چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به فیلم اسرار حروف


نگاهی به فیلم اسرار حروف
«اسرار حروف» فیلمی درباره ارزش واژه ها و ایجاد ارتباط است. این فیلم با شعار «حروف معنا را به ما منتقل می کنند، اما زمانی عشق شکل می گیرد که آنها با ما ارتباط برقرار کنند» در سال ۲۰۰۵ در سینماهای جهان اکران شد.
اسم اصلی این فیلم «bee season» به معنای فصل زنبور، محصول کشور آمریکا به مدت ۱۰۴ دقیقه است.
سرار حروف فیلمی عمیق و چندلایه است؛ ضمن اینکه در آغاز فیلم ما با قدرت دختری برای هجی کردن واژه ها مواجه می شویم که عضوی از یک خانواده کوچک و مرفه چهارنفری است، به تدریج لایه های دیگری از روابط رو می شود که نگاه ما را نسبت به هریک از اعضا دگرگون می سازد.
دخترک ۱۱ساله فیلم الیزا به سرعت و با دقت می تواند کلمات را هجی کند. این امر وقتی اهمیت بیشتری می یابد که دریابیم دیکته حروف در زبان های لاتین از چه اهمیتی برخوردار است و کاربرد حروف صدادار و بی صدا در کنار هم تا چه حد می تواند متغیر و گوناگون باشد.
اما این دختر ۱۱ ساله که طبعا با بسیاری از واژه ها آشنایی ندارد و بسیاری از آنها را برای نخستین بار شنیده و معنای آنها را نیز نمی داند، می تواند آنها را هجی کند. او در مسابقات مختلف شرکت می کند و تا مرحله نهایی پیش می رود. در این میان اما چالش اصلی از زمانی شروع می شود که پدر او سائول سعی می کند با کمک کردن به دخترش موفقیت او را تضمین کند.
پدر که در رشته ادیان تحصیلکرده و انسانی متفکر و اندیشمند است، با تمرین مداوم با الیزا او را پیش می برد، برایش از ریشه لغات می گوید و به تدریج از عمق واژه ها و از جهان معنی پرده برمی دارد. او می خواهد تا دخترک را تا عمیق ترین لایه های وجودی اش بکشاند و به این وسیله به او کمک کند تا روح هر واژه را دریابد و از این طریق به هجی صحیح آن برسد.
سائول که به دلیل رشته تحصیلی اش با علوم مذهبی و باستانی آشناست در این میان از اندیشه های باستانی مدد می گیرد و به نوعی الیزا را با پالایش روح و پیوند با روح ازلی آشنا می سازد و درعین حال به او هشدار می دهد که باید مرحله به مرحله در این مسیر پیش برود و انجام تمرین های مداقه و انواع مدیتیشن را به آرامی تجربه کند.
ما به تدریج درمی یابیم که گره اصلی فیلم و به نوعی سوژه اصلی نه الیزا که خود سائول است؛ او که در فضای روزانه با خانواده بسیار دموکرات ظاهر می شود، غذا می پزد، از دوست دختری که پسرش با او آشنا شده استقبال می کند و اجازه رفتن به اردو را به او می دهد و... درحقیقت و در ورای تمام آیین بودایی که از آن سخن می گوید و خود نیز بر این باور است که به آن عمل می کند، یک دیکتاتور پنهان است.
او فرد خودخواهی است که پیروزی الیزا را می خواهد تا خودش از حس عمیق موفقیت سیراب شود و برای رسیدن به این پیروزی از همه دانش خود مدد می گیرد و تمام سیر و سلوک روحی را صرف رسیدن به موفقیتی مادی می کند. او وقتی با الیزا برای شرکت در یکی از مسابقه ها به شهر دیگری می رود وقتی وارد سوئیتی که رزرو کرده اند، می شود از الیزا نظر می خواهد و می پرسد کدام اتاق را می خواهی و وقتی دختر اتاق پشتی را انتخاب می کند، پدر می گوید اتاق جلویی منظره بهتری داره. به این ترتیب ما ذره ذره با ماهیت مقتدرانه پدر که دقیقا برخلاف تعالیم مذهبی آموخته اش است، مواجه می شویم.
در این میان بازی «ریچارد گر» در نقش سائول به حدی طبیعی و حساب شده است که هریک از این رفتار را به صورت یک عادت درونی شده بروز می دهد و اصلا سعی نمی کند تا با اگزژره کردن آن، این رفتارهای نهادینه شده را سطحی و ظاهری کند تا به این وسیله به تماشاگر کمک کند تا بهتر و سریع تر منظور کارگردان را دریابند.
دختر اما باوجود بهره گیری از تعالیم پدر از قدرت درونی خودش بهره می گیرد. او با آهنگ کلام با روح واژه ها ارتباط برقرار می کند و وقتی با واژه جدیدی روبه رو می شود انگار خود آن واژه جان می گیرد و ماهیت نوشتاری اش را بر او روشن می کند.
به تدریج ما با وجوه دیگر داستان نیز مواجه می شویم. مادر خانواده، «مریام» با بازی ژولیت بینوش، بازیگر توانمند فرانسوی، هرچه جلوتر می رود رفتار پریشان تری از خود بروز می دهد؛ از محل کارش زودتر خارج می شود و بر بلندایی می ایستد تا به شکست نور خورشید در هنگام غروب خیره شود، در یک دوربین شکست نور خیره می شود و در خود فرو می رود، شب ها از خانه بیرون می رود و قطعات شکسته شیشه عینکی را از روی زمین جمع می کند. ما تا این جای کار هیچ اطلاعی از دلایل رفتار مادر نداریم و فقط درمی یابیم او پریشان و افسرده است و با خود در جدالی دائمی است.
پسر ۱۵ـ۱۴ ساله خانواده نیز به دنبال تعالیم بودا و مدیتیشن است و در این میان دختری که با او آشنا می شود، نقش مهمی در کشاندن او به سوی یک فرقه مذهبی بودایی دارد. هریک از اعضای خانواده مشکلی درونی دارند و در این میان پدر که عمری از تعالیم روحانی صحبت کرده و سعی می کرد با رفتارش نمادی از این تعالیم باشد چنان در آرزوی موفقیت دخترش غرق شده که به هیچ چیز توجهی نشان نمی دهد.
سرانجام معلوم می شود که مادر در تمام ماه های گذشته مشغول سرقت از گوشه و کنار شهر بوده و در آپارتمان مجزایی که برای خودش تهیه کرده در جست وجوی دریافت نور و رسیدن به آن است، پسر به فرقه ای مذهبی پیوسته تا آن روح والایی را که پدرش سال ها آن را موعظه می کرده و او در خانه آن را نیافته است در جمع یاران بودایی بیابد و مادر نیز تلاش کرده است تا نوری را که در خانواده اش پیدا نکرده، با کنارهم گذاشتن اجسام بلورین و شیشه ای، برای خود خلق کند.
همه چیز درهم می پاشد؛ مادر در آسایشگاه روانی بستری می شود و پسر برسر پدر فریاد می کشد و به خواهرش می گوید که پدر از او سوءاستفاده می کند.در روز مسابقه نهایی دخترک که یکی از دو برنده اصلی است، باوجود اینکه جواب صحیح را می داند از گفتن آن خودداری می کند تا با پذیرفتن شکست در جبهه مادرش قرار بگیردکه به نوعی در زندگی شکست خورده و حالا در آسایشگاه او را در تلویزیون تماشا می کند. الیزا این کار را می کند ولو به قیمت نابودی پدر تمام شود. پاسخ مادر و تایید اینکه او دختر من است، درست بودن برداشت الیزای کوچک و به نوعی نشان دهنده بازگشت مادر به خانواده است.
فیملنامه اسرار حروف توسط نائومی فونر و براساس رمانی از میدن گلدبرگ نوشته شده است. این رمان که پرفروش ترین کتاب سال ۲۰۰۰ شناخته شد پس از تبدیل شدن به فیلم در جشنواره های معتبر جهانی خوش درخشید و در کشورهای متعددی چون آمریکا، فنلاند، استرالیا، آرژانتین، سوئد، هلند، فرانسه، سنگاپور و... به نمایش درآمد. این فیلم توسط دو کارگردان جوان آمریکایی «اسکات مک گاهی» و «دیوید سیگل» که پیش از این سابقه سه کار مشترک دیگر را داشته اند و تهیه کننده این فیلم نیز هستند، ساخته شده است.
شاید یکی از دلایل موفقیت فیلم علاوه بر سوژه پرکشش آن که به ضرورت رابطه جدی تر و درونی تر با عالم علوی می پردازد و در جهان پرشتاب امروز می تواند به عاملی برای آرامش و تمرکز و تفکر بیشتر بدل شود، استفاده از بازیگران قدرتمند و نام آشنایی باشد که هریک از توانایی های ویژه ای برخوردارند یعنی ریچارد گر و ژولیت بینوش.
● نگاهی به زندگی و آثار ریچارد گر
ریچارد گر از هنرپیشه های مطرح هالیوود نه تنها در دنیای نقش آفرینی که در فعالیت های بشردوستانه جایگاهی ویژه دارد. او که متولد ۳۱ آگوست ۱۹۴۹ در پنسیلوانیای آمریکاست، اصالتا ایرلندی است. ریچارد از کودکی پرانرژی و خلاق بود و به موسیقی و ورزش علاقه بسیار داشت. او ترومپت می نواخت و در دوره دبیرستان یکی از قهرمانان ژیمناستیک بود. او پس از پایان دوره دبیرستان در رشته فلسفه به تحصیل پرداخت اما بدون پایان بردن تحصیلات دانشگاهی، به ادامه موسیقی پرداخت و سپس سر از تئاتر درآورد.
ریچارد، که نخستین فعالیت های بازیگری اش را از سال ۱۹۷۰ در چند تئاتر و برنامه کوتاه تلویزیونی آغاز کرد، با بازی در فیلم «جست وجو برای آقای کودیار» در سال ۱۹۷۷ به هالیوود راه یافت. اما روح جست وجوگر در سال ۱۹۷۸ او را به نپال کشاند و در این سفر با تحولی عظیم در زندگی اش روبه رو شد و آشنایی با آیین و مراسم بودایی در روح او اثری ژرف به جای گذاشت.
او این تاثیر را سال بعد و در بازگشت به آمریکا با نوشتن نمایشنامه ای به نام «تبت» بروز داد؛ نمایشنامه ای که در سال ۱۹۸۰ جایزه تئاتر جهانی را برایش به ارمغان آورد. او در همین سال در فیلم «ژیگولوی آمریکایی» بازی کرد و توانایی خود را در نقش آفرینی به اثبات رساند. پس از آن در سال ۱۹۸۲ در فیلم «افسر و جنتلمن» بی عدالتی پلیس آمریکا نسبت به سیاه پوستان را ارائه کرد.
ریچارد گر در سفری به آمریکای لاتین به هندوراس، نیکاراگوئه و السالوادور رفت و از کمپ آوارگان و مهاجران دیدار کرد. بعد به سراغ گرسنه های برزیلی رفت و سعی کرد تا هرآنچه از ظلم و ستم نسبت به آدمیان دیده است را در آثارش و با انتخاب فیلم هایی که در آنها بازی می کرد نشان دهد.
بی دلیل نیست که ریچارد گر به عنوان بازیگر در فیلم «اسرار حروف» حضور یافت، همانطور که در فیلم دیگری از رژیم پلیسی حاکم بر چین انتقاد کرد و یا از عشق واقعی و کوتاهی زندگی در یک دیگر از فیلم هایش سخن گفت. و در سال ۱۹۹۰ در فیلم «زن زیبا» با جولیا رابرتز همبازی شد و به عنوان بهترین بازیگر مرد انتخاب شد.
فیلم «بودا» کار دیگری از «گر» است که برای ساخت آن به دیدار دالایی لاما رهبر تبعیدی تبتی ها شتافت و با دعای موفقیت او دست به کار ساخت این فیلم شد. ریچارد گر، با سفرهای متعدد به شرق دور سرانجام به دین بودا گروید و نام فرزندش را که در سال ۲۰۰۰ به دنیا آمد «هرمر جیمز جیگم» گذاشت. «جیگم» در زبان تبتی به معنی نترس است.
ریچارد گر، برای مبارزه با ایدز سفرهای متعددی به هند و تایوان کرد و با همراهی «لایونل ریچی» خواننده و پزشک مشهور آمریکایی ترانه ای را برای جلوگیری از گسترش ایدز ارائه کرد. «گر» در سال ۱۹۹۱ از سوی مجله people به عنوان یکی از ۵۰ مرد تاریخ سینما و در سال ۱۹۹۹ در رای گیری از سوی مردم به عنوان جذاب ترین مرد تاریخ سینما برگزیده شد. شیکاگو، تحلیل نهای، آقای جونز، اولین شوالیه، راه های بهشت و گزارشی برای کمیسر از دیگر آثاری است که او در آنها نقش آفرینی کرده است.
مازیار معتمد
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید