پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ادبیات کردی غلامرضا خان ارکوازی شاعر قله های مه آلود


ادبیات کردی غلامرضا خان ارکوازی شاعر قله های مه آلود
مطابق گفته ی كهنسالانی كه از اعقاب شاعر می باشند ، غلام رضا اركوازی فرزند حسن بگ ، حسن بگ فرزند میرزابگ ، میرزابگ فرزند »میه سم « ، » میه سم« فرزند احمدقلی و او فرزند » میاخ « است . از سوی دیگر به سمت زمان حال ، غلام رضا اركوازی پدر محمدرضا و احمدخان ، محمدرضا پدر سلیمان بگ ، سلیمان بگ پدر میثم بگ ، میثم بگ پدر صید صالح ، صید صالح پدر صالح بگ و او پدر محمد ، نظر و احمد می باشد كه اینك سنین میانسالی و جوانی را سپری می كنند.. در حكمی كه حسن خان به سال ۱۲۱۹ صادر كرده ، از شاعر به نام » تژمال غلام رضا ( بیگ؟ ) « ذكر شده است. همچنین نام او در تمام نسخ خطی ای كه نگارنده ی این سطور دیده است و نیز در قباله ای كه نامش به عنوان شاهد معامله كوه های اطراف ایلام بین طوایف زنگنه و ده بالایی ذكر گردیده ، » غلام رضا اركوازی « است لذامادراین كتاب عنوان دوم را ترجیح داده ایم.
● زادگاه شاعر
» سرچفته « است . سرچفته جزء منطقه ای است كه » بان ویزه « خوانده می شود و امروزه در گوشه ای از آن روستایی به همین نام وجود دارد. » بان ویزه « جزء بخش چوار از توابع شهرستان ایلام . فاصله ی روستایی مذكور تا مركز بخش و مركز استان به ترتیب ۶۲ و ۷۰ كیلومتر می باشد و در طول جغرافیایی ۴۶ درجه و ۱۱ دقیقه و عرض جغرافیایی ۳۳ درجه و ۳۷ دقیقه واقع است.زادگاه شاعر را كه در شمال غربی استان و در حاشیه مرز ایران و عراق قراردارد ، كوههایی چون باوَیال ، سَرویشَه ، هانی سَونز و بَلَوان احاطه كرده است كه شاعر از آنها نام برده است.
طایفه و تبار اوعده ای او را اهل » اركواز ملكشاهی « دانسته است كه البته درست نیست. منشاء اشتباه این عده جز ناآشنایی با زندگی شاعر ، آن است كه »یاء« آخر كلمه » اركوازی « را یاء نسبت فرض كرده اند.
در ایلام ، یاء نسبت را در بسیاری از موارد ذكر نمی كنند خاصه در نسبت به طوایف ؛ چنان كه كسی را كه منسوب به ایل »ملكشاهی« ، » اركوازی « ، » خزل « یا »شوهان« است ، همان ملكشاهی ، اركوازی ، خزل و شوهان گویند.بااین توضیح »اركوازی« ؛ یعنی اهل ایل » اركوازی « .
دلیل دیگر كه این انتساب را قطعی می كند وجود طایفه و اعقاب و بازماندگان اوست كه همه از ایل » اركوازی « اند.غلام رضا اركوازی از تیره ی » میه سم« یكی از تیره های مختلف ایل اركوازی است.
این ایل یكی از ایل های عمده ی كُرد استان ایلام است كه در گستره ی بخش » چَوار« پراكنده اند و به دامداری و كشاورزی مشغولند و عده ای نیز در مركز بخش چوار و شهر ایلام زندگی شهرنشینی را برگزیده اند.این ایل به تیره های چون : میر ، قیتول ، كاره شوند ، ملگ شوند ، قره شوند ، مورتی ، مومی ، بگ بگ ، حداد ، ریزه وند و حاج بختیار و میه سم تقسیم می شود.
زمان تولدسال دقیق تولد او برما معلوم نیست. تنها همین را میدانیم كه حسن خان والی به سال۱۲۱۹ هجری قمری ، طی حكمی كه موجود است ، او را مورد نواخت و نوازش خود قرار داده است .اگر سن غلام رضا اركوازی را هنگام صدور این حكم سی یا سی و پنج فرض كنیم ، طبعاً بایستی در۲۳۰ یا ۲۲۵ سال پیش ، بین سال های ۱۱۸۹ و ۱۱۸۴ هجری قمری چشم به دنیا گشوده باشد.
پرورش و زندگی اودر باب سال های آغازین عمر و كیفیت پرورش و تربیت و تحصیلات او مطلب بسیاری نمی دانیم ؛ جز آن كه بر پایه ی اظهارات كهنسال و اعقاب او ، و نیز برطبق پاره ای قرائن و شواهد ، شاعر در محیطی عشایری در خانواده ای نسبتاً مرفه و باسواد پرورش یافته است. پدرش حسن بگ ، ملا و اهل خط و كتاب بوده است. احتمالاً شاعر آموزش های اولیه را نظیر خط و سواد و قرائت قرآن و پاره ای مواد درسی معمول آن عصر را در نزد پدر و دیگر ملاهای زادگاه خود آموخته است.
بدیهی است كه كل آموخته های غلام رضا اركوازی نمی تواند منحصراً نتیجه ی این آموزش های محدود باشد زیرا با توجه به عمق و پهنایی كه در اشعار خود خاصه » مناجات نامه« اظهار می كند ، می بایستی در مكاتب و مدارسی در سطوح بالاتر تحصیلات خود را تكمیل كرده باشد مگر آن كه این آموخته ها را نتیجه ی نبوغ و هوش فوق العاده ی او فرض كنیم.
اما اظهارات و اشاراتی كه هست نشان می دهد شاعر به شهرهایی چون نجف و كربلا كه كانون جهان تشیع و دارنده ی مدارس بزرگ علمیه بوده اند ، سفرها كرده و در محضر اساتید به تلمذ و تعلم پرداخته است و قاعدتاً باید چنین باشد تا اطلاعات گسترده ی شاعر و احاطه اش برقرآن و حدیث و كلام و معارف دینی ومذهبی توجیه گردد.غلام رضا اركوازی یك طلبه علوم دینی به معنایی كه امروزمی شناسیم نبوده است ، بلكه او در جنب زندگی عادی و طبیعی خود به آموختن علوم نیز توجه داشته است و مابقی اوقات رابه فراگیری مهارت هایی چون سواری و تیراندازی و شكار و جنگاوری و انجام امور مربوط به زندگی ایلی و عشیره ای می پرداخته كه در آن زمان و مكان ناگزیر از آموختن آنها بوده است.
اشارات او به تفنگ و شكار و اصطلاحات آن از علاقه و اشتیاق شاعر به این امر دلالت دارد نیز به گواهی اشعار او خاصه » باویال« و » غربت« بسیار علاقه مند به سیر و سیاحت در طبیعت بوده است .
او در شعر غربت از این كه نتوانسته است چون سال های پیش در طبیعت ایلام و كوهها و تفرجگاه هایی كه نام می برد ، به تماشای بهار و شنیدن قهقهه كبكان بنشیند ، سخت اظهار دلتنگی می كند.موقعیت خانوادگی و نزدیكی به والیان ، امكان آشنایی با زندگی اشرافی آن زمان را برایش فراهم می كرده است. در پاره ای ابیات منسوب به او گوشه هایی از این زندگی اشرافی نمایان است ، او از شانه ی شیرماهی و عطر عنبر و آرایش و سان سپاه سخن می گوید.
غلامرضا اركوازی با دختری كه احتمالاً دختر عموی او بوده ، ازدواج كرده كه حاصل آن حداقل دو فرزند پسر به نام های محمدرضا و احمد خان معروف به » كَلوَلای « بوده است. از ازدواج های احتمالی و فرزندان دیگر او خبری در دست نیست.
احمد خان همان است كه در عنفوان جوانی بر فراز كوه » باویال « ظاهراً بر اثر مارگزیدگی درمی گذرد .مرگ او به شدت شاعر را متأثر می كند وخاطره درد پرورش را برمی انگیزد . حاصل این انگیزش ، شعر والا و برجسته ی» باویال « است . دراین شعر كه پاره هایی از آن در دست است و ابیاتش در مویه ی زنان كُرد رسوخ كرده است ، شاعر در مرگ احمدخان شیون سر می دهد ؛ كوه باویال را مورد خطاب قرار می دهد و با او پیمان می بندد كه تا گاه مرگ او را مه و میغ فرا گیرد و وی را اندوه .
سپس درختان و مرغان خوشنوا را می بیند كه سوگواری را ، سیاه پوشیده اند و خاموش و بی نوا شده اند ؛ كوهها را نظاره می كند كه از دود دل او غرق در مه و ابر شده اند. به خاطرات خوشی گریز می زند كه پژواك تفنگ » ماردَم« احمدخان در میان دره ها می پیچد و » كل« ها را به خاك می افكند. این لحظات خوش گذشته حسرتش را دامن می زند ؛ چه ، اینك آن جگرگوشه در خاك آرمیده است و دشمنان و بدخواهان را به كام رسیده در می یابد.
علت مرگ احمدخان را مارگزیدگی ذكر می كنند. گویند طایفه ی شاعر به انتقام مرگ احمدخان كوه باویال را به آتش می كشند ؛ بادا كه آن مار سنگدل به كیفر برسد و البته پیداست كه این شیوه ی انتقام ستانی روی در عجز دارد و ریشه در محبوبیت احمد خان.شاعر به دشمنكام شدن و شماتت دشمنان اشاره دارد. معلوم نیست دشمنان او چه كسانی بوده اندكه از مرگ آن جوان خشنود شده اند. به هر حال این نكته نشانگر نوعی تضاد و اختلاف خانواده ی شاعر با دشمنانی است كه احتمالاً وابسته به والی یا طوایف رقیب بوده اند.
شعر باویال كه باید در میانسالی شاعر سروده شده باشد از تسلط و استادی او در شاعری حكایت دارد.
استعارات ، تشبیهات و عبارات او به كمال و پخته است . او این پختگی را قاعدتاً بر اثر مطالعه و شنیدن آثار اساتید پیشین و هوشمندی و نبوغ خود یافته است اما نباید انتظار داشت كه این مهم را با دود چراغ خوردن و غوطه در كتاب ها و قیل و قال مدرسه حاصل كرده باشد. شعر كُردی از حیث وزن و قالب بسیار ساده و طبیعی است .
كافی است خرده هوشی و سرسوزن ذوقی داشته باشی تا ترنم طبیعی وزن در درونت جاری شود. شعر كُردی هماهنگ با طبیعت است و از تكلف در آن خبری نیست. و بدین گونه طبیعت بكر ، هول پلنگ ، هیاهوی شبانان در فصول كوچ ، عشق های ایلی پر خطر ، سادگی و صداقت عریان افراد ، ذهن و زبان شاعر ما را جلا می داد. شاعر ایل ذهنش را نه بنگ و باده كه نشئه ی نسیم و درخشش گل های وحشی تشحیذ می كرد.
در شعر باوَیال كه پیش از مناجات نامه سروده شده است ، نشانی از گرایش های عرفانی نیست و از اصطلاحات آن استفاده نشده است .
اما آیا او با عرفان و تصوف و صوفیه ناآشنا بوده است ؟ می دانیم كه عرفان و تصوف هماره در مناطق كُردنشین طرفداران زیادی داشته و دارد. بسیاری از شاعران قدیمی كُرد اهل عرفان بوده اند و اشعاری نغز از آنان شنیده شده است . نمی توان انتظار داشت كه غلام رضا اركوازی اشعار آنان را مطالعه نكرده و نشنیده باشد.
علاوه براین ، تا سالیان نه چندان دورقلدران و دراویش فرقه های گوناگون در روستاها وجاهای مختلف ایلام به سیاحت و گاه به دریوزه مشغول بودند و نغمه ها ونعره های مستانه ی عارفانه سر می دادند كه نام پاره ای از آنان هنوز در اذهان كهنسال هست.نام هایی چون باوَیال كه تحریف شده » بابائه قْدال« به معنی بابا ابدال است ، خود دلالت بر وجود پیرها و صوفیانی دارد كه مردم بدانها »ئه قدال ( = ابدال ) « می گفتند.
غلام رضا اركوازی به باور كهنسالان آگاه و بازماندگانش اهل كشف و كرامت بوده است و كراماتی بدو نسبت می دهند.
گرچه صحت این ادعا به آسانی قابل اثبات نیست باری از مقام و منزلت شاعر در نزد مردم حكایت می كند. شرح آن واقعات كه به شاعر منسوب می كنند ، شنیدنی است اما به دلیل رعایت اختصار از آوردن آنها در این مقال خودداری ، و تنها به ذكر یك خاطره بسنده می شود : یكی از كهنسالان به یاد می آورد زمانی كه خردسال بوده ، به همراه پدر خود برفراز كوه باوَیال سنگچینی محراب مانند و صومعه گونه دیده است وهنگامی كه از پدر درباره ی آن سؤال می كند ، گریان پاسخ می دهد كه خدا رحمت كند غلام رضا اركوازی را كه این محل اعتكاف و عبادت او بوده است .اگر این سخن را راست بپنداریم می توان تصور كرد كه شاعر سر و سرّی با عوالم معنوی و سیر و سلوك باطنی داشته است.
باور عوام برآن است كه براثر توسل و الحاح و ابرام شاعر ، كرامت شاه ولایت زنجیرها را از دست و پایش می گسلد و از زندان رهایی اش می دهد. اگر بند آخر مناجات نامه را كه تنها در نسخه ای قدیمی متعلق به آقای محمدعلی سلطانی آمده ، از شاعر بدانیم ، شاعر خود به این واقعه صراحتاً اشاره می كند و می گوید : شاها ! فدای اعجاز تو گردم كه زنجیرها ذوب شد و دروازه ی زندان بی صدا گشوده گشت و ظالم در بستر به خواب سنگین فرو رفت.
او پس از رهایی از زندان به غربت می گریزد. شاعر در بیتی گفته است : مجبور شده است به » خاك مخالف « پناه ببرد. اما این خاك كه متعلق به مخالفان است ، كجاست ؟ بازماندگان و اعقاب شاعر اجماعاً این محل را » كرند« می دانند و ظاهراً این سخن درست است زیرا هنوز خانواده هایی درآنجا زندگی می كنند كه خود را از نسل غلام رضا اركوازی می دانند.شاعر در بیتی گفته كه همراز تركانی است كه زبان او را نمی فهمند . نشانه ای نیست كه ثابت كند به خاك عثمانی یا نواحی ترك نشین كشورمهاجرت كرده است بلكه باید دانست عثمانی ها در آن زمان » كرند « را تحت تسلط خود داشته اند و این حشر و نشر با تركان را در آن جا دریافته است .
شاعر پناه بردن به سرزمین مخالفان را با لحنی شرمسارانه بیان می كند و پیداست از این حیث در اضطرار بوده است . در بیتی دیگر كه منسوب به اوست اظهار می دارد كه » مخمل كوه « و » یافته « لرستان قرارگاه اجباری او بوده است . اگر این بیت از او باشد می توان تصور كرد كه در سفر غربت خود مدتی در آنجا نیز بوده است.
شاعر در شعری كه ما عنوان » غربت « را برایش برگزیده ایم ، بیان می كند كه در غربت شب و روز را در میان كوچه ها و بازارها پرسه می زده و با تركانی كه زبانش را نمی فهمیده اند ، معاشر بوده است . او در غربت آرزوی دیدار همزبانان و دوستان خود را می كند و با لحنی حسرت بار كوه های زادگاه خود و پشتكوه( ایلام فعلی) را برمی شمارد.ظاهراً غلامرضا اركوازی دیگر نتوانسته است به زادگاه برگردد .
مطابق آن چه روایت می كنند ، در غربت وفات می كند اما دوست دارانش جنازه ی او را مطابق سنتی كه تا سالیان اخیر مرسوم بود ، به عتبات عالیه ی عراق و به احتمال قوی به نجف منتقل می كنند و در محلی كه برما نامعلوم است ، به خاك می سپارند. سال وفات او همانند سال تولدش به درستی مشخص نیست بلكه از روی حدس و گمان باید گفت كه اگر عمر او را شصت یا هفتاد سال فرض كنیم ، قاعدتاً بین سال های ۱۲۵۰ تا ۱۲۶۰ هجری قمری درگذشته است.
▪ غلام رضا یا غلام رضاخان ؟
عده ای او را غلام رضا خان اركوازی و عده ای دیگر غلام رضا اركوازی می گویند
منبع : سایت بلوط


همچنین مشاهده کنید