جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

دلیل یاب، علت‌یاب و معنایاب


دلیل یاب، علت‌یاب و معنایاب
فلسفه را به اعتبارهای متعددی تقسیم می‌نمایند(۱) یکی از تقسیم‌های سه ضلعی(۲) در فلسفه، به اعتبار سه جریان “دلیل یاب”، “علت‌یاب” و “معنایاب” است. این تقسیم همچون دیگر تقسیم‌های سه ضلعی دیگر در باب فلسفه، از ویژگی فراگیر بودن برخوردار است و همه مکاتب فلسفی را در بر می‌گیرد و به سخن دیگر گستره آن به وسعت همه حوزه‌هایی است که مشمول فلسفه‌ورزی فیلسوفان بوده است.
قبل از اینکه به توضیح هر یک از جریانات بپردازیم نیاز است در باب منشا این تقسیم قدری صحبت نماییم. همان‌طور که می‌دانیم واقعیت در فلسفه، اعم از واقعیت عینی، ذهنی و زبانی است. یعنی مجموعه‌ اشیایی که در ساحت عین، تحقق دارند و مجموعه اشیایی که متعلق به عالم ذهن هستند و مجموعه اشیایی که در قلمرو زبان قرار دارند.
در هر دوره‌ای یکی از این واقعیت‌ها توجه فیلسوفان را به خود معطوف داشته است و نظریات خاصی در فلسفه پدید آورده است به نحوی که سایر مباحث براساس‌ آن تعین پیدا کرده است که در اینجا محور بحث ما نظریه‌پردازی فیلسوفان در این ساحات واقعیت یعنی عین، ذهن و زبان نیست که خود مجالی دیگر می‌طلبد.
اما با توجه به این تقسیم در باب واقعیت در فلسفه باید گفت که بی‌تردید واقعیات ذهنی و زبانی وجه دلالی و به تعبیر قدما مرآتی(۳)‌دارند و آدمی علی الاغلب در مواجهه ادراکی با آنها طالب مدلول آنهاست و حاصل این مواجهه در صورت موفقیت “فهم” نامیده می‌شود. هرچند این نکته نافی آن نیست که گاهی هم خود اشیا ذهنی و زبانی و نه مدلول آنها مطلوب ما در مواجهه ادراکی با آنهاست؛ البته حاصل این مواجهه برخلاف مورد قبل معرفت نامیده می‌شود. این سخن را در باب واقعیات عینی هم می‌توان بازگفت.
هرمنوتیست‌های فلسفی این نوع واقعیات را هم واجد وجه دلالی می‌دانند و از معطوف شدگی آنها سخن به میان می‌آورند و ضمن کاوش‌های فلسفی خود در بررسی این واقعیات در پی معنایابی‌اند. اساسا آدمی در مواجهه‌ ادراکی با جهان، در بادی امر اشیا را به دو بخش دال(۴)‌و غیردال تقسیم می‌کند در این مواجهه از اشیا و اموری که وجه دلالی دارند مدلولشان را طلب می‌کند واز غیر آنها خودشان را.
فهم عرفی(۵) اشیا دال را به گفته و نوشته منحصر می‌کند اما اندیشمندان با فاصله گرفتن از فهم عرفی اموری همچون پدیده‌های هنری، انسان و طبیعت را هم دارای وجه دلالی معرفی می‌کنند و به تبع جهان شناسی‌ها و انسان شناسی‌های مختلف را تفسیرهای مختلف از امور یاد شده تلقی می‌کنند که اگر مضبوط و روشمند باشند، همه آنها می‌توانند وجهی از صحت را به خود اختصاص دهند. از همین روست که برخی از مورخان فلسفه و اندیشه، تاریخ فلسفه بشر را به سه دوره: دلیل‌یاب، علت‌یاب و معنایاب تقسیم می‌کنند(۶)
در دوره دلیل‌یاب، برای نیل به غایت فلسفه، “دلایل در کانون مباحث و مناقشات فلسفی قرار دارد؛ همه نفی و اثباتها بامغفول نهادن نقش فعال ذهن (مسئله کانت(۷)) و افسون‌گریها و کژتابی‌های زبان (مسئله ویتگنشتاین(۸)) متوجه دلایل است و گمان فیلسوفان آن است که میان فاعل شناسایی و ابژه شناخت، هیچ حائل و فاصله‌ای وجود ندارد.
در این دوره نیز، اندیشمندان با مفروض گرفتن اینکه پشتوانه همه نظریات و باورها، عوامل معرفتی و دلایل منطقی‌اند، برای ارزیابی آنها به دلایل نظریات رجوع می‌کردند. اما به تدریج با پیدایش نظریات فلسفی جدید و پیشرفت‌هایی که در حوزه روانشناسی معرفت و جامعه‌شناسی معرفت حاصل شد و عوامل غیر معرفتی موثر در معرفت را آفتابی کرد، معلوم گشت که در پس باورها و عقاید با صرف نظر از صدق و کذب آنها می‌توان از عوامل یاد شده هم سراغ گرفت.(۹) پر رنگ شدن عوامل غیرمعرفتی دخیل در معرفت توجه اندیشمندان را از دلایلی که علل معرفتی‌اند به علل و عوامل غیرمعرفتی معطوف ساخت.
دستاوردهای این دوره و موفقیت‌های چشمگیر کاوشگران آن در کنار لذت فلسفی، نوعی نسبیت‌گرایی دل آزار و یاس معرفتی به بار آورد. هرچند که این عامل منفی دوره علت‌یاب زمینه‌ساز، ورود فلسفه به دوره معنایاب گردید ولی ویژگی‌های مثبت دیگری جدای از اینکه گفته شد در دوره علت‌یاب یافت می‌شود. به این معنا که، بیشترین کسانی که در جهان، اخگرهای فکری را به بشر داده‌اند، برای آن چیزی که یافته‌اند، دلیلی اقامه نکرده‌اند.
ادوار پیشرفته هرمنوتیک(۱۰) که عنصر تفسیر و تاویل را از انحصار متون خارج می‌کند و به ساحات دیگر واقعیت توسعه می‌دهد، اندیشه بشر را وارد مرحله دیگری کرده است که از آن تعبیر به دوره معنایاب می‌کنند. همان‌طور که پیشتر بیان کردیم، جریان معنایاب، وجه دلالی داشتن خاصیت معطوف شدگی را منحصر به گفته و نوشته یا پدیده‌های هنری نمی‌دانند بلکه همدل و هم‌سخن با عارفان مسلمان، که انسان و جهان را کتاب‌های تکوینی خداوند می‌دانستند و به تبع قرآن آنجا که می‌فرماید: “و فی کل شیء له آیه”، به نظام آیه‌ای هستی، پایبند بودند وجه دلالی داشتن را ویژگی همه موجودات تلقی می‌کردند.
همچنان که از متن واحدی، برای مثال متن قرآن و یا حتی متون بشری همچون دیوان حافظ، تفسیرهای مختلفی می‌توان داشت، در این جریان، طبیعت بلکه کل هستی به منزله یک متن در نظر گرفته می‌شود که از آن قرائت‌های مختلف می‌توان داشت و در عین حال، همه آنها را مطابق با واقع دانست. همچنان‌که در مورد قرآن، مبنای اصلی تحمل تفاسیر و قرائت‌های مختلف، ذوبطون بودن قرآن است، در مورد کتاب‌های تکوینی خداوند هم وجود طبقات هستی و لایه‌های مختلف وجود آدمی، پایه و مایه اصلی اندیشه معنایاب و جریان هرمنوتیک فلسفی است.(۱۱)
پی‌نوشت‌هادر دفتر روزنامه موجود می باشد
سارا محمدی نژاد
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید