جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


جشن‌های ایرانی


جشن‌های ایرانی
یكی از ویژگی های مهم جشن های ایرانی در این است كه بیشتر از پدیده های اقلیمی، اجتماعی و كیهانی تأثیر پذیرفته اند.اما همواره و در طول زمان، پیروان برخی ادیان كوشش كرده اند تا جشن های مهم و گسترده را به هر شكل ممكن به اعتقادات خود پیوند زنند، به آن رنگ و بوی متافیزیكی بدهند و جامه ای تازه بر تن آن بپوشانند.
جشن سده یكی از كهن ترین جشن های شناخته شده ایران است كه متعلق به همه مردم و منحصر به هیچ یك از اقوام نیست.از این جشن در هیچیك از متون زرتشتی نامی برده نشده و تا چند سال اخیر توسط آنان برگزار نمی شد.
خاستگاه جشن ها و آیین های ایرانی، با پدیده های كیهانی و هستی شناسانه و همچنین با ویژگی های اقلیمی و زیست بومی پیوندی ژرف و شگرف دارد.اما روش برگزاری این آیین ها در فرهنگ ایرانی، بیشتر از دیگران با واقعیت ها نزدیكی دارد و رمزینه های موجود در آن به یكپارچگی با دنیای مینوی پیوند نمی خورد.به دیگر سخن در باورهای ایرانی - برخلاف باورهای یونان و میاندورود (بین النهرین)- دسترسی به جهان ایزدان برای مردمان امكانپذیر نیست.
در باورهای كهن سامی و میاندورودِ پیش آریایی و نیز یونان عصر كلاسیك، اساطیر گاهی مظهر خشم و خشونت و آدم ربایی و خشكسالی و ترس هستند؛ اما در فرهنگ ایرانی، پروردگار و ایزدگان، همیشه و همواره مظهر نیكی و خیرخواهی برای مردمان و باشندگان روی زمین هستند و «سرای سپند» كه جایگاه مینویان دانسته می شود، سرایی است كه در آنجا تنها «نور و سرود» وجود دارد.از این رو است كه مرگ در باورهای ایرانیِ كهن، نه تنها پدیده ای غمناك نیست، كه گاه موجب سرور و شادمانی هم می شده است.
جشن «بَـمو» یكی از بزرگترین جشن های كهن، با شادی و ساز و سرود، در روز درگذشت مانی برگزار می شده است.در نگاركندهای دخمه های هخامنشی، اثری از ناله و موی كندن و روی چنگ زدن و گریبان دراندن و گریه و زاری دیده نمی شود.در سراسر شاهنامه هیچ آیین سالمرگی گزارش نشده است و امروزه هم گاه آیین های خاكسپاری مردگان در برخی نواحی ایران، همچون لرستان و بختیاری، با ساز و سرود برگزار می شود.
از سوی دیگر، در حالی كه در فرهنگ یونانی، گذر تاریخ شكلی خطی و ممتد دارد، در باورهای ایرانی گذر زمان و تاریخ، شكلی چرخی و تكراری در پیش دارد.از همین رو، نوروز نیز نه تنها آغاز بهار، بلكه آغاز هستیِ زمینی و نمادی از آغاز آفرینش است.
جشن آبریزگان نیز یكی دیگر از جشن های ایرانیان است كه خود بعد از قحطی و خشكسالی شدیدی در دوران ساسانیان و در دوره حكمرانی «پیروز» (۴۸۴-۴۵۹ م) پدید آمده است و در حقیقت جشنی است كه از آن پس هر سال به یادگار ستایش و نیایش مردم ایران به درگاه خداوند و اجابت خواسته آنها و بارش باران بر زمین ها و كشتزار های تشنه فرود آمده است.با نگاهی گذرا به زمینه تاریخی و چگونگی پدید آمدن این جشن و پیوند آن با « تیشتر» ایزد باران و سپس تحول آن در ایران پس از اسلام می پردازیم.
پادشاهان ساسانی از نوادگان ساسان - موبد معبد آناهیتا در شهر استخر فارس بودند و با پیروزی اردشیر بابكان (۲۴۱-۲۲۴ م) بر اردوان پنجم آخرین پادشاه اشكانی بر پادشاهی ایران تكیه زدند. آنان از همان ابتدای فرمانروایی خود دین و دولت را به هم آمیخته و خود را به پادشاهان هخامنشی (۵۵۰-۳۳۰ ق.م) پیوند دادند.
از مهمترین مسائل دوران ساسانی مسأله آب و كشاورزی و سیاست های آنها در این زمینه بود.البته پدیده خشكسالی در ایران پدیده تازه ای نیست همان طور كه داریوش در كتیبه تخت جمشید می نویسد: «كشور او را از دروغ، خشكسالی و دشمن در امان دار.»
هرودوت مورخ یونانی قرن پنجم ق.م نیز اهمیت آب را نزد ایرانیان یادآور شده است.در آیین زرتشتی نیز كشاورزی و مسأله آبیاری بسیار با اهمیت معرفی شده است و مسأله آب در سراسر ایران باستان و بویژه در دوران ساسانیان از مسائل مهم حكومتی بوده است.اردشیر بابكان به وسیله مأمورانی به وضع كشاورزان رسیدگی می كرد و در صورتی كه زمین به دلیل بی آبی و كم استعدادی محصول كافی نمی داد و كشاورز به حكم تنگدستی قادر به آباد كردن آن نبود دولت نه تنها از گرفتن خراج خودداری می كرد بلكه با دادن پول و ابزار كار به بهبود و تجدید فعالیت كشاورزان كمك می كرد.
اما شاید بتوان گفت كه یكی از شدید ترین قحطی ها و خشكسالی هایی كه در سراسر ایران باستان دیده شده است در دوران «پیروز» روی داد كه خود سر آغاز جشن آبریزگان شده است.به روایت منابع موجود از همان آغازین سال های حكمرانی «پیروز» قحطی و خشكسالی هفت ساله ایران را فرا گرفت، در مجمع التواریخ و القصص در باره حكمرانی «پیروز» آمده است كه : « و هفت سال قحط افتاد در عهد او و باران نیامد تا خدای عز و جل رحمت كرد و باران داد و فراخی پیدا شد و آن روز از آب باران بر یكدیگر همی ریختند و آن را عید كردند و هنوز به كار دارند آن است كه در تقویم نویسند صب الماء (آب ریزان).»
ابو ریحان بیرونی از جمله نخستین نویسندگان ایرانی است كه درباره جشن آبریزگان مطالبی نوشته است.او علت برگزاری این جشن را در كتاب «آثار الباقیه» بدین گونه شرح می دهد: «در دوران پیروز خشكسالی ایران را فرا گرفت و چند سال باران نیامد، از این رو پیروز از مردم خراج نگرفت و در های خود را گشود و از مال هایی كه به آتشكده ها تعلق داشت به مردم داد و سپس به آتشكده آذر خورا ( آذر فرنبخ) رفته و با خدای خویش به راز و نیاز پرداخته و با تضرع از درگاه او خواستار باران و نزول بركات شد.»
دعای او مستجاب شد و مردم با بارش باران به جشن و سرور پرداخته و از شادی، آب بر روی هم می پاشیدند و این رسم همچنان پایدار ماند و آن روز را جشن می گیرند: «ابوریحان بیرونی برگزاری جشن آبریزگان را در روز ۳۰ بهمن ماه ذكر كرده است.» تمام منابع روایت می كنند «پیروز» برای جلوگیری از خسارات فراوان این قحطی و خشكسالی از گرفتن مالیات صرف نظر كرد و دستور داد انبارها را به روی مردم بگشایند و گندم میان آنها توزیع كنند و حتی مجبور شد از كشور های مجاور نیز مایحتاج مردم را تهیه كرده و بین مردم ایران زمین تقسیم كنند.گویا این اقدامات او تا حد بسیار زیادی مؤثر بوده است و تلفات را به حداقل رسانیده، به طوری كه این منابع با اغراق بازگو می كنند در طول این قحطی و هفت سال خشكسالی جز یك نفر از بین نرفت.
پاره ای از منابع، جشن آبریزگان و جشن تیرگان را با هم یكی می دانند.
در فرهنگ جهانگیری نیز آمده روز سیزده تیر ماه كه در آن مردم آب و گلاب بر همدیگر می پاشند، آبریزان و تیرگان گویند.در فرهنگ دهخدا نیز این دو جشن یكی دانسته شده و زمان آن را روز سیزده تیر ذكر كرده است و علت برگزاری آن خشكی و قحطی چند ساله در دوران «پیروز» ساسانی و سپس نیایش مردم به درگاه پروردگار و بارش باران ذكر شده است.اما با این حال می توان گفت این دو جشن در حقیقت دو جشن جداگانه هستند اما فلسفه وجودی هر دو به مسأله آب و بارندگی و خشكسالی ارتباط پیدا می كند.
ابوریحان بیرونی، طبری و گردیزدی جشن تیرگان را به جنگ افراسیاب تورانی و منوچهر و تیر انداختن آرش كمانگیر برای مشخص كردن مرز میان ایران زمین و توران زمین ربط می دهند و مردم آن روز را كه صلح برقرار شد، جشن گرفتند و تیرگان نام نهادند.ابوریحان بیرونی میان جشن تیرگان كه در روز سیزده تیرماه و جشن آبریزگان كه در روز ۳۰بهمن ماه است، فرق گذاشته است. دو جشن با ویژگی های فلسفه وجودی مشابه كه در گذر ایام یكی پنداشته شده اند.
پس از سقوط سلسله ساسانی و سپس تشكیل نخستین دولت های نیمه مستقل و مستقل ایران، هنوز یاد و خاطره جشن های ایران باستان در خاطره ایرانیان كه به آئین مقدس اسلام گرویده بودند، وجود داشت.در منابع آمده است كه عده ای از دهقانان ایرانی در عید نوروز هدایایی به خدمت مولای خویش حضرت علی (ع) بردند كه ایشان نیز به این عید ایرانیان با نظر موافق نگریستند.
در روزگار خلافت عباسی جشن های ایران همچون مهرگان (جشن پایان مهر ماه كه بعد از برداشت محصول كشاورزان برگزار می كنند) و نوروز دستمایه شاعران عرب و ایرانی شده و با شكوه تمام برگزار می شده است.تاریخ بیهقی برگزاری جشن مهرگان و جشن سده را در دوران حكمرانی غزنویان و در دوره سلطان محمود غزنوی نقل كرده است.جشن سده را مرداویج زیاری در اصفهان در سال ۳۲۳ ه.ق با شكوه تمام برگزار كرد.
در هر حال در دوران حكمرانی بیگانگان بر ایران بسیاری از این اعیاد و جشن ها و رسوم ها از گردونه خارج شده اند و پاره ای دیگر به حیات ضعیف خود ادامه دادند، در این میان بویژه در مناطق كویری كه قدر و منزلت آب بیشتر از دیگر نواحی دانسته می شود جشن آبریزگان باشكوه بیشتری برگزار می شود.
در دوران صفویه جشن آبریزگان از مهمترین جشن ها بوده و با شكوه هر چه تمامتر در آن ایام برگزار می شده است.گفته می شود شاه عباس علاقه فراوانی به این جشن داشته و گاه خود شخصاً در این مراسم شركت می كرده است.اسكندر بیك تركمان، منشی مخصوص شاه عباس و صاحب كتاب «تاریخ عالم آرای عباسی» در وقایع سال بیست و پنجم حكمرانی او می نویسد: «در اول تحویل سرطان كه بوف عجم و شگون كسرا و جم، روز آب پاشان است.به اتفاق در چهار باغ اصفهان تماشای آب پاشان فرمودند، در آن روز صد هزار نفر از طبقات خلایق وضیع و شریف در خیابان چهار باغ جمع آمده به یكدیگر آب می پاشیدند؛ از كثرت خلایق و بسیاری آب پاشی رودی زاییده شده بود و فی الواقع تماشای غریبی است.»
پیترو دولاواله جهانگرد ایتالیایی كه در زمان سلطنت شاه عباس به ایران سفر كرده در اصفهان شاهد جشن آب پاشان بوده است.در این باره نوشته است: « در روز جمعه پنجم ژوئیه مراسم عید آب پاشان یا آبریزگان انجام گرفت.در این روز همگی لباس كوتاه در بر می كنند و آستین ها را تا آرنج بالا می زنند و در كنار رودخانه یا محل دیگری كه آب زیاد در دسترس باشد در حضور شاه حاضر می شوند و به محض اجازه با ظرفی كه در دست دارند ضمن شادی و خنده و مزاح بر سر و روی هم آب می پاشند.در اصفهان مراسم عید آبریزگان را در كنار زاینده رود در انتهای خیابان چهار باغ، مقابل پل زیبای الله وردیخان به جای می آورند.»
شاعران دوره صفویه نیز جشن آبریزگان را دستمایه شعر خویش قرار داده اند.نظیری نیشابوری، از شعرای دوره صفویه، چنین سروده است:
از سیه چشمان هندی آب در چشمت نماند
آب ریزان می شود در یزد چشمی آب ده
یا
آب پاشان است در كوی پری رؤیان یزد
تا نمانی پای در گل چشم بر روزن مكندرنتیجه شرایط سیاسی حاكم بر ایران كه همواره سایه ترس و وحشت و نا امنی بر مردم سایه افكنده بود و درگیری ها و كشمكش های سرداران با یكدیگر و هجوم نیروهای بیگانه از شرق و غرب و شمال و جنوب بر خاك ایران، مجال پرداختن به جشن هایی چون آبریزگان و جشن های دیگر را نداشته اند در این میان جشن نوروز است كه به حیات خود ادامه داده و هنوز می توان پس از هزاران سال صدای باربد و نكیسا و آهنگ نوروز را شنید.
اكنون در آخرین ماه از سال به سر می بریم خالی از لطف نیست كه به ماه اسفند و بویژه روز پنجم آن كه در همه تقویم های ایرانی «اسفندروز» نامیده می شود و از روزگاران كهن، ماه و روز گرامیداشت زمین بارور و بانوان در فرهنگ ایرانی دانسته می شده است، نظری كنیم.
واژه فارسی اسفند یا سپندارمذ، از واژه «سپندارمد» و اوستایی «سپَـنتَـه آرمَـئیتی»، برگرفته شده است.اصل این نام همانا «آرمئیتی» است كه واژه سپنته‎/ سپند برای احترام و گرامیداشت بیشتر، به آن افزوده شده است.معمولاً آرمئیتی را به معنای «فروتنی و آرامی» می دانند، اما این معنا درست به نظر نمی رسد و بسیاری از پژوهشگران آن را نمی پذیرند.ل.مولتون در Early Zoroasrianism آن را در اصل «آرا ماتا» به معنای «مادر زمین» می داند كه با واژه سانسكریت و ودایی «اَرامتی» به معنای «زمین» نزدیكی دارد.در «گاتها»ی زرتشت، این واژه در معنای زمین و با توصیف «دختر اهورامزدا» (دوگِـدَر) آمده است.همان واژ ه ای كه زرتشت برای دخترش «پوروچیستا» هم به كار گرفته است (ترجمه های بارتولومه، دارمستتر و پورداود).همچنین در ترجمه سانسكریت «نریوسنگ» از همان بند اوستا، آرمئیتی به معنای زمین برگردان شده و در متن پهلوی «زند وهومن یسن» نیز به همین ترتیب به كار رفته است.این نام در زبان و فرهنگ ارمنیان ایرانی نیز تداول دارد.آنان سپندارمذ را به گونه «سپندارمت» می شناسند و او را «ایزدبانوی باروری» می دانند.
بنابر این، «آرمئیتی» به تنهایی و یا به شكل «سپنته آرمئیتی» در آغاز، نام یا پاژنام «زمین» و بویژه «زمین بارور» و یا «مادر زمین» بوده و بعدها به فرشته یا ایزد پشتیبان زمین اطلاق می شود و پس از آن به پیكر یكی از امشاسپندان یا یاران اهورامزدا در می آید.
گویا ایزد بانوی میاندورودی به نام «سَـرپانیتو» یا «اِروئا» كه همسر «مردوك» خدای بزرگ دانسته می شده، خاستگاهی مشترك با سپندارمذ داشته است.چرا كه اِروئا، ایزدبانوی زایش بوده و حتی معنای واژه آن نیز «باروری» بوده است.در میاندورورد باستان و پس از كوچ «كاسیان» آریایی به آنجا، آیینی به نام «هَـشادو» در اجرای نمادین وصلت مردوك و اِروئا، و دیگر مناسك مربوط به «ازدواج مقدس» برگزار می شده است.در هر حال، حتی اگر آرمئیتی نه به معنای آرامی و فروتنی، كه به معنای مادر زمین بوده باشد؛ نباید پیوند و ارتباط های «آرامی» و «آغوش مادری» را دست كم به شكل شباهت واژگان آن در زبان های هندواروپایی از یاد ببریم.
از آنجا كه در باورهای كهن، زمین را نیز مانند زنان، بارور، زاینده و پرورش دهنده می دانسته اند و همه موجودات بر پهنه او و در پناه و آغوش او پروریده می شده اند، جنسیت او را نیز «مادینه» فرض می كرده اند و از همین خاستگاه است كه عبارت های زیبا و دل انگیز «مام میهن» و «سرزمین مادری» به وجود آمده و فراگیر شده است.پیشینیان ما، همانگونه كه زمین را زن یا مادر می دانسته اند، آسمان را نیز مرد یا پدر به شمار می آورده اند و تركیب های «مادرزمین» و «پدرآسمان» از همین جا برخاسته اند.
بی گمان آنان شباهت ها و پیوندهایی میان زن و مرد از یك سو، با زمین و آسمان، و بارندگی و رویش گیاهان، از سوی دیگر احساس می كرده اند.
كاركردهای آرمئیتی یا سپندارمذ در فرهنگ و ادبیات ایرانی بسیار فراوان و گسترده است.در «گاتها»ی زرتشت، هجده بار از او یاد شده است و زرتشت بارها او را برای زندگی پاك، برای آرامش بخشی به كشتزاران، چراگاه ها و جانوران، برای پیدایی یك فرمانروای نیك، و برای یاری به دخترش «پوروچیستا» در گزینش شوی خویش، به یاری فرا می خواند.در اساطیر ایرانی، او بود كه پیشنهاد و فرمان ساختن تیروكمانی برای آرش كمانگیر را به منوچهرشاه داد تا گستره و آغوشش را برای فرزندان خود، فراخناك تر كند.متن پهلوی «صددر بندهش» او را یاری رسان نویسندگان، به عنوان پدیدآورندگان فكر و اندیشه می داند.پلوتارك نقل می كند اردشیر دوم- پادشاه هخامنشی- بهبودی همسرش آتوسا را از سپندارمذ طلب می كند و او به یاری آنان می شتابد.سراسر اوستا و بویژه «فروردین یشت» و یسنای ،۳۸ آكنده از سخنانی در ستایش و گرامیداشت زمین و زن است.
در اینجا شاید اشاره به این نكته هم مفید باشد كه هر سه واژه آرمئیتی، زمین و زن، از واژگان كهن آریایی یا هندواروپایی هستند كه با اندك تفاوت هایی در ساختار ظاهری و تصریف آنها، در بسیاری از زبان های هندواروپایی رواج و گستردگی دارند.همچنین واژه «زن» با زندگی، و واژه «مرد» با مرگ و مردن در پیوند است.پیشینیان زن را بخاطر فرزندآوری، همواره زنده و زندگی بخش می دانسته اند و مرد را مقطوع النسل و مرگ او را پایان هستی او به شمار می آورده اند.به همین دلیل نیز بوده است كه در دوران باستان نسل فرزندان را از جانب مادر می دانسته اند و این ارتباط چندانی با نظام مادر شاهی یا زن سالاری نداشته است.كتیبه های موجود (به ویژه در ایذه) نشان می دهد، حتی در دوران عیلامیان نیز با این كه نظام مادرسالاری وجود نداشته است، اما همچنان در هنگام معرفی خود، گاه به جای نام پدر به ثبت نام مادر و مادران می پرداخته اند.
نامگذاری آخرین ماه فصل زمستان به نام اسفند یا سپندارمذ نیز از همین ویژگی باروری و زایندگی زمین سرچشمه گرفته است.چرا كه در همین ماه، نخستین جوانه ها از خاك سربرمی زند و زایش دوباره زمین را نوید می دهد.از همین رو، مردمان ایرانی این ماه و بویژه روز پنجم آن كه با نام ماه همانند است (یعنی اسفندروز از اسفندماه یا سپندارمذروز از سپندارمذماه) را روز گرامیداشت زمین بارور و بانوان می دانسته اند و در این روز، مردان آیین هایی برای همسران خود برگزار می كرده و هدیه هایی به او می داده اند كه متأسفانه آگاهی بیشتری از این مراسم در دست نیست.همچنین بخاطر آغاز فصل رویش و زراعت، از این روز با نام «جشن برزگران» كه خود همیاران سپندارمذ در سبزاندن و باروری زمین هستند، یاد شده است.در «گاتها»ی زرتشت نیز بارها نام برزگران (وَرِزیـئَـنـت) با آرمئیتی (زمین) در كنار یكدیگر آمده اند.
منابع موجود نشان می دهد جشن اسفندگان، مانند بسیاری از دیگر جشن ها و آیین های ایرانی در انحصار هیچ یك از اقوام یا ادیان ایرانی نیست و به تمامی از پدیده های طبیعت و روابط انسانی برگرفته شده و متعلق به همگی مردمان ایرانی با هر گرایش قومی یا دینی است.
ابوریحان بیرونی از این جشن به عنوان جشنی كهن یاد می كند و اضافه می كند این روز و ماه از دیرباز جشن زنان شوهردار بوده و همسران بر آنان بخشش می كرده اند.او همچنین نقل می كند در آن زمان این جشن را با نام «مردگیران» می شناخته اند، به این معنا كه زنان از مردان خود هدیه ای می گرفته اند.
امروزه این جشن هنوز هم با نام «اسفندی» در بسیاری از نواحی مركزی ایران، همچون اقلید، كاشان و محلات برگزار می شود و زنان در این روز، برای خوشنودی ایزدبانوی پشتیبان باروری خود، آشی نیز می پزند كه به نام همین جشن، «آش اسفندی» نامیده می شود.این آیین در روستاهای پیرامون كاشان، همچون نَـشَـلج، اِستَـرك و نیاسر، در نخستین روز اسفندماه برگزار می شود.مری بویس (در تاریخ كیش زرتشتی، جلد یكم) گزارش می كند تا مدتی پیش در روز اسفندگان، زرتشتیان كرمان به صحرا می رفته و تعداد بی شماری از حشرات و پرندگانی كه از نظر آنان آسیب رسان دانسته می شده اند می كشند.
با توجه به منابع موجود دانسته می شود اسفندگان در ایران باستان، نه روز زن به مفهوم مطلق و امروزی آن، بلكه روز گرامیداشت زمین بارور و همتای انسانی آن یعنی بانوان بوده است.به عبارت دیگر منظور از زن، همسر است و نه جنسیت آن.بیرونی نیز در نقل آیین های جشن، از زن به عنوان همسر یاد می كند و جنسیت زن را در نظر ندارد.آیین هایی نیز كه امروزه در بسیاری از نقاط دور و نزدیك میهن برگزار می شود، همگی در پیوند با روابط عاطفی و مهر آمیز همسران است و ارتباطی با جنسیت زنانه ندارد.
منابع:
۱- تاریخ طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، جلد سوم ۱۳۶۹
۲- روزگار ایران، عبدالحسین زرین كوب، انتشارات سخن ۱۳۷۵
رؤیا بشنام
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید