جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


رسم عاشق بودن


رسم عاشق بودن
● نگاهی به فیلم «جایی در دوردست»
خسرو معصومی پس از تجربه موفق «رسم عاشق کشی» دومین فیلم از سه گانه خود را در همان فضا و لوکیشن و طبیعت بازتولید می کند و به طرح دیگرگونه یی از آیین ها و آدم هایی دست می زند که در فیلم قبلی روایت شده بود. روایت عشقی که در پیچ و خم های ساختار اجتماعی- معیشتی و سلطه پدرسالاری سنتی به تراژدی حماسی بدل می شود.
خط روایی«جایی در دوردست» از پایان به آغاز می آید. پلیس جمال را به اتهام قتل جنگلبان دستگیر می کند و به خانه معلم روستا (مسعود رایگان) می برد. در آشنایی معلم با جمال و سوالی که درباره چرایی قتل از او می کند فیلم به عقب برمی گردد تا به روایت این عشق خونین بپردازد. جمال برای رسیدن به معشوقش شرطی را می پذیرد که جبراً او را در پارادوکس دشوار احساس و اخلاق قرار می دهد. از سویی هوای معشوق در سر دارد و از دیگر سو به واسطه قتلی که دیگران کرده اند باید در این گناه شریک شود.
اما او مقاومت می کند و تبر بر مقتول نمی زند تا شریک جرمی نکرده شود. او میان وضعیت عاشقی و شرایط غیرانسانی (قتل) اخلاق را بر احساس ترجیح می دهد و از معرکه می گریزد اما به بن بست می خورد و به بالای درخت پناه می برد. جمال حتی بعد از تهدیدهای موسی (قاتل) در برابر خواسته او مقاومت می کند و در نهایت موسی با قطع درخت موجب سقوط و زخمی شدن وی می شود.
قطع درخت که انسانی عاشق روی آن است توسط موسی (نماد تباهی و فساد) بازنمایی سقوط جامعه و طبیعت به وسیله انسان های سودجو و تبهکار است که به خاطر منافع خویش همه چیز را قربانی می کنند، اتفاقاً دوساحتی که در این فیلم بستر روایت بصری و قصه یی «جایی در دوردست» می شود یکی انسان و دیگری طبیعت است که همچون شعری از تعامل نمادین آنها، روایتی زیباشناسی و جامعه شناختی صورت می گیرد و به دیالوگی معنایی میان فرم و محتوا بدل می شود.
به لحاظ فرم و ساختار تکنیکی، طبیعت زیبای مازندران و قاب های تصویری که از آن گرفته می شود به لذت بصری مخاطب می انجامد، ضمن اینکه با مضمون عاشقانه داستان نیز همخوانی دارد. تنهایی و دشواری عشق در بستر این طبیعت سرد و سوزان اما زیبا و دلنشین همسو می شود و با بهره گیری از رنگ بر عمق و جذابیت لوکیشن های زیبای تصویر و انطباق مفهومی آن می افزاید و تا حدودی شبیه به فیلم گبه محسن مخملباف می شود؛ که البته بخشی از این توجه به طبیعت بیش از آنکه ضرورتی ساختاری با فیلم داشته باشد با حس تعلق و نوستالژی کارگردان به آن منطقه و تداعی کننده خاطرات گذشته است.
«جایی در دور دست» اما در بهره گیری از فرهنگ و زبان بومی و وجود فولکلوریک قصه دچار ضعف است به ویژه در کاراکتر گفت آقا که نوع پوشش زبان و حتی رفتارش تناسب مردم شناختی با زیست - بومش ندارد به ویژه در سکانس خزانه با ژست سیگاری که بر لب دارد به رهبران مافیایی شبیه تر است تا مثلاً یک فئودال و خان و ارباب، همچنین عدم استفاده از زبان محلی نیز ضعف عمده یی به نظر می رسد که تا حدودی بستر رئالیستی فیلم را دچار خدشه می کند.
«جایی در دوردست» همچون رسم عاشق کشی روایتگر مناسبات انسانی در بستر تضاد میان اخلاق و ساختار فرهنگی- اقتصادی است. شدت روانی این پارادوکس زمانی است که چیزی به نام عشق در میان باشد. انسان عاشق بیشتر در کشمکش میان قانون عشق و رسم و رسوم اجتماعی قرار می گیرد و تحت فشار عاطفه و عقل قرار دارد اما جمال در عین اینکه انسان عاشقی است از بستر اجتماعی واقعیت دور نیست گرچه خود را به وجود ضداخلاقی آن آلوده نمی کند.
جلال تا آنجایی که آیین و سنت ها، عشق و اخلاق را از او نمی گیرد خود را با واقعیت اجتماعی انطباق می دهد اما وقتی که سنت ها یا ارزش های انسانی او در تعارض قرار می گیرد انسانیت خویش را فدای مصلحت عاشقی نمی کند، اما حاضر می شود گناه دیگری را بر دوش بکشد که فداکاری عین عاشقی است.
در واقع جلال عشق را به زیست اخلاقی پیوند می زند تا هرگونه جنایت و گناهی با منطق عشق، غسل تعمید نشود،«جایی در دوردست» در واقع به نقد زیرساخت های اخلاقی در فرهنگ عامه می پردازد و تباهی آن را که زیرپوست لایه های عمیقی از سنت ها پنهان است وانمایی می کند. در رهگذر این واکاوی به ظلم تاریخی زنان که در پشت این طبیعت و زیست زیبا و آرام می سوزند و می سازند نیز پرداخته می شود.
نیالا اما نماد اعتراض زن سنتی است که سکوتش بزرگ ترین فریاد به وضعیت تاریخی اش است. او خود را به لالی می زند تا مجبور نباشد سکوتی کشنده تر را همچون خواهرانش تحمل کند. او خود سکوت می کند تا حداقل آزادی اندکی را برای خویش فراهم کند وگرنه مجبور می شود در هژمونی پدرسالارانه مثل خواهرانش با مردانی زندگی کند که همدل با آنان نیست.
جلال و نیالا هر دو در وضعیتی قرار دارند که برای با هم بودن راهی جز فرار از تقدیر تاریخی خویش ندارند. برای همین است که در پهنه وسیعی از برف به سمت جایی دور در حرکتند؛ جایی که هر چند معلوم نیست کجاست لااقل زندگی و عشق را از آنان دریغ نمی کند و امید رهایی وجود دارد. مهم ترین وجه تفاوت «جایی در دوردست» با رسم عاشق کشی در همین پایان بندی فیلم است، در آنجا قهرمان فیلم «جمال» قربانی قدرت تراژیک داستان می شود اما در اینجا قهرمان داستان «جلال» در برابر تقدیر تاریخی اش می ایستد تا خودش تقدیرش را رقم زند. این رسم عاشق بودن است.
سیدرضا صائمی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید