سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


تو فکر یک سقفم


تو فکر یک سقفم
در مرزهای فرضی این شهر که هی دارد بزرگ تر می شود، قیمت مسکن آنچنان متفاوت است که گاه فکر می کنی داری خواب می بینی. خوابی که گوشه به کابوس می زند.
از دخمه های جنوب شهر تا خانه های ویلایی شمال شهر فاصله به اندازه یک رویا است. آنها که در جنوب شهر روزگار می گذرانند حتی در مخیله شان نمی گنجد که در خانه یی میلیاردی زندگی کنند و آنهایی که در شمال شهر زندگی می کنند، نمی توانند هیچ تصوری از خانه یی تک اتاقه داشته باشند.
معروف است که در تهران اگر بخواهی مسکنی با قیمت مناسب پیدا کنی باید پاشنه ها را وربکشی و بزنی به دل این شهر بزرگ و آنقدر بنگاه های معاملات ملکی را زیر پا بگذاری تا شاید با قیمتی که در نظر گرفته یی بتوانی سقفی بالای سرت داشته باشی.
من البته به جای این کار سعی کردم از تکنولوژی مدرن استفاده بهینه کنم. تلفن وسیله یی است که خیلی وقت پیش گراهام بل زحمت اختراع آن را کشید چون احتمالاً پیش بینی کرده بود می شود به یاری آن و با در دست گرفتن یک نیازمندی ها که این روزها چند روزنامه از جمله همین «اعتماد» خودمان دارند چاپ می زنند، از تاول زدن پا و پاره شدن کفش جلوگیری کرد. گراهام بل البته یک چیز را در نظر نگرفته بود. معمولاً بین آنچه که بنگاه های معاملات ملکی برای شما از پشت گوشی تشریح می کنند تا خانه یی که در واقعیت انتظار شما را می کشد، زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد.
با وجود این من فکر کردم اگر می توانستم یکی از این وام های ۱۸ میلیونی را بگیرم، لابد باید دنبال یک خانه ۵۰ متری می گشتم پس همین کار را کردم و موضوع آرام آرام برای خودم هم جذاب شد.
قیمت ها اما در همه جای این شهر تا وام فرضی ۱۸ میلیونی من فاصله زیادی داشت. در مولوی خانه یی پیدا کردم که بنگاه دار اصرار داشت همه امکانات را دارد. او هر دو جمله یک بار به این جوان بی تجربه که باید من باشم تذکر می داد این خانه نوساز همه امکانات را دارد به اضافه یک وام ده میلیون تومانی که با وام فرضی من روی هم می شد ۲۸ میلیون تومان.
وقتی اصرار کردم که می خواهم پیش از دیدن خانه بدانم این «همه امکانات» یعنی چه؟ امکانات محدود شد به کابینت ام.دی.اف. که می توانست حفاظ مناسبی برای ظرف های من باشد و بعد البته کف سرامیک و گچ بری روی سقف که می توانستم در ظهرهای گرم تابستان جلوی کولر آبی و زمستان های سرد مقابل بخاری گازی زیر آن دراز بکشم و در دنیای خیالات غرق شوم. تلفن و گاز و برق و آب هم چنان از سوی بنگاه دار نام برده شد که انگار می شود در پایتخت با چراغ زنبوری و تلمبه دستی و پیت های نفت هم خانه یی پیدا کرد که از این ۳۷ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان ارزان تر باشد. البته من قول گرفتم ۵۰۰ هزار تومان را تخفیف بگیرم اما هنوز یک فاصله دشوار ۹ میلیونی با پول فرضی من وجود داشت که پر نمی شد.
در افسریه خانه ارزان تری پیدا کردم. ۱۹ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان البته با همان تخفیف ۵۰۰ هزار تومانی وجود داشت. اما «همه امکانات» را نداشت. نه سقفش گچ بری بود و نه کفش سرامیک. این خانه ۴۷ متری یکی از همان شانس های پیش گفته بود که صاحبخانه به پول نیاز فوری داشت و چوب حراج زده بود به خانه اش.
یکی از همین شانس ها هم در رودکی یا همان سلسبیل سابق سراغم آمد. خانه یی پیدا کردم ۵۲ متری به قیمت ۳۶ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان. در بهار شمالی اما خانه یی با همین متراژ ۸۳ میلیون قیمت داشت و در اشرفی اصفهانی با ۷۲ میلیون تومان می شد مشابه آن را خرید.
در صادقیه و تهرانپارس که اگر نقشه تهران را از وسط تا بزنید تقریباً روی هم می افتند، قیمت یک آپارتمان ۵۰ متری فاصله یی ۱۰ میلیون تومانی داشت. در تهرانپارس و البته در نارمک ۵۳ میلیون تومان و در صادقیه همین آپارتمان را باید با ۴۳ میلیون تومان می خریدی.
من اکباتان را دوست دارم. طراحی امریکایی شهرک اکباتان از آن یک مجتمع مسکونی مدرن و زیبا، با فضای سبز کافی و پیش بینی کلیه احتیاجات زندگی روزمره ساخته است.
احتمالاً همین برتری است که قیمت یک آپارتمان ۵۲ متری را در اکباتان به ۷۰ میلیون می رساند که با سید خندان فاصله زیادی ندارد. آپارتمان ۵۴ متری در سیدخندان «تنها» هشت میلیون بیشتر از اکباتان است. در این میان البته یک بار دیگر شانس سراغ من آمد و یک آپارتمان ۴۹ متری با قیمت ۶۵ میلیون تومان در میرداماد پیدا کردم.
مشابه همین آپارتمان را در فرمانیه هم پیدا کردم که بنگاه دار از پشت گوشی با یک تاکید جدی می گفت که «فقط» ۱۱۶ میلیون تومان قیمت دارد.
در این مدت البته با قیمت های افسانه یی هم برخورد کردم. در نیاوران خانه یی تک واحده و دوبلکس پیدا کردم در یک زیربنای کوچک ۵۲۰ متری که شش اتاق خواب داشت و ۳۰ متر تراس برای عصرنشینی های احتمالی روزهایی که هوا خوب است، می شد این خانه را با ۵۰۰ میلیون تومان رهن کنم.
در فرشته یک آپارتمان ۵۰۰ متری پیدا کردم که در نوع خود شانسی محسوب می شد؛ با پارکینگ و سونا و جکوزی اختصاصی برای هر واحد و یک استخر بزرگ به همراه نورپردازی قابل تدوین و امکانات صوتی که جان می دهد برای مهمانی که از آن برای پخش موسیقی سنتی استفاده شود، تنها هفت میلیارد تومان.
اوج ماجرا اما آپارتمانی بود به قیمت ۲۸ میلیارد تومان در زعفرانیه که هرچه اصرار کردم، نتوانستم از زیر زبان وکیلی که فروش واحدهای آن را بر عهده گرفته بود، اطلاعاتی در مورد «امکانات» آن بگیرم. طرف فهمیده بود که من خریدار نیستم لابد از سوتی که با شنیدن ۲۸ میلیارد تومان زده بودم. این را می دانم که این «امکانات» باید فاصله زیادی با «امکانات» خانه یی داشته باشد که در مولوی پیدا کردم.
بازار مسکن اما راکد است و این رکود جنوب و شمال شهر برایش فرقی نمی کند انگار. این را از گفت وگو با دو نفری دانستم که یکی در جنوب شهر آپارتمان سازی می کرد و دیگری در شمال شهر.
«غلام حسین درودگر» که سال هاست در سلسبیل خانه های کلنگی را به دندان بولدوزر می سپارد و به جای آن حوض های کاشی و درهای چوبی، آپارتمان های قوطی کبریتی بالا می برد، می گوید؛ «با این که قیمت در این منطقه به نسبت پایین است اما به هر حال بازار ما کساد است.»
او ادامه می دهد؛ «چند وقتی است به این فکر افتاده ام که دیگر کارم را تعطیل کنم و سرمایه ام را در محل دیگری سرمایه گذاری کنم.»
او معتقد است باید کارشناسان اقتصادی در مورد این رکود در بازار مسکن نظر بدهند ولی خودش می گوید؛ «مردم آنقدر بدهی دارند و آنقدر وام گرفته اند تا به زخم زندگی شان بزنند که دیگر نمی توانند زیر بار بدهی سنگین دیگری بروند. این است که ترجیح می دهند فعلاً با خانه های اجاره یی سر کنند.»
«داوود علیگو» اما ترجیح می دهد محل کارش هم خلوت باشد و هم آب و هوای خوبی داشته باشد. او عاشق دره اوین است و همه آن را به شکل زمین بایری می بیند که باید با آپارتمان های او آباد شود ولی علیگو هم از وضعیت بازار راضی نیست و البته حاضر نیست توضیح بیشتری هم بدهد. این بنگاه گردی برای من البته یک فایده شخصی هم داشت. حالا از سقفی که روی سرم است راضی ام. سقف روی سر بهای گزافی دارد این روزها. نه، من همین سقف را دوست دارم و فکر هیچ سقف دیگری نیستم.
هژیر پلاسچی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید