جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


کسی که مثل هیچ کس نبود


کسی که مثل هیچ کس نبود
«من به هیچ کس دیگری در تمام این دنیا شبیه نیستم...» ژان ژاک روسو اعترافات جسورانه اش را اینگونه آغاز می کند. روسو موسیقیدان، شاعر، رمان نویس، گیاه شناس و ورای تمام اینها، فیلسوفی بود که عاقبت، فیلسوف بودن خویش را انکار کرد. او نخستین کسی بود که پرسید؛ «ارزش تمدن در چیست؟» و پاسخ او این بود؛ «تمدن، خوبی طبیعی را از بین برده و نابرابری اجتماعی را افزایش می دهد».
او با این پاسخ معاصران پیرو مکتب روشنگری اش را شگفت زده کرده است و امروز نیز ما را به چالش می طلبد. آیا روسو الهام بخش انقلاب فرانسه بود؟ آیا می توان ردپای رمانتیسیسم، روان شناسی تحلیلی و اگزیستانسیالیسم را تا او دنبال کرد؟ کتاب حاضر، متفکر مستقلی را به ما می شناساند که عقایدش در درک ما از دوران کودکی، تعلیم و تربیت، دولت، زبان و بسیاری چیزهای دیگر انقلابی به وجود آورد و به این اعتبار، قدم اول است در شناخت زندگی آشفته روسو؛ زندگی معصومیتی از دست رفته و عقایدی که در عین سادگی هنوز موضوع تحقیق و تفسیر باقی مانده اند.
ژان ژاک روسو طرز تفکر ما را نسبت به خودمان، هم به عنوان یک فرد و هم به عنوان عضوی از جامعه برای همیشه تغییر داد. او در مورد دنیای متمدن و مدرن ما، به همان هشدار داد و فرو ریختن قریب الوقوع آن را پیش بینی کرد. با وجود تمام اینها، او همیشه نویسنده ای خوش بین باقی ماند؛ فردی که همواره آگاه بود مطلقا یگانه است.
روسو در ۲۸ ژوئن سال ۱۷۱۲ در ژنو به دنیا آمد. مادرش مدتی کوتاه پس از تولد او بر اثر تب زایمان از دنیا رفت.پدرش ایزاک، یک ساعت ساز بی ثبات و ستیزه جو بود که مدام با مقام ها، دچار مشکل می شد. او به عنوان ساعت ساز برای مدت شش سال به قسطنطنیه به حرم سلطان رفته بود. ایزاک پسرش را تشویق می کرد آثار کلاسیک، خصوصا زندگی مردان بزرگ نوشته پلوتارک را مطالعه کند و برای ژنو که یک جمهوری کالوینیست کوچک در محاصره ایالت های بزرگ کاتولیک بود، شهروندی وطن پرست باشد.
روسو عمدتا خود به آموزش دادن خویش می پرداخت و از این رو او فردی نبود که همیشه مطالعاتی گسترده داشته باشد و خود را نقد کند. ژنو به طور سرسختانه ای پروتستان بود و بیش از یکهزار و ۵۰۰ تن از مهمترین شهروندانی اداره آن را برعهده داشتند (کل جمعیت شهر تقریبا ۲۰ هزار نفر بود). روسو سرانجام این شهر را به قصد جامعه ای با ذهنی آزاداندیشی تر، ترک کرد.
با این وجود گرچه او اکثر عمر خود را دور از وطن گذراند، اما معمولا از خود به عنوان یک «شهروند ژنوی» یاد می کرد... و سرانجام با وجود تمامی عیوبش، گفتار اول، یک شبه موجب شهرت روسو شد؛ احتمالا به دلیل تکان دهنده بودنش و یا شاید به این علت که عمیقا جذاب بود، اما همواره افراد بدگمان و معمولا گمنامی وجود داشته اند که این عمل جسورانه انسان به نام «تمدن» را ناخوشایند بپندارند. اینک دیگر روسو به فردی نسبتا موفق بدل شده بود.
او منشی و صندوقدار خانواده بانفوذ دوپن بود. با روشنفکران مطرح روز ملاقات می کرد و عصرها با خانواده نه چندان درخشان همسرش غذا می خورد....روسو در ونیز نوشتن مقاله ای را در مورد ریشه های زبان آغاز کرده بود که در آن ادعا می کرد زبان مدرن فاسد است. زیرا همانند دیگر چیزها از اهداف اصیل خود دور شده است.
دیو رابینسون ،طراح؛ اسکار زارات
مترجم؛ شکوفه محمدی شیرمحله
ناشر؛ پردیس دانش وشیرازه
چاپ اول؛۱۳۸۵ ،تیراژ؛۲۲۰۰
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید