جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


نگاهی به ترانه سرایی


نگاهی به ترانه سرایی
خانه ما در محله آب انبار معیر بود و در دو اتاق زندگی می کردیم. شادروان «یاحقی» آهنگی ساخته بود و می خواست تا من ترانه یی برایش بسازم. همین طور که مشغول حرف زدن بودیم ناگهان چشمم به پشت بام گرمابه افتاد که سرایدار حمام روی آن مشغول کفتر بازی بود و من با دیدن او ترانه «طاووس» را نوشتم که استاد «یاحقی» را به تحسین زیادی واداشت و گفت؛ «تو کبوتر می بینی و طاووس می سازی.» یک روز دیگر با دیدن دختربچه کوچکی که داشت با گل های لاله عباسی بازی می کرد، ترانه «کودکی» را ساختم. همچنین بعد از زلزله خراسان یک روز در منزل «انوشیروان روحانی» بودم که با دیدن ویرانی های زلزله ترانه «خشم طبیعت» را با آهنگی از او به نگارش درآوردم.درگذشت ناگهانی این مرد آن چنان اثری روی من گذاشته که لحظات خودم را نمی شناسم.
چون زمان عمر او به اندازه یی طولانی نبود که مرگش این قدر ناگهانی باشد و اتفاقاً چون ناگهانی بود بر روحیه ام این چنین اثر بدی گذاشته است. او بدون تعارف یک پدیده استثنایی بود که در موسیقی ایران وجود داشت و شاخصیت خاصی داشت.
زمان ها و روزگاران مختلف با خودشان پدیده هایی به همراه دارند که محصول همان زمان است، برای مثال در قرون هفتم و هشتم یک دوران پرطراوت ادبی در ایران به وجود آمد که در دوران های بعدی هیچ گاه آن درخشش تکرار نشد. من معتقدم که حضور این چهره ها در زمان های خاص، اتفاقی نبوده است. در این میان خلقت همیشه کار خودش را بر اساس روش معمول انجام می دهد و دلیلی ندارد که برای یک زمان کرامت به خرج دهد و در یک زمان خست کند و دیگر افرادی چون فردوسی یا حافظ را به وجود نیاورد، بنابراین نه اینکه خلقت خواسته باشد که فقط در یک زمان خاص این کرامت را به برخی از انسان ها روا دارد، بلکه این افراد پدیده های زمانی هستند و شرایطی در آن زمان باعث به وجود آمدن این افراد شده است.
دوران اوج ترانه سرایی تنها حدود ۱۲ تا ۱۵ سال بوده است که آن هم فقط محدود به این هنر نبوده است، بلکه در آن زمان شکوفایی کم نظیر و شاید بی نظیری در کلیه هنرها به وجود آمده بود.
اگر این دوران تنها محدود به موسیقی و ترانه سرایی شود، غفلت کرده ایم، چرا که در همان زمان ها یعنی از سال های ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۵ علاوه بر هنرمندان، مثلاً در رادیو، گویندگانی به وجود آمدند که دیگر هیچ گاه نظیرشان دیده نشد. حتی اپراتورهای آن زمان و تهیه کنندگان رادیو هم این چنین بودند. تعداد این افراد فوق ا لعاده اندک است، البته افراد بسیاری در زمینه ترانه سرایی و خوانندگی موسیقی فعال هستند، اما جرقه های مورد نظر فوق العاده چشم گیر، اندک و انگشت شمار هستند.
من خودم محصول مستقیم تاثیر پذیرفته از ۲۸ مرداد هستم. آن اتفاق چنان ضربه یی به روحیه من زد که هیچ گاه فراموشش نکردم، من قبل از آن زمان هم کشش های سیاسی داشتم و در مساله نفت و جبهه ملی فعالیت هایی کرده بودم و در کرمانشاه روزنامه نگار بوده و به زندان رفته بودم، حتی به خاطر اقدام علیه امنیت ملی به اعدام محکوم شده بودم که تبرئه و به قلعه «فلک الافلاک» تبعید شدم، اما به تهران که آمدم، دست از سیاست کشیدم، چون به این مساله پی بردم که سیاست با روحیه شاعرانه من هیچ گونه سازگاری یی ندارد، اما حادثه ۲۸ مرداد آن دوران پرخروش ملی مرا متلاطم کرد و به سرودن غزلیات و اشعار گوناگونی پرداختم و مدتی بعد دست تقدیر مرا در راه ترانه سرایی قرار داد.
من به دستور مستقیم دکتر مصدق در انتشارات رادیو فعالیت می کردم و در این مدت به عنوان رئیس خبر خبرگزاری پارس، رئیس بایگانی رادیو و معاون رادیو فعالیت می کردم، در همان زمان ها غزل هایی هم می سرودم که به خاطر حضورم در رادیو و ارتباط نزدیکم با موزیسین ها، از من خواستند ترانه یی بسازم و «نوای دل» من را با مطلع «من به تو دادم که صفا بکنی» ساختم که ترانه بسیار موفقی شد. وقتی وارد کار ترانه سرایی شدم که یک آدم گمنام بودم، ولی درخشش این اثر در آن زمان باعث شد تا به من توجه بیشتری شود و آهنگسازان و خوانندگان بسیاری از من خواستند برایشان ترانه بنویسم.
از زمان اولین ترانه ام به خاطر پیشینه خانوادگی خاص خود در کرمانشاه و اعتقاداتم بود که با خود عهد بستم هیچ گاه برای ترانه هایی که می سازم، مبلغی دریافت نکنم، به شرطی که در ترانه یی که می سازم، هیچ دخل و تصرفی نشود و بر عهد خود تا به امروز وفادار ماندم، به فاصله یک سال از آن روزها، برنامه «گل ها» به سرپرستی «داوود پیرنیا» کار خود را آغاز کرد و من به عنوان پای ثابت ترانه سرایان در آن فعالیت خود را در این برنامه استمرار بخشیدم. دوست همیشگی من شادروان تجویدی بود که شاید بیش از ۸۰ درصد ترانه های من را او ساخته است. آثار بسیاری نیز با «حبیب الله بدیعی» و شادروان «پرویز یاحقی» دارم. البته من برای اینکه برای آهنگسازان درجه دوم هم ترانه بسازم، ابایی نداشتم.
تجربه ثابت کرده است هر شاعری هر اندازه هم که قوی دست باشد، نمی تواند ترانه سرای موفقی باشد. بسیاری از شعرای پرقدرت آمدند و ترانه هایی ساختند، اما نتوانستند توفیقی به دست بیاورند، اما هر ترانه سرایی اگر بخواهد ترانه یی درست بسازد، الزاماً باید شاعر باشد.در ترانه سرایی اول باید آهنگ ساخته شود و سپس ترانه سرا حالات معین و فراز و فرودها و اشارات آهنگین آن را درک کرده و بر اساس آن ترانه یی بسازد، ضمن آنکه ترانه به هیچ عنوان نباید از حالت اصلی خود خارج شده و دچار پریشان گویی شود.
اگر یک ترانه با این شرایط ساخته شود، هیچ ترانه یی نمی تواند جایگزین آن شود، چرا که این جملات بیانگر آن آهنگ هستند و این کار بسیار دشواری است که یک ترانه قدرت آن را داشته باشد که حالات مختلف آهنگ و فراز و نشیب ملودی ها را با کلمات تفسیر کرده و به گوش شنونده برساند. به همین خاطر است که اگر کلام تمام قطعات موفق را برداری و آن آهنگ را به هر شاعری بدهی، نمی تواند آن تاثیر را داشته باشد، چون این ترانه سراست که فهمیده، آهنگساز چه می خواهد بگوید و البته این کار بسیار مشکلی است.
از آنجا که ترانه بار ادبیات هزارساله ایران را به دوش می کشد، باید هدف و پیام داشته باشد و بیان کننده حال موسیقی و بازگوکننده امتیازات آن باشد. اگر ترانه به صورتی که هم اکنون بر آن حاکم است، ادامه پیدا کند، فاجعه یی بزرگ رخ خواهد داد و دوران ما پایان دوران شکوه فرهنگی ملت ایران خواهد بود. موسیقی در کشور ما مبتنی بر فرهنگ های ملی ماست که متاسفانه تاکنون به خاطر گسترش وسایل ارتباط جمعی قدری آشفته شده و قدرت فرهنگی ارزشمند خود را از دست داده است و عبور از این مرحله دیگر بستگی به کسانی دارد که از این پس شروع به فعالیت می کنند.
ترانه به شدت مورد تعرض و تعدی قرار گرفته و بسیار بی ارزش شده است و در این میان عده یی افراد سودجو هم می خواهند از آن پولی به دست بیاورند و به همین خاطر گوش شنوایی مردم را مبتذل کرده اند. در زمان ما ترانه حکم یک کالای تجاری نداشت. ما به ترانه سرایی عشق می ورزیدیم. برایمان حیثیت داشت، اما در سال های اخیر من یک ترانه خوب نشنیدم، یک آهنگ موسیقی صحیح که شبیه آن آهنگ باشد، نشنیدم.
در این سال ها این حالت عاشقانه یی که در اشعار شکل گرفته است، به یک نوع بازاریابی بدل شده است. درحالی که در گذشته ترانه بر موسیقی حکم فرمایی می کرد و یک خواننده زمانی مطرح می شد که ترانه یی زیبا را اجرا کند.
در قانون مولفین و مصنفین هیچ خواننده یی حق ندارد که ترانه یی را بدون اجازه صاحب اثر اجرا کند و در صورتی که قانون به شکل کامل اجرا شود، کسی که از آن تعدی کند به مجازات هایی نظیر حبس دچار خواهد شد. اما این قانون هیچ گاه در ایران به شکل جدی پیگیری نشد و به این خاطر که ما به کپی رایت جهانی متصل نیستیم علاوه بر ایران در خارج از کشور هم آثار بسیاری از ما را در سطح بسیار پایینی اجرا می کنند، در حالی که این آثار جزء تاریخ فرهنگ ماست و ما آنها را به گور نخواهیم برد، بنابراین قانون باید به آن توجه بیشتری داشته باشد.
اما راز موفقیت یک ترانه سرا چیست؟ به چه علت است که همچنان و بعد از گذشت چندین دهه ترانه های آن زمان ها زیر لب زمزمه می شود؟ اتفاقی که جز برای دفعات معدودی دیگر هیچ گاه تکرار نشد. به چه علت است که هنوز خوانندگان برای یافتن شهرتی ناگزیر به اجرای این ترانه ها هستند؟ آیا ترانه سرایان آن زمان خود موسیقیدانانی برجسته بوده اند؟
ترانه سرایی موفق است که گوش موسیقی شناسی داشته باشد تا بتواند حالت تسلیم یا تضرع و یا شادی و غم یک آهنگ را تشخیص دهد. این بدان معنا نیست که الزاماً باید موسیقی بداند، چرا که این دو مساله از هم کاملاً جدا هستند. حتی آهنگسازان برجسته یی که در سال های گذشته داشته ایم در کنار فن موسیقی، گوش موسیقی شناسی پرقدرتی داشته اند.
اندک اندک کارهای ترانه سرایی من متوقف شد و به سنینی رسیدم که شوق سرودن ترانه آنچنان در وجودم شکوفایی نداشت به خصوص آنکه هنرمندان یکی یکی از صحنه خارج شدند و من همزبانی نداشتم. ترانه به سه عامل نیاز دارد تا مورد پسند واقع شود که عبارتند از آهنگ، شعر و صدا. هر یک از این عوامل ضعیف باشد، بقیه را نیز تضعیف می کند و من پس از این دوران ناگهان و بدون تصمیم قبلی و اینکه اصلاً در ضمیرم این باشد تاریخ ایران را به نظم کشیدم. می توانم این ادعا را کنم که این اثر بدون اراده خلق شده است و دست دیگری پشت سر این قضیه بوده است، مثل اینکه قرار بر این بود که دوران ترانه سرایی را تجربه کنم تا بتوانم در نگارش این کتاب با تجربه و موفقیت بیشتری قدم بردارم.
تاریخ از اهمیت فراوانی برای من برخوردار است، چراکه گمان می کنم تاریخ گزارشی از روزگاران گذشته است که تجربه هایی در سینه آیندگان باقی می گذارد. افت و خیزهای تاریخ دانشگاه زندگی است که به یک ملت درس های زیادی می دهد، نباید به وقایع تاریخی مانند یک داستان نگاه کرد بلکه باید از آنها درس زندگی فرا گرفت. به همین خاطر است که من ۲۰ سال اخیر از عمر خود را صرف به نظم کشیدن تاریخ این کشور کرده ام.
من حتی وقتی از ایران خارج می شوم تنها اتاق کارم عوض می شود. به هیچ عنوان هم نمی خواهم تنها تاریخ را به تصویر بکشم بلکه تحلیلی نیز بر روی آن انجام می دهم و در این مطالعات گسترده به این نتیجه رسیده ام که در همه دوران ها این مردم بودند که در ایران افتخار آفریدند اما از آنجا که تاریخ همیشه به دست درباریان نوشته می شده است، در تاریخ کشور ما غایب هستند. به هر حال از آنجا که معتقدم کشور ما بسیار شعرخیز است و مردم به شعر اقبال بیشتری نشان می دهند تا نثر تمام تاریخ ایران را با تمام تلخی ها و زیبایی هایش به نظم کشیده ام.
رحیم معینی کرمانشاهی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید