جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

آزادی عادلانه


آزادی عادلانه
در این مقاله آزادی به «آزادی از» و «آزادی در» تقسیم شده است. نویسنده معتقد است این تعبیر ابداع خود ایشان و بیان دیگری از آزادی مثبت و منفی است. نویسنده معتقد است كه آزادی های به دست آمده در تاریخ مبارزات ایران همه از نوع «آزادی از» بوده است. در حالی كه آنچه مهم است این است كه این آزادی به «آزادی در» تبدیل شود و برای تحقق این امر باید آزادی را هدف دانست نه وسیله .
آزادی در یك تقسیم بندی كلان بر دو نوع است. آیزایا برلین مقاله مشهوری دارد با عنوان آزادی مثبت و آزادی منفی یا به تعبیری كه من به كار می برم «آزادی از» و «آزادی در». تفكیك این دو گونه آزادی بسیار ضروری است. «آزادی از» دایره ای بسیار گسترده دارد و شامل همه انواع آزادی ها می شود. «آزادی از» یعنی آزادی از تمام موانعی كه در پیش روی انسان است: آزادی از زندان، آزادی از شر بیگانگان، آزادی از شر سلطان; بلكه آزادی از رذایل اخلاقی نیز جزئی از این آزادی است. آدمیان وقتی با مفهوم آزادی رو به رو می شوند در درجه اول آنچه می فهمند و آنچه می خواهند «آزادی از» است. در انقلاب اسلامی وقتی می گفتیم «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بیشتر مردم منظورشان از آزادی، آزادی از شرّ حكومت طاغوت و ظلمهایش بود. در عصر مشروطه نیز كه مردم ما طالب آزادی بودند در واقع طالب «آزادی از» بودند.
بعد از آنكه «آزادی از» محقق شد نوبت به «آزادی در» می رسد كه همان آزادی مثبت است. آزادی مثبت یعنی آدمیان بتوانند ابراز وجود و اِعمال اراده و بذل سرمایه و طراحی و برنامه ریزی و سازندگی بكنند. در «آزادی از» راه مرا دیگری معین می كند; ولی در «آزادی در» راهم را خودم معین می كنم. كسی كه مانعی بر دست و پایش نیست لزوماً بهترین دونده جهان نخواهد بود. كسی كه مانعی در راه تجارت او نیست لزوماً موفق ترین تاجر عالم نخواهد شد. لذا هم آزادی محرومان داریم و هم آزادی توانگران. آزادی محرومان «آزادی از» است آزادی توانگران «آزادی در» است. اگر آزادی منفی كه اولین مرحله از آزادی خواهی است با آزادی مثبت تكمیل نشود، ناتمام و ناكام خواهد ماند و به فساد منتهی خواهد شد. صرف «آزادی از» راه را نشان نمی دهد و به كسی فرهنگ و توانگری نمی بخشد. «آزادی از» فقط رفع مانع است. رفع مانع لازم است اما كافی نیست. اوّل باید تخلیه كرد و بعد تحلیه. صِرف زدودن رذایل اخلاقی كافی نیست; باید لوح نفس را به فضایل آراست.
ما در چند دهه گذشته بر غنای فرهنگی تأكید نكرده ایم; لذا همیشه وقتی آزادی را به دست آورده ایم آن را خرج نزاعهای بی حاصل كرده ایم و به سرعت آن را از دست داده ایم. در مشروطیت، نهضت مقاومت ملی، آزادیخواهی های دوران دكتر مصدق و نیز در انقلاب اسلامی این تجربه را داشته ایم. در همه این موارد آزادی های به دست آمده كه آزادی های منفی بود باید در اثر راهنمایی پیشروان فكری بدل به «آزادی در» می شد و توانگری های فرهنگی چندان فربه می شدند كه جا را برای خود بیشتر و بیشتر باز می كردند; ولی چنان چیزی اتفاق نیفتاد و حسن استفاده از آزادی صورت نگرفت.
آزادی یك هدف است; نه وسیله. مخالفان آزادی برای كوچك كردن و تخفیف آزادی و برای آنكه آن را چون موم به دست بگیرند آزادی را وسیله می نامند، در حالی كه آزادی یكی از حقوق آدمیان است و محقق كردن حقوق عین اشباع وجود آدمی است. همین كه شما نام وسیله بر چیزی می گذارید به این معناست كه تعریف و كاربرد آن منوط به هدف است و اگر وسیله رقیبی یافت شد می توان آن را كنار گذاشت. اما وقتی چیزی برای خود موضوعیت و ارزش داشت البته حكم و نقش و اهمیت دیگری پیدا می كند. آزادی چون وسیله را پیش می كشند تا آزادی چون حق و آزادی چون هدف را متروك و مغفول بنهند. اخلاق جدید به ما می گوید آزادی یك حق است و باید آن را ادا كرد. وقتی آزادی یك حق باشد، بلافاصله پای حقوق دیگر آدمیان و لذا پای عدالت در میان می آید و از اینجاست كه پیوند آزادی با عدالت آشكار می شود. تأمین آزادی زیرمجموعه عدالت قرار می گیرد. یك حاكم یا یك مدیر اگر بخواهد آزادی عادلانه باشد باید آزادی زیردستان خود را تأمین كند. گاه در كشور ما تقابل موهومی میان آزادی و عدالت می افكنند و می گویند اگر بر عدالت زیاد تأكید كنیم آزادی از دست می رود و اگر بر آزادی زیاد تأكید كنیم عدالت از دست می رود. گویی این دو غیر قابل جمعند. با توضیحی كه عرض كردم حداقل مفهوماً و به لحاظ تئوریك می توان این دو را باهم جمع كرد. عدالت مفهوم جامعتر و وسیعتری است كه آزادی را هم در بطن خود دارد. شما برای اینكه به همه حقوق آدمیان وفا كنید باید آزادی را هم در اختیار آنها بگذارید. نمی توانید و حق ندارید این حق را از آنها سلب كنید. پس آزادی در دل عدالت جا می گیرد و بدون آزادی عدالتی محقق نمی شود. جامعه غیر آزاد جامعه غیر عادلانه هم هست. در اینجا عدالت و آزادی اصلا وسیله نیستند. تحقق عدالت یك هدف است كه آزادی را هم محقق می كند. به بهانه تأكید بر عدالت نمی توان آزادی یك قوم را محدود كرد. نمی شود گفت ما دست و دهان شما را می بندیم چون می خواهیم عدالت را مستقر كنیم. این از بدترین بهانه ها برای تحدید آزادی است. هر انسانی به دلیل آنكه هست حق بودن و زندگی كردن دارد. هیچكس حق ندارد حیات او را سلب كند. همچنین هر انسانی حق دارد شریف و آبرومند زندگی كند این یك حق است و دیگران نباید بپرسند آبرو را برای چه می خواهی. نفس زندگی محترمانه و شرافتمندانه مطلوب است، همچنانكه آدمی حق دارد زنده باشد.
بی آنكه بپرسیم با زندگی خود چه می خواهد بكند. حتی اگر كسی عاطل و باطل در گوشه ای بیفتد، باز حق دارد زنده باشد و نباید گفت زنده بودن برای انجام كاری یا برای رسیدن به كمالی است. آیا اگر كسی نخواهد به كمالی برسد حق ندارد زنده باشد؟ آزاد بودن هم مثل زنده بودن است. مثل آبرومند زیستن است. بدون تحقق آزادی عدالت هم تحقق پیدا نمی كند.
«آنچه بر نفس خویش نپسندی نیز بر نفس دیگری نپسند». این سخن را در انجیل، تورات، نهج البلاغه، كلمات بزرگان و حتی در ضرب المثل های عامیانه نیز می بینید. دوست نداری آزادی ات را بگیرند تو هم آزادی دیگران را نگیر و هكذا. این معیار برای هر انسان منصف و با وجدان، معیاری عملی، غیر قابل تأویل و ملموس است كه می تواند حداقل عدالت را محقق كند. حد آزادی نیز در همین جا معلوم می شود. همین دستورالعمل روش جمع آزادی و عدالت و نیل به آزادی عادلانه را می آموزد.
● اشاره
۱) آنچه را نویسنده از مصادیق «آزادی در» می شمارند آزادی نیست; بلكه فعالیت های مثبتی است كه در فضای آزاد صورت می گیرد. ما باید آزاد باشیم تا بتوانیم تجارت كنیم، تحصیل كنیم، مسافرت كنیم; ولی خود تجارت و تحصیل و سفر یا قدرت و امكان انجام آنها آزادی نیست; بلكه اموری است كه پس از تحقق آزادی تكوّن پیدا می كند. هیچكس به خود فعالیت هایی كه در فضای آزاد صورت می گیرد آزادی نمی گوید; بلكه برخورداری از آزادی است. البته نامگذاری و جعل اصطلاح آزاد است; ولی اگر قرار باشد با ضابطه سخن بگوییم و به معانی الفاظ توجه كنیم، درمی یابیم كه «آزادی» و «بهره برداری از آزادی» با هم تفاوت دارند; اوّلی ظرف و دومی مظروف است; اوّلی باز بودن مسیر و دومی قدرت بر سیر یا خود سیر است.
۲) نویسنده حد آزادی را سلب آزادی دیگران می داند و به همین اكتفا می كند; در حالی كه این مقدار را همه لیبرالهای دنیا پذیرفته اند. از ایشان به عنوان یك روشنفكر مسلمان انتظار می رفت كه به این پرسش پاسخ گویند كه آیا غیر از این قید كه همه آن را پذیرفته اند، مصالح واقعی فرد یا جامعه نیز می تواند آزادی را محدود كند؟ اگر فقط به این اكتفا كنیم كه در برخورداری از آزادی، مزاحم آزادی دیگران نباشیم نتیجه این می شود كه همگان در اشباع هر چه بیشتر قوه شهویه و غضبیه آزاد باشند و فقط باید از اصطكاك با آزادی دیگران پرهیز كنند. بنابراین خودكشی و مصرف مشروبات الكلی، اگر در حدی نباشد كه موجب بدمستی و آزار دیگران باشد، آزاد خواهد بود.
۳) این مطلب كه آزادی هدف و مطلوب بالذات باشد، چیزی است كه آیزایا برلین آن را به میل منتسب می كند ولی این دیدگاه از سوی بسیاری از صاحبنظران باطل شناخته می شود:
به گفته تیلور لیبرالها مدعی آن اند كه آزادی ذاتاً ارزشمند است و می باید فی نفسه به خاطر خود آن تعقیب شود. تیلور این مطلب را به عنوان ادعایی تهی رد می كند. در عوض وی معتقد است كه به هر حال باید برنامه ارزشمندی برای پیگیری و كاری برای انجام وجود داشته باشد. اما دغدغه آزادی در لیبرالیزم جای این كارها را نمی گیرد. حتی بر عكس، دفاع لیبرالیزم از آزادی دقیقاً بر اهمیت این برنامه ها استوار است. لیبرالها نمی گویند چون آزادی ارزشمندترین چیز دنیاست ما باید آزادی انتخاب برنامه هایمان را فی نفسه به خاطر خود آزادی داشته باشیم; بلكه می گویند برنامه ها و كارهای ما مهمترین چیز در زندگی ما است و به علت همین اهمیت است كه باید آزاد باشیم تا آن را تحقق بخشیم و در صورت كشف خطا در آنها تجدید نظر كنیم. آزادی انتخاب فی نفسه و به خاطر خود آن تعقیب نمی شود; بلكه به عنوان پیش شرط تعقیب آن برنامه ها كه فی نفسه ارزشمندند پیگیری می شود.
ادعای ارزش ذاتی آزادی ممكن است در ظاهر راه مؤثری برای دفاع از طیف وسیعی از آزادی های لیبرالی به نظر آید، اما تبعات این ادعا حداقل از دو جهت مخالف استنباط ما از ارزشهای زندگی است:
الف) نتیجه اعتقاد به ارزش ذاتی آزادی انتخاب این است كه ما هر چه بیشتر از توان انتخاب خود استفاده كنیم آزادتر هستیم و بنابر این زندگی ما ارزشمندتر است. اما این مطلب باطل و در واقع منحرف كننده است. این نتیجه سریعاً به این دیدگاه اگزیستانسیالیستی منتهی می شود كه هر روز كه از خواب بیدار می شویم تصمیم بگیریم كه چگونه فردی باشیم. این كار از آن نظر منحرف كننده است كه زندگی ارزشمند، مملوّ از تعهدات و ارتباطات است و اینهاست كه به زندگی ما غنا و شخصیت می بخشد. آنچه موجب می شود آنها را جزو تعهدات خود بشماریم دقیقاً آن است كه آنها از جمله اموری كه هر روز مورد سؤال و تشكیك قرار دهیم نیستند. ما فكر نمی كنیم فردی كه بیست مرتبه دست به ازدواج می زند دارای زندگی ارزشمندتری از آن كه انتخاب اول خود را مورد تردید قرار نمی دهد باشد. زندگی با انتخابهای بیشتر در ازدواج حتی اگر همه شرایط دیگر هم یكسان باشد بهتر از زندگی با انتخابهای كمتر در چنین امری نیست.
ب) اعتقاد به ارزش ذاتی آزادی به معنای آن است كه ارزش مورد نظر در اعمال ما ارزش درونی فعالیت ما نیست; بلكه آزادی است. كارول گولد با تصدیق این نكته می گوید: ما در حالی كه ظاهراً به خاطر مقاصد درونی هر برنامه خاصی به انجام آن مبادرت می كنیم، اما هدف غائی هر فعالیت واقعاً آزادانه، خود آزادی فی نفسه است; در نتیجه آزادی نه تنها امری است كه ارزش می آفریند، بلكه چیزی است كه همه ارزشهای دیگر به خاطر آن پیگیری می شوند و بنابر این چیزی است كه همه آن ارزشها با توجه به آن ارزشمند می شوند(گولد ۱۹۸۷، ص ۱۱۸).
اما این حرف باطل است. اولا همانطور كه تیلور توجه نموده است، دعوت مردم به آزادانه عمل كردن، به آنها نمی گوید كه چه اعمال خاصی ارزش انجام دارند. حتی اگر این راهنمایی تعیین كننده و قطعی را نیز ارائه نماید، باز هم دیدگاهی نادرست از انگیزه های ما را ارائه می دهد. مثلا من اگر كتاب می نویسم انگیزه من آزاد بودن نیست; بلكه گفتن مطالبی است كه ارزش گفتن دارند. در واقع اگر مقصود من گفتن چیزی نباشد و این كار فقط راهی برای آزادی من باشد، در آن صورت نوشتن من رضایتبخش نخواهد بود; در نتیجه آنچه كه می نویسم و نحوه نوشتن من نتیجه انتخابهای اعتباری و نهایتاً نارضایتبخش است. اما اگر نوشتن ذاتاً ارزشمند باشد در آن صورت باید مراقب باشم كه چه می گویم و باید معتقد باشم كه نوشتن به خاطر خود آن ارزشمند است. اگر بخواهیم ارزش مورد نظر مردم را در برنامه هایشان درك كنیم باید به اهداف درونی آن برنامه ها توجه كنیم. من نوشتن را به خاطر آزادی خود انجام نمی دهم; بلكه كاملا برعكس، نوشتن را به خاطر خود آن انجام می دهم; زیرا مطالبی وجود دارد كه ارزش نوشتن و گفتن دارند و آزادی از آن جهت ارزشمند است كه به من اجازه گفتن و نوشتن آنها را می دهد.
بهترین دفاع از آزادی های فردی لزوماً دفاع مستقیم از آن نیست; بلكه دفاعی است كه با استنباط متفكرانه مردم از ارزش زندگی شان سازگار باشد. و اگر به ارزش آزادی از این منظر نگاه كنیم، در آن صورت پی می بریم كه آزادی ضمن آنكه محور زندگی ارزشمند است، ارزش محوری مورد تعقیب در آن نیست.
۴) اشكال دیگر نویسنده این است كه آزادی را اعظم نوامیس می داند. ایشان در مقاله «آزادی چون روش» صریحاً می گوید: «در زمره حقوق نقض ناپذیر و سلب ناپذیر آدمی، آزادی برترین حق و اعظم نوامیس است». لازمه اینكه حقی، اعظم حقوق و از آن بالاتر اعظم نوامیس باشد این است كه در تعارض با حقوق دیگر همواره مقدم باشد; یعنی هیچ حقی در عرض آن قرار نگیرد و نتواند از تقدم آن بكاهد. به بیان دیگر، در تعارض آزادی با دین یا قانون، همواره باید جانب آزادی را مقدم داشت. مثلا چون حجاب با آزادی تا حدی منافات دارد باید آزادی را مقدم داشت; زیرا بنابر ادعای شما اعظم نوامیس است.
اما از دیدگاه یك روشنفكر مسلمان، اعظم نوامیس دین است; چرا كه در قرآن توصیه شده است از مال و جان و آبروی خود در راه دین بگذرید; نه بر عكس.
متن عبدالكریم سروش
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید