پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


باز هم اعتیاد


باز هم اعتیاد
آخرین فیلم رخشان بنی‌‌اعتماد یعنی خون‌بازی، ترکیب مضمون رایج روز یعنی اعتیاد، الگوی رایج روز یعنی سفر و تحول و شگردهای تکنیکی روز یعنی پرش و سیاه و سفیدی تصویر و دوربین روی دست است.
بنی‌‌اعتماد که از وجاهت مناسبی در سینمای متعهد و اجتماعی مابرخوردار است، اما در این روایت چیز جدیدی ارائه نمی‌دهد. حتی اگر فیلم از ساخته‌های دیگر اجتماعی سینمای ما یک سر و گردن بالاتر باشد تمامی درگیری‌ مادر و دختر پیش می‌رود تا انتهای آن ببینیم که مادر دلسوز شخصیت ثابت فیلم‌های بنی‌‌اعتماد سرانجام مجبور شود بپذیرد که اگر تحقیرهای همسر را تحمل می‌کرد دخترش معتاد نمی‌شد و این با نگاه جدی وعمیق بنی‌اعتماد به اجتماع و زیرساخت‌های ایجاد نابهنجاری‌‌ها سازگاری ندارد. به نظر می‌رسد که وی به دلیل نگاه تلخ اما امیدوارانه که همواره داشته اینجا نیز نتوانسته پایان‌بندی مناسبی برای روایت خود بیابد. در نتیجه مانند بسیاری از فیلم‌های جدی اجتماعی دیگر، پایان‌بندی ابتدایی دارد.
یعنی برخلاف تمام مسیر تلخ و مدور و پیچیده در بیهودگی و بی‌سرانجامی و بی‌راه‌حلی که دارد در انتها با یک تابش نور سفید (همان تمجید آشنای سینمای ما) روایت را به پایان می‌برد. در حالی که توقع مخاطب الزاما یک پایان خوش (مثلا جمع شدن مجدد آدم‌های خانواده یا ترک اعتیاد دختر) نیست. همچنین به واسطه تعهد فیلمساز و فیلم، توقع یک پاپان سیاه و بی‌روزنه را نیز ندارد. اما انتظار دارد روایتی که آغاز شده، پایان یابد. فضای یکسره عصبی و احساسی فیلم شناخت تازه‌ای از اعتیاد و معتاد و پس زمینه‌های اجتماعی آن نمی‌دهد.
دختر جوان روایت مثل همه معتادهای سینمای ایران بازی می‌کند. برای آنان که شیفته این نقش بوده‌اند، درخواست دارم تصور کنند به جای کوثری مثلا ترانه علیدوستی یا گلشیفته فراهانی یا یک جوان مستعد دیگر می‌گذاشتیم.
هیچ اتفاقی نمی‌‌افتاد همین گونه بازی خواهند کرد. چرا که نگاه باسمه‌ای سینمای ما به جوان معتاد تکرار فقط یکسری ظواهر بوده و فیلمنامه قابلیت دیگری را در اختیار بازیگر قرار نمی‌دهد تا نشان دهد در بازیگری چند مرده حلاج است. در روایت جز بی‌خیالی اوچیزی نمی‌بینیم. جوان مرفه و شکم سیری که آموختن زبان و بلد بودن موسیقی و ... تمام چیزهایی که آرزوهای دست نیافتنی جوانان پایین شهر است، او را اقناع نکرده و از سر بی‌دردی رفته است سراغ اعتیاد.
و البته فیلم در دکوپاژ و تدوین و قاب‌بندی نشانگر کارگردانی با حوصله و با دانش است که برخلاف همکاران خود برای مخاطب احترام قائل است.
می‌ماند حضور چند دقیقه‌ای آرش یا صریح‌تر بگوییم بهرام‌رادان که صرفا به کار حضور تصویرش در بیلبوردهای سر در سینما می‌آید وگرنه آرش هیچ تاثیری در روایت ندارد و دختر جوان روایت که هیچ تعلق به هیچ چیز ندارد؛ نگاه کردن به فیلم ویدیویی او یا صحبت تلفنی با او را بیشتر از سر تفنن انجام می‌دهد. وگرنه این دختر کسی نیست که مثلا از سر اجبار حاضر به ازدواج باشد یا بخواهد دل مادر را به دست آورد یا تظاهر به چیزی کند که دوست ندارد.
در ذهن خود شخصیت آرش را حذف کنید. می‌بینید که روایت موجود با تمامی محاسن و کاستی‌هایش آسیب نمی‌بیند. فقط انتظار نداشته باشید که بیلبورد تصویر دو زن همراه با تصویر پدر (آن پیرمرد بدحال و آشفته) تکمیل می‌شود. آن بیلبورد یک مرد جوان خوش ظاهر و صریح‌تر بگوییم یک بهرام‌ رادان کم خواهد داشت.
امیر خلیل‌ زاده
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید