جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

طبقه‌بندی اسامی سوره‌های قرآن


طبقه‌بندی اسامی سوره‌های قرآن
قرآن كریم در قالب مجموعه آیاتی نازل شده كه خداوند متعال آنها را به سوره نام بردار ساخته است . از زمان رسول خدا (ص) ، هر یك از سوره‌ها به نام ویژه‌ای شهرت یافته و نخستین نام سوره‌ها از زبان آن حضرت شنیده شده است. پرسشی كه در این جا مطرح شده این است كه : آیا این نام‌گذاری بر مبنای اصول خاصی و یا حكمت‌های ویژه‌ای صورت گرفته است یا این كه به صورت اتفاقی و صرفاً برای تشخیص سوره‌ها از یكدیگر بوده است؟
نویسنده‌ی محترم ضمن رد فرضیه‌ی « بی نظمی و پریشان پویی» در تمسیه‌ی سوره‌ها، بر این دید گاه است كه « عقل گرایی » ، «روش‌مندی»‌ و « به‌گزینی » در گزینش نام سوره‌ها دخالت داشته است . به طوری كه این نام گذاری خود دارای پیام‌های حكیمانه‌ای برای مخاطبان است . این مقاله در دو بخش سامان یافته است؛ در بخش نخست، عناوین سوره‌ها در بیست‌طبقه‌ی كلی طبقه‌بندی شده است . در بخش دوم، ضمن برشمردن نام یك یك سوره‌ها ، جایگاه هر یك از آنها در طبقه‌های یاد شده تعیین گردیده است.
● مقدمه
قرآن كریم دارای ۱۱۴ سوره است كه هر یك به نام ویژه‌ای نام دار است . برخی از سوره‌ها علاوه بر نام اصلی، به چند نام فرعی دیگر نیز شناخته می‌شوند. درباره‌ی نام‌گذاری سوره‌ها ، پرسش‌های چندی مطرح است؛ پرسش‌های زیر از آن جمله‌اند:
ـ آیا نام سوره‌ها توقیفی است ؟
ـ آیا این نام‌ها همچون خود سوره‌ها و حی الاهی است؟
ـ آیا سوره‌ها توسط شخص رسول اكرم(ص) نام‌گذاری شده است؟
ـ آیا در این نام‌گذاری هدف خاصی مورد نظر بوده است؟
در این نوشتار، پرسش اخیر را مورد تحقیق قرار داده و نشان داده‌ایم كه در جریان نام‌گذاری سوره‌ها ـ صرف‌نظر از این كه چه كسی انجام داده است ـ نوعی كوشش منظم و معقول دست‌اندكار بوده است. ما كوشیده‌ایم نام‌ای موجود در مصحف را از نظر جایگاهشان در خود سوره‌ها طبقه‌بندی كنیم.
● طبقه‌بندی نام‌های سوره‌ها
درنام‌گذاری سوره‌های قرآن كریم شیوه‌های متعدد و متنوعی به كار گرفته شده و كوششی حكیمانه اعمال گشته است به نحوی كه می‌توان ساز و كار نام‌گذاری سوره‌ها را فرآیندی هدف‌مند برای نمودن « مضامین اصلی قرآن كریم » در « پیكره‌ی نام سوره‌ها » به حساب آورد. این شیوه‌ها را در ۲۰ عنوان به شرح ذیل طبقه‌بندی كرده‌ایم:
۱) نامیدن سوره به نامی كه بیان‌گر مكان سوره در قرآن كریم است، نظیر «فاتحه».
۲) نامیدن سوره به نامی كه در سرتاسر قرآن كریم، اختصاصاً در همان سوره آمده و این ویژگی، شاخص ممتازی برای تمییز و تشخیص آن سوره است، مانند « انفال » و « قریش » .
۳ ) نامیدن سوره به نامی كه بیانگر بخشی از محتوای سوره واز قبیل نامیدن كل به جزء است، مانند « توبه» و « مریم » .
۴) نامیدن سوره به كلمه‌ای كه نماد پدیده یا رخدادی اعجازآمیز یا ملكوتی و صرفاً در همان سوره ذكر شده است، مانند: « مائده» و « كهف».
۵) نامیدنسوره به اسمی كه آیه‌های سوره، پاك در عنان آن عنوان روان‌اند،‌مانند « یوسف » و « نوح » .
۶) نامیدن سوره به ساختاری صرفی، برگرفته از صیغه‌ای از یك فعل كه آن صیغه‌ی فعل، صرفاً در همان سوره آمده و در جای دیگری از قرآن نیامده است، مانند : « إسراء » و « إنفطار».
۷) نامیدن سوره به حرف یا حروف مقطعه‌ی مرموز در آغاز سوره‌ها كه گاه به تنهایی آیه‌ای هستند و گاه جزیی از یك آیه، مانند: « طه‌» و « ص» .
۸) نامیدن سوره به نامی كه عنوان جامع مصداق‌های فراوانی در سوره محسوب می‌گردد،‌مانند: « أنبیاء».
۹) نامیده سوره به نامی نمایان‌گر روح روان در سوره، مانند « مؤمنون» و « فتح » .
۱۰) نامیدن سوره به كلمه‌ی ردیف در آیه‌ی نخست، مانند: «كوثر» و « فلق» .
۱۱) نامیدن سوره به كلمه‌ی ردیف در آیه‌ی دوم،‌مانند : « روم » و « علق ».
۱۲) نامیدن سوره به كلمه‌ی ردیف در آیه‌ی پایانی مانند: « ماعون » و « مَسَد» .
۱۳) نامیدن سوره به كلمه‌ی ردیف در ۲ یا در چندآیه، مانند : « قدر» و « ناس» .
۱۴) نامیدن سوره به كلید واژه‌ای از آیه‌ی نخست، مانند : « نساء » و « هُمَزه».
۱۵) نامیدن سوره به كلید واژه‌ای از آیه‌های دیگر سوره ، مانند: « أنعام» و « حُجُرات » .
۱۶) نامیدن سوره به فعلْ واژه‌ای از آیه‌ی نخست، مانند: « فُصِّلَت » و « عَبَس ».
۱۷) نامیدن سوره به نامی كه به تنهایی آیه‌ی نخست سوره محسوب می‌گردد، مانند « رحمان » و « قارعه » .
۱۸) نامیدن سوره به « مقسم به » در آیه‌ی نخست، پس از حذف حرف سوگند، مانند: « طور » و «تین».
۱۹) ‌نامیدن سوره به نامی كه در آن سوره با مصداق و تأویل خاصّ ، از نظایرش در سوره‌های دیگر ممتاز گشته است، مانند: « صافات » و « دُخان».
۲۰) نامیدن سوره به كلید واژه‌ای جغرافیایی مربوط به روایتی تاریخی كه به طور اختصاصی در همان سوره روایت شده است، مانند: « سَبَأ » و « أحقاف» .
● وجه تسمیه‌ی سوره‌ها و جایگاه هر یك در طبقات
پس از بیان طبقات بیست‌گانه، اینك وجه تسمیه و جایگاه نام هر یك از سوره‌ها را در این طبقات به تفصیل یادآور می‌شویم.
۱) الفاتحه :
این نام بیان‌گر نقش و جایگاهی است كه این سوره در قلمرو عددی مصحف به عنوان حسن مطلع قرآن، به خود اختصاص داده است۱ . در قرآن كریم،‌از ماده‌ی « فتح » ساختار اسم فاعل وجود ندارد . نام اصلی این سوره « فاتحهٔ الكتاب» است؛ یعنی گشاینده و آغازگر كتاب الاهی.
۲) البقرهٔ :
كلید واژه‌ای از یك قصه‌ی تاریخی است كه در سرتاسر قرآن كریم، فقط یك بار و در همین سوره مطرح گشته است . ۲
۳) آل عمران :
كلید واژه‌ای است كه به سبب غنای حجم و مضمون غنای حجم و مضمون مطالب، نقش عمده و اصلی را در ستون فقرات آن سوره یافته است۳ و در سرتاسر قرآن یك بار، و در همین سوره آمده است .
۴) النساء :
نامی است كه در آغاز ، میانه و پایان سوره، همواره حضور دارد و سوره از مطالبی درباره‌ی آن، تقریباً پرگشته است.۴
۵) المائدهٔ :
واژه‌ای است كه اختصاصاً در همین سوره آمده و مهم‌ترین نماد ماجرایی اعجازآمیز است.۵
۶) الانعام :
نام واژه‌ای است كه سوره به گونه‌ای مفصل و مبسوط به آن پرداخته۶ و ۶ بار در سوره، مكرَّر گشته است. « اَنعام،‌چارپایانی كه برای چریدن به صحرا برده می‌شوند و در آغل تعلیف نمی‌شوند» .
۷) الأعراف :
واژه‌ای است كه اختصاصاً در همین سوره آمده و كلید واژه‌ای نمادین حادثه‌ای است كه در آینده رخ می‌نماید۷. كلمه‌ی « اعراف » فقط دوبار در قرآن و در همین سوره به كار رفته است.
۸) الأنفال :
نام واژه‌ای است كه اختصاصاً در این سوره ذكر شده و حكم ویژه‌ی آن بیان گشته است ۸ . این كلمه كه به معنای « غنیمت‌های جنگی و ثروت‌های عمومی » است، ۲ بار در آیه‌ی نخست سوره آمده است.
۹) التوبهٔ :
نامیدن كل به جزء ، یعنی نامیدن یك سوره به نام واژه‌ای كه در آن ذكر شده و جزئی از محتوای سوره را به خود، ویژه ساخته است. « علت نام‌گذاری این سوره كاربرد مكرر كلمه‌ی « توبه» با اشتقاقات مختلف آن (۱۷بار) و احكام آن و دو مصداق مهم از توبه‌پذیری خداوند در این سوره است. »۹
۱۰) یونس :
نام واژه‌ای است كه پیوند خوردگان به آن (یونس و قوم یونس)، در سنجش با همبران و همالان(پیام‌آوران دیگر و اقوامشان) وضعیتی استثنایی و سرنوشتی متفاوت یافته‌اند و همین عنصر، این نام را در سوره برجسته ساخته است۱۰ . این كلمه، ۴ بار در قرآن ذكر شده كه یك مورد آن در این سوره است و فقط در همین سوره (آیه ۹۸) از عنصر فوق سخن رفته است.
۱۱) هود:
نام واژه‌ای است كه داستانش طولانی‌تر از هر سوره‌ی، دیگر در این سوره مذكور افتاده است . ۱۱ این واژه، ۵ بار در این سوره و ۲ بار نیز در سوره‌ای دیگر آمده است .
۱۲) یوسف :
ناو واژه‌ای است كه یگانه ستون فقرات سوره می‌باشد و سوره صرفاً درباره‌ی او و داستان اوست . داستان یوسف در سوره به تفصیل بیان شده است، این داستان به نحو یك یكپارچه آمده و بیش‌ترین آیات این سوره به همین داستان اختصاص دارد.»۱۲ این نام واژه، ۲۷ بار در قرآن آمده كه ۲۵ مورد آن در این سوره است.
۱۳) الرعد:
نام واژه‌ای است كه در سوره، وصفی شگرف و غیر عادی یافته است.۱۳ یعنی تسبیح الاهی گفتن رعد: « وَیُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمْدِه » [ رعد: ۱۳] .
۱۴) ابراهیم :
واژه‌ای است كه سوره را ، از سوره‌هایی كه با حروف مقطعه‌ی همسان(الر) آغاز گشته‌اند،‌متمایز كرده است.۱۴ و عنوان منتخب(ابراهیم) ـ در سنجش با دیگرانی كه در سوره مذكور افتاده‌اند و در سنجش با سوره‌های دیگری كه از او سخن گفته‌اندـ در همه‌ی مواردی كه در این سوره از وی سخن رفته است ، با این ویژگی ممتاز گشته‌كه در حال مخاطبه با خداوند در قالب دعاست و سخنان خود، از جمله برخی مطالب بی‌نظیر و تازه ـ كه در دگر سوره‌ها نیامده‌اند ـ را به همین شیوه بیان می‌دارد،‌ یعنی در هیأت سخن گفتن و نیایش با خداوند و ستایش حضرت ذوالجلال، واژه‌ای « ابراهیم » ۶۹ بار در قرآن آمده كه یك مورد آن در همین سوره است.
۱۵) الحجر:
واژه‌ای است كه فقط یك بار در قرآن و در همین سوره آمده است.۱۵
این كلمه، نام مكان خاصی است كه در آیه‌ی ۸۴ ،‌مردمانی بدان منسوب گشته‌اند: « اصحاب الحجر».
۱۶) النحل :
مانندمورد پیشین. ۱۶
۱۷) الإسراء :
واژه‌ای برگرفته از ساختاری صرفی است كه فقط یك بار در قرآن و در همین سوره ذكر شده است و مقصود از ساختار صرفی، فعل ماضی « أسری » است كه به سیر دادن شبانگاهی پیامبر (ص) از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و از آنجا به آسمان‌ها و « عندالله » اشاره دارد.۱۷
۱۸) الكهف :
مانند شماره‌ی (۲) . این كلمه، در مجموع ۶ بار در قرآن آمده كه همه‌ی موارد در همین سوره و مربوط به یك ماجراست .
۱۹) مریم :
نام واژه‌ای است كه این سوره، بیش و پیش از دیگران ،‌درباره‌ی آن و برخی وابسته‌های آن، به گونه‌ای كم نظیر، كلام را توسعه داده است.۱۸ این واژه در ۳۴ جای قرآن آمده كه ۳ بار آن ، در همین سوره مذكور افتاده است.
۲۰) طه :
نامیدن این سوره به حروف مقطعه‌ای آغازگر سوره‌هاست.۱۹ چون این سوره، با حروف مقطعه‌ی (طه) آغاز شده و فقط یك بار در همین سوره آمده است .
۲۱ ) الأنبیاء :
كلمه‌ای است كه از عین آن در سوره، اثر ونشانی نیست؛ لیكن مصداق‌های فراوانی از آن (نام‌های پیامبران) در سوره ذكر شده، به نحوی كه از جهت تعداد مصادیق، در سرتاسر قرآن كریم رتبه‌ی دوم را حائز گشته است و سوره‌ی انعام كه رتبه‌ی اول را دارست، به سبب مبحث گسترده‌ای كه درباره‌ی انعام در آن آمده، چنین نام گرفته و نام « انبیاء» را برای سوره ی بیست و یكم باقی گذارده است. ۲۰
۲۲) الحج:
كلید واژه‌ای است كه نماد برجسته‌ی موضوع با اهمیتی است كه از زبان پیامبری بزرگ مطرح و مردم به آن موضوع دعوت و حرمات و شعایر آن تكریم شده است.۲۱
۲۳) المؤمنون :
واژه‌ای است كه نماد روح جاری در سوره،‌یعنی روح ایمان، می‌باشد. « این سوره با اشاره به « مؤمنون» آغاز می‌شود و اوصاف عالیه‌ی مؤمنان راستین را [ در همان طلیعه‌ی سوره] بیان می‌كند.»۲۲
۲۴) النور:
كلید واژه‌ای یكی از محوری‌ترین آیه‌های سوره، بل كلَّ قرآن است . « كلمه‌ی نور ۷ بار در این سوره به كار رفته كه یكی از زیباترین و معروف‌ترین آیات قرآنی به نام آیه‌ی نور (آیه‌ی ۴۵۹ را در بر دارد… و كلمه‌ی نور ۵ بار در این آیه آمده است . » ۲۳۲۵) الفرقان :
یگانه كلید واژه‌ی آیه‌ی نخستین سوره است. « كلمه‌ی فرقان (جداگر حق و باطل ) از نام‌های معروف قرآن است و در آیه‌ی نخست این سوره به جای قرآن و به معنای آن به كار رفته و به همین سبب نامی برای سوره گردیده است.»۲۴
۲۶) الشعراء :
ساختاری صرفی است كه اختصاصاً در این سوره دیده می‌شود و ذیل آن به بیان حال « شعراء» پرداخته شده و به شاعران حق‌گو و شاعران باطل‌گو اشاره شده است.۲۵
۲۷) النمل :
نام واژه‌ای (مورچه) است كه اختصاصاً در این سوره به چشم می‌خورد . و از این روی، شاخص فارق ممتازی برای سوره است. « داستان مورچگان در این سوره در ضمن داستان حضرت سلیمان آمده است.»
گره به باد مزن گرچه بر مراد وزد كه این سخن به مثل مور با سلیمان گفت ۲۶
۲۸) القصص :
واژه‌ای نمادین است و اشاره دارد به فصلی مشبع از داستانی یگانه كه به تفصیل در سوره ذكر شده است و جنبه‌های دیگر همان داستان در سایر سوره‌ها رخ نموده‌اند. مقصود « داستان حضرت موسی (ع) است كه به تفصیل بیان شده است(از آیه‌ی ۳ـ۴۶ [۵۰] ) و در آیه‌ی ۲۵ نیز این داستان، قصص نامیده شده است.»۲۷
۲۹) العنكبوت :
مانند مورد (۲۷) ۲۸. كلمه‌ی عنكبوت در قرآن دو بار به كار رفته كه آن هم در همین سوره (آیه ۴۱) و در قالب یك تمثیل است.
۳۰) الرُّوم :
مانند مورد (۲۷) « وجه تسمیه‌ی این سوره به « روم » اشاره و پیشگویی شكست ایرانیان از روم است. كلمه‌ی « روم» در آغاز این سوره (بعد از حروف مقطعه) رفته است .» ۲۹
۳۱) لقمان:
مانند مورد (۲۷) از وجوه مشخصه‌ی این چهره‌ی ممتاز، اندرزهای خردمندانه‌ی اوست. این نام واژه، دو بار در قرآن كریم و تنها در همین سوره مذكور افتاده و « حكمت‌ها، مواعظ و نصایح لقمان نسبت به فرزندش در ضمن ۸ ایه ( از آیه ۱۲ ـ ۱۹) به تفصیل آمده است.»
نصیحتی كنمت بشنو و بهانه مگیر هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر۳۰
۳۲) السجدهٔ :
واژه‌ای است فارق و ممیز این سوره از سوره‌هایی كه با آن وجه مشتركی دارند. وجه اشتراك در این مورد خاص، شروع برخی سوره‌ها (بقره، آل‌عمران، عنكبوت، روم،لقمان و سجده ) با یكی از انواع حروف مقطعه‌ی آغازگر سوره‌ها (الم) می‌باشد . بدین سان این نام (السجده) ، كوتاه شده‌ی نامی است كه تقدیر آن چنین است: « سورهٔ الم السجده ».۳۱ واژه‌ی « سجدهٔ » كه مصدر نوع از سجود و به معنای پیشانی بر زمین نهادن است در قرآن كریم نیامده است، ولی مشتقات آن به كرات در قرآن آمده‌اند كه بر ۹۲ مورد بالغ می‌گردد و در این سوره تنها یكی از مشتقات آن (سجداً جمع ساجد = اسم فاعل ) ذكر شده است.
۳۳) الأحزاب :
كلید واژه‌ای است كه در این سوره، مذكور افتاده است و اشاره دارد به گروه‌هایی از مشركان كه رخدادی (جنگی ) را به همین نام در اسلام ، رقم زدند و سبب ساز گشتند.۳۲ واژه‌ی «احزاب» (ساختار جمع مكسر) ۱۱ بار در قرآن كریم آمده كه از آن میان، ۳ بار در همین سوره است.
۳۴) سبأ:
كلید واژه‌ای جغرافیایی است برگرفته از رخدادی تاریخی كه اختصاصاً در این سوره آمده است. لسان الغیب این سرزمین مرفه و آبادان را، پیش از سیل عَرِم، به گلشن مانند كرده است . حافظ به آن « سبا» اشاره دارد كه در سوره نمل ضمن داستان سلیمان (ع) و ملكه سبا مذكور افتاده است. (نمل : ۲۲)
صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است كه مژده‌ی طرب از گلشن سبا آورد۳۳ .
یك مورد دیگر ورود واژه‌ی «سبأ» در قرآن در همین سوره (سبأ آیه ۱۵۹ و درباره‌ی « قوم سبأ » و داستانشان است.
۳۵) فاطر :
واژه‌ای است برگرفته از آغازین واژگان آیه‌ی نخستین كه در صدر این سوره آشیانه گرفته و در سوره‌های دیگر، این واژه در چنین جایگاهی منزل نیافته است.۳۴ كلمه‌ی «فاطر» یك بار در این سوره (الحمدلله فاطر السماوات و الأرض) [فاطر: ۱] و ۵ بار در سوره‌های دیگر مذكور افتاده است.
۳۶) یس :
نامیدن سوره به حروف مقطعه‌ای است كه اختصاصاً در بدایت همین سوره، مذكور افتاده است. « حروف مقطعه گاه آیه‌ای به شمار می‌ایند، از جمله در این سوره. و به نظر بعضی از مفسران،‌این كلمه مانند كلمات معمولی معنای خاصی هم دارد. » ۳۵ .
۳۷) الصافات :
واژه‌ای است كه علاوه بر دارا بودن طنین خاص و برجستگی ساختاری، ویژگی ورودی اختصاصی در این سوره به مفهومی خاص (فرشتگان صف در صف ) را، در خود نهفته و افزون بر آن یك بار دیگر در همین صوره و به همین معنا، با ساختار جمع مذكر سالم (الصافون ـ آیه ۱۶۵) آمده است. اما در سوره‌های دیگر دو بار ، آن هم به صورت نكره (صافات) و در توصیف پرندگان ذكر شده است.۳۶
۳۸) ص :
مانند مورد (۳۶) ۳۷ این « حرف مقطعه » جزئی از آیه‌ی نخست سوره كه در طلیعه‌ی آیه و سوره و بر پیشانی آن (سوره) می‌درخشد.
۳۹) الزمر :
واژه‌ای بوده كه اختصاصاً در همین سوره ذكر شده است. « تصریح به این كلمه (زمر : گروه‌ها ) در اشاره به بردن گروه بهشتیان به بهشت و راندن گروه دوزخیان به دوزخ [ در آیه‌ی ۷۱ و ۷۳] است ».۳۸ این واژه در قرآن كریم فقط دوبار و در همین سوره رخ نموده است.
۴۰) غافر:
ساختار صرفی مفردی است ـ كه به معنای كسی كه بر روی گناهان پرده می‌افكند و كلیه‌ی آثار و عواقب سوء دنیوی و اخروی آنها را محو و نابود می‌سازد ـ كه اختصاصاً در این سوره و در بخش (ثلث) نخست آن به چشم می‌خورد .۳۹ این ساختار (اسم فاعل ) در سراسر قرآن كریم فقط یك بار دیگر، آن هم به صورت جمع (الغافرین) در سوره‌ی اعراف مذكور افتاده است.
۴۱ ) فصلت :
فعل واژه‌ای است كه در بخش نخست این سوره آمده و فارق و ممیز سوره است از سوره‌هایی (غافر، شوری ، زخرف، دخان، جاثیهٔ، احقاف = حوامیم = حامیمات) كه با او وجه مشتركی دارند. وجه اشتراكشان آن است كه همه‌ی این سوره‌ها با نوع واحدی از حروف مقطعه‌ی آغازگر سوره‌ها (حم) آغاز شده‌اند . كلمه‌ی « فصلت » دو بار در این سوره و یك بار نیز در سوره‌ی هود آمده است.
۴۲ ) الشوری :
كلید واژه‌ای است كه اختصاصاً در این سوره مذكور افتاده است. « و به مسلمانان گفته است كه كارشان را به مشورت برگزار كنند.»۴۰ در قرآن كریم، واژه‌ی « شوری » صرفاً یك‌بار، در همین سوره ذكر شده است.
۴۳ ) الزخرف :
ساختار صرفی ـ نحوی ویژه‌ی بی‌نظیری (نكره منصوب = زخرفاً) در سنجش با همسانان كم‌شمار خود در قرآن كریم ( زخرفها ـ یك‌بار) و (زخرف ـ دوبار) است . همین ساختار و ندرت ورود، واژه‌ی زخرف را در قرآن و در سوره ممتاز و برجسته ساخته و حفظ و تشخیص آن را آسان كرده و در جایگاه نام سوره نشانده است.۴۱
۴۴) الدخان :
واژه‌ای است بسیار كمیاب كه در سرتاسر قرآن كریم فقط دو بار رخ نموده و یك بار آن در همین سوره با مصداق خاص و بی‌نظیری (دودی كه آسمان به صبح قیامت برآورد) جلوه‌گر شده است.۴۲ « فَارْتَقِبْ یَومَ تَأتِی السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبینِ » [دخان(۴۴) ۱۰ ] ؛ « پس در انتظار روزی باش كه آسمان دودی نمایان برمی‌اورد.» واژه‌ی « دخان» در سوره‌ی فصلت (آیه‌ی ۱۱) نیز آمده كه ناظر به آغاز آفرینش آسمانهاست.
۴۵) الجاثیهٔ :
تك‌واژه‌ای است كه فقط یك بار اختصاصاً در این سوره مذكور افتاده و در جای دیگری از قران دیده نمی وشد.۴۳ ساختار این كلمه، اسم فاعل (الفاعلهٔ ) و به معنای « به زانو درآمده » می‌باشد كه در آیه‌ی ۲۸ سوره، مذكور افتاده است و به زانو درآمدن هر امتی در قیامت برای گرفتن نامه‌ی اعمالش و جزای متناسب با‌ان را به تصویر نموده است : « وَتَری كُلَّ اُمَّهٍٔ كًلُّ تُدعَی اِلی كِتَابِهَا … »
۴۶ ) الأحقاف :
واژه‌ای جغرافیایی كه برای یك بار فقط در این سوره آمده و نام خانه و سرزمین مردمانی (قوم عاد) بوده است كه چندی بر گذرگاه شتابناك تاریخ، چهره نمودند و چون دورانشان سپری گشت در پس غبار سالیان و قرون، رخ نهفتند.۴۴ « وَاذْكُرْ أخَا عَادٍ إذْ أنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأحْقَافِ …» (آیه‌ی ۲۱) ؛ « و برادر عادیان [= هود] را به یادآور، آنگاه كه قوم خویش را در ریگستان بیم داد.»
۴۷ ) محمد :
نام واژه‌ای است كه در نزدیك‌ترین نقطه به پیشانی سوره یعنی محل درخشش نام و عنوان سوره قرار گرفته است؛ به عبارت دیگر ، این نام در بخش (ثلث۹ نخست سوره (آیه‌ی ۲) ، قرار گرفته است اما در سوره‌های دیگر در جایی دور از طلیعه‌ی سوره، جلوه‌گری می‌كند؛ یعنی در بخش ۰ثلث۹ پایانی ال عمران ( آیه‌ی ۱۴۴)؛ در بخش (ثلث) میانی احزاب (آیه‌ی ۴۰) و در بخش (ثلث) پایانی فتح (آیه‌ی ۲۹۹ .
بنابراین در میان این چهار سوره، سزاوارتر به این نام خجسته ، همین سوره‌ای است كه اكنون « محمد » می‌خوانندش .۴۵ از جنبه‌ی مفهوم شناسی هم، سوره به طور یكپارچه درباره محمد (ص) و پیروانش است و مطالب و موضوعات متنوع و مهمی درابره‌ی آنان و بعض، جزئیات تاریخ اسلام در دوران پیامبری (ص) را، در بر دارد.
۴۸ ) الفتح :
كلید واژه‌ای از آیه‌ی نخست این سوره است كه در نوع خود، فشرده‌ای گویا و آیینه‌ای تمام‌نما از جهت‌گیری سوره و مضامین و مندرجات آن است . « آیات سوره از فتح مبین یعنی سلح حدیبیه و به دنبال آن فتح مكه و پیروزی نهایی اسلام بر شرك و مشركان در جزیرهٔ العرب سخن می‌گوید.۴۶ واژه‌ی « فتح » در قرآن كریم ۱۲ بار به صورت مرفوع، منصوب، مجرور و معرفه و نكره آمده كه از آن میان سه بار در همین سوره و در هیذت نكره‌ی منصوب ، چهره نموده است.
۴۹ ) الحجرات :
تك واژه ای است كه اختصاصاً در این سوره مذكور افتاده و نشانه‌ی خوبی برای شناسایی و تشخیص سوره می‌باشد . افزون بر این، چون این نام یادآور ماجرا و سفارشی اخلاقی، در حق پیامبر(ص) است؛ از آن‌جا كه محور سوره، معرفی و نهی از خلقیات بد و توصیه به خلقیات نیك می‌باشد، عنوان « الحجرات » ـ به مثابه‌ی تجسم نمادین و قرینه‌ی یاد‌آور خلق و خویها ـ گزینشی بسیار مناسب و مضمون نما برای این سوره می‌باشد: « إِنَّ الَّذِینَ یُنَادوُنَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُراتِ اَكْثَرُهُمْ لَایَعْقِلَونَ»(آیه‌ی ۴)؛ « كسانی كه تو را از پشت اتاق‌ها[ مسكونی تو] به فریاد می‌خوانند، بیشترشان نمی‌فهمند. » در این سوره از جمله درباره‌ی حجره‌های متعلق به همسران رسول‌الله (ص) و لزوم حفظ حرمت و حریم آن و ادب آموختن به یاران پیامبر (ص) در مورد چگونگی مراجعه‌شان به خانه‌ی حضرت سخن به میان آمده است.۴۷
۵۰) ق :
حرف واژه‌ای «‌ق » از حروف مقطعه‌ی فواتح سوره‌هاست . حروف مقطعه‌ی فواتح سور گاه دور،یا چند حرفند و گاهی یك حرف بیش‌تر نیستند. تك‌حرف قاف به عنوان یكی از حروف مقطعه‌ی آغازگر سوره‌ها ـ با چنین ویژگی و جایگاهی ـ تنها یك بار و در آغاز همین سوره دیده می‌شود.۴۸
۵۱ ) الذاریات :
وصف واژه‌ای است كه اختصاصاً در آغاز این سوره به چشم می خورد:۴۹ « وَالذّاریات ذَرعواً» (آیه‌ی ۱) ؛ « سوگند به [بادهای ] برانگیزنده‌ی پراكنده‌گر ذره‌فشان » . واژه‌ی « الذاریات» تنها یك بار در قرآن كریم ـ در طلیعه‌ی همین سوره ـ مذكور افتاده است.۵۲ ) الطور :
آغازین ایه و آغازین واژه‌ی این سوره ، پس از حذف حرف سوگند، می‌باشد . بر روی هم این كلمه ده بار در قران كریم آمده كه یك بار آن در مطلع همین سوره است.
۵۳ ) النجم :
آغازین واژه از نخستین آیه‌ی این سوره، پس از حذف حرف سوگند، می‌باشد . كلمه‌ی « نجم » چهار بار در قرآن كریم آمده كه از آن میان یك بار در این سوره بوده است. ساختار جمع آن (نجوم ) نیز نه بار در قرآن مجید ذكر شده است.
۵۴) القمر :
أنجامین واژه‌ی ایه‌ی نخست ( كلمه‌ی ردیف) می‌باشد: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُٔ وَانْشقَّ الْقَمَر» ؛ « نزدیك شد قیامت و از هم شكافت ماه». واژه‌ی « قمر » ۲۶ بار در قرآن كریم آمده كه یك بار آن در همین سوره است.
۵۵ ) الرحمان :
آیه‌ی نخست این سوره می‌باشد كه كلید واژه‌ای است مضمون نمای سوره؛ زیرا محور سوره، خداوند مهربان و بیان نعمت‌های اوست. كلمه‌ی « الرحمان» با محاسبه‌ی « بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» در سرتاسر قرآن كریم ۱۶۹ بار ذكر شده كه از آن میان دو بار در همین سوره آمده است.
۵۶ ) ‌الواقعهٔ :
أنجامین واژه ( واژه‌ی ردیف) ، در آیه‌ی نخست این سوره است كه از نظر مضمونی به عنوان كلید واژه‌ای نمادین و جامع، پوشش دهنده‌ی بیش ترین آیه‌های این سوره است كه همه در پیوند با رستاخیز و قیامت واقعه (رخ‌دهنده و وقوع یابنده ) می‌باشند: « إذا وَقَعَت الْواقعَهٔ» ؛ « آن واقعه [ بزرگ قیامت ] چون وقوع یابد» … این واژه، دوبار در قرآن كریم ذكر شده كه یك بار آن در همین سوره است.
۵۷ ) الحدید:
نام واژه‌ای است كه در یكی از چند آیه‌ی اصلی و محوری سوره در بخش (ثلث) پایانی آن قرار گرفته است. و از جهت محل وقوع و كاربری‌های ویژه‌ی مصداقی كه برای حدید در آیه ذكر شده است، این واژه « حدید» در میان همسانان خود كه در قرآن آمده‌اند، در این سوره مزیتی ویژه و خصوصیاتی منحصر به فرد یافته است: « وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ » (آیه‌ی ۲۵) ؛ « و آهن را پدید آوردیم در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است.» این واژه ، شش بار در قرآن كریم آمده كه از میان ، یك بار در همین سوره است.
۵۸ ) المجادلهٔ :
ساختاری صرفی (اسم فاعل) مأخوذ از كلمه‌ای در نخستین آیه‌ی این سوره؛ این عنوان، نماد مشكل ظهار و حكم الاهی درباره‌ی آن است. كلمه‌ی مورد نظر در آیه‌ی نخست، فعل مضارع « تجادل» می‌‌باشدكه عنوان سوره « المُجادِلَهٔ : زنِ مناقشه‌گر » از آن گرفته شده است.
۵۹ ) الحشر :
واژه‌ای است از آیه‌ی دوم، با مفهومی ویژه كه صرفاً در این سوره جلوه‌گر است و اشاره دارد به رخدادی در تاریخ اسلام . در این سوره«حشر یعنی هنگامه‌ی [ جمع و گردآوری و ] رهسپاری و آوارگی انبوه یهودیان پیمان‌شكن و اسلام ستیز بنی نضیر». این واژه یك بار دیگر در سوره‌ی « ق» آمده است كه ناظر به جمع و گردآوری مردمان در قیامت است.۵۰
۶۰ ) الممتحنه :
ساختاری صرفی، مأخوذ از واژگان آیه‌ای در بخش (ثلث) پایانی سوره است. این عنوان، نماد حكمی اجتماعی ـ اعتقادی بوده و سبب نزولی ویژه داشته است.۵۱ نام سوره از مصدر امتحان، مأخوذ از صیغه‌‌ی امر « فَامْتَحِنُوهُنَّ» [آیه‌ی ۱۰] در این سوره گرفته شده و اسم مفعول است به معنای « زن امتحان پس داده و آزمایش شده » .
۶۱ ) الصف :
واژه‌ای در بخش (ثلث۹ نخست این سوره است كه به معنای صف‌كارزار است و از نظر مفهوم در میان موارد همسان خود در قرآن كریم كه غیر از این سوره بر شش مورد بالغ می گردد، نظیر ندارد . محتمل است كه این مفهوم بی‌همتا در كنار ارزش و اهمیت بی‌بدیل پیكار سازمان یافته در راه خداوند، این واژه‌ی نمادین را در جایگاه رفیع نام سوره، نشانده باشد: « إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذِنَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاُ كَأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ » (آیه‌ی ۴) ؛ « در حقیت، خدا دوست دارد كسانی را كه در راه او صف در صف ، چنانكه گویی بنایی ریخته شده از سرب‌اند، جهاد می‌كنند.»
۶۲) الجمعهٔ :
نام واژه‌ای از بخش (ثلث) پایانی این سوره است كه تنها یك بار اختصاصاً در همین سوره به چشم می‌خورد و این ویژگی‌‌، شناسه‌ی ممتازی است برای بازشناخت سوره و اشتباه نگرفتن با سوره های دیگر.از نظر مفهومی نیز در سرتاسر قرآن كریم این سوره یگانه سوره‌ای است كه در آن حكم نماز جمعه و آداب اعمال پس از آن (آیات ۹ ـ۱۱) بیان شده است.
۶۳ ) المنافقون:
كلید واژه‌ی موضوع اصلی و محوری سوره است. آن چنان كه « اكثر آیات آن درباره‌ی منافقان نازل شده و از صفات،‌احوال و اعمال آنان سخن رفته» و « ضمن حجم اندك سوره (۱۱ آیه) چهار بار نامشان (منافقون ـ منافقین ) مكرر گشته است.
۶۴ ) التغبن :
كلمه‌ای است كه در سرتاسر قرآن كریم، فقط یك بار و در همین سوره آمده و به همین جهت شناسه‌ی ممتازی برای شناسایی سوره است. این واژه در بخش میانی سوره به چشم می‌خورد: «یَوْمَ یَجْمَعُكُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ یَوْمُ التَّغَابُنِ …» (آیه‌ای ۹) ؛ « روز كه شما را ، به گاه گردآوری فراهم آورد، آن [روز] ، روز « حسرت خوردن و دریغ و دردگفتن » است.
۶۵ ) الطلاق:
ساختاری صرفی مأخوذ از واژگانی در نخستین آیه‌ی آن است (طَلَّقْتُم وَطَلِّقُوا)؛ ساختاری كه كلید واژه‌ای موضوع اصلی و محوری مطرح در سوره (طلاق و جدایی همسران ) قلمداد می‌شود. واژه‌ی « طلاق» در قرآن كریم دوبار و در سوره بقره آمده است.
۶۶) التحریم :
مصدر فعلی در آیه‌ی نخست این سوره بود كه كلید واژه (كلمه‌ی راهنمای) موضوع و داستان یگانه‌ای می‌باشد كه سوره برای آن فرود آمده است و شواهد و تمثیلات مطرح در سوره نیز به شكل اشكاری در پیوند با موضوع پرسیده می‌شود كه چرا برای خشنودی همسرانشان حلال الاهی را برخود تحریم كرده است. » ۵۲ كلمه‌ی « تحریم» در قرآن كریم به چشم نمی‌خورد.
۶۷ ) الملك :
کلید واژه‌ای از آیه‌ی نخست آن بوده كه ناظر به مضامین اصلی سوره است كه درباره‌ی قدرت، تسلط و فرمانروایی و بزرگی و شكوه‌مندی (ملك) خداوند است: « تَبَارَكَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلَی كُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ » (آیه‌ی ۱) ؛ « بزرگوار [و خجسته] است آن كه فرمانروایی به دست اوست و بر هر كاری تواناست».
۶۸ ) القلم :
نام واژه‌ای از آیه‌ی نخستین این سوره است كه خداوند، چنان ارجمندش داشته كه به آن سوگند یاد كرده است : « ن وَالْقَلَمِ وَمَایَسْطُروُن » ؛« نون،‌سوگند به نام و آنچه می‌نویسند.» این كلمه در قرآن كریم دو بار به صورت مفرد و دو بار نیز به صورت جمع (= اقلام ) ذكر شده است.
۶۹ ) الحافهٔ :
كلید واژه‌ای است كه اختصاصاً در این سوره آمده و در برگیرنده و پوشش دهنده‌ی مضامین و مفاهیم مطرح در سوره است : «الْحَاقَّهُٔ مَاالْحَاقَّهُٔ وَ مَا أَدْرَاكَ مَاالْحَاقَّهُٔ » (آیه‌ی ۱-۳) این واژه سه بار در قرآن كریم آمده كه جملگی در همین سوره است و به معنای حقیقت تردید ناپذیر رخ دهنده (قیامت) می‌باشد.۷۰ ) المعارج :
واژه‌ای است در قرآن كریم كه لفظاً ،‌ بس كمیاب ـ در سرتاسر قرآن دوبار مذكور افتاده است ـ و در این سوره مصداقاً و تأویلاً بی‌نظیرو منحصر به فرد ـ در این هیأت و ساختار صرفی ـ می‌باشد و از نخستین آیه‌های سوره است . توصیف خداوند به « ذی المعارج » ( صاحب درجات و مرتب ) در آیه‌ی سوم این سوره، به مقام عظمت و كبریای خداوند متعال اشاره دارد.
۷۱ ) نوح :
نام واژه‌ای كلیدی است كه چند بار در سوره ذكر شده و خود، محور و كلید واژه‌ی داستانی می‌باشد كه سوره از صدر تا ذیل به آن اختصاص یافته است . واژه‌ی « نوح » ۴۳ بار در قرآن كریم آمده كه از آن میان سه بار در همین سوره بوده است.
۷۲ ) الجن :
نام واژه‌ی كلیدی برای طرح موضوع اصلی، در سوره بوده و سه بار در سوره تكرار شده است. جن به معنای « موجود نامرئی پنهان زیست/پری» می‌باشد و با همین ساختار ۲۲ بار در قرآن كریم وارد شده است.
۷۳ ) المزمل :
وصف واژه‌ای از آیه‌ی نخست است كه در قرآن كریم، چه به لحاظ ماده (زمل) و چه ساختارهای صرفی آن،‌منحصر به فرد و یگانه می‌باشد و همین نكته شنسه‌ی ممتاز و مطمئنی برای باز شناخت سوره و تمییز و تشخیص آن است :« یَا اَیُّهَا المُزَّمَّل» ؛ « ای جامه به خویشتن فرو پیچیده!» خطاب متوجه پیامبر (ص) است كه « از تكان روحی آغاز وحی، احساس سرما می‌كند و به همسرش گفت : مرا بپوشان! مرا بپوشان!۵۳ اما خداوند ،‌پیامبرش هشیار، سبكبار وسبكبال خوش می‌داشته است نه پوشیده و پنهان در لباس یا پوششی سنگین.
۷۴) امدثر :
مانند مورد پیشین : «یَا اَیُّهَا المدّثَّر » ؛ « ای كشیده ردای شب بر سر !» مدثر كسی است كه پوششی سنگین را بر سر و رویش كشیده و مراد از آن پیامبر (ص) است . این كلمه از ماده « دثر» گرفته شده و همین یك بار در قرآن كریم آمده است .
۷۵) القیامهٔ :
كلید واژه‌ی نمادین از آیه‌ی نخست آن لاُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامُهٔ» است كه بخش اعظم سوره را از نظر مضمون در بر می‌گیرد و پوشش می‌دهد . فضای حاكم بر سوره، قیامتو مباحثی در پیوند با آن است . واژه‌ی قیامت،‌۷۰ بار در قرآن كریم آمده كه دو بار آن در همین سوره است .
۷۶ ) الانسان :
نام واژه‌ای است از آیه‌ی اول و دوم كه سوره با ظرافت و تا پایان، در شرح اصنافش سخن را پی گرفته و از انسان طراز قرآن و فرجام خوش او سخن گفته است. واژه‌ی « انسان » در قرآن كریم ۶۵ بار ذكر شده كه از میان دو بار در طلیعه‌ی همین سوره آمده است .
۷۷ ) المرسلات :
نخستین واژه‌ی سوره ـ پس از حذف حرف سوگند ـ می‌باشد كه ساختار صرفی منحصر به فردی در قرآن كریم است : «وَالْمُرسَلاتِ عُرفاَ »؛« سوگند به فرستادگان پی در پی » با توجه به سیاق،‌احتمال فرشتگان درباره‌ی مصداق‌المرسلات، راجح است.
۷۸ ) النبأ :
كلید واژه‌ی است كه از آیه‌ی دوم « عَنِ النَّبَأ العَظیم» ؛كه به معنای « اتفاق، جریان و خبر عظیم رستاخیز» است ، یك بار در این سوره ذكر شده و چتر خود را بر بیش‌ترین مضامین مطرح در سوره، گسترده است.
۷۹ ) النازعات:
نخستین واژه‌ی سوره ـ پس از حذف حرف سوگندـ می‌باشد كه ساختار صرفی منحصر به فردی به لحاظ فرم و محتوا است ودر نتیجه شناسه‌ی ممتاز و مطمئنی برای بازشناسی و تمییز و تشخیص این سوره، محسوب می‌شود. از نظر محتوا و مضمون، موافق یكی از تفاسیری كه از آن شده، به معنای فرشتگانی است كه جان گروهی از آدم‌ها را به سختی از كالبدشان بر می‌كنند: « وَالنَّازِعَاتِ غَرْقاً » این واژه‌ فقط یك بار در همین سوره آمده است.
۸۰ ) عبس :
فعل واژه‌ای است كه سوره با آن آغاز گشته است و از نظر مضمون، جزو سبب نزول سوره محسوب می‌گردد؛ در قرن كریم فقط دوبار آمده كه یك بار از آن در همین سوره است: « عَبَسَ وَ تَوَلَّی » ؛ «چهره در هم كشید و روی گردانید .»
۸۱ ) التكویر:
مصدر فعلی در آیه‌ی نخست آن « اِذَا الشَّمْسُ كُوِّرًتْ » ؛ «آنگاه كه خورشید به هم درپیچید و رنگ بازد و تیره شود.» كه مفهوماً ، عضوی از پیكره‌ای محسوب می‌شود كه سوره، دست‌كم ، در نیمی از آیه‌هایش ، آشكارا به آن پرداخته است (هنگامه‌ی رستاخیز) . بنابراین، این عنوان از قبیل نامیدن كل به جزء نیز می‌باشد.« تكویر» مصدر باب تفعیل از ماده‌ی « ك.و.ر» كه از صیغه‌ی چهارم فعل ماضی خود در همین سوره گرفته شده، در قرآن كریم نیامده است.
۸۲) الانفطار:
مانند مورد پیشین : « اِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَت » (آیه‌ی ۱) ؛ « آنگاه كه آسمان از هم بشكافد .» این عنوان نیز مفهوماً، عضوی از پیكره‌ای محسوب می‌شود كه این سوره ـ تقریباً ـ تماماً به آن پرداخته است (هنگامه‌ی رستاخیز) . « انفطار» مصدر باب « انفعال » از ماده‌ی « ف.ط.ر» كه از صیغه چهارم فعل ماضی خود در همین سوره مأخوذ و در قرآن كریم نیامده است.
۸۳ ) المطففین:
وصف واژه‌ای است كه مورد منحصر به فرد ماده‌ی خود (طفف) در قرآن بوده و در نخستین آیه‌ی سوره جای گرفته است و دیگر آیه‌ها در پیوندی متین با آن،در دو جهت مفهومی موافق و مخالف ـ با بهره‌گیری از دو فن تشابه (همانند آوری) و تضاد (ناهماند آوری ) ـ تا پایان سوره روان‌اند. هم چنین این واژه،‌در موضع كلمه‌ی ردیف بر نشسته است. « المطففین» به معنای « كم‌گذران در ترازو و كم‌پیمایان در پیمانه و زیادت‌ستانان از مردم » است : « وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفین»
۸۴ ) الإنشقاق :
مانند مورد (۸۱) آیات این سوره، آشكارا به قیامت و بعض جزئیات آن پرداخته است. « انشقاق » مصدر باب « انفعال » از ماده «ش.ق.ق.» از صیغه‌ی چهارم فعل ماضی خود در آیه‌ی نخست این سوره «اِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ »؛ « آنگاه كه آسمان از هم بشكافد.» گرفته شده است و به معنای چاك خوردن و پاره پاره گشتن آسمان در آستانه رستاخیز است .
۸۵ ) البروج :
واژه‌ای از آغازین آیه‌ی سوره است :«وَالسَّمَاءِ دَاتِ البُروج»؛ «سوگند به آسمان آكنده از برج» «بروج» ، جمه « بُرج » ، سه بار در قرآن كریم آمده كه یك بار آن در صدر همین سوره است و به معنای «ستارگان» است .
۸۶ ) الطارق :
وصف واژه‌ای است از آیه‌ی اول و دوم كه اختصاصاً در همان سوره مذكور افتاده و شناسه‌ی ممتاز و مطمئنی برای بازشناخت این سوره، از دیگر سوره‌هاست: « وَالسَّمَاءِ وَالطَّاِقِ وَمَاأَدْرَاكَ مَاالطَّارِقُ الثَّاقِبُ » (آیه‌ی ۱ـ۳) و به معنای « اختر شبگرد فروزان » است .
۸۷ ) الأعلی :
وصف واژه‌ای از آیه‌ی نخست اوست كه در موضوع كلمه‌ی ردیف برنشسته و مضامین سوره ـ صریحاً یا تلویحاً ـ به همین كلید واژه معطوف‌اند: « سَبِّحْ اسْمَ رَبِّكَ الأعلَی » ؛ « نام پروردگار والای خود را به پاكی بستای.» این كلمه كه اسم تفضیل است، نه بار در رابطه با مصداق‌های متفاوتی در قرآن كریم ذكر شده كه یك بار از آن میان در همین سوره است .
۸۸ ) الغاشیهٔ :
كلید واژه‌ای برگرفته از موضوع محوری مطرح در سوره (قیامت و احوال دو گروه بهشتی و دوزخی ) است كه این واژه‌ی منتخب به خوبی بر این موضوع دلالت دارد و در جایگاه نخستین كلمه‌ی ردیف بر نشسته است : « هَلْ أتَاكَ حدیثُ الغاشیهٔ » ؛ « آیا خبر آن هنگامه‌ی فراگیر به تو رسیده است؟» این واژه دو بار در قرآن كریم آمده كه یك بار از آن بمیان در همین سروه بوده است.
۸۹ ) الفجر :
نام واژه‌ای از آیه‌ی نخست این سوره است . این نام، پس از حذف حرف سوگند، خود ـ یكتا و یگانه ـ یكمین آیه‌ی سوره را تشكیل می‌دهد و در رواق منظر چشمان آشیانه می‌گیرد. افزون بر این همه، در موضع اولین واژه‌ی ردیف در صدر سوره برنشسته است و چنان مهم بوده كه سلسله‌ای از سوگندها بدان آغاز و بر آن عطف شده‌اند « وَالْفَجْرِ وَلَیَالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَالَّیْلِ إِذَا یَسْرِ » (آیه‌ی ۱-۴) . این واژه، شش بار در قرآن كریم آمده كه از آن شمار یك نوبت در همین سوره پدیدار گشته است.
منبع: ایسکا
نویسنده: دكتر عبدالمهدی جلالی
منبع : سایت قرآنی سحر سحر


همچنین مشاهده کنید