از آن نان دیده بودند.
و همچنین در قصه (۲۶) موسی و خضر از سوره کهف پس از آنکه خضرکشتی را سوراخ میکند و پس از آن پسری را میکشد و پس از آن دیوار کجی را راست میکند و در هر مرحله موسی (ع) اعتراض مینماید خضر بمقام جواب آمده حقیقت و منظور اصلی کارهائی را که بامر خدا انجام داده بود بیان میکند و آنرا تاویل مینامد و معلوم است‏حقیقت کار و منظور واقعی آن که بصورت کار ظهور کرده و بمنزله روح کار است، تاویل نامیده شده نه معنی خلاف ظاهر آن.
و همچنین خدای متعال درباره وزن و کیل میفرماید: «و اوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و احسن تاویلا» (۳۰) ترجمه:وقتیکه کیل میکنید کیل را ایفاء کنید-مکیال را درست پر کنید-و با ترازوی درست وزن نمائید این خوب است و از جهت تاویل بهتر میباشد) روشن است که مراد از تاویل کیل و وزن وضع اقتصادی خاصی است که در بازار داد و ستد در نقل و انتقال حوائج زندگی بوجود میآید و «تاویل‏» باین معنی خلاف ظاهر کیل و وزن نیست‏بلکه حقیقتی خارجی و روحی است که در کالبد کیل و وزن دمیده شده و با درستی و نادرستی آنها در آثار خود توانا و ناتوان میشود.و همچنین در جای دیگر میفرماید: «فان تنازعتم فی شی‏ء فردوه الی الله و الرسول... ذلک خیر و احسن تاویلا» (۳۱) ترجمه:پس اگر در چیزی نزاع داشتید آنرا بخدا و رسول برگردانید...این خوب است و از جهت تاویل بهتر میباشد) پیدا است که مراد از «تاویل‏» رد منازعه بخدا و رسول همان پا بر جا بودن وحدت جامعه و استوار بودن پیوند روحی در جامعه میباشد و این حقیقتی است‏خارجی نه معنی خلاف ظاهر رد نزاع.
و همچنین موارد دیگری که لفظ تاویل در قرآن مجید ذکر شده و جمعا با آنچه ذشت‏شانزده مورد میباشد، در هیچکدام از آنها نمیشود تاویل را بمعنی «مدلول خلاف ظاهر» گرفت‏بلکه به معنی دیگری است که (چنانکه در فصل آینده روشن خواهد شد) بلفظ تاویل که در آیه محکم و متشابه وارد شده نیز انطباق دارد و با اینحال موجبی برای اینکه‏لفظ تاویل را در آیه نامبرده بمعنی «مدلول خلاف ظاهر» بگیریم نیست.
● معنی تاویل در عرف قرآن چیست؟
آنچه از آیاتی که لفظ تاویل در آنها وارد است و برخی از آنها را نقل نمودیم بدست میآید، اینست که تاویل از قبیل معنی که مدلول لفظ باشد نیست چنانکه روشن است که در خوابهائی که در سوره یوسف نقل و تاویل شده هرگز لفظی که خواب را شرح میدهد بتاویل خواب دلالت لفظی-اگر چه خلاف ظاهر هم باشد-ندارد.
و همچنین در قصه‏های موسی و خضر لفظ قصه‏ها بتاویلی که خضر برای موسی کرده دلالت ندارد و همچنین در آیه «و اوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم‏» این دو جمله دلالت لفظی بر وضع اقتصادی مخصوص که تاویل امر است ندارد.
و همچنین در آیه «فان تنازعتم فی شی‏ء فردوه الی الله و الرسول‏» دلالت لفظی بر تاویل خود که وحدت اسلامی است ندارد و اگر در سایر آیات دقت کنیم امر از همین قرار میباشد.
بلکه در مورد خوابها تاویل خواب حقیقتی است‏خارجی که در صورت خاصی برای بیننده خواب جلوه کرده، همچنین در قصه موسی و خضر تاویلی که خضر اظهار میکند حقیقتی است که کارهائی که انجام داده از آن سرچشمه میگیرد و خود کار بنحوی بتاویل خود متضمن است و در آیه‏ای که بدرستی کیل و وزن امر میکند تاویل آن یک حقیقت و مصلحتی است عمومی که این فرمان تکیه بآن دارد و بنحوی تحقق دهنده او است و در آیه رد نزاع به خدا و رسول نیز به همین قرار است.
بنابراین تاویل هر چیزی حقیقتی است که آنچیز از آن سرچشمه میگیرد و آنچیز بنحوی تحقق دهنده و حامل و نشانه اوست چنانکه صاحب‏تاویل زنده تاویل است و ظهور تاویل با صاحب تاویل است.
این معنی در قرآن مجید نیز جاری است زیرا این کتاب مقدس از یک رشته حقائق و معنویات سرچشمه میگیرد که از قید ماده و جسمانیت آزاد و از مرحله حس و محسوس بالاتر و از قالب الفاظ و عبارات که محصول زندگی مادی ما است‏بسی وسیعتر میباشند.
این حقائق و معنویات بحسب حقیقت در قالب بیان لفظی نمی‏گنجد تنها کاری که از ساخت غیب شده اینست که با این الفاظ بجهان بشریت هشیاری داده شده که با ظواهر اعتقادات حقه و اعمال صالحه خودشان را مستعد درک سعادتی بکنند که جز اینکه با مشاهده و عیان درک کنند راهی ندارد، و روز قیامت و ملاقات خدا است که این حقائق بطور کامل روشن و هویدا میشود چنانکه دو آیه سوره اعراف و آیه سوره یونس بدین معنی دلالت داشتند.
خدای متعال برای اشاره باین معنی میفرماید: «و الکتاب المبین انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم‏» (۹) ترجمه:سوگند بکتاب مبین، ما آنرا قرآنی عربی قرار دادیم تا شاید شما تعقل کنید و بدرستی آن در حالیکه پیش ما در ام الکتاب است‏بلند است (دست فهم عادی به او نمیرسد) و محکم است (نمیشود در او رخنه کرد) .
انطباق آخر آیه بتاویل بآن معنی که ذکر شده واضح است و مخصوصا از آن جهت که فرموده «لعلکم تعقلون‏» و نفرموده «لعلکم تعقلونه‏» (شاید آن را تعقل کنید) زیرا علم بتاویل چنانکه آیه محکم و متشابه (و ما یعلم تاویله الا الله) حکم میکند اختصاص بخدا دارد و نیز بهمین جهت وقتی که در آیه محکم و متشابه اهل انحراف را بواسطه‏پیروی متشابهات نکوهش میکند میفرماید با این پیروی فتنه میخواهند و تاویل آنرا میجویند و نفرموده مییابند.
پس تاویل قرآن حقیقت‏یا حقائقی است که در ام الکتاب پیش خداست و از مختصات غیب میباشد.
و باز در جای دیگر نزدیک بهمین مضمون میفرماید: «فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظیم انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون تنزیل من رب العالمین‏» (۳۲) پس سوگند بموقعهای ستارگان و بدرستی که این سوگندی است که اگر بدانید بزرگ است، این قرآنی است محترم در کتابی که محفوظ و پنهان است (ام الکتاب) کتابی است که جز پاک شدگان آن را مس نمی‏کنند تنزیل-فرو فرستاده شده-است از پیش خدای جهانیان) .
چنانکه پیداست آیات کریمه برای قرآن دو مقام اثبات میکند مقام کتاب مکنون که از مس مس کننده‏ای مصون است و مقام تنزیل که برای مردم قابل فهم میباشد.
چیزی که از این آیات علاوه بر آیات گذشته استفاده میشود استثنای «الا المطهرون‏» است که بمقتضای آن کسانی میتوانند بحقیقت و تاویل قرآن کریم برسند و این اثبات با نفیی که از آیه «و ما یعلم تاویله الا الله‏» در میآید منافات ندارد زیرا انضمام دو آیه بهمدیگر نتیجه استقلال و تبعیت میدهد یعنی میرساند که خدای متعال در علم باین حقائق مستقل است و کسی جز او این حقائق را نخواهد دانست مگر باذن او و تعلیم او.
نظیر علم غیب که بموجب آیات بسیاری اختصاص بخدای متعال دارد و در آیه‏ای کسان پسندیده‏اش استثنا شده‏اند «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول‏» (۳۳) و از مجموع کلام نتیجه گرفته‏شده که علم غیب بنحو استقلال اختصاص بخدا دارد و جز او کسی را نشاید مگر باذن او.
آری مطهرون بدلالت این آیات بحقیقت قرآن مس میکنند و بانضمام آیه کریمه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا» (۳۴) که بموجب اخبار متواتره در حق اهل بیت پیغمبر (ص) نازل شده است پیغمبر اکرم (ص) و خاندان رسالت (ع) از پاک شدگان و بتاویل قرآن عالمند.
● جری و انطباق در قرآن مجید
نظر باینکه قرآن مجید کتابی است همگانی و همیشگی در غایب مانند حاضر جاری است و به آینده و گذشته مانند حال منطبق میشود،مثلا آیاتی که در شرائط خاصه‏ای برای مؤمنین زمان نزول تکالیفی بار می‏کنند مؤمنینی که پس از عصر نزول دارای همان شرائط هستند بی کم و کاست همان تکالیف را دارند و آیاتی که صاحبان صفاتی را ستایش یا سرزنش می‏کنند یا مژده میدهند یا میترسانند کسانی را که با آن صفات متصفند در هر زمان و در هر مکان باشند شامل هستند.
بنابر این هرگز مورد نزول آیه‏ای مخصص آن آیه نخواهد بود.یعنی آیه‏ای که درباره شخصی یا اشخاص معینی نازل شده در مورد نزول خود منجمد نشده بهر موردی که در صفات و خصوصیات با مورد نزول آیه شریک است‏سرایت‏خواهد نمود و این خاصه همان است که در عرف روایات بنام‏«جری‏»نامیده میشود.
امام پنجم (۳۵) در روایتی میفرماید:و اگر این طور باشد که وقتی آیه‏ای در قومی نازل شد پس از آن همان قوم مردند آن آیه نیز بمیرد از قرآن چیزی باقی نمی‏ماند و لیکن همه قرآن تا آسمانها و زمین هست جاری است و برای هر قوم آیه‏ایست که آنرا میخوانند و از آن بهره نیک یا بد دارند.
و در (۳۶) بعضی از روایات بطن قرآن یعنی انطباق قرآن را به مواردی که بواسطه تحلیل بوجود آمده از قبیل جری میشمارد.
● ضوابط تفسیر قرآن و خطرات تفسیر به رای
الفاظ قرآن را باید بر همان مفاهیم عرفی و لغوی آن حمل کرد،مگر این که قرینه‏ای از عقل یا نقل،در درون یا بیرون آیات وجود داشته باشد که دلالت‏بر معانی دیگری کند، (ولی از تکیه کردن بر قرائن مشکوک باید پرهیز کرد،و آیات قرآن را با حدس و گمان تفسیر ننمود) .
مثلا هنگامی که قرآن می‏گوید:«و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرهٔ اعمی،کسی که در این جهان نابینا بوده است در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است‏»! (۳۷)
یقین داریم که منظور از«اعمی‏»در این جا نابینایی ظاهری که معنی لغوی آن است نمی‏باشد،چرا که بسیاری از نیکان و پاکان ظاهرا نابینا بوده‏اند،بلکه منظور کور دلی و نابینایی باطن است.
در این جا وجود قرینه عقلیه سبب چنین تفسیری است.
همچنین قرآن درباره گروهی از دشمنان اسلام می‏گوید:«صم بکم عمی فهم لا یعقلون،آنها کر و لال و نابینا هستند،و به همین دلیل چیزی نمی‏فهمند». (۳۸) بدیهی است آنها از نظر ظاهر،کر و لال و نابینا نبودند بلکه این صفات باطنی آنها بود (این تفسیر را ما به خاطر قرائن حالیه‏ای که در دست داریم برای این آیه ذکر می‏کنیم) .
بنابراین هنگامی که قرآن درباره خدا می‏گوید:«بل یداه مبسوطتان،هر دو دست‏خداوند گشاده است‏». (۳۹) یا می‏فرماید:«و اصنع الفلک باعیننا، (ای نوح) در برابر دیدگان ما کشتی بساز». (۴۰)
هرگز مفهوم این آیات،وجود اعضای جسمانی چشم و گوش و دست‏برای خدا نیست،چرا که هر جسمی دارای اجزایی است و نیاز به زمان و مکان و جهت دارد،و سرانجام فانی می‏شود،و خداوند برتر از آن است که این صفات را دارا باشد،پس منظور از«یداه‏» (دستها) همان قدرت کامله الهی است که سراسر جهان را زیر نفوذ خود قرار داده،و منظور از«اعین‏» (چشمها) علم و آگاهی اوست نسبت‏به همه چیز.
بنابراین ما هرگز جمود بر تعبیرات فوق-چه در باب صفات خدا و چه در غیر آن-و نادیده گرفتن قرائن عقلی و نقلی را نمی‏پذیریم،زیرا روش تمام سخنوران عالم تکیه به این گونه قرائن است و قرآن این روش را به رسمیت‏شناخته:«و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه،ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قومش‏». (۴۱) ولی همان طور که گفته شد قرائن باید قطعی و روشن باشد.
● خطرات تفسیر به رای
تفسیر به رای یکی از خطرناکترین برنامه‏ها در مورد قرآن مجید است که در روایات اسلامی،یکی از گناهان کبیره شمرده شده،و مایه سقوط از درگاه قرب پروردگار است،در حدیث آمده است که خداوند می‏فرماید:«ما آمن بی من فسر برایه کلامی،آن کس که سخن مرا به میل خود (و بر طبق هوای نفس خویش) تفسیر کند به من ایمان نیاورده است‏». (۴۲) بدیهی است اگر ایمان صحیحی داشت کلام خدا را آنچنان که هست می‏پذیرفت نه آن گونه که مطابق میل اوست.
در بسیاری از کتب معروف (از جمله صحیح ترمذی و نسایی و ابی داود) این حدیث از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «من قال فی القرآن برایه او بما لا یعلم فلیتبوء مقعده من النار،کسی که قرآن را به میل خویش تفسیر کند یا ناآگاهانه چیزی درباره آن بگوید باید آماده شود که در جایگاه خویش در دوزخ قرار گیرد». (۴۳)
منظور از تفسیر به رای آن است،قرآن را مطابق تمایلات و عقیده شخصی یا گروهی خویش معنی کند،و بر آن تطبیق نماید،بی آن که قرینه و شاهدی بر آن باشد،چنین کسی در واقع تابع قرآن نیست،بلکه می‏خواهد قرآن را تابع خویش گرداند،و اگر ایمان کاملی به قرآن داشت هرگز چنین نمی‏کرد. به یقین اگر باب‏«تفسیر به رای‏»در قرآن گشوده شود،قرآن مجید بکلی از اعتبار خواهد افتاد،و هر کس آن را مطابق میل خویش معنی می‏کند و هر عقیده باطلی را بر قرآن تطبیق می‏نماید.
بنابراین تفسیر به رای یعنی تفسیر قرآن بر خلاف موازین علم لغت و ادبیات عرب و فهم اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی،موجب تحریف معنوی قرآن است.
تفسیر به رای شاخه‏های متعددی دارد،از جمله برخورد گزینشی به آیات قرآن است،به این معنی که انسان مثلا در بحث‏«شفاعت‏»و«توحید»و«امامت‏»و غیر آن،تنها به سراغ آیاتی برود که در مسیر پیشداوریهای اوست،و آیات دیگری را که با افکار او هماهنگ نیست،و می‏تواند مفسر آیات دیگر باشد،نادیده بگیرد،و یا بی اعتنا از کنار آن به سادگی بگذرد.
کوتاه سخن این که:همان طور که جمود بر الفاظ قرآن مجید و عدم توجه به قرائن عقلی و نقلی معتبر،نوعی انحراف است،تفسیر به رای نیز انحراف دیگری محسوب می‏شود،و هر دو مایه دور افتادن از تعلیمات والای قرآن و ارزشهای آن است-دقت کنید.
پی‏نوشتها:
۱- از معاصرین وی و کمی پس از وی که در این زمینه نوشته‏اند،می‏توان افراد زیر را نام برد:
▪ ابان بن تغلب بن رباح(متوفای ۱۴۱)،تابعی بزرگ و صحابی برومند سه امام:علی بن الحسین السجاد و محمد بن علی الباقر وجعفر بن محمد الصادق،که دارای منزلتی شامخ می‏باشد،
▪ محمد بن السائب کلبی(متوفای ۱۴۶)صاحب‏تاریخ و تفسیر معروف،
▪ مورج بن عمرو سدوسی(متوفای ۱۷۴)
▪ علی بن حمزه کسائی(متوفای ۱۸۲)از قراء سبعه و نحوی معروف
▪ نظر بن شمیل(متوفای ۲۰۳)
▪ قطرب محمد بن المستنیر(متوفای ۲۰۶)
▪ فراء یحیی بن زیاد(متوفای ۲۰۷)،نحوی و ادیب بزرگ معروف
▪ ابو عبیده معمر بن مثنی(متوفای ۲۱۰)لغوی مشهور،
▪ اخفش اوسط سعید بن مسعده(متوفای ۲۱۶)
▪ ابو عبید قاسم بن سلام(متوفای ۲۲۳)
▪ ابو العباس ثعلب احمد بن یحیی بن یسار(متوفای ۲۹۱)
▪ احمد بن محمد بن یزداد بن رستم(متوفای حدود سال ۳۰۰)
▪ ابراهیم بن محمد نفطویه(متوفای ۳۲۳)
▪ احمد بن کامل بن شجره(متوفای ۳۵۰)
▪ ابو عبد الله محمد بن یوسف کفرطایی(متوفای ۴۵۳).ر.ک:مقدمه کتاب‏«وجوه القرآن‏»حبیش تفلیسی،تحقیق دکتر مهدی محقق،ص ۲۲-۲۱.
۲- از مقدمه مؤلف بر کتاب،ص ۲-۱.
۳- الاتقان،ج ۲،ص ۱۲۱.
۴- بقره ۲:۱۴۳.
۵- زخرف ۴۳:۲۳.
۶- یوسف ۱۲:۴۵.
۷- ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغهٔ،ج ۱۸،ص ۷۱،شماره نامه ۷۷.
۸- سیوطی،الاتقان،ج ۲،ص ۱۲۲-۱۲۱.
۹- تفسیر صافی.ج ۱،مقدمه ۵،ص ۲۱.
۱۰- سوره نساء آیه ۸۲.
۱۱- سوره نساء آیه ۳۶
۱۲- سوره حج آیه ۳۰
۱۳- سوره یس آیه ۶۰
۱۴- سوره جاثیه آیه ۲۳
۱۵- سوره اعراف آیه ۱۷۹.
۱۶- تفسیر صافی مقدمه ۸ و سفینه البحار ماده بطن.
۱۷- سوره آل عمران آیه ۱۹۵
۱۸- سوره حجرات آیه ۱۳
۱۹- سوره زخرف آیه ۴
۲۰- سوره رعد آیه ۱۷
۲۱- بحار ج ۱ ص ۳۷.
۲۲- سوره اسری آیه ۸۹
۲۳- سوره عنکبوت آیه ۴۳
۲۳- سوره آل عمران آیه ۷
۲۴- سوره اعراف آیه ۵۳
۲۵- سوره یونس آیه ۳۹
۲۶- زیرا بیان معنی تاویل با اعتراف باینکه جز خدا کسی معنی تاویل را نداند مناقض است ولی اینان بعنوان احتمال ذکر میکنند
۲۷- خواب حضرت یوسف(ع)در آیه سوم سوره یوسف ذکر شده(وقتیکه یوسف بپدر خود گفت:ای پدر من در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم در حالیکه برای من سجده میکردند)و تاویل خواب در آیه صدم سوره از زبان یوسف(ع)نقل شده است.
(یوسف پدر و مادر خود را-پس از آنکه بعد از سالها مفارقت در مصر بدیدارش رسیدند-بالای تخت‏برد و پدر و مادر و برادران برابر او بخاک افتادند و گفت:ای پدر اینست تاویل خواب من).
و خواب ملک مصر در آیه چهل و سوم سوره ذکر شده است(ملک گفت من در خواب می‏بینم هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را میخورند و هفت‏سنبل سبز و سنبلهای دیگر خشک)و تاویل آن در آیه ۴۷ و ۴۹ از زبان یوسف(ع)نقل شده(یوسف گفت:هفت‏سال با کوشش تمام میکارید و هر چه درویدید در سنبلش نگهدارید مگر کمی از خوراکی‏تان را، پس از آن هفت‏سال سخت میآید که ذخیره پیشین شما را میخورند مگر کمی از آنچه نگه میدارید پس از آن سالی میآید که در آن باران برای مردم میآید).
و خواب مصاحبان زندان یوسف هم در آیه سی و ششم سوره ذکر شده(با یوسف دو جوان-یا دو غلام شاه-داخل زندان شدند یکی-بیوسف-گفت:من در خواب دیدم که انگور میفشرم و دیگری گفت:من در خواب دیدم که بسر خود نانی گذاشته‏ام که پرندگان از آن میخوردند).
و تاویل خوابشان از زبان یوسف(ع)در آیه چهل و یکم سوره ذکر شده(ای دو رفیق زندان یکی از شما ساقی ملک میشود و دیگری صلب شود و پرندگان از سرش میخورند).
۲۸- آیه ۷۱-۸۲-سوره کهف.
۲۹- سوره اسری آیه ۳۵
۳۰- سوره نساء آیه ۵۹
۳۱- سوره زخرف آیه ۴
۳۲- سوره واقعه آیه ۸۰
۳۳- سوره جن آیه ۲۷
۳۴- سوره احزاب آیه ۳۳
۳۵- تفسیر عیاشی چاپ قم جزء ۱ ص ۱۰.
۳۶ـ مصدر سابق جزء ۱ ص ۱۱ روایت فضیل از امام پنجم.
۳۷-سوره اسراء،آیه ۷۲.
۳۸-سوره بقره،آیه ۱۷۱.
۳۹-سوره مائده،آیه ۶۴.
۴۰-سوره هود،آیه ۳۷.
۴۱-سوره ابراهیم،آیه ۴.
۴۲-وسایل،جلد ۱۸،صفحه ۲۸،حدیث ۲۲.
۴۳-کتاب مباحث فی علوم القرآن،نوشته مناع الخلیل القطان از دانشمندان معروف ریاض،صفحه ۳۰۴.
نویسندگان: آیهٔ الله مکارم شیرازی
محمد هادی معرفت
استاد علامه طباطبایی (رض)
منبع : حوزه


همچنین مشاهده کنید