پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

هنر ظریف زیبا مردن


هنر ظریف زیبا مردن
مردن آسان است، آنچه سخت است پیدا کردن جای پارک است! این لطیفه کوچک آرت بوخوالد (Art Buchwald , ۲۰۰۷-۱۹۲۵ طنز پرداز مشهور آمریکایی) به خوبی دیدگاه او را برای داشتن مرگی زیبا آشکار کرده است، به سخره گرفتن آن تا دم آخر.
این کار شجاعت و بزرگی بسیاری می طلبد و به همین دلیل است که خداحافظی طولانی بوخوالد (که در ۱۷ ژانویه امسال درگذشت) برایش تقدیر و تحسین فراوانی به دنبال داشت. اما خوب مردن به شانس هم بستگی دارد. بوخوالد پس از آنکه از پذیرش دیالیز برای کلیه هایش سرباز زد، توانست در حدود یک سال به شکلی غیر منتظره زنده بماند و داس مرگ را به شوخی بگیرد.
● مهمترین چیز زمان مرگ است
اوایل امسال، هنگامی که رابرت درینان (Robert Drinan) عضو سابق کنگره آمریکا و یکی از روحانیان برجسته و شخصیتهای تابناک لیبرال درگذشت، نشریه واشنگتن پست به یاد او مطلب مخصوصی منتشر کرد. این مطلب با یک ستایش نامه دیگر از موجود برجسته دیگری همراه شد، باربارو، اسب قهرمان جوان و معروف مسابقه که در پی شکستگی پا درگذشته بود! جالب اینکه مطلب مربوط به اسب در محل برجسته تری از نشریه قرار گرفت!
آیا کسی به یاد دارد که مادر روحانی ترزا (Mother Teresa) این بزرگترین قدیسه دوران ما، چه زمانی درگذشت؟ مرگ او در شب پر آشوب تشییع جنازه بزرگترین زن جامعه اشرافی دوران ما یعنی پرنسس دایانا رخ داد. اما متاسفانه در ذهن عامه مردم، شهرت همواره بر فضایل اخلاقی پیروز شده است.
مثال دردناک دیگر، سرگئی پروکوفیف (Sergei Prokofiev) آهنگساز نامدار روس است. زندگی او تماما در سایه مخوف استالین که هم نقش حامی و هم نقش زندانبان او را داشت، گذشت. بخت بد پروکوفیف تا حدی بود که درست در شب وفات این دیکتاتور، درگذشت و تا ابد در زیر سلطه این حاکم ستمگر باقی ماند.
● همه ما باید آرزو مرگی خوب داشته باشیم
با گفتن این حرف قصد ندارم به معنای کلاسیک مرگ قهرمانانه، مانند اعتقاد یونانیان باستان اشاره کنم. من درباره استانداردی بسیار پایین تر صحبت میکنم. فقط بد نمیریم یا حداقل اینکه به طرز مسخره ای نمیریم، مثلا در اثر ضربه مغزی ناشی از لغزیدن بر پوست موز یا (این مورد محبوب من است) بر روی صحنه، مانند هارولد نورمن (Harold Norman) او در سال ۱۹۴۷، در صحنه آخر نمایش مکبث و در طی یک شمشیر بازی پر تحرک کشته شد.
یک نوع مرگ بسیار ناخوشایند دیگر، مرگی است که نه تنها زندگی که هویت و وجود انسان را از بین میبرد و درواقع آن را می دزدد. همانطور که برای کیتی جنوویز (Kitty Genovese) رخ داد. در روز ۱۳ مارچ ۱۹۶۴، این زن در سرسرای ساختمان محل سکونتش در نیویورک مورد حمله قرار گرفت و در اثر اصابت ۳۵ ضربه چاقو جان باخت. بسیاری از همسایگان صدای فریاد او را شنیده بودند و هیچ یک به کمک وی نشتافته بودند. پلیس هنگامی به محل رسید که بسیار دیر شده بود. مرگ او احساسات زیادی را برانگیخت و نام او و دقایق واپسین زندگیش در میان شهر بی ترحم آمریکایی، به استعاره ای از بیگانگی شهرنشینی مبدل شد.
بی عدالتی مضاعف قتل او تاثیر بسیاری بر من گذاشت. قاتل نه تنها زندگی او را در میان وحشت و رنج به پایان رساند، بلکه آنرا تعریف کرد. او- یک ناشناس، یک مزاحم - برای او جاودانگی شرورانه ای به همراه آورد. نوعی جاودانگی که کیتی هرگز به دنبالش نبود، هرگز انتظارش را نداشت و هرگز با آن موافقت نمیکرد. بدون شک او در طی ۲۸ سال حیات خود، زندگیش را بر اساس شادی و عشق، کوشش و موفقیت، دوستی و رفاقت بنا کرده بود. تمام اینها و هرچیز دیگری که کیتی در زندگی به دست آورده بود، به سادگی توسط خاطره مرگ فجیعش بلعیده شد. خاطره ای شوم که ناخوانده و نامطلوب بود.
این نوع مرگ مضاعف میتواند در نتیجه یک حادثه ناگهانی و غیر قابل پیش بینی هم رخ دهد. برای مثال یک بیماری نه تنها میتواند زندگی شخصی را پایان دهد، بلکه اگر به اندازه کافی مرموز و مهیج باشد میتوان هویت شخص را هم بدزدد. ناگهان میبینی که بدون پرسیدن نظرت، نامت را به یک بیماری یا حادثه ای مهیب داده اند. در این میان عده ای خوش شانس ترند، مثلا لو گریگ (Lou Gehrig) در دوران خود به قدری شهرت یافته بود که انتخاب نامش برای ALS یا بیماری لو گریگ (نوعی بیماری اعصاب که به تحلیل عضله و مرگ منجر میشود) نتوانست مانع به خاطر ماندن نام او به عنوان قهرمان بیس بال شود.
اما رایان وایت (Ryan White) نوجوانی که در سالهای اولیه شیوع ایدز درگذشت، آنقدرها خوش شانس نبود. او به سرعت به عنوان نماد جنبش فراگیر مبارزه با ایدز رایان وایت انتخاب شد و درواقع امروز با نوع مرگش به خاطر مانده است، درست مانند مگان کانکای (Megan Kanka( کوچک که در اثر حمله یک متجاوز جنسی در نیوجرسی کشته شد و نامش اکنون با قانونی که در این رابطه تصویب شد و قانون مگان نام دارد، باقی مانده است.
از چارلز کراوتهمر - Charles Krauthammer
www.time.com
منبع : سایت فریا


همچنین مشاهده کنید