شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

اسرار حج در روایات‏


اسرار حج در روایات‏
بحث، در تبیین گوشه‏هایی از اسرار حج است. تا زائران بیت اللَّه با آگاهی به این اسرار، این سیر را پشت سربگذارند. گرچه برای هر كدام از این مناسك، سرّی است و برای مجموع حج و عمره هم سری است. ولی بطور گذرا به گوشه‏هایی از اسرار این سفر الهی اشاره می‏شود. اسرار عبادات‏ زائران بیت‏اللَّه هر عبادتی را كه انجام می‏دهند، راز و رمز بسیاری از آنها برایشان روشن است. نماز كارهایی دارد. روزه دستوراتی دارد، زكات و جهاد دستوراتی دارد و... كه پی بردن به منافع و فواید این دستورات، دشوار نیست. نماز ذكرهایی دارد كه معنایش روشن است. ركوع و سجودی دارد كه تعظیم را تفهیم می‏كند، و تشهّدی دارد كه اعتراف را به همراه دارد و... روزه گرفتن پرهیز از مشتهیات است. همدلی و همدردی و هماهنگی با مستمندان است. یادآوری مسأله فشار گرسنگی و تشنگی بعد از مرگ است. روزه گرفتن هم منافع فراوانی دارد كه منافع دنیایی (طبی) آن مشخص و منافع روحی و معنوی‏اش معین‏است. زكات كه انفاق، تعدیل ثروت و رسیدگی به حال مستمندان و ضعیفان است.
آنهم منفعت و مصلحتش مشخص است. جهاد و مرزداری و دفاع مقدس علیه تهاجم بیگانگان، منافع فراوانی دارد كه پی بردن به آنها دشوار نیست. لیكن حج، یك سلسله از دستورات و مراسم و مناسكی دارد كه پی بردن به راز و رمزش بسیار سخت است. معنای بیتوته كردن در مشعر، سرتراشیدن، بین صفا و مروه هفت بار گشتن و در بخشی از این مسافت هَروَله كردن و... راز و رمز اینها پیچیده است؛ لذا جریان تعبد در حج بیش از سایر دستورات دینی است. مرحوم فیض از وجود مبارك رسول خدا - صلی اللَّه علیه و آله - نقل كرد كه حضرتش در موقع لبیك گفتن به خدا عرض كرد: «لبّیك بِحَجّهٍٔ حقّاً، تعبّداً و رِقّاً». «خدایا من با رقّیت و عبودیت محض، لبیك می‏گویم و مناسك حج را انجام می دهم». چون سرّ بسیاری از مناسك، به عقل عادی قابل تبیین نیست. چون روح تعبّد در حج بیشتر است. لذا در هنگام لبیّك، عرض كرد: «تعبّداً و رقّاً». نظیر ذكری كه در سجده تلاوت گفته می‏شود۱.
عبودیت صرف پس حج یك سلسله دستوراتی دارد كه با بندگی محض و رقیّت صرف و عبودیّت تامّه هم‏آهنگ‏تر است؛ برای اینكه آن اسرار و آن منافع مرموز را تبیین كنند، به صورتهای منافع و فواید در روایات، گوشه‏هایی از آن را بیان كرده‏اند. و گاهی هم به صورت داستان در سخنان اهل معرفت و اهل دل دیده می‏شود كه از یك سوی به عنوان بیان اسرار و از سوی دیگر به عنوان داستان می‏خواهند بخشهای اساسی حج را خوب تفهیم و تبیین كنند. یكی از مناسك حج، مسأله لبیّك گفتن است كه احرام، با این تلبیه بسته می‏شود. بعد از احرام، مستحب است انسان این لبیك‏ها را ادامه دهد تا آن محدوده‏هایی كه خانه‏های مكه پیدا شود. این «لبیك» كه انسان در هر فراز و نشیبی و در هر اوج و حضیضی آن را زمزمه می‏كند برای آن است كه در هر لحظه و آنی، آن عهد را تجدید كند. از وجود مبارك پیغمبر - صلی اللَّه علیه و آله - نقل شده است كه: «اگر در امّتهای گذشته رهبانیتی راه یافت، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست و تكبیر در هر بلندی و مانند آن». «تكبیر بر هر بلندی» ناظر به همین تلبیه (لبیّك اللهمَّ لبّیك) است كه زائران بیتِ خدا، به هر جای بلندی كه می‏رسند می‏گویند.این به صورت یك رهبانیت است. راهب كسی است كه از خدا بهراسد و ذات اقدس اله ما را به رهبانیت ممدوح و پسندیده فراخواند، فرمود: «ایّایَ فارهبون»۲. از جهنم ترسیدن هنر نیست.
از ذات اقدس اله هراسناك بودن هنر است، كه آن خوف عقلی و حریم گرفتن است. از این جهت است می‏گویند: آن شخص محترم است؛ یعنی باید در حضور او حریم گرفت و نباید به او نزدیك شد كه مبادا ادب ترك شود. درباره ذات اقدس اِلهی باید حریم بگیریم، چون در همه حالات خدا با ما است. «وَ هُوَ مَعَكُم اَیْنَما كُنْتُم»۳، منظور از این حریم گرفتن و نگهداری حرمت فاصله زمانی یا مكانی نیست؛ زیرا هر جا كه باشیم او با ما است. درباره استاد می‏شود گفت كه به فلان استاد احترام كنید؛ یعنی حریم بگیرید. وقتی استاد جایی نشسته است، شما مقداری پایین‏تر بنشینید. كنار استاد یا بالاتر از او ننشینید. این را می‏گویند احترام كردن؛ یعنی حریم گرفتن. لیكن اینگونه احترام كردن در باره ذات اقدس اله فرض ندارد كه ما بگوییم: به خدا احترام كنید؛ یعنی حریم بگیرید؛ یعنی جای معیّن و یا در زمان معین ننشینید و... چون خداوند با همه، در همه شرایط، بدون امتزاج، حضور و ظهور دارد. بنابراین، احترام خدا، احترام و حریم‏گیری اعتقادی است؛ یعنی انسان باید در پیشگاه حق آنقدر كرنش كند كه غیر او را نبیند، به غیر او تكیه نكند و به غیر او دل نبندد و بگوید: «لبیك»؛ یعنی من به حضور تو آمده‏ام. «ایّایَ فَارهبون» یعنی این. و حجی هم كه به عنوان رهبانیت محمود و ممدوح تشریع شده، همین است، انسان در بسیاری از مناسك و مراسم می‏گوید: «لبیك». اصلِ بستن حج و عمره بصورت احرام، با لبیك شروع و بعد هم تكرار می‏شود. اینجاست كه وجود مبارك پیغمبر - صلی اللَّه علیه و آله - (طبق این نقل) فرمودند: «لَبیك بَحَجَّهٍٔ حقّاً تعبُّداً و رِقّاً». البته كسانی كه مكه مشرف می‏شوند، حج یا عمره انجام می‏دهند و لبیك می‏گویند، چند گروهند.
چون ایمان درجاتی دارد، مؤمنان نیز دارای درجاتی هستند، تلبیه هم مراتبی دارد. همه می‏گویند: لبیك، اما بعضی سؤال انبیا، دعوت و اعلان انبیا را لبیك می‏گویند. بعضی دیگر دعوتِ اللَّه را. بعضی‏ها می‏گویند: «لبیك داعِیَ اللَّه، لبیك داعِیَ اللَّه»، یعنی ای كسی كه ما را به اللَّه دعوت كرده‏ای، ما لبیك می‏گوییم؛ یعنی اجابت كرده‏ایم. و آمده‏ایم. اینها متوسّطین از مؤمنان و زائران بیت خدایند. اینها كسانی هستند كه دعوت ابراهیم خلیل را اجابت می‏كنند. ابراهیم خلیل هم مردم را به زیارت بیت‏اللَّه دعوت كرده است نه به غیر آن. فرمود: «وَ اَذِّن فی النّاسِ بالحج یَاْتوكَ رِجالاً و عَلی كُلِ ضامِرٍ یاْتینَ مِن كُل فَجٍّ عمیق»۴. «اذان»، همان اعلان كردن و اعلان عمومی دادن است به صورت عَلَن و آشكار. عده‏ای سخنان ابراهیم خلیل را می‏شنوند و به همان ندا جواب می‏گویند كه: «لبیك داعِیَ اللَّه، لبیك داعِیَ اللَّه». از این فراتر، كسانی هستند كه دعوت «اللَّه» را می‏شنوند و به آن پاسخ می‏گویند. ذات اقدس اله در قرآن كریم این چنین فرمود: «وَ لِله عَلی النّاس حِجُّ البیت مَن استطاعَ الیه سبیلاً»۵. «از طرف خدا بر بندگان مستطیع، حج واجب است». مستطیع، نه یعنی كسی كه مالك و مالدار باشد. مستطیع؛ یعنی كسی كه بتواند این سفر را به صورت عادی طی كند و بعد هم مشكلی نداشته باشد؛ خواه به عنوان خدمات باشد، خواه به عنوان مهمانی، خواه كسی او را اجیر كرده و یا نائب شده باشد، در همه این موارد می‏شود «مستطیع»، منتهی در مسأله اجاره و نیابت، استطاعت از آنِ منوب عنه است، در موارد دیگر مال خودش. انسانِ مستطیع باید دعوت خدا را لبیك بگوید. چون خدا فرمود: «لِله عَلی النّاس حِجُّ البیتِ ...». این زائر بیت‏اللَّه كه جزء اوحدی از مردان با ایمان است، به خدا پاسخ مثبت می‏دهد. می‏گوید: «لبیك، ذا المعارج لبیك، داعیاً الی دار السلام لبیك، مرهوباً، مرعوباً الیكَ لبیك، لا معبودَ سِواكَ لبیك»، این تلبیه‏ها نشان می‏دهد، كه زائر بیت‏اللَّه جواب خدا را می‏دهد نه جواب خلیل خدا را. گرچه جواب خلیل خدا هم جواب خداست.
و نیز گرچه جواب خدا بدون جواب خلیل خدا نیست. اما این شهود عارف است و زائر بیت‏اللَّه است كه فرق می‏كند. تلبیه‏ها هم یكسان نیست. گرچه ممكن است كسی بگوید: «لبیك ذَا المعارجِ لبیك»، ولی در حقیقت به: «اَذّن فی الناس بالحجّ» لبیك می‏گوید: به دعوت خلیل لبیك می‏گوید نه به دعوت جلیل. چون هر اندازه كه انسان در آن مرحله اول پاسخ داد، به همان اندازه در مقام ظاهر هم لبیك می‏گوید. و چون دو بار لبیك گفته‏ایم. و این لبیك‏ها هم در طول هم است و همواره هر دوی این‏ها محفوظ است. یك قضیه تاریخی نیست كه گذشته باشد. یكی همان است كه در سوره اعراف آمده: «وَ اِذ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی ادَم مِن ظهورهم ذُرّیَّتَهُم و اَشهَدَهُم عَلی‏ اَنفُسهم، اَلَسْتُ بربّكُم قالوا بَلی‏»۶. ذات اقدس اله به رسولش فرمود: «به یاد این صحنه میثاق گیری باش». گرچه خطاب به پیغمبر است ولی در حقیقت همه انسانها مخاطبند. خدا می‏فرماید: به یاد این صحنه باشید كه ما از شما تعهد گرفتیم، حقیقت خودتان را به شما نشان دادیم. شما ربوبیت ما را فهمیدید، عبودیت خود را مشاهده كردید و گفتید: «بَلی‏».
در جواب خدا كه فرمود: «آیا من رب شما نیستم»؟ گفتید: «آری ربّ ما هستی». صحنه دیگر، وقتی است كه ابراهیم خلیل - سلام اللَّه علیه - از طرف ذات اقدس اله مأمور شد تا اعلان حج كند، كه: «وَ اَذّن فی الناس بالحج...». به مردم دستور داد كه حج بیایید. حضرت خلیل طبق این نقل، بالای كوه ابی قُبیس رفته، و دستور اله را اعلان كردند كه: «از هر راهی كه هست، به زیارت بیت خدا مشرّف شوید». مرد و زن جهان بشریّت كه در اصلاب و ارحام پدران و مادرانشان بودند، همه گفتند: «لبیك». این صحنه لبیك گویی به دعوت خلیل، مشابه صحنه لبیك گویی دعوت خداست در جریان عالم ذرّیهٔ. همانطوری كه آن صحنه الآن هم هست، صحنه تلبیه دعوت خلیل نیز الآن هست. یك قضیه تاریخی نبود. چون سخن از ذرات ریز نیست. سخن از صُلب و رَحم نیست. سخن از فطرت است و روح. چه در مسأله عالم ذریه‏ای كه: وَ اِذ اَخَذَ ربّكُم مطرح كرد و چه در آنچه كه در آیه «و اَذّن فی الناس بالحج». در حقیقت ارواح بشر و فطرتهای آنان پاسخ مثبت داده است، هم به دعوت خدا و هم به دعوت خلیل خدا. آنها كه در دعوت خلیل خدا، خلیل را دیدند، هنگام لبیك هم می‏گویند: «لبیك داعی اللَّه، لبیك داعی اللَّه». آنها كه هنگام تلبیه اعلان حضرت خلیل، صاحب اصلی؛ یعنی ذات اقدس اله را مشاهده كردند، آنها هنگام تلبیه می‏گویند: «لبیّك ذَا المعارج لبیّك، داعیاً الی دارالسلام لبیك، مرهوباً مرعوباً الیك لبیك، لبیكَ لا مَعبود سِواك لبیك، لبیّكَ لا شریكَ لكَ لبیك» و مانند آن.
كه به خود خدا پاسخ می‏دهند. این دو نوع پاسخ دادن، دو نوع عبادت كردن و دو نوع آگاهی داشتن، در بسیاری از مسائل دینی مطرح است؛ مثلاً افراد عادی كلمات قرآن را كه تلاوت می‏كنند، برای آنها مطرح نیست كه این سخنان را از كجا دارند می‏شنوند. مؤمنانی كه اهل معنا و اهل دلند، بگونه‏ای قرآن را قرائت می‏كنند كه گویا دارند از وجود مبارك پیغمبر - صلی اللَّه علیه و آله - این كلمات را تلقّی می‏كنند. چون پیغمبر این كلمات را قرائت فرمود و همه شنیدند. و گویا دارند از خود پیامبر می‏شنوند. اینان اوحدی از اهل قرائت و معرفتند. ائمّه -علیهم‏السلام وقتی هنگام نماز، حمد را قرائت می‏كردند، بعضی از كلمات را آنقدر تكرار می‏كردند كه گویا از خود خدا می‏شنوند. در كریمه: «وَ اِنْ اَحَد مِن المشركینَ استجارَكَ، فَاَجِره حتّی‏ یَسمَعَ كلامَ اللَّه»۷. هم این دو مطلب هست. بعضی‏ها كه در محضر رسول اكرم - صلی اللَّه علیه و آله - قرار می‏گرفتند، قرائت پیغمبر را طوری می‏شنیدند كه گویی از خدا دارند تلقی می‏كنند. چون این كتاب برای همه نازل شده است. منتهی آن كسی كه مستقیماً دریافت كرد و گیرنده وحی بود، شخص پیغمبر است و لا غیر، در قرآن كریم فرمود: «بالبیّنات و الزُبرِ و كتاب اَنزلنا الیك الذكرَلِتُبیّنَ لِلنّاس ما نُزِّلَ اِلیهِم»۸. قرآن، هم «انزال» به طرف پیغمبر است و هم «تنزیل» به طرف مردم. برای مردم هم نازل شده است. مردم هم گیرندگان كلام خدایند. منتهی به وساطت رسول اكرم - صلی اللَّه علیه و آله - پس گروهی می‏توانند به جایی برسند كه هنگام تلاوت قرآن گویا این كلمات را از ذات اقدس اله استماع می‏كنند. در مسأله تلقّی سلام هم این چنین است. ذات اقدس اله بر مؤمنین صلوات و سلام دارد صلواتش در سوره احزاب است كه: «هُوَ الذی یُصَلی علیكُم وَ ملائكتهُ لِیخرِجَكُم مِنَ الظّلمات اِلی النّور»۹. سلامش در سوره دیگر است كه فرمود: «سَلام علی‏ موسی‏ و هارون، اِنّا كذلكَ نَجزی المؤمنین»۱۰.درست است كه این سلام بر موسی و هارون است اما به دنبالش بعد فرمود: «ما این چنین مؤمنین را پاداش می‏دهیم». یعنی سلام خدا بر مؤمنین هم خواهد بود. البته آنجا كه بر نوح سلام فرستاده است، كه: «سلام علی نوحٍ فی العالمین»۱۱، مخصوص خود نوح است. در سراسر قرآن این تعبیر فقط یك جا آمده و آن هم درباره نوح است كه و این به خاطر آن نُه الی ده قرن رنج و تلاشی است كه او در راه تبلیغ الهی تحمّل كرد. درباره انبیای دیگر، كلمه «فی العالمین» ندارد، ولی این مقدار هست كه بعد از سلام بر انبیا، می‏فرماید: «ما بندگان مؤمن را این چنین پاداش می‏دهیم». سلام خدا هم فعل خداست؛ چون خود او سلام است و به دار سلام هم دعوت می‏كند. از اسماء حُسنی‏ و اسماء فعلی حق، سلام است، و انسانها را به دارالسلام دعوت می‏كند؛ یعنی به دار خود فرا می‏خواند. و همین سلامت را هم به عنوان «فیض» نصیب بندگان صالح قرار می‏دهد. پس خداوند بر مؤمنین هم صلوات می‏فرستد و هم سلام. منتهی‏ كسانی كه این سلام را تلقی می‏كنند، گاهی از فرشته تلقّی می‏كنند، گاهی از پیغمبر - صلی اللَّه علیه و آله - ، آنان كه اوحدی از انسانها هستند، از ذات اقدس اله تلقی می‏كنند. در سوره مباركه انعام فرمود: «وَ اِذا جاءَك الذینَ یُؤمنونَ بِایاتَنا فَقُلْ سَلام علیكُم»۱۲. یعنی وقتی مؤمنان در محضر و مكتب تو حضور یافتند تا معارف الهی را بشنوند و یاد گیرند، بگو «سلام علیكم». وقتی مؤمنان برای خطابه و مانند آن نزد پیامبر حضور می‏یافتند، حضرت سلام می‏كردند. منتهی چون رسول خدا سخنی را بدون وحی نمی‏گوید پس باید گفت كه به دستور خدا این سلام را به مؤمنین ابلاغ كرده است. مؤمنین دو درجه‏اند: عده‏ای سلام را از خود پیغمبر تحویل می‏گیرند، عده‏ای هم از ذات اقدس اله. «وَ اذا جاءَكَ الذّینَ یُؤمنونَ بِایاتنا فَقُل سلام علیكم». این سلامی كه پیغمبر به مؤمنین دارد، مؤمنین آن را گاهی از پیغمبر تلقی می‏كنند، و گاهی از ذات اقدس اله. پس دو مرتبه است. تلبیه هم اینگونه است؛ یعنی معتمران و حاجیانی كه می‏گویند: «لبیّك»، گاهی دعوت خدا را پاسخ می‏گویند، لذا می‏گویند: «لبیك ذا المعارج لبیك، لبیك مرهوباً مرعوباً الیكَ لبیّك، لبیّك لا مَعبود سِواك لبیّك». گاهی هم دعوت خلیلِ حق را پاسخ می‏دهند، می‏گویند: «لبیّك داعی اللَّه، لبیك داعی اللَّه». این دو نحو است. این سرّ تلبیه گفتن است.
وقتی زائر به بارگاه اله بار می‏یابد، هر مشكلی كه دارد، چون درست لبیك گوید، مشكلش برطرف می‏شود و برمی‏گردد. اینها را به عنوان سرّ گفته‏اند. گفته‏اند كه صاحبدل واهل معرفتی با لباس ژنده و چركین به حضور صاحب مقامی بار یافت. به او گفتند: با این لباس چركین به پیشگاه صاحب مقام رفتن عیب است. در جواب گفت: با لباس چركین به پیش صاحب مقام رفتن عیب نیست. با همان لباس چركین از حضور صاحب مقام برگشتن ننگ است؛ یعنی یك انسان وقتی به حضور صاحب مقام می‏رسد، اگر صاحب مقام او را لایق ندانست و رد كرد و چیزی به او نداد برای او ننگ و عیب است. ولی اگر او یك انسان شایسته‏ای بود، صاحب مقام او را می‏پذیرد، به او هدیه و انعام می‏بخشد، عطیّه می‏دهد و مانند آن. این صاحبدل، با این داستان گفت: با دست گناه به سوی خدا رفتن و دست پر از گناه را به طرف خدا دراز كردن ننگ نیست، با دست گناه از پیش خدا برگشتن ننگ است. اگر خدا نپذیرد و گناهان را نبخشد انسان آلوده می‏رود و آلوده برمی‏گردد. و باز گفته‏اند: از صاحبدل و صاحب معرفتی كه به حضور صاحب مقامی می‏رسید، سؤال كردند: وقتی به حضور صاحب مقام می‏روی چه می‏بری؟ یا وقتی به حضور صاحب مقام آمدی چه آوردی؟ او در جواب گفت: وقتی كسی به حضور صاحب مقام می‏رود، از او سؤال نمی‏كنند چه آوردی؟ از او می‏پرسند چه می‏خواهی؟ من اگر می‏داشتم كه اینجا نمی‏آمدم. این، دو داستان است ولی واقعیتی را به همراه دارد. یعنی انسان وقتی به بارگاه اله می‏رود نمی‏تواند بگوید: من عمری زحمت كشیدم، عالِم شدم، كتاب نوشتم، مبلّغ شدم، معلّم شدم، یا مالی در راه خدمت به جامعه مصرف كردم و... چون همه اینها عطیّه اوست. «وَ ما بِكُم مِن نعمَهٍٔ فَمِنَ اللَّه»۱۳. پس هیچكس نمی‏تواند ادّعا كند كه: من با این كوله‏باری از فضیلت و هنر به پیشگاه خدا رفتم. چرا كه همه اینها مال اوست، خودِ انسان كه چیزی ندارد. با دست تهی می‏رود. هیچكس به درگاه حق با دست پرنمی‏رود. لذا به هیچكس نمی‏گویند: چه آوردی؟ به همه می‏گویند: چه می‏خواهی؟ مسأله زیارت خانه خدا، به عنوان ضیافت و مهمانداری است. ما باید متوّجه باشیم كه مبادا خدای ناكرده، كاری را كه خیر بود و از ما صادر شد، آن را به حساب خودمان بیاوریم و بگوییم: خدایا! ما این مقدار كار خیر كردیم! اینها مال اوست. وقتی به خانه او می‏رسیم، می‏گوییم: «اَلحَرمُ حَرمُك، البَلَدُ بَلَدُك، البَیْتُ بَیْتُك وَ اَنَا عَبدُك بِبابِك»، همان بیانی كه امام سجاد - سلام‏اللَّه‏علیه در دعای ابو حمزه ثمالی در سحرهای ماه مبارك رمضان عرض كرد:«سیّدی عبدك ببابك اقامته الخصاصهٔ بین یدیك».
عرض كنیم خدایا! فقر و تهیدستی ما را به اینجا آورده است، ما چیزی نیاوردیم، آمدیم كه چیزی ببریم. اگر كسی به اعتماد اعمال خود به زیارت خانه خدا برود ضرر كرده است؛ چون مال خدا را مال خود پنداشته. آن خیرات كه از توفیقات و نعمتهای الهی بود. و باید به خاطر آنها خدا را ستایش كرد. پس این داستانها و آن اسرار از یك سوی، و این داستانها از سوی دیگر، برای آن است كه منافع، فواید و راز و رمز مناسك حج را بازگو كنیم. مطلب دیگر آن است كه وقتی زائر بیت‏اللَّه، در برابر درِ كعبه می‏ایستد، سمت چپ او حجرالأسود است و سمت راستش مقام ابراهیم و مانند آن. ولی وقتی دقت می‏كند و خانه خدا را حساب می‏كند، می‏بیند حجرالأسود سمت راست خانه خداست و مقام ابراهیم سمت چپ. سرّش آن است كه مقام رسول اكرم - صلی اللَّه علیه و آله - به منزله یمین و سمت راست است و مقام خلیل خدا - صلوات اللَّه و سلامه علی نبینا و آله و علیه آلاف التّحیّهٔ و الثّناء - به منزله دست چپ است. روبروی در كعبه كه ایستاده است این دعاها را می‏خواند: كه خدایا: «البیتُ بیتُكَ وَ اَنا ضَیفكَ و اَنَا عَبدُكَ» و مانند آن. حِجْر اسماعیل قبله نیست ولی مطاف است. آنجا هاجر - سلام‏اللَّه‏علیها دفن است، بسیاری از انبیا آنجا دفنند. به احترام قبر هاجر و انبیا، آنجا مطاف قرار داده شد. اوّل ركن، حجرالأسود است، بعد وقتی كه به طرف حجر اسماعیل می‏آیی رُكن شامی، بعد وقتی كه برمی‏گردی ركن مغربی است. پشت سر در كعبه، مُستجار است و ركن دیگر رُكن یمانی است. یعنی كعبه را كه دارای چهار ركن است، شما كه زائر بیت‏اللَّه هستید، اگر روبروی كعبه بایستید، دست چپ شما به طرف حجرالأسود است. در حقیقت حجرالأسود یمین كعبه است و طرف دست راست كعبه است. قسمت راست كعبه دو ركن دارد، یكی همین ركن حجرالأسود است، یكی هم پایین‏تر از آن ركن یمانی است. دست چپ كعبه هم دو ركن دارد یكی ركن شامی است و دیگری ركن مغربی. بین ركن مغربی و ركن یمانی، مُستجار است. آنجاست كه انسان گویی به دامن خدا می‏چسبد و خود را به دامن لطف اله متمّسك می‏كند. در اینگونه از مراسم، هر لحظه‏ای مسأله‏ای هست كه انسان با آن دعاهای مخصوص این مسایل را انجام می‏دهد و بازگو می‏كند و در نوبتهای قبل هم به عنوان اسرار حج، این نكته را عنایت فرمودید كه مسأله كوه صفا را گفتند: «صفا»، برای اینكه از وصف انبیا مخصوصاً آدم - سلام اللَّه علیه - بهره‏ای برد. چون در قرآن كریم آمده است: «اِنَّ اللَّه اصطَفی‏ ادَمَ و نوحاً وَال ابراهیم و ال عِمران عَلی العالمین»۱۴. آنان مصطفای الهی هستند. و چون وجود مبارك آدم روی كوه صفا ایستاد برابر همین بیت، از مصطفی‏ بودن آدم، این كوه شده صفا. این نكته است. و اگر كسی از این كوه صفا، صفا بگیرد مصطفای خدا خواهد شد. خداوند عده‏ای را برمی‏گزیند. «اللَّه یصطفی مِن الملائكهِٔ رُسُلاً و مِنَ الناسِ»۱۵. خدا یك سلسله را به عنوان مصطفی و برگزیده دارد. در باره مروه هم مشابه این كه گفتم، حوّا - علیهاالسلام - كه مرأهٔ بود آنجا قرار گرفت، از این‏رو آن را «مروهٔ» خواندند. در بعضی از نقلها از ائمه - علیهم السلام آمده: - مرحوم ابن بابویه قمی - رضوان اللَّه تعالی علیه - در كتاب مَن لا یحضره الفقیه و دیگران نیز نقل كرده‏اند - كه چرا كعبه، «كعبه» است. ظاهراً امام صادق - سلام اللَّه علیه - فرمود: چون كعبه خانه مكعب شكلی است و شش سطح دارد یعنی چهار دیوار، یك سقف، و یك كف دارد، پس مكعب است و كعبه است.
بعد فرمود: سرّ اینكه چهار دیوار دارد آن است كه بیت‏المعمور دارای چهار دیوار و چهار ضلع است. بیت‏المعمور دارای چهار ضلع است؛ برای اینكه عرش خدا دارای چهار ضلع است و عرش خدا دارای چهار ضلع است برای اینكه كلماتی كه معارف الهی بر آن كلمات استوار است چهار جمله است و آن: «سبحان اللَّه» و «الحمدلِلّه» و «لا اِله الّا اللَّه» و «اللَّه اكبر»: تسبیح است و تهلیل، تحمید است و تكبیر.۱۶ این حدیث، انسان را از عالم «طبیعت» به عالم «مثال» و از عالم مثال به عالم «عقل» و از عالم عقل به عالم «اله» آشنا می‏كند. معمولاً در كتابهای اهل حكمت برای هر موجودی سه مرحله قائلند؛ یعنی می‏گویند: اینها در عالم طبیعت وجود دارند، وجود مجرد برزخی آنها در عالم مثال هست و وجود عقل آنها در نشأه تجردات عقلی وجود دارد. ولی اهل معرفت و عرفا، مطلب دیگری دارند كه آن، از عرفان به حكمت متعالیه راه پیدا كرده است. این سخن در نوع كلمات حكیمان نیست. در حكمت متعالیه است كه آن هم از اهل معرفت گرفته شده و آن این است كه: هر شیئی كه موجود است، چهار نشئه وجودی دارد: ۱ - عالم طبیعت ۲ - عالم مثال ۳ - عالم عقل ۴ - عالم اله، كه قانون بسیط الحقیقه بودن و امثال آن را آنجا دارند كه ذات اقدس اله بدون محدود بودن، بدون متعیّن به حد بودن، مشخص به شخص خاص بودن، بدون ماهیت داشتن، بدون مفهوم داشتن، بدون تعیّن داشتن و... حقیقت هر چیز را به نحو اَعلی‏ و اشرف واجد است. این حدیث شریف می‏تواند آن مراحل چهارگانه وجودی كه اهل معرفت می‏گویند بازگو كند. حقیقت كعبه یك وجود مادی دارد، در سرزمین مكه، همین خانه‏ای است كه ابراهیم خلیل - سلام اللَّه علیه - آن را بنا كرده، اسماعیل هم دستیار او بود. حقیقت آن در عالم مثال وجود دیگری دارد. همین حقیقت در عالم عقل كه عرش اله است وجود دیگری دارد و همین حقیقت در نشأه تسبیح و تحمید و تكبیر و تهلیل كه مقام الهیت است و اسماء الهی است، وجود دیگری دارد. فرمود چون اسماء الهی و كلمات توحیدی و دینی چهارتاست، عرش چهار گوشه دارد، و منظور عرش، تخت و مانند آن نیست. بیت‏المعمور هم چهار گوشه دارد. بیت‏المعمور كه خانه سنگی و گلی و امثال ذلك نیست و كعبه هم چهار ضلع و چهار دیوار دارد. آن وقت زائران بیت‏اللَّه عده‏ای دور همین كعبه می‏گردند و لا غیر.
عده‏ای از اینجا گذشته تا عالم مثال را درك می‏كنند. آنها كه «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنه» به بیت‏اللَّه مشرف می‏شوند كسانی هستند كه از این مرحله هم بالاتر تا مقام عرش خدا بار می‏یابند، نظیر حارثهٔ بن زید كه گفت: «كَانّی اَنظُرُ الی‏ عرشِ الرَّحمن بارزاً». و از این بالاتر مقام خود عترت طاهر است كه حقیقت كعبه به اینها فخر می‏كند و آن این است كه اینها برای «سبحان اللَّه» و «الحمدللَّه» و «لا اله الّا اللَّه» و «اللَّه اكبر» طواف می‏كنند. بر محور این چهار كلمه طواف می‏كنند. اشواط سبعه آنان نیز پیرامون این كلمات چهارگانه است، نماز بعد از طواف دور همین چهار كلمه است. سعی بین صفا و مروه بعد از طواف به دور همین چهار كلمه است. وقوفشان در عرفات و مشعر و منی‏ برای باریابی به حرم امن، همین چهار كلمه است، كه روح این كلمه هم در حقیقت یك واقعیت بیش نیست. امیدواریم كه توفیق زیارت بیت‏اللَّه با آگاهی به اسرار و حِكَم نصیب همه شما زائران بیت خدا شود و ذات اقدس اله این كعبه‏را و حرم مطهر رسول خدا - صلی‏اللَّه علیه و آله و قبور ائمه بقیع - صلوات اللَّه و سلامه علیهم اجمعین - و همچنین اعتاب مقدسه سایر امامان معصوم - علیهم‏السلام - را از سلطه بیگانگان آزاد بفرماید. آن توفیق را مرحمت بكند وقتی حجّت بن الحجج البالغهٔ، ولی عصر، امام زمان ارواحنا فداه، كنار همین كعبه صدای «اَنا بقیّهٔ اللَّه، بقّیهُٔ اللَّه خیرلكُم اِنْ كنتُم مؤمنین»۱۷ را به عالم طنین افكن می‏كند ما بشنویم و بشتابیم.
عبداللَّه جوادی آملی‏
پاروقی‏ها:
۱ - مقصود از سجده تلاوت، سجده‏هایی است كه با شنیدن آیات ویژه بر شنوندگان واجب می‏شود و ذكر آن عبارت است از: «لا اِله اِلّا اللَّه حَقّاً حقّاً لا اله الّا اللَّه ایماناً و تصدیقاً لا اله الّا اللَّه عبودیهًٔ و رقّاً سَجَدتُ لك یا ربّ تعبّداً و رقّاً لا مستنكفاً و لا مستكبراً بل اَنَا عبدٌ ذلیل ضعیف خائف مستجیر».
۲ - بقره: ۴۰ .
۳ - حدید: ۴ .
۴ - حج : ۲۷ .
۵ - آل عمران: ۹۷ .
۶ - اعراف: ۱۷۲ .
۷ - توبه: ۶ .
۸ - نحل: ۴۴ .
۹ - احزاب: ۴۳ .
۱۰ - الصافات: ۱۲۰ .
۱۱ - الصافات: ۷۹ .
۱۲ - انعام: ۵۴ .
۱۳ - نحل: ۵۳ .
۱۴ - آل عمران: ۳۳ .
۱۵ - حج: ۷۵ .
۱۶ - من لایحضره الفقیه ج ۲ ، ص ۱۲۴ ، ح ۲ ، شماره مسلسل ۵۴۰ .
۱۷ - هود: ۸۶ .
منبع : فصلنامه الکترونیکی میقات حج


همچنین مشاهده کنید