شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


این خیابان تو را به تئاتر می برد


این خیابان تو را به تئاتر می برد
۱) پرده اول؛ تماشاگر اتفاقی
قصه آدمی، قصه قرص نانی است و كار و كار و كار. انگار این تنها شعری از نوستالژی پرطراوت جوانی است كه امروز او را به دنیای گذشته اش ربط می دهد؛ شاید دلش هوای شعر دیگری دارد، اما امروز همین شعر به سراغش می آید. تیك تیك ساعت مچی اش او را از كاری به سوی كاری دیگر می برد.
لحظه ای حجم دود، ترافیك و بوق ماشین های خیابان اصلی رهایش می كند. سرش را كه برمی گرداند تابلوی آبی رنگ خیابان قدیمی، پیاده رو را به او نشان می دهد. پیاده رو كفش های چرمی اش را از چهار راه اول به چهارراه دوم می برد. بودن یا نبودن مسأله این است. باور كنیم كه امتداد جهان، امتداد كوتاه دماغ های ما نیست. این جملات طنین خاصی در گوش هایش ایجاد می كند. روبه رویش چند بازیگر در محاصره مردم قرار دارند.
عمق صدای بازیگر را می كاود. شاید برایش صدای باد را می دهد. بادی كه امتداد خاطرات تودرتوی وی را می پیماید و به شبی غریب در پشت میز شكسپیر فقید می رسد! سرش را به چپ و راست حركت می دهد.
هم مردم را می بیند و هم حركات بازیگران را زیرنظر دارد. در میان مردم، نگاه ها، نفس ها، لبخندها، اخم ها و مرور خاطرات افرادی ناشناس قرار می گیرد؛ كسانی كه او را نمی شناسند و شاید در هیچ جای دیگر همدیگر را نخواهنددید.
پیرمردی نان سنگكش سرد می شود، دست های خانم خانه داری از سنگینی زنبیل میوه خسته می شود، جزوه های یك دانشجو برای لحظاتی از لابه لای كلاسورش بر زمین می افتد و غبار نازكی، عینك ته استكانی یك كارمند بازنشسته را فرامی گیرد. خودش را هم می بیند. از نوك كفش ها تا موهای سرش را مرور می كند و كیف چرمی پر از كاغذش كه همواره او را به سوی مشغله های روزانه خواهد برد .
یادش می آید در نوجوانی هم اهل تئاتر بوده است. یك تئاتر را در تالاری پیر و كهنسال دیده و نمایش دیگری را در سالنی كه بیشتر به یك دفتركار شبیه بوده است. با خودش می گوید؛ چرا در آنجا نمی توانستم بقیه تماشاگران را ببینم. چرا تا این حد دقیق دیده نمی شدم. لحظاتی بعد جملات نوشته شده در لابه لای روزنامه، نگاه او را با خود می برد. نگاه او نوشته صفحه تئاتر را به ذهنش فرمان می دهد؛ صفحه ای كه او در اتوبوس برای لحظاتی باز كرده بود تا از آن رد شود و به صفحه حوادث برسد. ناگهان روزنامه او را در لابه لای خود می پیچد و دركنار كوه هوموتوس رهایش می كند. درست دركنار دریایی قرارمی گیرد كه امواجش تا تماشاخانه دیونوسوس می رود.
به ۵۰۰ سال قبل از میلاد برمی گردد. جایی كه نیمكت های چوبی تماشاگران فرومی ریزد و بسیاری از مردم آسیب می بینند. در ثانیه های بعدی مردم در دامنه جنوبی آكروپلیس، فضایی از سنگ برای تئاتر می سازند؛ فضایی بی سقف كه آسمان را بالای سردارد. او در این فضا صدای بسیاری از تراژدی ها و كمدی های تاریخ را می شنود. كوه هوموتوس و دریا در كنار این فضا قرار گرفته اند. وقتی بازیگران به روی صحنه می آیند، كوه، دریا، آسمان، خورشید، ستارگان و ماه را خطاب قرار می دهند.
وقتی هم از كوه و دریا سخن می گویند، تماشاگران كوه و دریا را با چشم های خود تماشا می كنند؛ یعنی همه چیز زنده است. دیگر ماه و دریا در زبان روی نمی دهند. آنها درست جلو دیدگان تماشاگران قرار دارند و مردم را با خود به دنیای زنده خود می برند.
ناگهان در ذهن مرد چیزی می درخشد. یعنی انسان از همان دوران كهن می خواست تئاتر را در دل فضایی باز ببیند؟ یعنی سالن ها، طبیعت را كوچك می كنند و با خود به درون یك چهاردیواری می برند؟ دیدن تئاتر در فضای باز حس نشاط آوری به او می دهد. برای لحظاتی او را ازكار و مشغله ها جدا می كند و به قلمرویی سرگرم كننده می برد.
شاید، خودش می گوید؛ ای كاش برای هر روز از این خیابان رد می شد. انگار برای دقایقی اندك از دست مشغله های روزانه رهایی می یافت. كیف چرمی، دستش را خسته كرده است. باد انبوه كاغذهای درون كیف را در ذهنش پراكنده می كند. او حالا یك مخاطب تصادفی تئاتر شده است. اما انگار پیاده رو با پاهایش كار دارد و كفش هایش را از چهارراهی به چهارراه دیگر هدایت می كند. زندگی او را با مشغله های همیشگی اش تنها نخواهدگذاشت.
آلودگی صوتی از دور در گوشه ای از احساسش می پیچد. توفانی از دود و صدای ماشین ها و حرف های مردم او را با خود می برند. اینجا خیابان است و...
۲) پرده دوم؛ نمایش ناگهانی
به راستی فایده یك تئاترخیابانی چیست و چرا تئاتر در بسیاری از كشورها در خیابان، پارك، رستوران، قطار، اتوبوس و... به اجرا درمی آید؟ شاید زیاد لازم نیست كه خودمان را دچار تأمل فلسفی كنیم و به عمق برویم. یا این كه از فواید سایكودراما و تأثیرات تئاتر روی روح و روان انسان ها صحبت كنیم. كافی است كه یك استادیوم فوتبال را تجسم كنیم. آن هم زمانی كه صدهزارتماشاگر با شوق و ذوق كامل به آنجا می آیند و تیم های موردعلاقه شان را تشویق می كنند.
به راستی آنها برای چه به آن محیط آمده اند؟ شاید دلیل قانع كننده تری ازعنصر «سرگرمی» برای پاسخ به این سؤال وجودنداشته باشد. زیرا سرگرمی یكی از سازه های آناتومی شخصیت و ویژگی های روحی انسان است.
وقتی از یك تئاتر خیابانی صحبت می كنیم، دو گزینه توأمان به ذهن خطور می كند. آنهایی كه ذهنیتی سنتی دارند، بی درنگ به یاد نمایش هایی ازجمله نقالی، پهلوان بازی، ماربازی و... می افتند.
البته این ذهنیت در برداشت كلی از مسأله چندان دور از بحث نیست. زیرا در وهله اول، تماشاگر و به تعبیری «مخاطب» در اولویت كار قرارمی گیرد. اما ذهنیت دوم از دیدگاه علاقه مندان به تئاتر و افراد خاص ناشی می شود.
این ذهنیت به دایره گسترده مخاطبان و ارتباط با عموم ربط دارد. برای نمونه فردی مثل لوركا نمایش های خود را درحومه شهرها و برای كولیان به اجرا درمی آورد.
یا به راه آهن می رفت و برای مسافران به اجرای تئاتر می پرداخت یا این كه داریوفو، نمایش خود را به یك بازار تره بار شلوغ می برد و آن را آنجا اجرا می كرد. نمونه هایی از این دست زیاد است. اما آنچه كه در چنین حركتی مهم به نظرمی آید، بحث ارتباط است؛ ارتباط با طیف های گوناگون اجتماعی كه هركدام شغل، افكار و سلیقه خاص خود را دارند.
این ویژگی از نكات ممتازه تئاتر خیابانی در جذب تماشاگر است زیرا اگر بحث پیام را در دل یك رسانه بشكافیم به چنین كیفیتی پی می بریم. اصولاً تنها دو رسانه قدرت سرك كشیدن به دنیای آدم ها را دارند. البته این سرزدن هم درحد محدود و اتفاقی است.
این دو رسانه تلویزیون و رادیو هستند كه در بسیاری از لحظه ها توان مخاطب سازی اتفاقی دارند. اما این شرایط برای رسانه های دیگر فراهم نیست. زیرا اگر كسی به روزنامه یا فیلم علاقه ای نداشته باشد، نه روزنامه ای می خرد و نه به سینما می رود. اما تلویزیون در هر لحظه ای توان سرگرم كردن مردم را دارد. یا این كه رادیو در لحظه ای ناگهانی ذهنیت مخاطب را به تصرف خود درمی آورد. چنین ویژگی هایی برای اغلب رسانه ها یا هنرها بسیارمحدود و انگشت شمار است. اما تئاتر خیابانی درحد جغرافیای اجرایی و ظرفیت خود از این كار سود می برد. به تعبیری قدرت مخاطب سازی اتفاقی دارد. این مخاطب سازی اتفاقی اگرچه مانند رسانه تلویزیون و رادیو گسترده نیست اما درحد خود تأمل برانگیز است.
از این رو یك تئاتر خیابانی می تواند در جاهای تقریباً شلوغ مخاطبان خود را جذب كند. از سوی دیگر به دلیل عنصر سرگرمی، قادر به رفع خستگی، شادابی و نشاط در تماشاگران خواهدبود.
اصولاً تئاتری كه برای اجرا در یك سالن تولید می شود، یك چرخه اجتماعی و اقتصادی خاص را با خود درگیرمی كند.
برای نمونه مخاطب این نوع تئاتر در وهله اول به اشتیاق و تمایل نیازدارد. در وهله دوم نیز نیازمند یك كنش رفتاری، فیزیكی و فیزیولوژیكی است؛ یعنی او باید مخارج كرایه ماشین، تهیه بلیت و... را تقبل كند. از این رو مخاطب یك نمایش صحنه ای، یك تیپ اجتماعی را دربرمی گیرد. زیرا در هر حال وی با اقتصاد زمان درگیر است و سوای هزینه های دیدن یك تئاتر، زمان خود را نیز برای این كار صرف می كند. این مسأله تفاوت تئاتر صحنه ای و خیابانی را به خوب ی نشان می دهد. به تعبیری می توان تئاتر خیابانی را تئاتر مردم، قشرهای اجتماعی و... نامید. اما نمایش صحنه ای از چنین قابلیتی برخوردار نیست.
اما نكته دیگری كه دراجرای تئاتر خیابانی وجوددارد، شیوه خاص آن در اجرا است. مثلاً یك كارگردان اسپانیایی بازیگران خود را از میان مردم كوچه و بازار انتخاب می كرد. آنها هم بدون خجالت كشیدن در تئاتر او بازی می كردند.
یا این كه كارگردان دیگری به بازیگران خود نقش پیشخدمت می داد آنها به میان مردم می رفتند و از افراد پذیرایی می كردند. شاید در چنین شرایطی مردم هم از غذاها و خوراكی های آنان استقبال می كردند؛ درعین حال این پذیرایی یك نوع تئاتر هم به شمار می رود. شاید چنین تكنیك هایی بزرگترین گام ها برای ارتباط با آدم ها و ابلاغ پیام به آنان است. زیرا آدم ها در چنین شرایطی در وضعیت دیدن و سرگرمی قرار دارند.
امید بی نیاز
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید