جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


جشن مهرگان


جشن مهرگان
● هزار سال بزی
در پس نام و سنت مهرگان دو جریان به‌ظاهر جداگانه قرار دارد و البته حدس و گمان‌هایی که می‌توان دو جریان را به هم وصل کرد. این نوشته کوششی است برای طرح این دو موضوع و بحث در ارتباط بین آن‌ها:
۱) مهرگان جشنی است به پاس پیروزی فریدون بر ضحاک.
۲) مهرگان (مهرروز از مهر ماه) جشنی است که به ایزدمهر تعلق دارد.
در باب ادعای نخست ابوریحان در التفهیم می‌گوید:
«شانزدهم روزاست از مهرماه و نامش مهر١ و اندرین روز افریدون ظفر یافت بر بیوراسب جادو. آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت٢ و روزها که سپس مهرگان است همه جشن‌اند، بر کردارِ آنچ از پسِ نوروز بود. و ششم آن مهرگان بود و رام روز نام دارد٣ و بدین دانندش.»
توضیح ابوریحان با همین عبارت «و بدین دانندش» خاتمه می‌یابد. دقیقی در بیتی می‌گوید:
مهرگان آمد جشن ملک افریدونا
آن کجا گاو بپروردش برمایونا
این بیت با سخن ابوریحان هماهنگی دارد و احتمال وجود ماجرای فریدون و ضحاک را در پشت مهرگان تقویت می‌کند. مضاف براین‌که با یادآوری دایه‌ی عجیب فریدون که ماده گاوی شریف و پرمایه بوده است ذهن را به دقت بیشتری رهنمون می‌شود.
فریدون پسر «پور گاو» پسر «سیاک گاو» پسر «سیت گاو» پسر «گفرَ گاو» پسر «رما گاو» پسر «فرَ غشِن» پسر «جم» که فر ایزدی روی شانه‌هایش سنگینی می‌کند، مفقودالاثر است و در این حال یک گاو، نهانی او را به شیر خود می‌پرورد. در حالی که ضحاک که بعد از چهارپشت به «تاز» (جدّ اعلای تازیان) می‌رسد، غاصبانه بر کشور حکومت دارد.
ضحاک یا اژدیهاک ظاهراً از شاهان سرزمین‌های جنوب غربی ایران بوده است، که تا زمان انقراض تمدن‌های کلدانی و آشوری، منطقه‌ی خطرناکی برای ایران محسوب می‌شده است. توصیف‌هایی که در متون کهن از اژدیهاک وجود دارد او را به صورت مار سه‌کله‌ای می‌نمایاند که شش چشم دارد. این توصیف‌ها در شاه‌نامه به صورت ضحاک ماردوش در آمده و خاستگاه او نیز دشت نیزه‌وران خوانده شده که –متناسب با عربی بودن کلمه ضحاک– همان عربستان است. در این رابطه به نظر می‌رسد مقتضیات سیاسی و اجتماعی دوران فردوسی و شعوبی‌گری شاعر در این گزینش‌ها بی‌تأثیر نبوده است.
باری با دورشدن فرایزدی از جمشید، ضحاک بر او چیره می‌شود و به مدتی دراز نظم سلطنتی را در ایران به هم می‌زند. این نظم از طرفی برفر تکیه داشته –فر یعنی پذیرش و اعطای حق سلطنت به اقوام آریایی که جنگ‌جو و کوچنده بوده‌اند– و از طرف دیگر به داد می‌گراییده است –داد یعنی به رسمیت شناختن منافع اقوام مقیم منطقه که کشاورز، دام‌پرور و یک‌جانشین بوده‌اند.
این به هم ریختگی با خونریزی و قتل سرداران و بزرگان ایرانی موجبات نفرت از اژدیهاک را فراهم آورد. در همین حال ایرانیان در دستگاه او نفوذ کردند و در خفا نفراتی را برای مقابله سازماندهی نمودند. قیام کاوه و یافتن فریدون در دماوند که فر را از نیای خود جمشید به ارث داشت نظام حکومتی را به میثاق خود باز گردانید.
ما از طرف دیگر گفتیم که مهرگان با ایزدمهر ارتباط دارد. این بار نیز به التفهیم بر می‌گردیم و پاورقی شادروان جلال‌الدین همایی را می‌خوانیم:
«پارسیان را قاعده‌ی کلی بود که هرگاه نام ماه بر نام روز یکی می‌شد آن روز را جشن می‌گرفتند و نام این روز را به الحاق لفظ «گان» می‌گفتند. بنابراین دوازده جشن داشتند به اسامی فروردین‌گان، اردیبهشت‌گان، خردادگان، ... لفظ گان در این کلمات و هم‌چنین دهگان و صدگان و هزارگان ... متضمن معنی جمع و تکرار است.»
در این میان مهرگان به دو دلیل برتری داشت. یکی این‌که آغاز فصل دوم از دو فصل سال بود (نوروز آغاز تابستان و مهرگان آغاز زمستان)؛ دیگر این‌که ایزدمهر مهم‌ترین خدایان ایرانی و یادگار عظمت میترای باستانی بود. میترا اگرچه در فرهنگ اوستایی به امشاسپند و ایزد تنزل کرد اما هم‌چنان در کمال اعتبار باقی ماند و بیشتر از آن‌جا در قلب و فرهنگ مردم بی‌همتا بود.
«ای سپیتمان: من مهر آن نخستین آفریده‌ی نیک و دلیر مینوی، آن بسیار مهربان بی‌همانند، آن بلندپایگاه نیرومند دلاور، آن یَل رزم‌آزمای را می‌ستایم. آن پیروزمندی که همواره یک رزم‌افزار خوش‌ساخت با خود دارد. آن که در ژرفای تاریکی فریفته‌نشدنی است. آن که زورمندترین زورمندان است. دلیرترین دلیران است. داناترین بخشندگان است. آن پیروزمندی که فر ایزدی از آن اوست. آن که هزار گوش و ده هزار چشم و ده هزار دیدبان دارد. آن مهر نیرومند دانای فریفته‌نشدنی.» (اوستا)
باید دانست که «مهر» بر خلاف آن‌چه بلافاصله از نامش بر می‌آید خدایی قاطع، کوبنده و تمام کننده است. چشم‌ها، گوش‌ها و دست‌یارانی دارد که همه چیز را می‌پایند و کوچک‌ترین پیمان‌شکنی را منعکس می‌کنند. مهر نیز بدون ترحم همه‌ی بدعهدان را منکوب می‌کند و نظم و میثاق را استوار می‌نماید.
● زرتشت
«مهر با بازوان بسیار بلندش آن فرومایه‌ای را که از راه راست بیرون رفته است و آن تیره‌درون فرومایه‌ای را که با خود می‌اندیشد مهر نابینا، گفتار دروغ و کردار زشت مرا نمی‌بیند، گرفتار سازد و به کیفر رساند.» (اوستا)
رسالت ِ بزرگ مهر استقرار حاکمیت قانون بوده که با روش کنترل شبانه‌روزی پیمان‌ها و میثاق‌ها مجری می‌داشته است. مهر هر روز از یک سوی جهان برمی‌خاسته، برفراز دماوند می‌ایستاده و اسرار جهان را درمی‌یافته و به سوی دیگر می‌رفته است.
رخسار صبح پرده به عمدا برافکند
راز دل زمانه به صحرا برافکند
تندیسی از سنگ مرمر در موزه‌ی واتیکان، تالار جانوران، نگه‌داری می‌شود که در آن ایزد مهر دشنه‌ی خود را در کتف راست گاو نری فرو برده و با دست دیگر گردن آن را برآورده، کاملا ً برجانور تسلط دارد. در دو طرف او مهربانان با مشعل‌های افراشته و فروهشته طلوع و غروب خورشید را نشان می‌دهند. یک مار، یک سگ و یک عقرب نیز حضور دارند و ایزد مهر درست در مرکز خط سیر خورشید قرار گرفته است. گاو نر غول‌پیکر هم‌چون دماوندی است که ایزد مهر بر پشت آن نشسته گویی آتش‌فشان را مهار می‌کند.٤
همین‌جا اگرچه قدری از موضوع دور می‌شویم اجازه می‌خواهم توصیف بی‌نظیری که مسعودی در مروج‌الذهب از دماوند آورده را قبل از نتیجه‌گیری اضافه کنم:
«کوه دماوند که ما بین ری و طبرستان است از صد فرسنگی دیده می‌شود که ارتفاع بسیار دارد و در فضا بالا رفته است. از فراز کوه بخار بلند است و برف روی برف می‌نشیند و هرگز از برف خالی نیست و از زیر آن رودی برون می‌شود با آب فراوان که زردِ گوگردی و طلایی رنگ است. از دامن کوه تا بالا سه روز و سه شب راه است و هر که بر آن بالا رود و به قله رسد آن‌جا را هزار ذراع در هزار ذراع مسطح بیند ولی از پایین چون گنبد مخروطی به نظر می‌رسد. سطح قله پر از ریگ سرخ رنگ است که پا در آن فرو می‌رود. بر اوج قله از کثرت بادهای سخت و شدت سرما حیوان درنده و پرنده نیست. در آن‌جا نزدیک به سی سوراخ هست که بخار گوگردی از آن‌جا خارج می‌شود و از همین سوراخ‌ها همراه بخار گوگرد صدایی عظیم چون رعد سخت شنیده می‌شود. این صدای لهیب آتش است.»
اکنون می‌توان وارد بخش سوم بحث یعنی به‌هم پیوستن اسطوره‌های دینی و اسطوره‌های تاریخی در شکل‌گیری جشن مهرگان شد.
مهرگان جشن پاس‌داری ِ پیمان‌های اجتماعی است. یعنی جشن ِ «انسان». موجودی که هویت ممتاز خود را در گرو همین پاس‌داری یافته است. اگر نوروز را روز «زمین» نامیده‌اند، چنان‌چه مهرگان نیز به اندازه‌ی نوروز شهرت می‌یافت هیچ دور از انتظار نبود که آن را روز «انسان» بخوانند. بی‌تردید انسان و میثاق‌های او در ادوار کهن مخصوصا ً در جایی‌که زادگاه تاریخی کشاورزی است با محصول و جانورانی که پیرامون زندگی کشاورزان هستند در هم می‌تند. زمان وقوع مهرگان بر این نکته دلالت دارد.
در مثل می‌گوییم «جوجه‌ها را آخر پاییز می‌شمارند». بی‌دلیل نیست که خشثرپاون ِ (شهربان) ارمنستان در جشن مهرگان بیست هزار کره اسب به‌رسم ارمغان به دربار هخامنشی هدیه می‌فرستاد.
آمد خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان
نارنج و نار و ارغوان آورد از هر ناحیه
و بی‌دلیل نیست که پادشاه سامانی پس از آن‌که مهرگان دیر درکشید و سرما قوت نکرد و ثمرات او بدید، عظیمش خوش آمد. لذا از کنگرهای مهرگانی خورد و در هرات لنگر انداخت تا به رودکی متوسل شدند و آن شعر معروف را گفت:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
تا شاید امیر از هرات و مهرگانش دل بردارد؛ این از یک طرف. از طرف دیگر اسطوره‌ی تاریخی فریدون و پیروزی او بر اژدیهاک چنان‌که گذشت بازگشت فروداد تلقی می‌شد که یک‌چند از میان برخاسته بود. مهر که نگهبان همه‌ی پیمان‌هاست سرانجام با سلاح خوش‌ساختی که همواره حمل می‌کرد ریشه‌ی بیداد را کند.
«در گردونه‌ی مهر گرز زیبای سبک‌پرتابی با صد گره و صد تیغه هست که آن را به سوی هماوردان نشانه گیرد و آنان را درافکند.» (اوستا)
به نظرم مقصودم از این نوشته بر آورده شد. هرچند هست به روایت بیرونی در آثارالباقیه مردم در هنگام مهرگان به یک‌دیگر هزاران سال بزی می‌گفتند (قابل مقایسه با صد سال به این سال‌ها) که با سال‌های حکومت ضحاک نیز منطبق است!
مهران راد
پاورقی‌ها:
١ مراد این است که نام روز شانزدهم «مهرروز» است.
٢ یعنی فریدون ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد.
٣ مراد این‌که روز بیست و یکم که مهرگان بزرگ یا مهرگان خاصه است رام روز نام دارد و این، شش روز بعد از مهرگان عامه می‌باشد.
٤ برای دیدن تصویر و توصیفی از این تندیس به نشریه‌ی ره آورد چاپ لوس آنجلس سال ١٣٦٦ مراجعه شود.
منابع:
١- اوستا (نامه‌ی مینوی آیین زرتشت): جلیل دوست‌خواه
٢- حماسه‌سرایی در ایران: ذبیح‌الله صفا
٣- التفهیم لاوایل صناعت التنجیم: ابوریحان بیرونی (به تصحیح همایی)
٤- لغت نامه: دهخدا
٥- مروج الذهب: مسعودی
منبع : دو هفته نامه فروغ


همچنین مشاهده کنید