پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


آداب ورسوم واعتقادات وغذاها در زمستان در همدان


آداب ورسوم واعتقادات وغذاها در زمستان در همدان
قبل از هر چیز شایان ذکر است که گفته شود آداب وروسوم ارائه شده در این مقاله مربوط به گذشته همدان می باشد ( در حدود۳۰ تا-۴۰ سال قبل ) و همه مراسم بیان شده در این تحقیق در حال حاضر به دلیل تغییر نوع زندگی مردم وکم توجهی وجود ندارد و اندکی موجود است و یا در حال انقراض است و شاید در روستاها وجود دارد.
● همدان :
شهر بسیار قدیمی همدان وآبادیهای اطراف آن، زمستانی طولانی وخیلی سرد دارد . هوا از اول ماه آذر چنان سرد می شود که مردم ناچارند کرسی بگذارند . در بعضی خانه ها با آنکه بخاری دارند کرسی هم می گذارند زیرا داشتن کرسی از واجبات است و تا زیر کرسی نروند حسابی گرم نمی شوند. اگر کف اتاق هم سطح زمین باشد وزیر آن زیر زمین یا اتاق دیگری نباشد بهتر آن است که در زمین چاله بکنند. چون چاله آتش را بهتر گرم می کند اما اگر بخواهند در اتاق های فوقانی کرسی بگذارند ناچار از منقل استفاده می کنند . وقتی هم هوا گرم شد وکرسی را برداشتند ، یک تخته را به اندازه دهانه چاله روی آن می اندازند واتاق را فرش می کنند . بعضی ها خاکستر چاله را دور نمی اندازند وبرای سال بعد نگه می دارند زیرا نگاه داشتن خاکستر اجاق وچاله را مایه برکت وشگون می دانند . در همدان که سرکه های خوب خانگی فراوان است زنان با سلیقه همدانی هنگامی که کرسی گذاشتند کمی سرکه در ظرفی می ریزند وزیر کرسی می گذارند تا بخار سرکه هوای کرسی و دود زغال را بگیرد و سر درد نیاورد . در همدان بچه های کوچک وشیر خواره را که تحمل سرما ندارند روی کرسی می خوابانند تا جای گرم ونرمی داشته باشند وسرما نخورند .
رسم است که شب اول که کرسی می گذارند باید روی آن پلو بخورند به همین جهت شب اول کرسی گذاران در همه خانه ها پلو می خورند وعلاوه بران ظرفی پر از مویز یا شانی یا هر دو را بر روی آن می گذارند تا دوستان وآشنایان که می آیند بخورند وشادی کنند ومبارک باد بگویند . در همدان زمستان را به چله بزرگه وچله کوچکه تقسیم می کنند . چله بزرگه چهل روز است واز اول دی شروع می شود وچله کوچکه بیست روز است که ازیازدهم تا آخر بهمن ادامه دارد . چهار روز از آخر چله بزرگه وچهار روز اول چله کوچکه را چار چار می گویند.« ۶ تا ۱۴ بهمن ماه هر سال » در چله کوچگه هوا بقدری سرد می شود که اغلب حوض ها می ترکد . چله کوچک گفته : اگر عمر من زیاد بود بچه را در گهواره از سرما می کشتم ودست زنان را نیز در تنور خشک میکردم. ده روز که از چله کوچک گذشت کوسه در می آید بعد از آن هم اسفند می رسد که ده روز اولش را اهمن وده روز دومش را بهمن و نه روز آخرش را « آفتاب به هود » می گویند . چهل وپنج روز که از زمستان می رود نفس دزده می زند وپنجاه روز که گذشت نفس آشکار می زند نفس دزده که میزند یخها از زیر آب می شوند ولی نفس آشکار یخها را از رو هم آب می کند . اهمن وبهمن دو برادرند وآفتاب به هود خواهر آنهاست واین کوسه بچه های ننه پیرزن هستند . اهمن وبهمن می روند سر کوه هیزم بیاورند اما برنمی گردند بعد ننه پیرزن دخترش را می فرستند او هم می رود وبر نمی گردد آنوقت ننه سرما با اینکه از سرما می لرزد از زیر کرسی بیرون می آید وبه طرف کوه میرود دنبال بچه هایش . اما آنها را پیدا نمی کند سه روز در کوه می ماند وسرما را زیاد می کند بعد جارویی را آتش می زند ودور سرش می چرخاند ومی گوید « کو اهمنم ؟ کوبهمنم ؟ دنیا راآتش می زنم » آنوقت جارو را پرتاب می کند . مردم معتقدند اگر جارو به آب افتد سال جدید پر از آب وباران می شود واگر به خشکی بیفتد خشکسالی در پیش است . مردم عقیده دارند شش ، هفت روز اول اسفند هوا گرم می شود وبعد دوباره سرد می شود که به این سرما اجوج ومجوج یعنی یاجوج وماجوج می گویند.
همچنین می گویند پیرزنی شتری داشت شتر آن در سرما آبستن می شود شتر پیرزن در سرما آبستن نشده بود پیرزن وقتی دید هوا گرم شده به سر کوه رفت وگفت: « خداوندا چرا سرما را نگه نداشتی تا شتر من آبستن بشود ؟ » خداوند سرما را دوباره فرستاد تا شتر پیرزن آبستن شود . این سرمای پیرزن تا عید ادامه دارد همدانیها معتقدند که محل زندگی غول بیابانی سر کوه الوند است و وقتی که هوا مه آلود می شود می گویند غول بیابانی قلیان می کشد تا هوا گرم شود ودرختان میوه بیدار شوند ومیوه دهند .
وقتی آب از نودان می آید ویخ می زند می گویند آب چولور بسته «یعنی قندیل بسته .»
اگر کسی دستهایش را زیاد در آب سرد بزند ویخ کند می گویند دستهایش شده مثه چلور . وقتی کسی در هوای سرد از خانه بیرون بیاید وبخار دهانش یخ ببندد می گویند سرش یا ریشش وسبیلش قرول بسته است .
مثل مشهوری می گوید چهل و پنج زمستان بهتر از چهل وپنج تابستان است .
بیست روز به عید مانده باد نسبتا" گرمی می وزند که به آن شمل بادی می گویند که از زبان او اشعاری می خوانند که یکی از آنها این است :
شمل بادم ، شمل بادم ، شمل باد غم از دل می برم برف از بیابان
بگردم کوه به کوه ، دره به دره نیلم برف ویخ ما نه یه ذره
در نهاوند: موقعی که باران پائیزی جهت کشت وزراعت می بارد می گویند یک فرزند ومادری که هر دوی آنها اولین فرزند وپدر ومادرشان وبه اصطلاح اهل محل « نور چشمی » باشند باید کله یک الاغی را بشورند واعتقاد دارند بعد از برگزاری مراسم شستن سر الاغ ، حتما" باران خواهد بارید عقیده دیگر آنها این است که دعا کنند ودعای باران بخوانند .
عقیده دیگری نیز دارند که با ریختن آب بوسیله آفتابه در لانه سار باران خواهد آمد . در نهاوند چله بزرگ را آمل ، چله کوچک را ممل و به مادرشان دا میگویند . اگر در چله بزرگ وچله کوچک تگرگ بیاید می گویند چون دا احساس کرده که عمر بچه هایش رو به اتمام است در مرگ انها گردنبند خودش را پاره کرده و سوگواری می کند .
در جوکار ملایر که شهری است بین همدان وملایر مردم معتقدند در زمستان خصوصا" در چله کوچک اگر آسمان مثل بهار غرش کند ، سال در پیش شگون ندارد وسال خوبی نخواهد بود . وقتی که ۴۵ روز از مستان گذشت می گویند چهل وپنج « او جس گله دار o jes Gale dar » یعنی ۴۵ زمستان گذشت وآب به بالای درخت رسید اهالی جوکار در زمستان با برف نو , برف وشیره وبرفک درست می کردند ومی خورند .
ترتیب برفک درست کردن هم اینطور است که مقداری آرد را سرخ می کنند وبو می دهند وچون سرد شد مقداری برف به آن می افزایند وشیره روی آن می ریزند ومعتقدند درمان سرفه وکسی که سرفه می کند اگر برفک بخورد حتما" سرفه اش خوب خواهد شد در نزدیکی ملایر آبادی است بنام دره میانه که در این روستا زمستان را به نه قسمت تقسیم میکنند که به شرح زیر است :
ده روز که از زمستان می رود می شود ده گل Gal یعنی ده ارزن . بیست روز که از زمستان می رود می شود ده گنم Ganem یعنی ده گندم از زمستان رفته است . سی روز که از زمستان می رود می شود ده گام دیکانی Gom dikani یعنی به اندازه ده قدم گنجشک از زمستان رفته است . چهل روز که از زمستان میرود , میشود ده گم غلا Gom qela یعنی به اندازه ده قدم کلاغ از زمستان رفته است . پنجاه روز که می رود می شود ده دس مکو جولا Das maku jula یعنی به اندازه ده ماکوی جولا از زمستان رفته است . شصت روز که از زمستان می رود ده وازوران Vaz-e varan یعنی به اندازه ده برابر پرش گوسفند از زمستان رفته است وهفتاد روز که از زمستان می ورد می شود ده برگ Berg چوپان یعنی به اندازه ده برابربلندی چوبدست چوپان . هشتاد روز که از زمستان می رود می شود می شود ده کیش کمان Kish Kaman یعنی به اندازه ده برابر کمان حلاجی از زمستان رفته است . نود روز که از زمستان می رود می شود برج حوت که دهه اخر زمستان است .
قاووت خضر نبی : درمریانج رسم است که هر سال پنج شش خانوار دور هم جمع می شوند و مقداری جو ،گندم ،کنجد ،ذرت ،نخود ،سنجد ،تخم هندوانه ،تخم خربزه ،تخم گرمک را جمع میکنند وهر یک را جدا از هم میان ظرفی مسی سرخ می کنند ،بعدا"همه را در یک کیسه میریزند و به آسیاب می برند وآرد می کنند .
پس از آنکه آرد الک شد , میان سفره تمیزی می ریزند و در یک اتاق خلوت دور سفره را شمع و اسفند و گلاب ،سرمه و سرمه دان ،قند و نبات و یک جلد قرآن می چینند و شب شمع ها را روشن می کنند و کسی حق ندارد به اتاق برود ومعتقدند شب حتما" حضرت خضر نبی می آید وآن سفره را نظر می کند وبه آن برکت می دهد حالا چه وقت باشد خدا می داند ، اما حتما" می آید ونظر میکند . فردای آن شب نظر کرده حضرت خضر را میان خودشان تقسیم می کنند وهر کس برای همسایه هایش می فرستد وآنها هم آرد تبرک شده ونظر کرده با مقداری شیر مخلوط می کنند وخوب به هم می زنند تا خوب سفت شود وقتی که درست وحسابی از کا درآمد می خورند ومعتقدند اهل ده باید از آن نظر کرده حضرت خضر نبی بخورند که تا سال دیگر مراد آنها را بدهد . اسم این نظر کرده را می گذارند « قوت خضر نبی » ضمنا" همسایگانی که برایشان قوت نظر کرده می آورند جای آن تخم مرغ یا قند ویا مبلغی ناچیز پول می گذارند چون معتقدند ظرف را نباید خالی برگرداند .
مردم مریانج معتقدند خضر نبی هر ساله باید نظری به شهر آنان بیندازند تا خیر وبرکت از میان آنها رخ بر نبندد .
مردم شهر اسدآباد هم عقیده دارند در اولین روزی که برف می آید باید آش بلغور بپزند . این آش در اسد آباد به آش عمو ریش سفید معروف است ومعتقدند قدم عمو ریش سفید - یعنی برف -ازشان قهر می کند وسال دیگر دیر می آید و وقتی هم که بیاید خیلی کم می آید وبه کشت وکار زراعتشان لطمه زیادی می خورد . در اسدآباد زمستانها آش ترش هم درست می کنند .برای درست کردن آش ترش یک کاسه نخود ، یک کاسه عدس ، یک چارک چغندر ، چند برگ چغندر ، یک کاسه بلغور ، یک کاسه آلو خشک ، یک کاسه سیب خشکه ، یک کاسه شیره خوب ویک کاسه سرکه انگور را داخل دیزی می ریزند وروی اجاق بار می گذارند . این خوردنیها را باید یک جا وهمزمان داخل دیزی ریخت که با هم خوب بجوشند وقوام بیایند . اگر باهم نریزند ممکن است خوب پخته نشود .
وقتی که آش خوب پخت سر ظهر همه افراد خانواده زیر کرسی دور هم جمع می شوند ومی نشینند ویک کاسه پر برای خودشان آش ترش می ریزند ومشغول خوردن می شوند وآن قدر میخورند که خوب عرق کنند ومعتقدند که با این عرق کردن سرما خوردگی از سر وتنشان بیرون می رود وقتی که آش خوردنشان تمام شد برای اینکه دچار ضعف نشوند کدبانوی خانه می رود از انبار خانه مقداری مویز خوب وگردو می آورد وسر کرسی می ریزد وهمگی مشغول خوردن آن میشوند .
مردم تویسرکان در اوایل پائیز گندم را خوب می شویند وپاک می کنند ودر یک ظرف بزرگی به نام لانجین که ظرفیت آن حدودا" ۳۰ کیلوگرم است می ریزند لانجین را در همدان از گل درست میکنند و می پزند . داخل لانجین لعاب آبی رنگ دارد دو نفر در کنار آن می نشینند وبا یک دسته هاون سنگی mezku که به شکل کله قند بزرگ درست کرده اند می کوبند . بالای این دسته هاون به اندازه یک سانتیمتر فرورفته وبه طور مورب تا انتهای آنرا تراشیده اند . طول این دسته هاون چهل سانتیمتر و قطر انتهای آن پانزده سانتیمتر و سطح دایره اندکی برآمده که وزن آن پنج کیلوگرم است . این دو نفر کارگر در کنار لانجین روبروی هم روی یک تشک می نشینند وزیر لانجین هم تشکچه مخصوص این کار را می گذارند آنوقت شروع می کنند به کوبیدن . آنقدر میکوبند تا پوست گندم گرفته شود . این کار را در شب و هاوهاو کنان به صدای بلند انجام میدهند وهر ده دقیه یکبار گندم را زیر ورو می کنند ودوباره هاو هاو کنان شروع به کوبیدن گندم می کنند. در همین وقت همسایه های نزدیک که صدای کوبیدن گندم را می شنوند یکی قلیان چاق می کند ودیگری با کتری وقوری چای وسینی و استکان ونعلبکی به آن خانه می روند ومی گویند : مبارک باشد ، با دل خوش وجان آزاد وسالم بخورید . پس از کوبیدن می گذارند گندم خشک شود . وقتی خشک شد پوستش را جدا می کنند . آنوقت با دسار dasar وروش varush درست می کنند . انواع سبزی ها مثل اسفناج ، تره ونعناع وریحان وشوید وسایر سبزیها به اندازه کافی برای زمستانشان خشک کرده ذخیره می کنند .
در اوایل پائیز همچنین گل کرپو (قاصدک) راه می افتد وبا وزیدن باد گل کرپو در فضا پخش میشود وبه این طرف وآن طرف می رود تویسرکانی ها به آن پیرزن هم می گویند ودر کنار دیوارها به مقدار زیاد دیده می شود . اهالی معتقدند که این گل خیلی ظریف وسفید رنگ و دونده خبر از زمستان می رود وهشدار می دهد . آنرا می گیرند وبه ان نگاه می کنند وبا آن تفال می زنند .
اگر سوراخ حلقه آن بزرگ باشد می گویند زمستان امسال سخت است ولی اگر کوچک باشد معتقدند زمستان خیلی سخت نیست و هر طور که پیش بینی کنند همانطور خواهد بود . البته در شهر همدان نیز تقریبا"چنین اعتقاداتی وجود دارد و به این گل زمستان خِوَر کن می گویند . مردم وقتی این گل را می بینند مشغول تهیه لباس زمستان می شوند وزغال وحبوبات وسبزیجات تهیه می کنند . در تویسرکان هم چله بزرگ را چهل روز وچله کوچک را بیست روز می دانند که از اول دی آغاز وآخر بهمن تمام می شود . به چهار روز از آخر چله بزرگ وچهار روز اول چله کوچک چار چار می گویند . پس از چار چار می گویند چهل وپنج روز از زمستان گذشت . پسران صیاد به نام اهمن وبهمن برای شکار به کوه می روند واز شدت سرما وکولاک خلقشان تنگ می شود . یک سنگ بسیار بزرگی به نام « کمر ویلی خان » به دوش می گیرند .از سنگینی آن عرق می کنند می گویند در این وقت زمین نفس آشکار می زند . اهمن وبهمن سفرشان پنج روز طول می کشد . پدر آنها یک نوکری داشته به نام کوسه ویک دختری به نام گلین . به کوسه می گویند اگر رفتی وخبری از اهمن وبهمن آوردی گلین را به زنی تو می دهیم . او هم رفت وخبر سلامتی انها را آورد . این است که در این وقت زمستان کوسه به گردش در می آید .● شب چله در همدان ( آداب ورسوم وغذاها واعتقادات )
در همدان چند ماه قبل از فرارسیدن زمستان ، کدبانوی خانه در فکر شب چله است ودست اندرکار تهیه خوراکیها و شبچره می شود . قبلا" دوم مویز وشانی را می گیرد وتخمه های هندوانه را خندان وبرشته می کند .
اول شب چله ، وقتی که تمام اهل خانه دور هم جمع می شوند . کدبانوی خانه : کشمش ، مویز ، شانی ، هندوانه ، تخمه خربزه وهندوانه - که به اینها آجیل شب چله می گویند – می آورند وروی کرسی می گذارند .
فال سوزن : وقتی خوردنیها تمام شد یک تکه پارچه تازه وآب ندیده می آورند ؛ یک نفر زن مسن وبا کمال که شعر از حفظ دارد ، شعری می خواند ودختر بچه کوچک ومعصومی روی همان پارچه سوزن میزند . حاضران مجلس در دل نیت می کنند . خواندن هر شعر که تمام شده در هر محلی که دختر سوزن زده ( البته دیگران محل سوزن زدن ها را نبایند ببینند ) مخصوص یک شعر است وهر کسی هر نیتی دارد یکی از آنها را که مخصوص یک شعری است انتخاب وشعر را جواب نیت خود می داند . این شعرها که می آوریم نمونه ای از اشعاری است که برای فال سوزن می خوانند :
□□□
بالای کوچه پسندت کردم ای گل کوتاه بودی بلندت کردم ای گل
ترش بودی مثل آبلیمو به مثل خرده قندت کردم ای گل
□□□
سفید مرغی بودم بر شاخ پسته فلک سنگی زدم بالم شکسته
فلک بالی بده پرواز گیرم در دروازه شیراز گیرم
□□□
سحر صبحی برفتم دیدن گل بدیدم جفت بلبل شاخه گل
زبان زرگری می خواند ومیگفت خدا تا کی کنم صبر وتحمل ؟
□□□
کوچه درآمدی ومی رقصیدی کارد وقمه وکیسه به ما بخشیدی
کارد وقمه وکیسه به ما نفتاده عید من وتو ، عید قربان افتاده
در بعضی از خانواده ها رسم است شب چله بیشتر در خانه بزرگ خانواده جمع می شوند ، البته هر کس مقداری شبچره و میوه و سایر مایحتاج شب چله را با خود می آورد .
تمام میوه ها وخوراکیهای زمستانی به علاوه هندوانه وقوت خضر نبی خورده میشود .
شب چله شام مخصوص ندارد . خربزه هم جزء واجبات نیست . انار و به برای شب چله می گذارند که از قدیم گفته اند « سیب سردی ، انار نامردی ، به به دستم بده اگر مردی » انار را یا دان میکنند یا بیشتر خروس کرده ودر ظرف می چینند . خلاصه همه میوه های زمستانی را روی کرسی یا وسط اتاق چیده ، دست نمی زنند تا مردخانه یا بزرگترخانواده بیاید وقسمت کند . البته در همه خانه ها همه گونه میوه یافت نمی شود یعنی نمی توانند تهیه کنند . فقط در خانواده های متمکن ممکن است که همه چیز باشد . بچه ها که می دانند شب چله مهمان می آید با هم دم می گیرند : / امشب شب چله است/ خاله جان سر پله است/ ونام هر کس را که دوست دارند بیاید می گویند و می خوانند :
امشب شب چله است حسن چل سر پله است بیارین هندوانه حسن چل بلومانه
شب چله فال گرفتن ومهره انداختن نیز رواج دارد . یک نفر یک کوزه کوچک به نام قوزوله می آورد وبه همه می گوید می خواهم مهره بریزم . هر کس هر چه دارد مثل دکمه ، مهره ، سنجاق که خودش آنرا بشناسد در کوزه می ریزد بعد در کوزه را آهسته می بندند وزیر ناودان روبه قبله آویزان می کنند . این کوزه یک شبانه روز می ماند تا شب چله که همه جمع شدند کوزه را آورده به دست دختر نابالغی می دهند و او را عروس می کنند . دویاق که یک پارچه گلی رنگی است به سر او می اندازند . او هم کوزه را در بغل گرفته دانه دانه مهره ها را که در کوزه هست بیرون می آورد . ولی نشان نمی دهد تا شعر خوانده شود . گاه شعری از حافظ وگاه شعری محلی می خوانند وآنوقت عروس مهره را نشان می دهد . مهره مال هر کس بود شعر هم مربوط به او می شود . گاه هر یک از حاضران یک شعر می خواند تا مهره ها تمام شود . این فال خیلی طرفدار دارد . یکی دیگر از رسوم شب چله فرستادن شب چله ای است که برای عروس عقد کرده می فرستند به این ترتیب که دختری را که عقد کرده اند وهنوز به خانه بخت نبرده اند ، خانه شوهر وظیفه دارند برایش شب چله ای بفرستند . از میوه هر چه که از قوه مالی شان برآید , ولی قوت خضر نبی واجب است . اما برای عروس ، چنجه هندوانه وخربزه که خودشان درست کرده اند نمی فرستند بلکه آجیل شور میفرستند به اضافه مرغ وماهی ویک قواره پارچه . اینها را توی سینی واگر زیاد باشد توی خوانچه می گذارند . و با شیرینی به خانه عروس می فرستند . عروس هم در عوض چیزی مانند پارچه پیراهنی یا پارچه لباسی یا جوراب برای داماد می فرستد همراه با یک جعبه شیرینی شب چله می گویند ومی خندند وشبچره می خورند وتفریح می کنند وتا نصف شب می نشینند وشادی می کنند که از فردا دیگر روزها بلند خواهد شد .
در نهاوند کدبانوی خانه شبچره یلدا را از اویل پائیز آماده می کند که عبارتند از : به ، هندوانه ، خربزه ، سنجد ، گردو ، کشمش ، بادام ونخود . نزدیکی های شب چله مقداری گندم هم در آب پنیر می ریزند تا متورم شود که به آن گنم شیر می گویند وآن را با شاهدانه وتخمه هندوانه وخربزه که آنها را چنجه شانی می گویند مخلوط کرده ودر ظرفی می ریزند وحرارت می دهند تا به قول نهاوندی ها بو بخورد . پس از بو خوردن آنها را با مغز گردو وبادام که قبلا" آماده کرده اند مخلوط کرده در کیسه ای می ریزند وبرای شب چله می گذارند . شب چله زن خوراکیها را می آورد سرکرسی واز اهل خانه هر که سواد داشته باشد با صدای بلند شاهنامه می خواند . بعد هر کس هم چیستان ومثلی بداند می گوید یا دوبیتی می خواند .
● سه گلین در همدان
در چار چار زمستان کوسه گلین در می آید وبه در همه خانه ها – هم آنان که گوسفند دارند وهم آنها که ندارند – می رود ومژده گذشتن زمستان را می دهد . شما باید در همدان زندگی کرده باشید تا بدانید مژده تمام شدن زمستان چه اندازه مسرت بخش است . یک دسته کوسه گلین باید حداقل پنج نفر باشند یعنی کوسه وعروس یا گلین ، انباردار ، ساز زن ودهل چی . شخصی که کوسه می شود یک پوستین واروونه می پوشد وریش وسبیل مصنوعی می گذارد وپیشانی خود را با دستمال می بندد در دو طرف سر خود دو تا چوب جارو مثل دو تا شاخ می گذارند به دور کمرش هم زنگوله آویزان می کنند ویک چوبدستی هم می گیرد . عروس کوسه هم پسر بچه ای است که لباس زنانه محلی مثل شلیته وشلوار وپیراهن وروسری می پوشد وبا یک دستمال جلوی دهانش را می بندد که آن را یشماق می گویند وچون گردنبند به گردش می اندازد ، دو تا دستمال هم برای چوپی رقصیدن به دست دارد . انبار دار چند تا کیسه برای جمع آوری چیزهایی که اهالی بهشان می دهند همراه دارد . دو نفر ساز زن ونوازنده دوره گرد هم همراهشان است که آهنگهای محلی می زنند . کوسه گلین که وارد کوچه ها می شود همین که صدای زنگوله هایی که به خودشان آویخته اند بلند شد بچه ها را از خانه هایشان بیرون می آورد . بچه ها شادی کنان دنبال کوسه و دارو دسته اش راه می افتند وبه کوسه می گویند : بفرمائید بیایید به خانه ما ! کوسه وگلین به هر خانه ای که می روند بچه ها هم دنبال آنها وارد خانه می شوند کوسه گاهی صورت گلین را می بوسد و قاه قاه می خندد وگاه هم مثل اینکه می خواهد با یک دسته علف گوسفندی را صدا کند با دهانش صدا درمی آورد وبعد بلند بلند می خندد . پس از آنکه رقص آنان تمام شد کوسه خود را روی برفها می اندازد گلین هم بالای سر او می رود وبا دستمال سر وصورت او را نوازش می کند . صاحبخانه برای آنان چیزی می آورد وتحویل انبار دارد می دهد . چیزهایی که برای کوسه می آورند عبارتند از : آرد ، گندم ، قند وچای ، بلغور ، پول ، ترشی ، کشمش ومویز ومانند اینها . آن وقت کوسه بلند می شود صاحبخانه را دعا می کند ومی گوید: « خدا امید ما را از این خانه کوتاه نکند » دارو دسته کوسه می گویند : آمین . خدا سلامتی بدهد . آمین . خدا برکت بدهد آمین . دعا کردن کوسه که تمام شد از آن خانه به خانه های دیگری می روند وبه تمام خانه ها سر می زنند . مردم عقیده دارند که آمدن کوسه وگلین به خانه هایشان شگون دارد وقدمشان مایه خیر وبرکت است وخانه شان از بلا محفوظ می ماند وخودشان هم تا سال دیگر با شادی وسرور قرین خواهند بود .
صد البته این رسم کوسه گلین در سایر نقاط استان همدان نیز وجود دارد ولی شاید کمی متفاوت از هم باشد مثلا در چیزهایی که به کوسه می دهند و یا حرفها و شعرهایکوسه و شاید در رقص و آواز.
منابع :
۱- جشن ها وآداب ومعتقدات زمستان – جلد دوم – ابوالقاسم انجوی – امیر کبیر – ۱۳۷۹
۲- همدان نامه – مقاله تحقیقی – هادی گروسین
۳- گفته ها و کمک سروران گرامی ام :
علیمراد خزایی – کاسب – همدانی ، ۵۰ ساله
سیمین نصیری – خانه دار – ملایری ، ۷۲ ساله
رقیه اهری پور – خانه دار – همدانی ، ۴۹ ساله
۴- تجربیات و مشاهدات شخصی .
ارش خزایی


همچنین مشاهده کنید