پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

صعود رضاخان و سقوط قاجار


صعود رضاخان و سقوط قاجار
چنین به نظر می‌رسد كه با كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و سپس صعود رضاخان بر سریر قدرت دستاوردهای سالیان طولانی تلاش و جانبازی مردم ایران جهت رهایی از فشارهای عدیده خارجی و به ویژه مقابله با حكومتهای مستبد داخلی به یكباره از میان رفت و آخرین كورسوی مشروطه‌خواهی و آزادی‌طلبی جامعه ایرانی كه برغم تمام مشكلات پیش رو می‌توانست در آینده‌ای نه چندان دور بر بستری كم‌تنش‌تر به حركت آرام خود ادامه دهد، به خاموشی گرایید. انقلاب مشروطیت ایران كه با مشاركت اقشار وسیعی از مردم ایران و با رهبری و هدایت علما و روحانیون و بخش‌هایی از گروههای روشنفكری به پیروزی رسیده بود برغم تمام اختلافات فیمابین و تضادهای فكری و اندیشه‌ای، بر دو هدف كلی استوار بود. هر چند پیشاپیش باید تأكید شود كه این نهضت در دستیابی مطلوب به اهداف خود با ناكامی‌هایی جدی روبرو شد، اما لاجرم دو هدف كلی:
۱) در هم شكستن روش استبدادی و خلاف قاعده
۲) كاهش فشارهای فزاینده خارجی (كه اساساً از سوی دو كشور انگلستان و روسیه تزاری در شؤون مختلف سیاسی، اقتصادی و ... اعمال می‌شد) را مورد عنایت قرار داده بود. در این میان ستمكاری، زورگویی و بی‌عدالتی مضاعف موجود در اقصی نقاط كشور موجب شده بود، موضوع برقراری عدالت و نیز ضرورت تأسیس عدالتخانه به عنوان اساسی‌ترین خواسته‌های بخش گسترده‌ای از مردم كشور مطرح شود. با این احوال برغم پیروزی انقلاب مشروطیت و برقراری نظام پارلمانی حكومت، به دلایل عدیده داخلی و به ویژه اختلاف افكنی، فشارها، دخالت‌ها و كارشكنی‌های كشورهای خارجی (روس و انگلیس) نهضت مشروطیت ایران از همان آغاز دچار مشكلاتی جدی شده، و در روندی پر فراز و نشیب (كه با حذف و منزوی ساختن بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی مصلحت‌اندیش، تعقل‌گرا و جامع‌نگر در سطوح و شوؤن مختلف همراه بود) در طول دهه ۱۲۸۰ و ۱۲۹۰ شمسی مولد بحران‌های عدیده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی در جامعه ایرانی شد و به ویژه با ‌آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران از سوی كشورهای متخاصم، حكومت و سیاست ایران تقریباً به طور كلی بازیچه قدرت‌های خارجی گردید. در این میان مردم ایران از اقشار و گروه‌‌های مختلف (در اقصی نقاط كشور) مشكلات عدیده‌‌ای را پذیرا شدند. به ویژه رقابت‌ها و در موارد متعددی سیاست‌های یكسان و متحد روس و انگلیس دولت‌های وقت ایران را مجری سیاست‌ها و فعالیت‌های اساساً نامشروع ‌آنان ساخت. در حالیكه در شرایط بحران فراگیر در كشور و ناتوانی مفرط حكومت مركزی، به نظر می‌رسید برخی جنبشهای سیاسی در گوشه و كنار كشور می‌توانند از دامنه نفوذ و سلطه كشورهای اشغالگر بر اقصی نقاط ایران بكاهند، وقوع انقلاب كمونیستی شوروی در اكتبر ۱۹۱۷ و در واپسین ماههای جنگ جهانی اول با خروج تدریجی نیروهای روسیه از ایران همراه شد و موجب گردید كشور استعماری بریتانیا كه به یكباره خلاء قدرت روسیه تزاری را در ایران احساس كرده بود، به سرعت در صدد برآمد جای خالی رقیب دیرین را در اقصی نقاط ایران پر كند و با از میان برداشتن جنبش‌ها، تحركات و هرگونه حركت مخالفت‌آمیز داخلی سلطه و نفوذ خود در اقصی نقاط كشور را تثبیت كند. به ویژه این كه با وقوع انقلاب در روسیه شوروی، حكومت جدید این كشور شعارهای جدیدی در دفاع و حمایت از كشورهای كوچك مطرح ساخته و آشكارا اعلام كرده بود كه تمام قرارداد‌های استعماری حكومت سابق تزاری را در بخش‌های مختلف جهان و از جمله ایران مردود دانسته و خواستار عقد قراردادهای سیاسی، تجاری و دوستی عادلانه و جدیدی با این كشورها و از جمله ایران است.
بدین ترتیب انگلیسی‌ها خیلی زود از ناحیه حكومت انقلابی جدید شوروی احساس خطر كردند. هر چند هیچگونه قرینه و شاهدی وجود نداشت كه مقرر دارد جامعه ایرانی به سوی رژیم جدید شوروی گرایش ایدئولوژیكی و فكری، و لو بسیار اندكی، نشان دهد، با این احوال انگلیسیها با بهره‌گیری از عوامل پیدا و پنهان خود همواره خطر نفوذ و حضور حكومت كمونیستی شوروی در ایران رادر گوشه و كنار شایع می‌ساختند تا چنین القاء كنندكه حضور بریتانیا در ایران خطر هر گونه حركت تجزیه‌طلبانه و مداخله جویانه را مرتفع خواهد ساخت. این در حالی بود كه انگلیسی‌ها به دلیل سالیان طولانی حضور استعماری و ستمكارانه خود در ایران، سخت منفور مردم ایران بودند و بنابراین سیاستگذاران این كشور به جد در صدد بودند در اوضاع و احوال سیاسی ایران تغییراتی ایجاد كرده موقعیت خود را بیش از پیش تثبیت كنند.
به ویژه سیطره بریتانیا بر منابع عظیم و سرشار نفتی ایران و نقشی كه ایران می‌توانست در تحكیم موقعیت بریتانیا از هندوستان تا عراق و خلیج فارس ایفا كند، و به عنوان حصاری در مقابل توسعه‌طلبی‌های احتمالی رژیم انقلابی شوروی به سوی مرزهای جنوبی خود ایفا نماید، بیش از پیش انگلیسی‌ها را به اتخاذ سیاستی جدید و البته كارآمد در عرصه سیاسی ـ نظامی و اجتماعی ایران ناگزیر می‌ساخت. بر همین اساس بود كه در شرایط گسترش بحران‌های عدیده سیاسی اقتصادی و نظامی در ایران، و نقش قاطعی كه كشورهای خارجی در تضعیف هر چه بیشتر حكومت و نهادهای سیاسی ، اجتماعی و سرپل‌ های اقتصادی، تجاری و غیره در ایران ایفا كرده بودند، موضوع تحت‌الحمایه قرار دادن كشور و سلطه تقریباً همه جانبه سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران سخت مورد توجه محافل قدرت و حكومت بریتانیا قرار گرفت. بدین ترتیب بود كه طرح قرارداد معروف ۱۹۱۹ به سرعت مورد قبول و موافقت اكثریتی از اعضای دولت و حكومت بریتانیا واقع شد و هنگامی كه به دنبال اعتراضات و انتقادات گسترده مردم محافل بریتانیائی نیز دریافتند كه عصر استعمار كهن و سلطه مستقیم تقریباً دیگر به سر آمده و از طریق اصرار بر عقد و اجرای قراداد ۱۹۱۹ نمی‌توان بر ایران تسلط یافت، موضوع به راه انداختن كودتایی نظامی از طریق عوامل ایرانی مورد توجه و عنایت قرار گرفت.
در مرحله بعد چنین فضاسازی شد كه در شرایط بحران دامنگیر كشور و ناتوانی رجال و دولتمردان وقت، رژیم كودتا بر نابسامانی‌ها پایان خواهد داد و با دستگیری و زندانی ساختن رجال پیشین (كه پس از كودتا به سرعت از سوی سید ضیاء و رضاخان به مورد اجرا گذاشته شد) نظمی نوین و در عین حال كارآمد و پایدار بر عرصه كشور حاكم خواهد شد و چنین القا شد كه روزگاری نو در عرصه استقلال و یكپارچگی سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران آغاز خواهد شد. از این رو همچنانكه در همان روزگار هم بسیاری از آگاهان به امور و دست‌اندركاران به درستی ارزیابی كرده و آگاهی داشتند، نقش بدون بدیل عوامل بریتانیا در ایران در فراهم ساختن مقدمات و به راه‌انداختن حركت كودتا قابل كتمان نبود و همزمان با گرایش و حمایت پیدا و پنهان منورالفكران و سیاسیون ریز و درشت از حركت كودتا، عوامل آشكار و نهان بریتانیا مدتها پیرامون افراد و رجالی كه بالقوه می‌توانستند در رأس كودتا قرار بگیرند رایزنی‌هایی كرده و مذاكرات و مطالعات قابل توجهی به عمل آوردند و نهایتاً انتخاب و آماد‌سازی رضاخان میرپنج (قزاق كم سواد و در عین حال گمنام) و نیز سید ضیاءالدین طباطبایی (جوان جاه طلب و جویای نام كه تقریباً هیچگونه پیشینه‌ای در امور جدی سیاسی و مدیریتی نداشت) حداقل در كوتاه مدت می‌توانست بر موفقیت طرح‌های بریتانیا در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران مهر تأیید بزند. ضمن این كه در تهران و حكومت مركزی هم اساساً نیرویی در اختیار نداشت كه بتواند در برابر كودتاگران مقاومتی احتمالی بكند.
امروزه دیگر، با آشكار شدن اسناد و مدارك موجود، تردیدی در نقش عوامل بریتانیایی در راه‌اندازی و پیشبرد اهداف كودتا وجود ندارد. در این میان خاطرات ژنرال آیرونساید و نیز وصیت‌نامه محرمانه اردشیر جی ریپورتر آشكارا و به وضوح از نقش عوامل بریتانیا در تمهید كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ پرده بر می‌دارد. بر همین اساس هم بود كه با فروكش كردن پاره‌ای احساسات و جوسازی‌های كودتاگران، محافل سیاسی ـ مطبوعاتی كشور به وضوح حمایت بریتانیا از كودتا و كودتاچیان را نظاره كردند و دریافتند كه این بار استعمار نوین در قالبی جدید در عرصه سیاسی و اجتماعی كشور خود را عرضه كرده است. در چنین شرایطی بود كه برغم فضای رعب و وحشت متعاقب كودتا، نشریات و روزنامه‌ها و نیز محافل سیاسی كشور آرام آرام به انتقاد از نظم جدید پرداختند و برخی از نشریات و روشنفكران و علمای دینی كودتا را حركتی در راستای تحقق اهداف سلطه‌گرانه بریتانیا ارزیابی كردند. از جمله میرزاده عشقی طی اشعار و سروده‌هایی كه بعضاً در نشریات آن روزگار هم به چاپ می‌رسید انتقادات صریحی را متوجه رضاخان و مجموعه كودتا و تحولات پس از آن ساخت و به ویژه در سروده معروف «جمهوری سوار» علناً رضاخان عامل نظامی كودتا را دست پنهان استعمار بریتانیا در ایران آنروزگار قلمداد كرد و تصریح نمود كه رضاخان مأموریت دارد همان منافع نامشروع و سلطه‌گرانه بریتانیا در شؤون مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی را در قالب و نظمی جدید (استعمار نوین) تأمین كند. همین سروده نسبتاً بلند و در عین حال بسیار روشنگر و دقیق بود كه بالاخره باعث شد رضاخان با كمك عوامل خود در شهربانی موجبات ترور و قتل میرزاده عشقی را فراهم آورد. بدین ترتیب حكومت كودتا و حامیان خارجی آن پیرو سیاست نوینی كه در ایران اتخاذ شده بود به جد بر آن بودند كه در تحكیم موقعیت جدید در كشور بكوشند و از هر راه ممكن بر مخالفت‌ها پایان دهند.
انگلیسی‌ها منافع سیاسی ـ اقتصادی و نظامی در ایران داشتند كه در آن شرایط بحرانی حاكم بر ایران، فقط سلطه و نفوذ بدون منازع آنان كشور می‌توانست تضمین كننده این منافع باشد. در این راستا راه‌اندازی كودتا و سپس تشكیل حكومت مركزی منسجم و صاحب اقتداری كه حیطه سلطه‌اش را تا اقصی نقاط ایران گسترش دهد، بیش از هر گزینه دیگری می‌توانست بر مقاصد انگلیسی‌ها جامه عمل بپوشاند. در این میان تضمین امنیت منابع عظیم نفت ایران در بخش‌های جنوب ـ جنوب غربی و غرب كشور، كه بریتانیا سلطه بدون مانع و رادعی بر آن‌ها داشت، بیش از هر زمان دیگری موضوع روی كار‌آمدن حكومتی مقتدر را در تهران الزامی ساخت. بدین ترتیب تمام قراین، شواهد و اخبار حاكی از نقش بدون انكار انگلستان در طرح كودتا در ایران بود. به ویژه این كه دولت‌ های وقت ایران عهدنامه مودت میان ایران وشوروی را كه متضمن پایان روابط استعماری روسها كشور در ایران بود، با مقامات نظام انقلابی جدید به امضا می‌رسانیدند و این امر موقعیت بریتانیای استعمارگر و بدنام را در ایران باز هم تضعیف می‌كرد. بدین ترتیب: «انگلیسی‌ها همین كه احساس كردند دارد زیر پایشان خالی می‌شود به فكر افتادند تا آخرین تلاش خود را هم بكنند و آن تدارك كودتایی بودكه در۲۱ فوریه ۱۹۲۱ انجام گرفت... سید ضیاءالدین روح ملعون هیأت نمایندگی انگلیس قدرت را در دست گرفت و بدون قبول كمترین وارسی و اعمال نظر به اعمال قدرت پرداخت ... این دیكتاتور برای از میان برداشتن مقاومت مردم بیدرنگ حكومت نظامی اعلام كرد و همه آ‌زادی‌های عمومی را از میان برداشت...» (امیل اوسوئر، زمینه‌چینی‌های انگلیس برای كودتای ۱۲۹۹، ص ۲۷.)
در این راستا انگلیسی‌ها برای این كه جو عمومی را برای پذیرش حركت كودتا آماده كنند، شایع كردند كه نیروها و اتباع آن كشور به زودی ایران را ترك كرده و به دنبال آن نیروی بلشویك (نیروهای انقلابی روسیه) وارد ایران خواهند شد. انگلیسی‌ها جهت ایجاد فضائی دلخواه برای راه‌اندازی كودتا پیشاپیش از هیأت‌های نمایندگی اروپایی مقیم در تهران خواستند (به بهانه پیشروی قریب الوقوع بلشویك‌ها به سوی ایران) خاك ایران را ترك كنند. امیل بوسوئر فرانسوی كه در ‌آن روزگار در ایران به سر می‌برد در این باره چنین نوشته است: «انگلیسی‌ها با تشویق خارجیان به ترك تهران در ماههای دی و بهمن [۱۲۹۹] آشكارا هدفی دیگر منهای حفظ جان انسان‌ها و منافع مادی آنها را داشتند: آنان می‌خواستند كه میدان در برابرشان خالی باشد و تمامی صاحب‌منصبان اروپایی را از صحنه دور كنند تا در هنگام وقوع حوادثی كه در حال تدارك ‌آنها بودند از اقدام به كنترلی كه ممكن بود اسباب زحمت بشود جلوگیری كنند. تصمیم ما [فرانسوی‌ها] مبنی بر عدم ترك تهران نقشه‌های آنان را بر هم ریخت اما برای آنان عقب‌نشینی وعقب انداختن زمان اجرای نقشه‌ها [راه‌اندازی كودتا] دیگر دیر شده بود .آنچه اجتناب ناپذیر بود سرانجام روی داد...» (امیل لوسوئر، پیشین، صص ۱۳۴ ـ ۱۳۵) . لوسوئیر در تأیید و اثبات نقش انگلیسی‌ها در راه‌اندازی كودتای ۱۲۹۹ می‌نویسد:
«قزاق‌ها از قزوین كه مهمترین پایگاه نیرهای نظامی انگلیس در شمال ایران است، به راه افتادند. در این شهر كه همه چیز، حتی نام خیابان‌ها انگلیسی‌ است، به چه كسی می‌خواهند بقبولانند كه مقامات ایرانی و صاحبان قدرت از حركت بیش از ۲۵۰۰ نفر نظامی مسلح و مكمل بی‌خبر بوده‌اند.؟ و یا از نیات واقعی ایشان اطلاع نداشته‌اند؟ و یا این كه نتوانسته‌اند جلوی اجرای نقشه‌‌های ایشان را بگیرند؟ از این مهمترو جالب‌تر این كه چند روز پیش از حركت شورشیان به سمت تهران سه هزار سرباز انگلیسی به قزوین فراخوانده شده بودند تا خلاء ایجاد شده از حركت قزاق‌ها را پر كنند. دیكتاتور به گرفتن دستورالعمل از سفارت انگلیس ادامه می‌دهد. او هیچ چیز را پنهان نمی‌كند...» (امیل لوسوئر، پیشین، صص ۱۴۱ـ ۱۴۲).
و بدین ترتیب كودتای سوم اسفند چنانكه دلخواه انگلیسی‌ها بود به مورد اجرا درآمد و دیری نپایید كه همگان دریافتندكه الغای قرارداد ۱۹۱۹ اقدامی كمابیش ساده‌لوحانه برای تغییر افكار عمومی بوده است. اما هیچ یك از افراد ملت دیگر فریب این امر را نمی‌خورد، زیرا انگلیسی‌ها عملاً قدرت را در دست داشتنند و به زودی از آن برای تحمیل سلطه خود بر سراسر كشور و دور كردن رقبایشان بهره گرفتند. قشونی كه در تحقق كودتا نقش عمده ایفا كرده بودند، به گونه‌ای متفق‌الرأی به اربابان تازه پیوستند و لذا از تمامی الطاف آنان برخوردار شدند و زمانی هم كه موضوع تجدید سازمان آن مطرح گردید همان طرحی كه وابسته نظامی انگلیس از قبل تهیه كرده بود، به اجرا درآمد...» (همان، صص ۱۴۳ ـ ۱۴۴)
پس از كودتا رضاخان به سرعت موقعیت خود را در رأس نیروهای نظامی و سپس وزارت جنگ تثبیت كرد و با ایجاد رعب و وحشت در عرصه سیاسی و اجتماعی كشور، گام به گام موانع قدرت و سلطه را از پیش روی برداشت. مخالفان سیاسی خود در داخل و خارج از مجلس شورای ملی را به انحاء گوناگون مورد حمله قرار داد و تحت فشار گذاشت و با توسل به سلاح تزویر و ریا و نیز تطمیع و رعب‌افكنی و زور در راه پیشبرد اهداف خود كوشید. با در دست گرفتن پست نخست‌وزیری در سال ۱۳۰۲ ش و سپس به راه انداختن غائله جمهوری‌خواهی در اواخر سال ۱۳۰۲ و اوایل سال ۱۳۰۳ كه مقاومت و مخالفت عمومی باعث عقب‌نشینی او شد، به تدریج طرح صعود وی به سریر سلطنت و عزل قاجار مورد توجه جدی قرار گرفت. در این راستا نقش قاطع رضاخان و عوامل او در شهربانی و غیره جهت گزینش نمایندگان دلخواه برای مجلس پنجم شورای ملی كه قرار بود، طرح انقراض سلسله قاجار و نصب رضاخان بر سریر پادشاهی را قانونی كند، بر كسی از آگاهان به امور پوشیده نماند. آنچه بیشتر جلوه می‌كرد، نقشی بود كه بریتانیا در راه‌اندازی كودتا و سپس بركشیدن رضاخان بر عهده داشت. این موضوع البته در همان زمان هم در محافل سیاسی، مطبوعاتی و اجتماعی كشور انعكاس قابل توجهی داشت.
در پایان این مقاله سروده‌ای تقریباً مبسوط از میرزاده عشقی شاعر و نویسنده وطن‌خواه و آزاده آن روزگار را نقل می‌كنیم كه به گونه‌ای بسیار زیبا، صریح و گویا موضوع وابستگی و حرف‌شنوی رضاخان از انگلیسی‌‌ها را به تصویر كشیده و در مقطع مطرح شدن موضوع جمهوری‌خواهی رضاخان در صفحه اول از آخرین شماره روزنامه قرن «بیستم» (كه همین مطلب هم باعث توقیف و تعطیلی آن از سوی رضاخان شد) به چاپ رسیده بود.
در این شعر جالب توجه و خواندنی، میرزاده عشقی رضاخان را به مثابه خری(الاغی) تصویر می‌كند كه انگلیسی‌ها سوار بر او و بدون بر جای گذاشتن رد پا سلطه خود را بر ایران گسترانیده و منابع ملت ایران را غارت می‌كنند. در این سروده زیبا كه تصویری دقیق از آغاز عصر استعمار نوین در ایران بود، چنین می‌خوانیم: (كلیات میرزاده عشقی، صص ۵۵۰ ـ ۵۵۶)
هست در اطراف كردستان دهی
خاندان چند كرد ابلهی
قاسم آباد است آن ویرانه ده
این حكایت،‌اندر آن واقع شده:
كدخدائی بود كاكا عابدین
سرپرست مردم آن سرزمین
خمره‌ئی را پر زشیره داشته
از برای خود ذخیره داشت
مرد دزدی ناقلا «یاسی» به نام
اهل ده در زحمت از او صبح و شام
بود همسایه بر آن،‌كاكای زار
وای از همسایهٔ ناسازگار
عابدین می‌رفت هر موقع برون
می‌شد اندر خانه‌اش «یاسی» درون
وین عمل تكرار چون می‌گشته‌ است
شیره هم رو به كمی میهشته است
تا كه روزی،‌كدخدای دهكده
دید از مقدار شیره كم شده
لاجرم اطراف خم را، كرد سیر
دید پای خمره، جای پای غیر
پس به هر جا، جای پاها را بدید
تا به درب خانهٔ «یاسی» رسید
بانگ زد ای یاسی! از خانه درآ
اینقدر همسایه ‌آزاری چرا؟
دزد شیره، یاسی نیرنگ باز
كرد گردن را ز لای در دراز
گفت او را این چنین، كاكا، سخن:
«تو چه حق داری خوری از رزق من!»
شیره، من از بهر خود پرورده‌ام
خواست تا گوید كه من كی كرده‌ام:
عابدین گفتش: «نظركن بر زمین
آشكارا جای پای خود ببین»
دید یاسی، موقع انكار نیست
چاره‌ ای جز عرض استغفار نیست
«گفت: بد كردم ولی، كاكا ببخش،
بنده را بر حضرت مولا ببخش
بار دیگر، گر كه كردم این چنین
كن برونم یكسر، از این سرزمین»
از ترحم، عابدین صاف دل
جرم او بخشید و شد یاسی خجل
چون كه از این گفتگو چندی گذشت
نفس‌اماره، به یاسی چیره گشت
باز میل شیره كرد آن نابكار
اشتها برد از كف‌اش، صبر و قرار
دید بسته عهد، او با عابدین
كه ندزدد شیره‌اش را بعد ازین
فكر بسیاری نمود آن مفتخوار
تا درین بابت، برد حیله بكار
بعد رفت و بر خری شد جاگزین
راند خر را در سرای عابدین
دست خود را در درون خم ببرد
تا دلش می‌‌خواست از آن شیره خورد
خورد، از آن شیره چون بر پشت خر
با همان خر، آمد از خانه به در
بار دیگر باز، كاكا در رسید
تا نماید شیره‌اش را باز دید
باز دید اوضاع خم، بر هم شده
همچنین از شیرهٔ خم كم شده
پای خم را كرد با دقت نظ
اندرون خمره هم،‌سر برد و دید
دید پای خمره، جای پای خر!
هست جای پنجهٔ یاسی پدید
سخت در حیرت، فرو شد عابدین
هم ز خر بد دل، هم از یاسی ظنین
پیش خود می‌گفت این و می‌گریست:
ای خدا اینكار، آخر كار كیست؟
گر كه خر كرد دست خرا را نیست دست!
یاسی ار كرددست، یاسی بی سم است؟
زد دو دستی بر سر، آخر عابدین
وز تعجُب بانگ بر زد این چنین!
چنگ چنگ یاسی و پا، پای خر!
منكه از این كار، سر نارم بدر!»
این حكایت زین سبب كردم بیان
تا شوند آگاه ابنای زمان
گربخواهی آدمی، پی گم كند
یاپهای خویشتن را سم كند
هر كه اندر خانه دارد مایه‌ئی
همچو یاسی دارد، او همسایه‌ئی
یاسی ما هست ای یار عزیز:
حضرت جمبول یعنی انگلیز
آنكه دائم، كار یاسی می‌كند
وز طریق دیپلماسی می‌كند
ملك ما را، خوردنی فهمیده است
بر سر ما شیره‌ها، مالیده‌است!
او گمان دارد كه ایران بردنی است
همچو شیره، سرزمینی خوردنی است
با «وثوق‌الدوله» بست، اول قرار
دید از آن حاصلی نامد به كار
پول او خوردند و بر زیرش زدند
پشت پا بر فكر و تدبیرش زدند
چونكه او مأیوس گردید از وثوق
كودتائی كرد و ایران شد شلوق
همچنین زیر جلی «سید ضیاء»
زد به فكر پست آنها پشت پا
كودتا هم كام او شیرین نكرد
این حنا هم دست او، رنگین نكرد
دید هر چه مستقیماً می‌كند
ملت آن را زود، بر هم می‌زند
مردمان از نام او،‌رم می‌كنند
مقصدش را زود، بر هم می‌زنند
گفت آن به تا بر آید كام من
از رهی كآنجا،‌نباشد نام من
اندرین ره، مدتی اندیشه كرد
تا كه آخر، كار یاسی پیشه كرد
گفت جمهوری، بیارم در میان
هم از آن در دست خود گیرم عنان
خلق جمهوری طلب را، خر كنم
زانچه كردم، بعد ازین بدتر كنم
پس بریزم در بر هر یك علیق
جمله را افسار سازم، زین طریق
گر نگردد مانع من روزگار
می‌شوم بر گردهٔ آنها سوا
فرق جمعی، شیره مالی می‌كنم
خمره را از شیره، خالی می‌كنم
ظاهراً جمهوری پر زرق و برق
وز تجدد هم، كله آن را به فرق
باطناً یاسیِ ایران، انگلیس
خر شود بدنام و یاسی شیره لیس
كرد زین رو، پخت و پز با سوسیال
گفت با آنها، روم در یك جوال
شد سوار خر كه دزدد شیره را
پس بگیرد پنج میلیون لیره را
نقش جمهوری، به پای خر ببست
محرمانه زد به خمّ شیره دست
ناگهان، ایرانیان هوشیار
هم ز خر بدبین و هم از خر سوار،
های و هو كردند كاین جمهوری است،
در قواره گرچه او یعفوری است؟
پای جمهوری و دست انگلیس
دزد آمد، دزد آمد، ای پلیس!
این چه بیرق‌های سرخ و ‌آبی است
مردم، این جمهوری قلابی است
ناگهان ملت، بنای هو گذاشت
كره خر رم كرد و پا بر دو گذاشت
نه به زر قصدش ادا شد نه به زور
شیره باقی ماند، یارو گشت بور
انگلیسی‌ها پس از كودتا و حوادث و رخدادهای عمدتاً تأسفبار متعاقب آن دیگر جهت حفظ و تحكیم موقعیت سیاسی ـ نظامی و منافع اقتصادی سرشار خود در ایران تضمین‌های لازم را بدست آورده بودند، از هیچ كمكی جهت موفقیت و تداوم حكومت كودتا كه آشكارا به سوی استبداد سیر می‌كرد، فروگذار نكردند.
در همان حال رضاخان با كمك عوامل خود در شهربانی و غیر و در داخل و خارج از مجلس زمینه‌های تثبیت و تحكیم موقعیت خود را فراهم می‌آورد. طی چند سال فاصله كودتا تا سلطنت رضاخان دهها تن از مخالفان و منتقدان سیاسی او به انحاء گوناگون ترور شده و به قتل رسیدند و گروه پرشمار دیگری دستگیر و زندانی شدند و به بهانه برقراری نظم و امنیت رعب و وحشتی مثال‌زدنی در بخشهای مختلف كشور حاكم شد.
بسیاری از نمایندگان مجلس (به ویژه مخالفان) تحت فشار قرار گرفته تهدید به مرگ شدند و دهها تن دیگر از نمایندگان هم به مدد تطمیع و وعده و وعید به اردوگاه طرفداران سردار‌سپه پیوستند بدین ترتیب بود كه به دنبال صعود نهایی رضاخان به سریر سلطنت مهمترین شعار و خواسته انقلاب مشروطیت ایران (مساوات و آزادیخواهی و نیز عدالت‌طلبی و پایان یافتن روش استبدادی و خودكامه حكومت) خیلی زود به دست فراموشی سپرده شد و نظام دیكتاتوری خشنی در عرصه سیاسی، اجتماعی كشور حاكم شد، كه در طول تاریخ دیرپای ایران سابقه نداشت در طول دوران حكومت و سلطنت رضاشاه صدها تن از مخالفان سیاسی او بازداشت و سالها در سیاهچال‌های دهشتناك آن روزگار شكنجه شده و جان خود را از دست دادند. دهها تن از بهترین و سرشناس‌ترین رجال و شخصیت‌های سیاسی به انحاء گوناگون توسط مأموران مخفی شهربانی مخوف رضاشاه به قتل رسیدند و یا در زندان و به امر رضاشاه كشته شدند. در این میان كشورهای خارجی و بالاخص بریتانیا در طول دوران سلطنت رضاخان البته با امنیت و آسایش تام و تمامی به تاراج ثروت‌های ایران مشغول بودند.
مظفر شاهدی
منابع و مآخذ
- حسین مكی، رابطه تاریخ فراماسونری با صهیونیسم و امپریالیسم، جلد دوم، تهران، آینده، ۱۳۶۱.
- محمد‌علی منشور گرگانی، سیاست شوروی در ایران از ۱۲۹۶ تا ۱۳۰۶، جلد اول، تهران، بی‌نا، ۱۳۲۶.
- علی‌اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، علمی، ۱۳۷۰.
- حسین جودت، از صدر مشروطیت تا انقلاب سفید، تهران،‌بی‌نا، ۱۳۴۸.
- محمد‌ابراهیم باستانی پاریزی، محیط سیاسی و زندگانی مشیرالدوله، تهران، ابن‌سینا، ۱۳۴۱.
- احمد احرار، طوفان در ایران، ۲ جلد، تهران، نوین، بی‌تا.
- حسین مكی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد اول تا ششم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب و نشر ناشر، ۱۳۵۹ ـ ۱۳۶۶.
- هدایت‌ الله حكیم‌الهی، اسرار سیاسی كودتا و زندگانی آقا سیدضیاءالدین تهران، بی‌نا، ۱۳۲۲.
- گریگور، یقیكیان، شوروی و جنبش جنگل، یادداشتهای یك شاهد عینی، تهران، نوین، ۱۳۶۳.
- علی‌اصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بیات، تهران، پروین و معین،۱۳۷۲.
- رضا خلیلی، بازگشت، بی‌جا، بی‌نا، ۱۳۲۹.
- یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، جلد چهارم، تهران، فردوسی، ۱۳۶۱.
- محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف (محسن صدر)، تهران، وحید، ۱۳۶۴.
- جعفری مهدی‌نیا، زندگی سیاسی سید ضیاءالدین طباطبایی، تهران، پانویس، ۱۳۶۹.
- غلامرضا گلی‌زواره، داستانهای مدرس، قم، هجرت، ۱۳۷۳.
- ابراهیم صفایی، كودتای ۱۲۹۹ و آثار آن، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
- محمد‌تقی بهار (ملك‌الشعراء)، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران از انقراض قاجاریه، ۲جلد، تهران، حبیبی، ۱۳۵۷.
- اسماعیل جمشیدی لاریجانیف دوقلوی میرپنج، تهران، علم، ۱۳۷۶.
- حسین اعظام قدسی (اعظام‌الوزرا)، خاطرات من یا روشن شدن تاریخ.
- علیرضا ملایی توانی، مشروطه و جمهوری، تهران، نشر گسترده، ۱۳۸۱.
- شاپور رواسانی، نهضت جنگل، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۸۱.
- محمد رادمنش، حیدرخان عمواوغلی، رشت، حرف نو، ۱۳۸۱.
- دخالت‌های انگلیس و روسیه در ایران، تهران، جهان كتاب، ۱۳۷۹.
- علی‌محمد بشارتی، پنجاه و هفت سال اسارت، جلد اول، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۲.
- محسن میرزایی، قزاق‌ها، جلد اول، تهران،‌ نشر علم، ۱۳۸۳.
- علی‌جان زاده، مناظره سید ضیاء ـ مصدق، تهران، جانزاده، ۱۳۸۳.
- منصوره اتحادیه، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، زمانه و كارنامه سیاسی و اجتماعی، ۲ جلد، تهران، كتاب سیامك، ۱۳۸۳.
- محمد‌علی كاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مركز، ۱۳۸۰.
- فرید قاسمی، مطبوعات ایران در قرن بیستم، تهران، نشر قصه، ۱۳۸۰.
- علیرضا امینی، تحركات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، ۱۳۸۱.
- محسن ذوالفقاری، تحلیل سیر نقد داستان در ایران از استقرار مشروطیت تا انقلاب اسلامی، تهران، نشر آتیه، ۱۳۷۹.
- مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، جلد اول، چاپ اول، لندن، بكا، ۱۳۶۹.
- نصرالله سیف پور فاطمی، آینه عبرت، خاطرات و رویدادهای تاریخ معاصر ایران، لندن، جبهه ملیون ایران، ۱۳۷۰.
- جان فوران، مقاومت شكننده ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، ۱۳۷۷.
- پرویز ورجاوند، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، جلد اول، تهران، نشر نی، ۱۳۷۷.
- محمد كمره‌ای، روزنامه خاطرات سید محمد كمره‌ای، ۲ جلد، تهران، شیرازه، ۱۳۸۲.
- باقر پیرنیا، گذر عمر، تهران، كویر، ۱۳۸۲.
- قهرمان میرزا سالور، روزنامه خاطرات عین‌السلطنه (قهرمان میرزا سالور)، به كوشش مسعود سالور و ایرج افشار،جلد ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و ۷و ۸ و ۹، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷ ـ ۱۳۷۹.
- تغییر لباس و كشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مركز بررسی اسنادتاریخی، ۱۳۷۸.
- نصرالله سیف‌پورفاطمی، آیینه عبرت، تهران، سخن، ۱۳۷۸.
- محمود طلوعی، صد سال، صد چهره، تهران، علم، ۱۳۸.
- علی‌اكبر قراگوزلو، جنگهای لرستان، تهران، اقبال، ۱۳۸۳.
- كلیات میرزاده عشقی، به كوشش سید‌هادی حائری، تهران، جاویدان، ۱۳۷۳.
منبع : دوران


همچنین مشاهده کنید