جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


داستان های تاثیرگذار


داستان های تاثیرگذار
در تحلیل و بررسی ادبیات داستانی، همواره مساله تاثیرپذیری خواننده از داستان و تاثیرگذاری متقابل خواننده در نقش منتقد، بر داستان، مطرح بوده است؛ بی آنكه داستان نویس و خواننده داستان، آنچنان به اصول و ساختار داستان های تاثیرگذار اشراف داشته باشند. در حقیقت تحلیل گران حرفه ای و یا غیر حرفه ای، به دقت با این مساله برخورد نكرده اند تا معیار مشخصی برای داستان های تاثیرگذار تعیین و بر اساس آن، این گونه آثار را ارزیابی و شناسایی كنند .
با تمامی این اوصاف، معدود محققینی كه نسبت به این مساله حساس بوده و در این زمینه پژوهش كرده اند، بر این باورند كه داستانی تاثیرگذار است كه خواننده آن بتواند تاثیر رویدادهای مختلف داستانی را بر خود احساس و به صورت اصولی، مضامین مطرح شده را درك كند. در چنین شرایطی، توقع می رود خواننده، به تجربه مشابه با شخصیت اصلی یا شخصیت های دیگر دست یابد و خواننده ای كه تجربه اندوزی كرده است، می تواند بر دیگران تاثیرگذار بوده، اصطلاحاً، بر اطرافیان خود تاثیر متقابل بگذارد .
به اعتقاد صاحب نظران، گاه تاثیر متقابل بر دیگری گذاشتن، به معنای حل یك مشكل است. در چنین شرایطی خواننده می تواند با چیرگی بر موانع مختلف، داستان را به سوی تحلیل منطقی و حساب شده سوق دهد.
در این راستا می توان تعاریف دیگری نیز برای داستان های تاثیرگذار مطرح ساخت؛ داستان هر چقدر بتواند خواننده را، چون تماشاگران سینما، در بحبوحه حوادث داستانی قرار دهد، و به نوعی شرایطی را فراهم كند كه خواننده احساس كند در شكل گیری حوادث داستانی سهیم است، تاثیرگذارتر خواهد بود. خواننده در چنین شرایطی باید با تمام وجود خود را در فضای داستانی احساس كند و به كسب تجربه و درك رویدادها بپردازد. او باید چون شخصیت اصلی داستان به مصاف حوادث خطرناك داستانی برود و مدام همذات پنداری كند.
در این ارتباط، چینش رویدادها و حوادث داستانی در كنار هم، سهم مهمی در تاثیرپذیری خواننده از اثر ایفا می كند.
نویسنده داستان باید به ترتیب حوادثی كه قرار است كنار هم قرار گیرند، توجه داشته باشد. او نمی تواند به خواست و میل شخصی خود، روایتگر حوادث پشت سر هم باشد. چرا كه میان حوادث داستانی رابطه علّی حاكم است و اگر نویسنده به اصول داستان نویسی پایبند نباشد، خالق یك اثر قوام نیافته خواهد بود؛ در نتیجه، خواننده به محض مواجه شدن با حوادث دور از ذهن و غیرملموس، از بستر داستان و حوادث دور می شود و رابطه حسی او و اثر از میان می رود.
دادن اطلاعات حساب شده و به موقع مساله حایز اهمیتی است، كه نویسندگان كم تجربه و عجول قادر به انجام آن نیستند. همچنین حجم اطلاعات ارایه شده به خواننده، می بایست بر اساس یك ضابطه مشخص تنظیم گردد. ارایه تمام اطلاعات در بدو امر، باعث می گردد تا نویسنده، هر آنچه را در اختیار داشته است از دست بدهد و اصطلاحاً، دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد. خواننده اثر نیز كه دیگر برایش سوالی مطرح نیست و بر همه چیز اشراف دارد، لاجرم از دنبال كردن داستان، سر باز می زند.
در چنین شرایطی است كه حالت تعلیق اثر فروكش می كند و داستان، هر چند كه در ابتدای راه است سیر نزولی خود را طی می كند.
برای ایجاد و خلق یك داستان تاثیربرانگیز، نویسنده باید مخاطبان خود را خوب بشناسد و بداند برای چه گروه افراد، با چه توقعات و باورهایی داستان می نویسد. مخاطبان او از چه میزان اطلاعات اولیه ضروری برخوردارند؟ تحصیلاتشان چه میزان است؟ به چه گروه سنی و نژادی تعلق دارند؟ باورها، اعتقادات و آیین هایی كه این افراد به آن پایبندند، چیست؟
جدا از این، نویسنده باید بداند چه نوع داستانی را خلق می كند. آیا داستان او یك رمان عقاید است یا یك داستان تاریخی یا روان شناختی یا ... است؟ چه نوع شخصیت هایی قرار است در داستان او وارد شوند؟ نویسنده برای شناساندن این شخصیت ها از چه شیوه هایی قرار است سود بجوید؟
لحنی كه نویسنده برای شخصیت ها و حتی راوی داستان بر می گزیند نیز تاثیر بسیار زیادی بر خواننده دارد، به طور مثال، برخی از مخاطبان آثار، از لحن روایی كه بسیار عامیانه و بی پروا صحبت می كند انزجار دارند، و عكس آن هم امكانپذیر است.
خوانندگان آثار داستانی، غالباً دوست دارند با راوی منصف و عادلی مواجه شوند.
خواننده نسبت به داستان هایی كه راوی آن ها قصد تحكم و تحمیل آرا و افكار خاصی را دارد، غالباً واكنش نشان داده، مقاومت می كند. در بسیاری مواقع، نویسنده برای پیشگیری از پیدایش این حالت، عقاید و افكار راوی را پنهان می سازد، و آشكار به طرح مسایل مورد نظر خود نمی پردازد.
گاه دیده شده است راوی به سفسطه رو می آورد و می خواهد بر اساس تمایلات درونی خود به ارایه رویدادها و در پی آن تفسیر آن ها بپردازد.
از سویی دیگر، خواننده دوست دارد كه حضور راوی را به طور كلی احساس نكند و خود را رو در روی حوادث داستانی ببیند. در داستان نویسی مدرن، سعی می شود تا خواننده حضور راوی و نویسنده را پشت سر شخصیت ها و حوادث داستانی، احساس نكند. اصولاً داستان هایی كه نتیجه گیری پایانی را بر عهده خواننده می گذارند، تاثیرگذارتر از آن دسته داستان های بسته ای هستند كه قصد دارند همه چیز را علناً به خواننده املا كنند.
باید به این مساله مهم توجه داشت كه نویسنده باید به زبان و نثر داستانی اشراف داشته باشد. نثر زیبا، دلنشین و آهنگین، می تواند تاثیر عمیقی بر خواننده بگذارد و او را مجذوب كند، در این راستا آشنایی نویسنده با فنون و صناعات ادبی و انرژی نهفته در واژگان، می تواند مفید باشد.
طبق نظر غالب تحلیلگران وادی داستان، آثاری كه حوادث آن ها در مسیری مشخص پیش می رود، می توانند تاثیر بیشتری بر ذهن خواننده بگذارند.
رودررویی با حوادثی كه به ترتیب توالی زمانی پشت سر هم قرار نگرفته اند نمی تواند در خواننده حس لازم را ایجاد كند. چرا كه در چنین آثاری، خواننده تمام هم خود را مصروف شناسایی شخصیت ها و حوادث ساده داستانی می كند كه می توانستند به راحتی در اختیار خواننده قرار گیرند؛ آن چنان كه پیروان رمان مدرن و مدرنیسم، سعی در ایجاد پیچیدگی های تصنعی، ایهام و قرار دادن خواننده در لامكان ها و لازمان ها دارند. در این راستا، تمام انرژی و توان خواننده تنها صرف شناسایی اطلاعات اولیه می شود كه در مطالعه داستان های خطی مستحكم نیازی به این كار نداشته اند.
در داستان های خطی، نویسنده حرفی برای گفتن دارد. در صورتی كه غالب نویسندگانی كه به پیچیدگی طرح می اندیشند و بدون ضابطه خاص، حوادث ساده داستانی را به صورت تصادفی جابه جا می كنند و مجدداً در كنار هم می چینند، حرفی برای گفتن ندارند و بدین ترتیب سعی در پوشاندن عیب های خود دارند.
چنین شیوه ای در غرب، آن هم بر اساس رویدادهای عظیم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی شكل گرفته و نویسنده ناآشنای ما نمی تواند به خلق آثاری اصیل از این دست بپردازد. چرا كه او در بستر حوادث و جریان های اروپا قرار نداشته است و نمی تواند كوركورانه به تقلید از این گونه نحله ها بپردازد.
پیروان داستان های تاثیرگذار، برای ایجاد جذابیت بیشتر، پیشنهاد طرح یك معمای زیركانه و حساب شده را می دهند. این معما نباید به راحتی حل گردد. اصولاً پیش بینی درست حوادث، در مراحل آغازین داستان و دست یازیدن به پایان داستان به ضرر نویسنده و خواننده تمام می شود.
نویسنده بهتر است تا پایان راه با ایجاد معماهای متعدد كوچك و بزرگ خواننده را با خود همراه سازد و مدام او را به پیش بینی وا دارد. هرچند كه این پیش بینی ها درست از آب درنیایند و خواننده به پایان بندی منطقی و اصولی داستان دست نیابد.
رسیدن به پایان بندی منطقی خود به تنهایی باعث می گردد تا اثر به داستان تاثیرگذار نزدیك شود .
برای خواننده داستان، بخش پایانی بسیار مهم است. او بی صبرانه در انتظار پایان راه بوده و حال كه به این مرحله رسیده است، نمی خواهد شاهد پایان غیرمنطقی و دور از ذهن باشد. برخی از نویسندگان، داستان های خود را به خوبی آغاز می كنند، اما در میانه و پایان راه، به سبب نداشتن دلایل كافی و عدم ارایه اطلاعات حساب شده دچار مشكل می شوند. از این رو، غالباً برای تمام كردن ماجرا، به حوادث بزرگی چون مرگ شخصیت اصلی داستان رضایت می دهند و مساله اصلی طرح شده را نیمه تمام رها می سازند. در میان نویسندگان ایرانی، بسیاری در آثارشان شروع خوبی دارند، اما قادر به حلاجی مطلب نیستند. در حقیقت این افراد، مساله را به خوبی طرح می كنند، اما راه رسیدن به پایان داستان را نمی دانند و به صورت اصولی نتیجه گیری نمی كنند.
نویسنده باید سعی كند خواننده را در اثر غوطه ور سازد. كاری كند تا شخصیت ها و حوادث باورپذیر باشند و خواننده به راحتی پذیرای آن ها باشد.
برخی از صاحب نظران، داستان تاثیرگذار را به یك بازی تمام عیار تشبیه می كنند كه خواننده یك سوی این بازی قرار گرفته است .
خواننده این گونه آثار، باید از همان ابتدای كار، قاعده بازی را بداند و به آن عمل كند. آگاهی از این قاعده و قوانین، باعث می شود تا خواننده به نقش اصلی شخصیت های داستانی واقف گردد. سعی در پی بردن به رمز و رازهای داستان نویسی، گاهی این امكان را به خواننده می دهد كه جایگاه نویسنده را در این بازی بسیار جدی، تصاحب كند. در چنین شرایطی، این خواننده است كه بازی را برده و توانسته است به قالب و روند شكل گیری داستان اشراف پیدا كند.
داستان های قوام یافته تاثیرگذار، كاملاً بر پایه اصول منطقی و روابط علت و معلولی استوار هستند. رفتار، اعمال و گفتار شخصیت های داستانی، كاملاً حساب شده و مشخص است. به عبارت ساده تر، هر شخصیت با توجه به رویدادهای گذشته و كارهایی كه انجام داده است، هنگام مواجه شدن با رویداد جدید می تواند یك رفتار مشخصی از خود نشان دهد. مسیری را هم كه باید طی كند مشخص است. چرا كه مسیر رویدادها و حوادث پیش روی او طبق قانون علت و معلولی، كه مشابه آن در جهان هستی و زندگی روزمره انسان ها یافت می شود، تعیین می گردد.
در چنین شرایطی، نویسنده گاه می تواند در بازی زندگی نیز پیروز باشد و با توجه به قوانین خلل ناپذیر زندگی، آینده و سرنوشت انسان هایی را كه خود مسوول سرنوشت خود هستند، پیشگویی كند.
البته دستیابی به چنین موقعیتی، كار ساده ای نیست. نویسنده داستان هم باید به چنین قوانینی آشنا باشد تا بتواند در بازی ای كه به راه انداخته شركت كند و خواننده را لحظه به لحظه با خود همراه سازد و تاثیر عمیقی را كه مدنظر دارد بر او بگذارد. چرا كه نهایت سعی او در پایان بازی، همان تاثیر عمیقی است كه بر خواننده می گذارد. پیروزی خواننده و نویسنده و یا عدم موفقیت آن ها، در هر صورت باعث می گردد تا هر دو به تجربه ناب و ارزشمندی دست یابند. تجربه ای كه در بازی بعدی می تواند برای هر دو مفید باشد.
اگر طرح داستانی ارایه شده، به گونه ای پیچیده باشد كه خواننده دچار مشكل شود، داستان حكم یك معما را پیدا می كند. پیچیدگی و سادگی طرح داستان، عامل اصلی زود رسیدن یا دیر رسیدن خواننده به جواب معماست.
توجه به این مساله ضروری است كه تمام داستان های تاثیرگذار، لازم نیست بر اساس یك معما طراحی شوند. مهم ترین مساله در این ارتباط، دادن به موقع اطلاعات و رعایت قوانین علت و معلولی داستانی است .
در نقطه اوج داستان گاه شخصیت داستانی، طبق قانون علت و معلول، با چندین راه پیش رو مواجه است . تمامی راه ها نیز، طبق قانون یاد شده، منطقی به نظر می رسند. در این مرحله، او باید گزینش كند. در هر حال، بیشتر نویسندگان سعی دارند تا رویدادهای داستانی را به گونه ای در كنار هم قرار دهند كه شخصیت داستان در پایان راه مجبور به پیروی از قوانینی باشد كه خود در گذشته عامل بروز آن بوده است .
اصولا دانستن رمز و رازهای داستان نویسی، بسیاری از علاقه مندان این وادی را به ادامه راه تشویق می كند. چرا كه آن ها به تدریج در می یابند كه نوشتن داستان، همچون حل كردن معادلات ریاضی، از قوانینی خاص و تغییر نیافتنی پیروی می كند و نویسنده همچون طراح یك بازی بزرگ عمل كرده، باید به همه مسایل اشراف داشته باشد.
ناهید بهره مند
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید