پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


اخراجی‌ها از منظر بازیگری


اخراجی‌ها از منظر بازیگری
دوربین در حالی اكبر عبدی، محمدرضا شریفی نیا، امین حیایی، كامبیز دیرباز، ارژنگ امیرفضلی، علی اوسیوند و ... را با اتوبوسی معمولی در جاده ها دنبال می كند كه انگار باید بسیاری از تماشاگران ایرانی را با خود به دنیای بازیگری ببرد.
فیلم اخراجی ها به كارگردانی مسعود ده نمكی در روزهای اخیر به بحث و صحبت های بسیاری از مردم وقشرهای گوناگون جامعه در خیابان، تاكسی و دیگر اماكن عمومی تبدیل شده است. استقبال تماشاگران و رفتن آنها به سینماهای گوناگون تهران و شهرستان ها نیز از میل و اشتیاق مردم به دیدن این فیلم خبر می دهد.
با این حال فروش بالای فیلم اخراجی ها به عواملی ربط دارد. یكی از این عوامل برجسته هم حضور بازیگران حرفه ای فیلم است؛ بازیگرانی كه هر كدام نزد مردم از محبوبیت خاص خود برخوردار هستند. اصولاً بازیگران فیلم اخراجی ها به تناسب حرفه و دانش خود از دو نظریه بنیادی بازیگری، یعنی حلول كردن در نقش و بیگانگی با نقش پیروی می كنند.
در این میان سبك دوم به مراتب سخت تر از شیوه اول است. نظریه پردازان، روش بیگانگی با نقش را وسیله ای برای رهایی تماشاگر از هیپنوتیزم دروغین و نمایش ها و شعبده بازی های جعلی دانسته اند كه با عوامل و ظواهر سطحی به شیوه ای از تردستی می مانند و خود را به جای واقعیات حقیقی جا زده اند. از این رو نظریه بیگانگی با نقش به نوعی ایفای حقیقت وجودی نقش و نه ایفای ظواهر و جلوه های ظاهری آن است.
شاید پیروی از چنین روشی را می توان در كار بازیگرانی همچون علی اوسیوند، سید جواد هاشمی و ... مشاهده كرد. زیرا در ارائه نقش و زنده كردن شخصیت بیش از حد خونسرد، آرام و ملایم عمل می كنند. حتی سید جواد هاشمی در صحنه های جنگ و هنگام عصبانی شدن نیز میمیك چهره ملایمی دارد و بیش از واكنش های بیانی با مهربانی صورت خود بازی می كند و به عضله های چهره خود فشار نمی آورد.
استفاده از این روش در كار بازیگران دیگر هم قابل بررسی است. برای نمونه محمدرضا شریفی نیا، هنگام حضور در تهران دقیقاً از این روش پیروی می كند. اصولاً شیوه بازیگری این هنرمند روی استپ های فیزیكی و بیانی و واكنش های خاصی استوار است. وی گاهی در بازی های خود از حركات سر و گردن و بالاتنه نیز كمك می گیرد و به نوعی گیردادن به موضوعها و در واقع به نقش خود می پردازد. اما در صحنه های تهران از این حركات خبری نیست.
او ملایم و خونسرد به سوی باورپذیری نقش می رود اما در صحنه های جبهه شیوه بازیگری اش تكراری است و در بسیاری از موارد برای هدایت نقش از حركات سرو گردن و گیردادن به موضوع های اطراف مدد می گیرد. اما آنچه در فیلم و در بررسی عنصر بازیگری قابل توجه است، این است كه دو شخصیت محوری، فیلم را بیش از همه برجسته می كند.
این دو شخصیت مجید و بایرام هستند كه كامبیز دیرباز و اكبر عبدی را به سوی دنیا و ذهنیت خود فراخوانده اند. اصولاً در بررسی این دو شخصیت محوری با همان حركت كل به جز روبه رو هستیم. یعنی آنها دو تیپ هستند كه باید در فرایندی به شخصیت و فردیت مستقل خاص خود برسند. اما به راستی این حركت از تیپ به سوی شخصیت صورت گرفته است؟
دوربین بیش از هر شخصیتی روی مجید تكیه دارد. حتی صحنه های آغازین فیلم با برشی از زندگی او آغاز می شود. او یك زندانی است. اما به محض این كه از زندان آزاد می شود، نبود خود را در محله با عنصر مثبت توجیه می كند. بنابراین با لباس سراپا سفید (حج) به كوچه می آید و مورد استقبال اهالی محله قرار می گیرد. اما دلیل این تظاهر و دروغ به زبان رئالیستی چیست؟ مجید در این داستان عاشق دختر پیرمرد عارفی به نام میرزا است.
اما میرزا به مجید می گوید تا زمانی كه سر به راه نشود، نمی تواند با دخترش ازدواج كند. مجید نیز چاره سر به راه شدن را در رفتن به جبهه می بیند. بنابراین به همراه چند نفر دیگر از بچه های اهل محل ثبت نام می كنند و راهی صحنه های نبرد می شوند. این در حالی است كه او و دوستانش تا صحنه پایانی فیلم همواره در جلد شخصیت های كوچه بازاری باقی می مانند. اما در دقایق پایانی دچار دگردیسی شخصیتی می شوند و ۱۸۰ درجه تغییر پیدا می كنند. اوج این دگردیسی شخصیتی زمانی است كه مجید با قمه به سوی تانك عراقی می رود و تانك به او شلیك می كند.
بایرام (اكبر عبدی) نیز دقیقاً یك زندگی شبیه به مجید دارد. مهم ترین انگیزه او نیز از رفتن به جبهه ازدواج است اما جنس این دو شخصیت تقریباً با همدیگر متفاوت است. زیرا مجید بچه جنوب شهر تهران است اما بایرام یك شهرستانی الاصل تهرانی به شمار می رود و این در وسعت نقش و بالانس های بیانی اكبر عبدی سهمی بسزا دارد.
هم محلی های دیگر آنها نیز از جمله علی اوسیوند، ارژنگ امیرفضلی و امین حیایی نیز تنها با انگیزه مرام و معرفت درون گروهی، نوستالژی و خرده فرنگ تیپیك قدم به جبهه می گذارند. با این حال ضرورت وجودی آنها حفظ مفهوم تیپ است.
این ۳ نفر همواره در برگیرنده ابعاد دیگری از ۲ شخصیت محوری فیلم هستند. برای نمونه امین حیایی در نقش دزد و ارژنگ امیرفضلی در نقش معتاد از یك سو ابعادی از شخصیت وجودی بایرام و جنبه طنز بیانی و رفتاری او را بردوش می كشند و از سوی دیگر ابعادی از شخصیت مجید را كامل می كنند. علی اوسیوند در نقش بچه محل بایرام و تقریباً با منطق تر از دیگران نیز به ابعادی از شخصیت وجودی مجید ربط دارد.
تمام این شخصیت ها در زوایای مشابهی با هم تركیب شده و از مفهوم كلی تیپ به یك شخصیت مختوم می شوند؛ شخصیتی كه اگرچه از سوی كارگردان ابتدا به صورت سیاه پرداخت شده و بعد به مرحله سفیدی می رسد، اما با چنین خصوصیاتی او شخصیتی خاكستری است و همواره بحث دگردیسی شخصیتی اش چندان هم دور از باور نیست.
اما به راستی نحوه شكل گیری شخصیت و باورپذیری آن برای مخاطب از سوی كامبیز دیرباز چگونه است؟ اصولاً در هنر بازیگری برای رسیدن به نقش آفرینی گیرا و جاندار، دستیابی به نهایت نیت و اراده لازم است. از این رو بیش از هر چیزی به حركت و عمل نیاز است به طوری كه ذخیره های عاطفی بازیگر بیدار شود و به سوی نهایت نیت حركت كند.
زیرا كنش و حركت به تنهایی و به خودی خود یاریگر بازیگر نیست. یعنی تنها مسیری را برای او فراهم می سازد تا احساسات و منطق را با هم هماهنگ كند اما برای رسیدن به هدف، نوعی رستاخیز ذخیره های عاطفی بازیگر مهم است. بنابراین كامبیز دیرباز برای ایفای نقش مجید دومرحله خاص را طی می كند. او در تهران بیش از هر چیزی بر عمل تكیه دارد. داد و بیدادها، دستمال چرخاندن ها، سینه سپر كردن ها، متلك پراندن ها و ... از تكنیك های این بازیگر برای ایفای نقش مجید است.
اما در صحنه های جنگ این حركات هر لحظه كمتر می شوند. طوری كه در بعضی از نماها تنها واكنشی كه از او می بینیم، كشیدن سیگار با تأملی خاص است؛ گویی وی در این صحنه تحت تأثیر فضا قرار گرفته است. مایكل كین بازیگر مشهور جهانی و برنده جایزه اسكار می گوید: كم زیاد است. بهترین توصیه ای كه به كسب بازیگر جوان دارم، انجام ندادن هر گونه عملی است. انجام دادن هیچ گونه عمل و رفتاری در موقعیت ها و وضعیت های خاصی، مفید است و بهترین عكس العمل به شمار می رود.
این بازیگر مشهور حتی به هنر برخورد مینی مالیستی بازیگر با دیالوگ ها اشاره می كند. وی هنر یك بازیگر مطرح را كوتاه كردن و صریح ادا كردن دیالوگ ها می داند. شاید این كار بیش از هر چیزی حس لحظه ای و ذخیره های عاطفی بازیگر را بیدار می كند. با این تفاسیر كامبیز دیرباز در صحنه های جبهه به طور نسبی روبه چنین شیوه ای از بازیگری گام برمی دارد. بویژه این كه بسیاری از نماهای كلوزآپ فیلم از این شخصیت گرفته می شود و همواره دوربین به وی توجه خاصی دارد. اكبر عبدی نیز در نقش بایرام دارای نكات فراوانی است. یكی از ویژگی های بازی وی تكیه بر فن بیان است.
آنجلین مسچلین نظریه پرداز فن بیان می گوید: تسلط بر لهجه های بومی یك یا چند منطقه، ثروتی عظیم برای بازیگران است. ادای صحیح یك لهجه در نقشی خاص، به طرز غیرقابل توضیحی به تأثیرگذاری آن نقش كمك می كند. لهجه ها مانند عطرهای ناشناخته تاریخ را جان می بخشند و ما را به یاد زمان ها و مكان های دیگر می اندازند. یك یانكی ما را به قلب زندگی در جنوب شرقی ایالات متحده و سنت های بومی آن دیار می برد. لهجه تنسی هیلی بیلی یادآور غنای فولكلور مناطق كوهستانی است. موسیقی موجود در لهجه های گوناگون، حتی بیشتر از تغییرات صوتی روی تماشاگران تأثیر می گذارد.
وی یادآور می شود. نویسندگانی كه لهجه منطقه ای را می دانند، با تبدیل اصطلاحات محل به زبان ملی، مفاهیم سنتی منطقه را تا سطح ملی وسعت می دهند. لهجه ها را می توان از طریق ایجاد تغییر در هجابندی به تلفظ های خارجی به دست آورد. این تغییرات در هجابندی در فرآیند دستیابی بازیگر به لهجه ای خاص هم كارایی دارد.
تفاوت لهجه بومی با تلفظ خارجی این است كه لهجه به زبان غیررایج در سطح ملی و فراملی رویكرد محدود زبانی در ناحیه و منطقه ای محدود اطلاق می شود. البته تغییرات در هجابندی، لزوماً ناقل تحولات آگاهانه تلفظ و گونه های بیانی منطقه ای خاصی نیست. شما به عنوان یك بازیگر باید هوشمندی شنیداری تان را بالا ببرید تا ساختار كلی یك لهجه در حافظه و مخیله تان شكل و قوام یابد. بی شك این نظریه پردازی ها در رابطه با شیوه بازی اكبر عبدی تأمل برانگیز است. زیرا نقش وی بیش از هر چیزی با مفهوم فن بیان در بازیگری گره می خورد. وی یك شهرستانی الاصل تهرانی است.
از این رو با نوعی شالوده شكنی زبان معیار به ادای دیالوگ ها می پردازد. عبدی در شیوه بیان اصوات انفجاری، اصوات اصطكاكی، سبك، خنثی و ... به شیوه های خاصی عمل می كرد. برای نمونه در بعضی از اصوات انفجاری شكل حركتی دهان كاملاً باز می شود. یا این كه لب ها به هم فشرده می شوند. اما اكبر عبدی با همان شیوه های خاص خود عمل می كند. مثلاً در چنین مواردی دهانش را كج می كند و شكلی خاص از ادای بیانی را ارائه می دهد.
این شیوه در نوع خود هم طنزآمیز و هم غیرمتعارف است و این به بار كلی طنز در فیلم كمك می كند. با تمام این تفاسیر نقش های كلیدی فیلم اخراجی ها از میان بچه های خیابان و به تعبیری «كف كوچه بازار» انتخاب شده اند؛ آدم هایی كه به جز عنصر احساس وسیله ای برای معرفت شناسی خود ندارند. از این رو واكنش های احساسی همواره آنها را به سوی باورپذیری نقش رهنمون می كند. به همین خاطر است كه آنها با وجودشان بازی می كنند.
اسعد كرم ویسه
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید