چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024
مجله ویستا

رسانه ها و تحول فرهنگ سیاسی در خاورمیانه


رسانه ها و تحول فرهنگ سیاسی در خاورمیانه
۱) مقدمه
جهانی تر شدن ارتباطات جمعی ( Mass - Communication) و توسعه فن آوری آن, تاثیرات مهمی در جهان سوم بر جای گذاشته، و بویژه كشورهای اسلامی خاورمیانه را با مسایل بسیاری مواجه نموده است. این تحولات كه در سطح ملی عقاید و ارزش ها را دگرگون كرده و در ابعاد بین المللی هم جدار بندی دولت ها را تضعیف نموده است، تضادهای مهمی برای دنیای اسلام تدارك نموده است.
از چشم انداز مسایل خاورمیانه ـ كه دیانت اسلام جایگاهی اساسی دارد ـ گسترش رسانه های جمعی، تاثیر دوگانه ای گذاشته است. رسانه های جمعی، از یك طرف با گسترش خود، آرا و سلیقه های مردمان را یكسان نموده و در نهایت اقتدار دولت ملی را تقویت نموده اند; و از طرف دیگر، با تنوعی كه در علایق مخاطبان خود ایجاد می كنند، اجماع فرهنگی كشورهای دنیای اسلام را گسسته و با فرهنگ های چند پاره و متعارض، مشروعیت سنتی را تضعیف كرده و به موازات میزان سنتی بودن این دولت ها، پایه های اقتدار داخلی آنها را سست می گردانند.(۱) بدین ترتیب، رسانه ها و ارتباطات جمعی، فرهنگ سیاسی كشورهای خاورمیانه را به شدت نامتوازن نموده اند. در این مقاله، نسبت جهانی تر شدن ارتباطات جمعی و دگرگونی های فرهنگی / سیاسی در كشورهای خاورمیانه را بررسی می كنیم. تاكید اصلی ما با برتضعیف روز افزون نقش دولت ها در حیات فرهنگی و بالتبع، فرهنگ سیاسی این جوامع است.
۲ ) ماهیت ارتباطات جمعی و روابط شمال و جنوب
در یك مقاله كوتاه، هرگز نمی توان تمام ادبیات مربوط به ارتباطات جمعی را مرور نمود.
بسیاری عقیده دارند كه هنوز هیچ تلاشی اساسی در توضیح ماهیت ارتباطات جمعی و به ویژه نقش حیاتی آن در چارچوب روابط شمال و جنوب صورت نگرفته است. مطالعات انجام گرفته نیز نوعا از دیدگاه كشورهای شمال بوده است و لذا منابع برای یك بررسی از دیدگاه مسأل جنوب و از جمله خاورمیانه، بسیار اندك و ناكافی است. مقاله حاضر صرفا از نقطه نظر دوم به موضوع می نگرد.(۲)
۱-۲ ) رسانه های جمعی; وسیله یا پیام؟
هر چند در سال های اخیر، مفاهیم بسیاری در خصوص ارتباطات جمعی ارأیه شده است; اما به نظر می رسد كه نوعی بحران مفهومی در تعریف و قلمرو این حوزه وجود دارد. اكوECOدر بحث از ارتباطات جمعی و رسانه های گروهی، می پرسد:
((رسانه گروهی چیست؟ آیا آگهی یك روزنامه، رسانه گروهی است؟ یا پخش برون مرزی رادیو و تلویزیون و یا آرم یك لباس ورزشی؟ در واقع، رسانه های جمعی با انواع متعدد و در شبكه های مختلف عمل می كنند. رسانه ها چند بعدی عمل می كنند; اما بعضی از آنها در حكم رسانه رسانه ها است.))(۳)
تعریف فوق و به ویژه جمله آخری آن، از دیدگاه رسانه های جمعی خاورمیانه و كشورهای اسلامی اهمیت بسیاری دارد. در واقع، این رسانه های خارجی هستند كه برای رسانه های ارتباط جمعی خاورمیانه، حكم رسانه رسانه ها را دارند; یعنی منبع خبر و منشإ پیام هستند.(۴)
به هر حال، تلقی فوق از تعریف سنتی رسانه به عنوان وسیله ارتباط، بسیار فراتر رفته و به اصطلاح علمای منطق، نوعی ((وسعت مفهومی)) پیدا نموده است. مك لوهان M.Macluhan)) از این زاویه و با تاكید بر نقش فن آوری در القای پیام می نویسد: ((رسانه، همان پیام است)).(۵) این تلقی، از دیدگاه روابط فرهنگی و علمی شمال و جنوب معنای مهمی دارد.
تعریف رسانه به مثابه پیام، ناظر به ویژگی عمومی دورانی است كه از آن به عنوان ((عصر اطلاعات)) و یا ((انفجار ارتباطات)) نام می برند. و به رسانه های جمعی نه از زاویه سخت و نرم افزاری; بلكه از جنبه تحولات رفتاری اجتماعی نگاه می كنند. از این چشم انداز، زمینه های فلسفی و فرهنگی پیام ها و پیام سازان كشورهای شمال و نیز تعارضات فرهنگی برخاسته در كشورهای خاورمیانه كه به عنوان فرایندی یكپارچه و بمثابه دوروی یك سكه اند، اهمیت بیشتری پیدا می كنند.(۶)
دكتر رضا داوری اردكانی، نویسنده ایرانی نیز، ضمن تفكیك میان وجود وسیله ای و ماهیت پیامی رسانه های ارتباط جمعی، می نویسد:
((تلویزیون اكنون تنها به ما اطلاعات لازم برای یك زندگی در جامعه مدرن و پست مدرن نمی دهد; بلكه تعیین می كند كه مهم چیست؟ و چه چیز بی اهمیت است؟ مطلوب و غیر مطلوب كدام است؟ طرز لباس پوشیدن و آداب معاشرت را نیز تلویزیون تعیین می كند. حتی پاسخ دادن به این پرسش كه صدا و سیمای مطلوب كدام است، خود به خود و دانسته و ندانسته، احیانا به عهده تلویزیون گذاشته می شود. در این صورت، دیگر نمی توان تلویزیون را وسیله انگاشت)).(۷)
روزنامه ها و تلویزیون بدین ترتیب، عین پیام است و در شرایطی كه در بیشتر كشورهای خاورمیانه، روزنامه ها و تلویزیون های داخلی از رسانه های خارجی تغذیه می كنند و آنها را به عنوان منبع خبر و رسانه رسانه های خود تلقی می كنند، طبیعی است كه نقش بزرگی در انتقال فلسفه و فرهنگ كشورهای شمال ایفا می كنند.
داوری تاكید می كند كه تلویزیون به این معنا، هرگز یك وسیله نیست; زیرا وسیله، چیزی است كه آدمی به اختیار و برای رسیدن به هدف و مقصدی به كار می برد; اما تلویزیون، خود مقصد و هدف است. بنابراین، تلویزیون عین قدرت است و به هر كجا كه قدم می گذارد، آن جا را متحول می كند. در عین حال، اضافه می كند كه تلویزیون جزء ذاتی این عالم جدید و متجدد است. نمی توان در دنیای جدید به سربرد; اما با شإن مهم از شوون این عالم[ یعنی تلویزیون]كنار نیامد.(۸) داوری بدین سان، به تعارض آفرینی مهم رسانه های جمعی در كشورهای جنوب و خاورمیانه نظر دارد.
۲ ـ ۲ ) خصایص ذاتی
۱ ـ ۲ ـ ۲) فرزند غرب و آموزگار عصر
رسانه های ارتباط جمعی از جمله وجوه مشخصه و اصلی دوران جدید غرب هستند. و به دلیل خصلت گروهی و گریز از مركزی كه دارند، با فلسفه مدرن و فردگرایی و ذره گرایی برخاسته از آن، انطباق تام پیدا می كنند. رسانه ها و به ویژه روزنامه، رادیو و تلویزیون در غرب و شمال، ماهیتی مردم سالار دارند و برای بقای خود، مجبورند كه چنین باشند.
برخلاف كشورهای خاورمیانه كه رسانه های مهم عموما دولتی هستند، رسانه های چند ملیتی، محصول بازار رقابت می باشند و برای بقای خود، ناگزیر به جلب مشتری با عناوین ((خوانندگان عزیز)) و یا شنوندگان و بینندگان محترم هستند. خرید تماشاچی و یا خواننده و شنونده ((گرامی)) بر بنیاد فرض مهمی استوار است كه پست مدرنیست ها آن را قبول ((دیگری)) و یا احترام به ((دیگران)) می نامند. چنین فرضی، رسانه ها را به وضعیتی سوق می دهد كه در مواجهه با مخاطبان خود، تفاوت های طبقاتی و... را كنار گذاشته، شاه و گدا را یكسان و مقابل هم ببینند.رسانه، فاصله های اجتماعی را حذف می كند.(۹)
موضوع از بعد فلسفه و فرهنگ سیاسی، اهمیت زیادی دارد; رسانه ها هم زاده فلسفه و فرهنگ جدید غرب هستند و هم تمدن برخاسته از آن را تعین و تقرر می بخشند. اصل مردم سالاری كه در قلب رسانه ها جای گرفته، بازتاب خاستگاه رسانه ها در دموكراسی های غربی است. این رسانه ها هرگز به مقام، قدرت ویا شوون سلطنت و غیره كه در فرهنگ كشورهای اسلامی، قداستی الهی داشته ارجی نمی نهند. بدین ترتیب، توسعه و رواج رسانه های غربی در كشورهای اسلامی خاورمیانه موجب شده است كه ارزش های سنتی این جوامع درهم ریخته و با حذف فواصل سنتی، قداست و مشروعیت اقتدار سیاسی دچار بحران شود.
اصولا ارتباطات جمعی بر محور گفت و شنود با دیگران استوار است; توجه به دیگری، یعنی انطباق و تساهل در رفتار، كه فكر و فرهنگ سیاسی را در چارچوبی فارغ از اقتدار و عناصر اقتداری، به هدف دنیای ((اقدام مشترك برای حل مشكل)) معطوف و تقلیل می دهد. از این جهت، رسانه های جمعی، آئینه فرهنگ و عمل غربی و بیان گر آرزوهای بشر منتشرCommon person بوده(۱۰) و هر گونه علقه ای فراتر از علأق فردی را نفی می كنند. چنین برداشتی از رسانه، ارتباطات جمعی و انسان، كه عقاید و ارزش های غربی جان مایه آن است، با مفاهیم فرهنگ و رفتار سیاسی مردمان خاورمیانه فاصله آشكار داشته و تعارضات بسیار مهمی ایجاد كرده است.
۲ ـ ۲ ـ ۲ ) فرآیند مسإله سازی
چنان كه گذشت، رسانه های غربی ـ كه اكنون جهانی تر شده اند ـ ارزش ها و عقاید خاصی رااشاعه می دهند. رسانه ها در مجموع، بینشی و گزینشی هستند. و مشكله ارتباطات جمعی نیز درست در همین امر نهفته است كه هر اندیشه و یا بینشی، فقط بخشی از رویدادها و حوادث را به عنوان واقعیات مسلم برجسته می كنند. این نكته از دیدگاه رابطه فرهنگی شمال و جنوب، اهمیت بسیاری دارد.
از یك سوی، با توجه به این كه رسانه های غربی در خاورمیانه نقش رسانه رسانه ها را بازی می كنند و به عنوان یك پیام ساز مرجع و مركزی نقش غالب دارند; و از طرف دیگر، مسإله سازی (agend Bilding ) در دو معنای مثبت و منفی آن كه رخداد یا مسإله ای (هر چند كوچك و موهوم) را به عنوان مهم ترین مشكل روز در یك جامعه ملی تغلیظ می كند، مهم ترین ویژگی رسانه های گروهی است، بررسی نقش رسانه های غربی در خاورمیانه معاصر اهمیت دارد.(۱۱)
باید تاكید نمود كه در كشورهای خاورمیانه، به دلایلی توجه و اعتماد به اخبار خارجی در سطح وسیعی جریان دارد و چنین پدیده ای را در همه كشورهای منطقه می توان مشاهده نمود.(۱۲) رسانه های خارجی فعال در خاورمیانه، نه تنها شكاف تاریخی موجود بین دولت و مردم این كشورها را پر می كنند; بلكه جنبه هایی از كار دولت ها را بر مردم آشكار كرده و قطع نظر از صحت و سقم آن، تریبون پرقدرتی در اختیار عامه مردم در ارزیابی نهایی دولت های خود قرار می دهند.
در كشورهای اسلامی همزمان با گسترش تكنولوژی ارتباط جمعی، به جای رویكرد و اعتماد بیشتر به رسانه های داخلی، این رسانه های خارجی هستند كه واسطه دولت و مردم شده اند. این وضعیت، با توجه به زمینه فرهنگی و متفاوت رسانه های خارجی، مسأل مهمی برای خاورمیانه آفریده است.
به عنوان مثال، رادیو بی بی سی و تلویزیونCNN دو رسانه قوی و پرنفوذی بودند كه در جریان انقلاب اسلامی ایران و نیز جنگ و بحران خلیج فارس نقش بزرگی ایفا كردند.
اهمیت این رسانه ها چنان بود كه حتی معتقدان سرسخت ارزش ها و نظام های سیاسی موجود در منطقه نیز اطلاعات خود را از آنها دریافت و تصمیمات و رفتار سیاسی/ راهبردی خودشان را برمبنای آن اطلاعات و اخبار سامان می دادند.(۱۳) طبیعی است كه به لحاظ زمینه های فرهنگی و... اطلاعات فوق گزینشی بوده و ناخواسته تصمیمات این رهبران را نیز هدایت می نموده است.
۳ ـ ۲ ـ ۲ ) حضور كلیشه ها و قالب ها در رسانه های جمعی
نقش كلیشه ها و قالب های فرهنگی در گزارش های خبری و طبعا افكار عمومی بر ساخته رسانه ها، امری مسلم است; اما این وضعیت به ویژه در رسانه های غربی بیشتر قابل توجه است. اصولا همه خبر گزاریها و نیز خبرنگاران غربی با یك سری كلیشه ها و پیشداوریها زندگی می كنند. برای همه آنها، سفید در مقابل سیاه و غربی در برابر شرقی، ترجیح اصولی دارد; مسإله ریش و حجاب نیز چنین است. در حالی كه در كشورهای مسلمان، داشتن ریش، نشانه جاافتادگی و اعتبار است و حجاب مظهر شرافت زن و خانواده تلقی می شود، رسانه های گروهی غرب با توجه به زمینه های فكری خودشان، این گونه نمادها را مذموم شمرده و با قرار دادن در تقسیمات كلیشه ای خود نظیر انسان غربی ـ انسان شرقی، پیشرفته و عقب مانده، و لیبرال و مرتجع یا سنتی، نتایج قالبی غیر قابل تعریف ارأه می دهند.(۱۴)
به طور كلی داوری رسانه ها در مواضع فرهنگی متفاوت و متنازع بسیار بی رحمانه است.(۱۵) واقعیت این است كه رسانه های غربی فقط به عقاید و ارزش های خود می اندیشند و هرگز نمی توانند قالب ها و كلیشه های خود را برشكافند و افكار و تمدن دیگری را به درستی و روشن ببینند. آنان حتی ملاك های خودی و بیگانه و به طور كلی مسإله ((غیریتOtherness) (() را نیز خود ابداع و تعریف می كنند و با بی رحمی تمام، ((دیگران)) را موشكافی و ارزیابی می كنند.
به هر حال، این معمای مهم رسانه های غربی به ویژه در حوزه خاورمیانه و جوامع اسلامی است; نفی دیگری و در عین حال تاكید بر تسامح با دیگران.(۱۶)۳ ) موقعیت ارتباطات جمعی در خاورمیانه
۱ ـ ۳ ) سلطه رسانه های بزرگ غرب;
كشورهای خاورمیانه به دلیل موقعیت منطقه ای خود، همواره مورد توجه قدرت ها و رسانه های بزرگ جهانی بوده اند. از جنگ های اول و دوم جهانی تا جنگ سرد و تا بحران خلیج فارس مسإله نفت و بنیادگرایی اسلامی، خاورمیانه همیشه آبستن تحولاتی خبر ساز بوده و هست.
اما نكته مهم این است كه رسانه های بزرگ چنان نفوذی در این منطقه دارند كه مردم این كشورها و نیز جهانیان را وادار می كنند تا نا آگاهانه از دریچه چشم انداز و كلیشه های رسانه های غربی به مسأل نگاه نموده و اندیشه و رفتار خود را شكل دهند. شرایبر در كتاب خود با عنوان ((نیروی پیام)) با تإكید بر مسأل خاورمیانه می نویسد:
((... كشورهای بزرگ بی آن كه به اعمال كوچك ترین فشار دیپلماتیك یا هزینه های اضافی نیازمند باشند، می توانند در نحوه تحلیل افكار عمومی نفوذ نموده و از این راه، بر باقی دنیا اثر گذارند; زیرا تعدادی از روزنامه ها و رسانه های خبری آنها در حد منشإ و منبع افكار و اخبار مورد استفاده دیگر روزنامه های كره خاكی قرار می گیرند)).(۱۷)
كشورهای خاورمیانه هرگز نتوانستند و شاید نخواهند توانست كه قلمرو خود را از انقلاب و جهانی تر شدن ارتباطات جدا و مصون نگاه دارند. گفته می شود كه در طول تاریخ منطقه و اسلام، هیچ چیز به اندازه رسانه های غربی مسلمانان را تهدید نكرده است.
در خاورمیانه، هر كجا و هر زمانی كه قدرت نظامی بنا به مصالحی كار آیی ندارد، رسانه های گروهی لشكر می فرستند. و آنجا كه پنتاگون عاجز مانده است، هالیوود به پیروزی قطعی رسیده است.
رابطه بین این دو آن جا آشكارتر می شود كه سلاح های دفاعی و نیز فیلم های سینمایی بزرگ ترین صادرات ایالات متحده آمریكا به خاورمیانه در دو دهه اخیر را شكل می دهند. (۱۸)

تهاجم رسانه های قدرت مند جهانی، برای كشورها و جوامع خاورمیانه، به گونه ای مضاعف، ((مسإله ساز)) شده است. از جمله این مسأل، می توان به سه مسإله مهم اشاره كرد:
۱ ) معمای اقتدار;
۲ ) بحران جامعه مدنی و
۳ ) رفرم سیاسی در كشورهای اسلامی.
سطور آتی به بررسی این سه مسإله اختصاص دارد.
در این جا یك فرضیه وجود دارد كه نیازمند تحقیق و تإمل است; در خاورمیانه جدید، هر چه یك كشور مذهبی به فرهنگ سنتی خود تعلق خاطر بیشتری نشان می دهد. رسانه های غربی، بنابه دلایلی كه گذشت، فشار بیشتری بر آن كشور وارد می كنند. این رسانه ها با فنآوری و تصاویر وسوسه انگیز، طوفان رنگ را چنان به درون خانه ها در خاورمیانه گسیل می دارند كه زهد و پارسایی سنتی را به یكباره در خود غرق می كند و آن گاه فضایل اسلامی و سنتی را كه بالطبع شكننده هستند، از جوامع فوق می زدایند.(۱۹)
رسانه های غربی در این مفهوم، به عنوان ابزار تفوق فرهنگی و بسط منازعات سیاسی، در واقع بازی گر اصلی قدرت در خاورمیانه هستند كه دولت ها و كشورهای اسلامی را به چالش واداشته اند. غرب از طریق رسانه ها نه تنها به راحتی حریف فرهنگی خود را مغلوب می كند; بلكه با محروم بودن حریف از امكان استفاده از رسانه ها در سطح جهان، كاری می كند كه مخالفینش غیر عادی و غیر متعارف جلوه داده شود (نظیر بنیادگرایی و اصول گرایی و...) و یا اصولا وجود رقیب در افكار و اذهان فراموش گردد. (۲۰)
۲ ـ ۳ ) معمای اقتدار
چرا دولت های اقتداری جدید در خاورمیانه شكل گرفتند؟ چه چیزی موجبات و زمینه های تحول این كشورها را از نظام قبیله ای به دولت مدرن تدارك نمود؟ و اكنون چه شده است كه دولت های خاورمیانه شاهد زوال تدریجی اقتدار خود هستند؟ در این قسمت به مشاهده نقش رسانه های گروهی و بررسی مسأل فوق خواهیم پرداخت. پاسخ پرسش های فوق در صورتی ممكن است كه نسبت این رسانه ها را با گرایش های فكری و فرهنگ سیاسی موجود در خاورمیانه به درستی ارزیابی كنیم.
چنین می نماید كه مسإله دولت سازی، ظهور و زوال تدریجی دولت های اقتداری در خاورمیانه جدید، همبستگی قابل ملاحظه ای با گسترش رسانه های جمعی در خاورمیانه دارد. ارتباطات جمعی در این منطقه، ماهیت دوگانه و پیچیده ای دارند; از یك طرف، با كمك به گسترش عقاید و اندیشه های مورد حمایت دولت مركزی، یكسان سازی و یكسان اندیشی در گروه های قبایلی را فراهم نموده است; به طور كلی تمركز رسانه ها در دست دولت ها، قدرت و اقتدار داخلی بلامنازعی به آنان داده است. و از طرف دیگر، جهانی تر شدن رسانه های غربی و دسترسی سهل و آسان به آنها، موجب ظهور ((نوعی انسان اقتدار گریز))، اخلاق گریزی، و چند پارگی و تنوع در فرهنگ سیاسی جوامع اسلامی شده است.(۲۱)
دولت های جدید خاورمیانه، بنابه نقش یكسان ساز رسانه های جمعی، آنها را نوعی ((دانشگاه)) تلقی می كنند كه افكار عمومی مورد نظر و دل خواه دولت را باز سازی می كند.
و به عنوان بازوی دوم دولت، نظام آموزشی، همگام با سیاست های فرهنگی چنان طراحی می شود كه بتواند ماشین دولت را تغذیه و تقویت نماید.
به این ترتیب، دستگاه دولت، رسانه های جمعی داخلی و نظام آموزشی، سه ضلع مثلثی هستند كه منطقا و بناگزیر باید توسعه متوازن داشته باشند. اما در عمل، دو عنصر نظام آموزشی و به ویژه رسانه های جمعی، به دلیل سلطه رسانه های فرا ملی و نظام های آموزشی خارج از كشور، توسعه ی مغایر با خواست و اهداف دولت در خاورمیانه پیدا می كند.(۲۲) بنابر این، رسانه های فراملی به لحاظ اشاعه فرهنگ سیاسی خاص خود، دستگاه دولت و مبانی مشروعیت اقتدار آن در جوامع اسلامی را به شدت تحت فشار قرار می دهند.
نكته مهم این است كه دولت های جهان سوم و به خصوص خاورمیانه، بنابر ضرورت حفظ و توسعه خود، نظام آموزشی و رسانه های جمعی را تقویت می كنند; اما باگسترش آموزش عمومی و سطح سواد مردم، و نیز توسعه و رشد كمی ابزارهای ارتباط جمعی در داخل كشورهای فوق، مردم خاورمیانه به رسانه های جمعی فراملی دسترسی بیشتری پیدا كردند و بخش مهمی از نیازهای خبری خود را از آنها تامین می كنند. نه تنها پیام های رسانه های غربی به خانه های مسلمانان نفوذ می كند; بلكه ملاكی بر ارزیابی رسانه های داخلی نیز واقع میشود.(۲۳)
در چنین وضعیتی، نه تنها رسانه های غربی، رقیب صدا و سیما و روزنامه های داخلی می شوند; بلكه به دلیل تكنولوژی نابرابر و نیز برخی ملاحظات فرهنگی از قبیل برخی جذابیت های روانی مظاهر غربی، نبرد برای جلب افكار عمومی، به سود رسانه های بزرگ جهانی تمام می شود. گیدنز اشاره می كند كه كشورهای جهان سوم، به خصوص آسیب پذیری بیشتری دارند; زیرا فاقد چنان منابع و قدرتی هستند كه بتوانند با استفاده از آنها، استقلال فرهنگی خود را حفظ و حمایت كنند.(۲۴)
تردیدی نیست كه هم رسانه های داخلی و هم وسایل ارتباط جمعی جهانی غرب فعالیتی كلیشه ای دارند. بنابراین، تصویری كه هر كدام از آنها از جهان و جامعه خود ارأه می دهند، لزوما تصویری كامل و بی طرفانه نیست; بلكه مایلند جهان و جامعه آنها چنان كه می خواهند، باشد. و اگر چنین نیست، دست كم مخاطبانشان تصور یا تصویر دیگری نداشته باشند.
البته گسترش رسانه های جهانی در خاورمیانه تا حد بسیار زیادی هم مخاطبان این منطقه را هشیار نموده و معادله فوق را بر هم زده است. آنان تا حد بسیاری ماهیت و كلیشه های رسانه های ارتباط جمعی خارجی و داخلی را كشف كرده و لوازم و الزامات برخاسته از آن قالب ها را می دانند. و به این نتیجه رسیده اند كه اگر بخواهند تصویر نسبتا كامل و جامعی از جهان و تحولات آن داشته باشند، لازم است كه سخن همگان را بشنوند، بدین ترتیب، مردم خاورمیانه در شرایط جدید قدرت انتخاب بیشتری دارند.
با این همه، رسانه های داخلی هرگز نمی توانند در وضعیت انتخاب، شنوندگان و بینندگان بیشتری داشته باشند. آنان علاوه بر ضعف های تكنولوژیك، از حیث مدیریت خبر و شیوه تبلیغ نیز با مشكلاتی مواجه هستند. مهم ترین نقص این رسانه ها، تبلیغ عریان و غیرجذاب، و نیز، گزارش های آشكارا یك جانبه و طرفداریهای غیر لازم است. (۲۵)
نتیجه این امر، دلزدگی مردم مسلمان از رسانه های بومی، بی اعتمادی به اخبار و گزارشهای وسایل ارتباط جمعی ملی و تمایل به كسب خبر از رسانه های بیگانه است. چنین رویكردی نسبت به رسانه های خارجی، كه غالبا در مواقع بحرانی، تشدید هم می شود، از لحاظ روان شناسی توده ای، به مرور به نیاز عادی و دأمی مردم تبدیل می شود.(۲۶)
در حالی كه حكومت های خاورمیانه در راستای اقتدار خود، رسانه های همگانی داخلی را به بن بست دفاع همه جانبه از دولت سوق می دهند; مردم این كشورها در سخن از مشكلات خود، به منابع غربی مراجعه می كنند. نكته این است كه مردم وقتی اطلاعات خود را از رسانه های بیگانه كسب می كنند، بر اساس همان اطلاعات نیز عقاید خود را تنظیم می كنند.
در حقیقت، نوعی فرهنگ سیاسی برخاسته از رسانه های غربی در تعارض با فرهنگ سیاسی سنتی و مشروعیت حكومت ها در خاورمیانه رشد كرده است; كشورهای خاورمیانه و دولت های جدید آنها، به دلیل ضرورت مقابله با این وضعیت، در ناهمسازه مهم اقتدار و دموكراتیزاسیون قرار گرفته اند. (۲۷)
توضیحات فرهنگ شناسان در باب وضعیت فرهنگی و فرهنگ سیاسی خاورمیانه بسیار ناامید كننده است. محور بحث شاید بر سه نكته و مطلب اصلی متمركز باشد; اسلام، اقتدار گرایی و دموكراسی. بحث ما هرگز بر سر امتناع دموكراسی یا زوال تدریجی اقتدارها نیست. سخن اصلی این است كه در این میان، وضع دیانت و انبوه توده های مومن بحرانی است. آنها نمی دانند كه دینشان در حوزه سیاست چه می گوید و یا این كه دین را از كدام منظر بنگرند، بهتر است؟ در این اوضاع فكری پیچیده، طبیعی است كه تفسیرهای متفاوتی از دیانت اسلام رواج یابد. و بدین سان، مناقشات كلامی و بنیادین مهمی در خاورمیانه شكل گرفته است كه به نظر می رسد، زاده مناقشات فرهنگی / سیاسی در محیط جنجالی رسانه ها ست.(۲۸) در این باره، در قسمت پایانی این مقاله با اندكی تفصیل بحث خواهد شد.
به هر صورت، هر چند تا كنون، تلاش های نظری در جست و جوی یك سری مبانی متقن برای مشاركت سیاسی در خاورمیانه، چندان گسترده نشده است; اما علی رغم چنین مشكلات تئوریك بسیاری از این جوامع به گونه های متفاوتی مسإله انتخابات و آرای عمومی را طرح و توسعه داده اند.(۲۹)
می توان گفت كه جوامع اسلامی خاورمیانه در شرایط حاضر، در یك نوع دوگانگی Dichotomization)) ناگزیر قرار گرفته اند; جدایی نظر و عمل و نیز گذشته و حال كه عرصه افكار عمومی و فرهنگ سیاسی را دچار چندگانگی، كژتابی و بحران مشروعیت نموده است.(۳۰)
نتایج سیاسی اجتماعی پدیده فوق، اهمیتی قابل توجه دارد. از یك طرف، شقاق بین فعالین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، همواره ساختار دولت را متعارض و حتی با تحریم و كناره جویی بخشی از نیروهای فكری و مدیریتی مواجه می كند; اینان از دولت بریده و به نیروها و مراكز انتقادی و جدی تبدیل می شوند. از طرف دیگر، گسترش امواج تنش های اجتماعی و قومی، پیكره و پایه دولت را متزلزل نموده و هیإت حاكمه را به اقدامات نظامی و امنیتی سوق می دهد. در نهایت بسیاری از دولت های خاورمیانه، نظیر: مصر، لیبی، عربستان، عراق و... در راستای تقویت وجه اقتداری خود، همواره به سان جزایری می مانند كه تافته ای جدا بافته از جامعه هستند.(۳۱)
مهم تر این كه، چنین وضعیتی در باب دولت های خاورمیانه، به غلط، ولی در چارچوب كلیشه های رسانه های غربی با دیانت اسلامی خلط شده و مغضوبیت دولت های موجود را به اشتباه با رشد سكولاریسم و رویكردهای غربی در منطقه و ضعف و سستی فرهنگ مذهبی مردم مرادف می پندارند. در چنین شرایط آشفته ای كه زاده كلیشه های رسانه های غربی است، نه ماهیت دیكتاتوریهای جدید در خاورمیانه و نه ویژگی های ماهوی جنبش های اسلامی معاصر، هیچ كدام تفكیك و روشن نمی شوند. بدتر اینكه دیكتاتوریهای موجود، فرصتی پیدا می كنند كه با معرفی خود به عنوان نظام های اسلامی نه تنها خود را حفظ كنند; بلكه با تقویت مشروعیت مردمی، مشكلات بسیاری در برابر جنبش های اسلامی اصیل تدارك نمایند.(۳۲)به هر حال، دولت های منطقه با توجه به حاكمیت رسانه های بزرگ غربی، همواره در جست و جوی نوعی سیاست فرهنگی ای هستند كه بتوانند در مقابل فرهنگ سیاسی منبعث از رسانه های خارجی، از هیإت ناموزن و شكننده خود دفاع نمایند; اما تجربه سال های اخیر نشان داده است كه هرگز از این تعارضات نجات پیدا نكرده اند.
در این كشورها، سیستم سیاسی به گونه ای است كه مردم هرگز نمی توانند به صورت قاعده مند و معنا داری در سیاست مشاركت كنند. مظاهر دموكراسی و انتخابات وجود دارد; اما مقدمات و شرایط آن مفقود است. گروه های سیاسی، لحظه ای خلق می شوند و بعد از انتخابات نیز بلافاصله فروكش می كنند.(۳۳)
دولت های خاورمیانه علی رغم اهمیت كم تری كه به مشاركت سیاسی می دهند، به طور ناموزونی به افزایش سطح تحصیلات و آگاهی عمومی همت می گمارند. در بسیاری از این كشورها، هر ساله متوسط آموزش عمومی و دانشگاهی افزایش پیدا می كند. این امر، یكی از مهم ترین مقدماتی است كه جوانان تحت پوشش آموزش رایگان دولت را به ساحت مشاركت سیاسی سوق داده، و با توقع مشاركت به عنوان یك حق، اقشار تحصیل كرده را در تعارض آشكار و پنهان با دولت قرار می دهد.(۳۴)
فرهنگ سیاسی اقشار تحصیل كرده كه عمدتا هم با مبانی و ارزش های تمدنی غرب آشناترند، در سایه امواج پی در پی رسانه ها به گونه ای شكل می گیرد كه هرگز نمی تواند از مشاركت در عرصه های عمومی چشم پوشی نماید. به هر حال چنین وضعیتی كه بیان گر دوگانگی در فرهنگ سیاسی و سیاست فرهنگ خاورمیانه است، جامعه مدنی این كشورها را در موقعیت ویژه و متعارضی انداخته است.
۳ ـ ۳ ) بحران جامعه مدنی در خاورمیانه
پارادوكس اقتداری مورد بحث، علی رغم محدودیت هایی كه برای جامعه مدنی تحمیل می كند و بخش هایی از جامعه مدنی را در بن بست اتهام و همسویی بارسانه های بیگانه سوق می دهد، نتایج مهم دیگری هم دارد. روند جامعه مدنی در كشورهای خاورمیانه، این واقعیت را نشان می دهد كه این كشورها با درجاتی، به سوی آزادی فعالیت های مدنی پیش رفته اند. اما این آزادی بخشی برای جامعه مدنی، هرگز به معنای مردم سالار شدن دولت ها نیست.(۳۵)
برخلاف فرآیند آزادیهای مدنی كه تا حدی در بسیاری از كشورهای اسلامی و جامعه مدنی آنها ملحوظ است، پدیده مردم سالاری نهادمند در جامعه هنوز اتفاق نیفتاده است. مردم سالاری كردن جامعه جنبه ایجابی دارد و ناظر به مشاركت گروه های مختلف و مهم تر از آن، فعالیت رقابتآمیز در زندگی سیاسی می باشد كه از اراده آزاد و ایجابی گروه های مدنی حكایت می كند.(۳۶)
فقدان چنین شرایطی در ناكامی های جبهه نجات اسلامی الجزایرFIS ) ) در انتخابات ۱۹۹۲ به وضوح مشهود(۳۷) است.
سمبل دموكراسی، رقابت در انتخابات و امنیت رای است; اما دموكراسی هرگز در انتخابات محدود نمی شود. اگر دموكراسی یك منزل و خاستگاهی داشته باشد، آن منزل، همان جامعه مدنی است; جایی كه گروه های مدنی اعم از احزاب و جماعات، به منظور كاهش فشار دولت، حد واسطی بین دولت و شهروند ایجاد می كنند.
بدین ترتیب، جامعه مدنی هر چند یك مفهوم تحلیلی است; اما به عنوان یك مفهوم انضمامی كار ویژه خود را در سیستم های سیاسی واجد الگوهای مشاركت و رقابت، نشان می دهد. طبق این تفسیر از رابطه دموكراسی و جامعه مدنی، این نكته درست است كه در سایه تحولات متإخر و رشد رسانه های جهانی، جامعه مدنی در خاورمیانه بازتر شده است;اما از حیث سابقه فعالیت های سیاسی هنوز دوران ابتدایی خود را سپری می كند. (۳۸)
باید تاكید كرد كه جامعه مدنی در هر یك از كشورهای اسلامی خاورمیانه، به دلیل سابقه تاریخی، ماهیت ویژه ای دارند كه به لحاظ سنتی با مفاهیم اهل حل و عقد، خبرگان و...
پیوند ملموس دارد. همچنان كه جامعه مدنی در مفهوم غربی، آونگ تعادل تلقی می شود. در جوامع اسلامی نیز چنین گروه ها و اشخاصی بنا به تعریف این گونه بوده اند و همواره حلقه واسط مردم و امرا و حاكمان تلقی می شده اند. حتی در مفاهیم قبل اسلام نیز چنین گروه ها و اشخاصی با عنوان شرفا و سادات مورد اشاره بوده اند كه امان آنها و حتی برخی تصمیمات مستقلشان برای حاكم جامعه، و در دوران قبیله، برای روسای قبایل، لازم الاجرا دانسته می شد. این سنت قبایلی پس از گسترش اسلام نیز در نهاد دولت و خلافت اسلامی جای گرفته و نهادمند شد.(۳۹)
با توجه به اشارات فوق، این نكته مهم است كه وجود عناصر ویژه ای، از جایگاه و اهمیت جامعه مدنی در دوران تمدن اسلامی حكایت می كند; اما بنابه دلایلی كه در جای دیگری باید توضیح داده شود، به تدریج این عناصر و طبعا موقعیت جامعه مدنی در كشورهای اسلامی غروب نمود و جوامع اسلامی به هر جهت در دایره بسته استبداد قرار گرفتند.
به نظر می رسد كه انحطاط روز افزون مسلمانان از یك طرف، و برخوردهای تمدنی با دنیای غرب كه حالت استیلا جویانه نیز داشت، از طرف دیگر، به تدریج زمینه های خود آگاهی و خود باوری در جوامع اسلامی را فراهم نمود. خاورمیانه پس از طی یك دور كامل از استبداد تاریخی تا غرب زدگی، سرانجام با كوشش در بازنگری و ارزیابی مجدد میراث سیاسی / اجتماعی و فكری خود، زمینه های نظری و اجتماعی جدیدی برای ظهور جامعه مدنی در این كشورها فراهم نموده است.
می توان گفت كه جامعه مدنی نوپای خاورمیانه، خصایص ویژه خود را دارد; زیرا به دلیل گذاری كه از درون سنت های خود به دوران جدید دارد، برخلاف چند دهه قبل، هرگز سنت سیاسی / اسلامی خویش را نفی نمی كند و بدین جهت، صبغه بومی و مستقل از غرب دارد. در عین حال، برخوردهای تمدنی جدید، چشم اندازی از تفكر انتقادی، آزاداندیشی و تساهل در این جوامع تدارك نموده است.(۴۰)
به این ترتیب، هر چند بنا به تعریف غربی ها، دموكراسی در خاورمیانه تحقق نیافته است; اما باید تاكید كرد كه جامعه مدنی ویژه خاورمیانه، بسیاری از نظام های سیاسی این كشورها را، هر چند به طور نسبی تعدیل كرده است. لذا یكی از مهم ترین راه ها در ارزیابی زندگی سیاسی خاورمیانه، تحلیل عمق آرزوها و آمال این جامعه مدنی است كه به تدریج در حال توسعه و گسترش است.
همچنان كه سعد الدین ابراهیم یاد آوری می كند، تحت تإثیر رسانه های جمعی منطقه ای و بین المللی در دهه های ۸۰ ـ ۱۹۶۰ جامعه مدنی در خاورمیانه گسترش زیادی پیدا كرده است.(۴۱) قبل از این، تنها اقلیت كوچكی در خاورمیانه فعال و صاحب نفوذ در سیاست بودند; اما چنان كه سعد الدین گزارش می دهد، تعداد این فعالین سیاسی در مصر و الجزایر و... در حال رشد است. گروه های جدیدتر علی رغم محدودیت هایی كه دارند، تا حد زیادی به مشاركت سیاسی روی آورده اند. در برخی كشورها همانند: یمن، لبنان و الجزایر، پایه های اولیه شكل گیری احزاب سیاسی كاملا مشهود است.(۴۲)
اخوان المسلمین در مصر، جنبش ((نقابت)) در تونس و همچنین آزادیهای اقتصادی و فرهنگی سال های اخیر در مصر و سوریه خود به نوعی حكایت از روند شكل گیری و رواج فعالیت های مدنی دارند.(۴۳) و در كنار این فعالیت ها، می توان از جمعیت زنان، طرفداران حقوق بشر و رشد مفهوم شهروندی تحت تإثیر رسانه ها یاد كرد.(۴۴)۱ ـ ۳ ـ ۳ ) رابطه جامعه مدنی و دولت
اشارات فوق در باب وضعیت جامعه مدنی در خاورمیانه، هرگز به این معنا نیست كه در این كشورها یك جامعه مدنی قوی وجود دارد یا در حال شكل گیری قطعی است. چنین ادعایی به واقع نادرست است; اما تاكید ما بر این نكته بود كه كم و بیش شرایط زایش و نشانه های ظهور یك جامعه مدنی ویژه خاورمیانه و كشورهای اسلامی قابل تشخیص است.
مفهوم شهروند و جامعه مدنی در این كشورها هنوز شكننده و مبهم است. به لحاظ تاریخی، جامعه مدنی نوپای خاورمیانه در تاكید خود بر تساهل و تحمل آرای سیاسی / اجتماعی متفاوت، با سنت تاریخی عدم تحمل، چالش جدی دارد. و همچنین قطع نظر موانع تاریخی و سنتی، نفوذ فرهنگ غرب در درون این جوامع، موجبات ناموزونی ساختاری و مهمی را فراهم نموده اند.
روشنفكران خاورمیانه، متإثر از كشورهای غربی، در عین حال كه اقتدار ستیزند; اما به لحاظ دوری از سنن اجتماع خود، منزوی شده و به زندگی حاشیه ای و غیر سیاسی روی آورده اند و هرگز نمی توانند با أتلاف با بخشهای سنتی جامعه مدنی، نیروی سیاسی فعالی تشكیل دهند. البته مسإله كردها در عراق و نیز نقش صورت بندیهای قبیله ای در فرایند حزب سازی و دموكراتیزاسیون یمن و یا نهاد ((دیوانیه)) در كویت اهمیت قابل توجه دارند; اما به طور كلی باید اذعان نمود كه جامعه مدنی در خاورمیانه، فاقد انسجام درونی و همسویی لازم جهت تثبیت مواضع و تقاضاهای سیاسی / اجتماعی است. و از این حیث در توسعه و حتی بقای خود، نیازمند حمایت دولت هاست و این از مهم ترین ناهمسازه های ویژه زندگی سیاسی در خاورمیانه تلقی می شود.(۴۵)
هر چند جامعه مدنی، منطقی ضد اقتدار دارد و بنابراین، قوام و دوام جامعه مدنی در مخالفت با حكومت معنا پیدا می كند; اما حكومت های خاورمیانه نقش اساسی در حمایت، انسجام و حتی بنای جامعه مدنی دارند. رابطه رواج مردم سالاری و قدرت دولت، و به طور خلاصه نقش دولت ها در ایجاد نظم دموكراتیك در خاورمیانه تنها نقطه ای است كه بسیار از نویسندگان از دیدگاه های گوناگون، آن را مورد تاكید قرار داده اند.(۴۶)
مطابق این دیدگاه ها، برای حمایت از جامعه مدنی نوپای خاورمیانه، برنامه های اصلاحی دولت اساسی است و ضرورت دارد كه نوعی اصلاح از بالا صورت گیرد. در این تحلیل، نقش حكومت در پروژه اصلاح سیاسی خاورمیانه بنیادی است. اصلاح سیاسی كه بتواند در بهترین حالت توانمندی و مشروعیت جامعه مدنی را تإمین كند، نیازمند جنبش ها و اصلاحات سیاسی / اجتماعی متناسب با منطقه و میراث سنتی آن است كه به ضرورت، به طرح منازعات و مناقشات فكری از جانب اندیشمندان مسلمان ختم می شود. (۴۷)
آنچه دولت های آگاه منطقه می توانند انجام دهند، نظارت و كنترل این مجادلات سیاسی / فكری است كه بتوانند ضمن مراقبت از ابعاد منفی آن (كه به لحاظ تاریخی تهدید كننده هستند) فضای امن و سالمی تدارك نمایند تا چنین مباحثی به نتایج منطقی و متناسب با لوازم و الزامات زمان دست یابند. در غیر این صورت، منطق اقتداری دولت، تمایل به یكسان سازی، سركوب و تعویق تاریخی اصلاحات دارد. به هر حال باید تاكید نمود كه در شرایط گسترش رسانه های جمعی غرب، جامعه مدنی در خاورمیانه در یك دو گانگی و وضعیت پیچیده قرار گرفته است.
چنان كه عبدالباقی هرمسی در بررسی جامعه مدنی تونس توضیح می دهد، روشنفكران این كشور و كشورهای مشابهی چون: مصر، عراق و حتی ایران كه خود بخشی از جامعه مدنی هستند، عمدتا به دو گروه متفاوت و تحت تاثیر دو گرایش مسلط تقسیم شده اند;
۱ ) گسترش برخی وجوه فرهنگ غربی;
۲ ) رشد گرایش های اسلامی و آگاهی های تشكیلاتی / مذهبی.(۴۸)
این وضعیت، امكانات و شرایط مساعدی برای شكل گیری جنبش های سیاسی / فكری در راستای اصلاحات سیاسی در خاورمیانه فراهم نموده است.
۴ ـ ۳ ) مسلمانان و اصلاح سیاسی در خاورمیانه
روند دولت سازی و تحولات سیاسی متعاقب آن در خاورمیانه، طی سال های جنگ جهانی اول و دوم، نه در استقلال خود; بلكه متاثر از جریان های بین المللی و غربی شكل گرفت. سكولاریسم و ناسیونالیسم ایدئولوژی مسلط این دوران بود. اما در كشورهای اسلامی به موازات جهانی تر شدن رسانه ها و امكان ارتباطات تمدنی در منطقه، گرایش دیگری نیز قوت گرفت كه ادعا می كرد; ((اسلام تنها راه حل است)). این گرایش آن گاه قویتر گردید كه رسانه های ارتباط جمعی غرب، با انعكاس جنبش های دانشجویی سال های ۱۹۶۸ فرانسه و... مبانی فلسفی و تمدنی جامعه غرب را مورد نقد قرار دادند.(۴۹)
اسلام كه در فاصله دو جنگ جهانی و تا چندین سال متمادی فقط در میان تعداد اندكی از روشنفكران غرب مورد حمایت بود، به تدریج به ایدئولوژی سیاسی مسلط این جوامع تبدیل و در برابر رشد روز افزون نظریه ((زوال یا فساد غرب))، به شدت اوج گرفت.
جنبش های اسلامی به انحای مختلف، دولت های سكولار خاورمیانه را مورد تهدید قرار دادند و در بسیار موارد تا بالاترین پله های موفقیت نیز صعود كردند. این تقابل و تهدید، در سودان حالت نظامی داشت; در حالی كه در كشورهای: تركیه، الجزایر و لبنان در قالب دموكراسی های ملهم از غرب و در ایران شیعی به صورت یك انقلاب تمام عیار ظاهر شد. بدین ترتیب، اسلام شیعی و سنی، هر دو به صورت ایدئولوژیهای سیاسی مسلط خاورمیانه ظاهر گردیدند و در این باز خیزی و سیاسی شدن، رسانه های گروهی، به ویژه رسانه های بزرگ جهانی و فعال در خاورمیانه، نقش مهمی داشتند.(۵۰)
تإمل در ایدئولوژیهای معاصر اسلام گرایان در خاورمیانه، موضع دوگانه آنها را در قیاس با نظام های دموكراسی نشان می دهد. این نكته مهم است كه برخی از اسلام گرایان و متفكران مسلمان، نسبت به دموكراسی موضع منفی و برخی، گرایش های مثبت دادند.
البته باید تاكید كرد كه تقسیم اندیشمندان جوامع اسلامی به طرفداران یا مخالفان دموكراسی، هرگز با تقسیم سنتی فرهنگ و جامعه اسلامی به جهان شیعه و دنیای سنی مذهب انطباق ندارد; بلكه در میان طرفداران هر دو مذهب، چنین تقسیمی به چشم می خورد.
بدین ترتیب، جهان اسلام، اعم از شیعه و سنی در مقابل مسإله دموكراسی به دو گروه موافق و مخالف تقسیم می شوند.(۵۱) در این میان، قألین به دموكراسی از مجموعه اهل سنت، پشتوانه های نظری صریح تری از منابع اسلامی دارند. این عده به مفاهیم سنتی:
اجماع، شورا، بیعت، آزادی و حریت، و نیز حقوق مردم، در دفاع از دیدگاههای سیاسی / اسلامی و مردم سالار خود استناد می كنند.(۵۲)
اما اندیشمندان شیعه مذهب معتقد به سیاست مردم سالار، به دلیل فقدان مبانی نظری، در استناد به مسإله شورا و... در استدلال های خود و نیز استناد به منابع سنتی، دشواریهای بسیاری دارند. دكتر سروش، مهندس بازرگان، آیه الله منتظری و بالاخره شیخ مهدی حأری از این دسته اند.
در برابر قألین به سیاست مردم سالار، گروه دیگری از مسلمانان شیعه و سنی قرار دارند كه در رسانه های جمعی غرب با عنوان بنیادگرا،Radical)) / اصول گرا و Fundamentalist نامیده می شوند. این عده در میان اهل سنت، مفاهیم بنیادی شورا و اجماع و بیعت را به صورتی نخبه گرایانه و با استناد به اصحاب ((حل و عقد)) كه نخبگان جامعه اسلامی و به اعتباری، اعضای جامعه مدنی در دنیای اسلام تلقی می شوند، تفسیر و تإویل می كنند.(۵۳)
سید قطب مصری از رهبران چنین اندیشه ای می باشد و در افغانستان نیز ملامحمد عمر، رهبر طالبان كه به تازگی قدرت و پایتخت را متصرف شده است، چنین اندیشه ای دارند. به موازات این اندیشه ها در اهل سنت، در دنیای شیعه نیز مخالفین الگوهای دموكراسی غربی، دیدگاه های سیاسی / مذهبی خود را در قالب مفاهیم مهم ((امامت))، ((ولایت))، نظریه انتصاب الهی حاكمان جامعه و غیره ارأه می دهند. این اندیشه ها، بنابر ضرورت های تاریخی و سیاسی / اجتماعی، امروزه اهمیت بسیاری پیدا كرده اند و به دلیل وسعت و تعدد در تفسیرهای مربوط، شایسته است كه در جای دیگر و مقاله مستقلی مطالعه شود.
به هر صورت، آنچه از دیدگاه نوشته حاضر اهمیت دارد، تاكید بر این نكته است كه، گسترش رسانه های غربی نه تنها باعث ورود بسیاری از مفاهیم سیاسی و فرهنگی غرب به جوامع خاورمیانه شده است; بلكه این رسانه ها با انعكاس هر چند محدود دیدگاه های موجود در میان متفكران جامعه اسلامی، دایره گفت و گوی فوق را تعمیم داده و مناقشات فكری روشنفكران و علمای اسلامی را به درون خانه های تك تك مسلمانان آورده و آحاد مردم را به عنوان داور نهایی در ارزیابی این اندیشه ها، به تدریج به صحنه كشانده است. در این وضعیت، به نظر می رسد كه برنده نهایی، كسانی باشند كه ماهیت و قدرت رسانه ها را درك و در كنترل آنها، مهارت لازم داشته باشند.
● خلاصه و نتیجه
نوشته حاضر به ارزیابی نقش جهانی تر شدن ارتباطات جمعی بر تحول فرهنگ سیاسی در خاورمیانه جدید می پردازد. كوشش شده است نقش دوگانه رسانه های غربی و به تبع آنها، رسانه های منطقه را در توانمندی یا تضعیف اقتدار دولت های خاورمیانه بررسی نماید. در این پژوهش، تاثیر رسانه های غربی و ملی در سه مقوله اساسی;
۱ ) معمای اقتدار
۲) وضعیت جامعه مدنی
۳ ) گرایشات اساسی در اصلاحات سیاسی منطقه، مورد توجه قرار گرفته است.
ادعای مقاله حاضر، این است كه رسانه ها به رغم اجماع آفرینی در فرهنگ سیاسی ملی كه اقتدار دولت ها را تقویت می كنند، به طرق متعددی موجبات چند پارگی فرهنگ سیاسی و تضعیف اقتدار سنتی را فراهم می كنند. نمود این تإثیر دو گانه را در افت و خیزها و وضعیت ناآرام جامعه مدنی، و نیز تعارضات قابل توجه در سمت و سوی اصلاحات فكری / سیاسی كشورهای اسلامی منطقه می توان مشاهده نمود; معمای لاینحلی كه در نفی و اثبات، و طرد و قبول ممتد وجوهی از اقتدارگرایی و جمهوری خواهی در خاورمیانه جدید نهفته است.
حجت الاسلام دکتر داود فیرحی
پی نوشت ها:
۱ـ برای آشنایی بیشتر با تحولات فرهنگی / سیاسی دو دهه اخیر خاورمیانه بنگرید به:
Civil society in the middle East ، edited by ; Augustus Richard Rorton - Buill : Leiden ; New Yourk ، ۱۹۹۵).
۲ ـ یكی از نوشته های قابل توجه در باب ارتباطات جمعی كه كوشش می كند از دیدگاه جنوب به موضوع بنگرد، عبارت است از:
ـ حمید مولانا، گذار از نوگرایی، ترجمه یونس شكرخواه (تهران: مركز مطالعات رسانه ها، ۱۳۷۱).
H.D Lasswel and N.Leites ، the Structur of communication in society - ۳ (Leiden ; New York ، ۱۹۸۹) P.۱۴۷.
۴ ـ ((تهاجم فرهنگی و دیدگاه ها))، فصلنامه علوم سیاسی موسسه آموزشی عالی باقر العلوم(ع) شماره ۱۲، زمستان ۱۳۷۴، ص ۱۵۴.
۵ ـ ژان كازنو، جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی، ترجمه باقری ساروخانی و منوچهر محسنی، (تهران: اطلاعات، ۱۳۷۰)، ص ۶۱.
۶ـ بنگرید به:
H.Mowllana ، Global in Formtion @ World Communication ، New - Frontierns in international Relations ، ۱۹۸۵.
H.Mowlana ، Masse Media and cultur ، op.cite P.۱۶۶. -
۷ ـ رضا داوری اردكانی، چگونه می توان با تلویزیون كنار آمد؟ نامه فرهنگ، ش ۱۹، سال ۱۳۷۴، ص ۴۷.
۸ ـ همان، صص ۵۰ ـ ۵۱.
۹ ـ داریوش اخوان زنجانی، ارتباطات و روابط بین الملل، نامه فرهنگ، پیشین، ص۷۱.
۱۰ ـ همان.
Neil postman ; Amusing ourselves to Death ، (New York ، Penguin -۱۱ book، ۱۹۸۹) ch.۳.
۱۲ ـ ناصر ایرانی، بحران دموكراسی در ایران - و چند مقاله دیگر، (تهران: نشر دانشگاهی، ۱۳۷۱)، ص ۲۰۵.
۱۳ ـ اكبر.س. احمد، دیوشرور، رسانه در مقام آموزگار عصرما، ترجمع سیما ذوالفقاری، نامه فرهنگ، ش ۱۸، سال ۱۳۷۴، ص۱۱۱.
۱۴ ـ همان، ص ;۱۱۵ و نیز، ناصر ایرانی، پیشین، ص۲۱۰.
۱۵ ـ علی اسدی، افكار عمومی و ارتباطات، (تهران: سروش، ۱۳۷۱)، صص ۱۲۶ - ۱۲۸.
Simon Bromley ، Rethinking Middle East politics (Austin ، Tx : -۱۶ university of teuas press ، ۱۹۹۴) p.۱۶۴.
۱۷ ـ ژان لویی سروان شرایبر، نیروی پیام، ترجمه سروش حبیبی، (تهران: سروش، ۱۳۷۱)، ص۲۲۹.
۱۸ ـ اكبر.س. احمد، پیشین، ص ۱۱۶.
S.Bromley ، op.cit ، pp.۱۶۶ - ۷. - ۱۹
Michel C.Hudson ، Democratization and the problem of Legitimacey in - ۲۰ Middle East politics (Middle East studies Associaties Bullefin۲۲ ، ۱۹۸۸) pp. .۱۷۱ - ۱۶۵
Ibid . pp.۱۵۷ - ۱۶۴.- ۲۱
Roger owen ، state ، power and politics in the Making of the Modern - ۲۲ Middel East (New York ، Routhledg ، ۱۹۹۲) ch.۲.
Ibid . pp. ۴۹ - ۵۵.- ۲۳
christopher claphman ، third world polities (New York ، Routhledge ، - ۲۴ pp. ۱۸۲ - ۹. (۹۹۲
۲۵ ـ ناصر ایرانی، پیشین، صص ۲۱۶ - ۲۱۷.
۲۶ ـ همان، ص ۲۲۷.
Jill Crystal ، Authoritiaranism and Its Aolersaries in the Arab World ، - ۲۷ Worldpolities.۴۶ ، no ۲ (January ۱۹۹۴) : ۲۶۲ - ۲۸۹.
_ Civil society in the Middle East ، op . cit. pp.۱۸ - ۲۴. ۲۸
M.Campar Hudson ، op. cit ، p.۱۶۰. - ۲۹
Gurdrun kramer ، Liberalization and Democracy in the Arab World ، - ۳۰ Middle Eeast Report ، no . ۱۷۴ (january ۱۹۹۲) pp. ۲۲ - ۲۵ ، ۱۳۵.
john Waterbury ، Democracy Withoat Democrats? the potential For - ۳۱ Political Liberalization in the middle East (London and new York ; I.B.Taurus ، ۱۹۹۴) pp. ۲۳ - ۴۷.
Ibid. - ۳۲
Bryan s. turner ، Orietalism and the problem of civil society in Islam - ۳۳ Brattleboro ، VT : Amana books ، ۱۹۸۹). p.۲۷.)
Edward shils ، the virtue of civil society Governmant and opposition in - ۳۴ middle East ، No.۱ (Winter ۱۹۹۱) : ۳ - ۲۰.
Civil society in the Middle East ، op.cit،p ۱۶. - ۳۵
E.Shils ، op . cit . p.۱۲. - ۳۶
Ghanim al - Najjar ، Democracy and the civil society in Egypt and - ۳۷ Algeria (Egypt ; May ۱۹۹۴) p.۱۲ - ۳۰.
Gharib Kamele ، libraliation and Democracy in the Middle East - ۳۸ M.S.Report ، no ۱۷۴ - ۱۹۹۳) .pp.۲۰ - ۲۵.)
Abdelbaki Hermassy ، Notes on Civil society in Tunisia (Giza ، ۱۹۹۴) - ۳۹ pp.۷ - ۷۸.
see : S.P.Huntington ، clash of civilizations? Foreign Affars ۷۲ ، no .۳ - ۴۰ summer ۱۹۹۳) : ۲۲ - ۴۹.)
Civil society in the Middle East ، OP.Cit ، p.۱۷. - ۴۱
sad al - din Ibrahim ، Civil society in jurdan : A Preliminary Assessmeut - ۴۲ Egypt : Gizad ، ۱۹۹۲) p.۱۸.)
Autoni Messava ، Civil society against the War system : the Lebnans - ۴۳ case (egyp : Gaiza ، ۱۹۹۲) pp. ۲۸ - ۳۰.
Ibid .p . ۵۳. - ۴۴
Ghanim al - Najjar ، Civil society in Kuwouit ، op . cit ، p.۱۲ - ۲۲. - ۴۵
Johu Keane ، Democracy and Civil society london : verso ، ۱۹۸۸). p.۲۳. - ۴۶
See joh Esposito and James Piscatory ، DemoCratization and Islam ، - ۴۷ Middle East jgnal ۴۵. No.۳ (summar ،۱۹۹۱) : ۴۴۰.
Abdelbaki Hermessi ، op. cit ، pp. ۷ - ۸. - ۴۸
Civil Society in the miuddle East ، op.cit .p.۲۳. - ۴۹
j Esposito and J.Piscatory .op cit. - ۵۰
Islamist Democracy ، Middle East Report no ۱۸۳ (۱۹۹۳) pp. ۲ - ۸. - ۵۱
Ibid. - ۵۲
Judith Miller ، The challeage of Radical Islam ، Foreign Affairs ۷۲ ، no . - ۵۳ .۵۶ - ۴۳ : (۱۹۹۳) ۲
منبع : خبرگزاری آفتاب


همچنین مشاهده کنید