پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


تهران انار ندارد


تهران انار ندارد
کف زدن ممتد و طولانی تماشاگران فیلم «تهران انار ندارد» مسعود بخشی در سانس ساعت ۳۰/۸ سالن شماره سه سینما فلسطین روز ۱۷ بهمن ماه بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر، در آینده نزدیک و دور، در خاطرات سینمایی من جای ویژه یی خواهد داشت.
گریبان تماشاگر را می گیرم چون در روزهای پیشتر از امروز هم در سینما سپیده ۲ شاهد بودم و از دیگر فیلمسازان هم شنیدم که تماشاگران می نشسته اند و فیلم هایی را که با صدای کاملاً نامفهوم پخش می شده تماشا می کرده اند و جز تک آدم هایی در هر سانس، بقیه حرفی نمی زده اند یا حتی بلند نمی شده اند بروند. این واکنش ها و عدم واکنش های ناجور و نا بجای آدم ها، از خود جشنواره و فیلم دیدن ها و فیلم ندیدن ها (به خاطر ازدحام بی حساب سینما فلسطین) برایم تفکربرانگیزتر است.
«تهران انار ندارد» مرا اذیت کرد. کمتر فیلمی دیده ام که این چنین فیلمساز به خود حق بدهد هر کار دلش می خواهد بکند، و هر کس را دست بیندازد، بی دغدغه آن که خودش را بشناساند و ندانیم که آدم پشت دوربین و فیلم کیست و از چه منظر و جایگاهی به خود حق می دهد عالم و آدم را به تمسخر بگیرد. اشتباه نکنیم، کافی نیست که بدانیم این آدم مسعود بخشی است. من به آدمی تکیه می کنم که از طریق فیلم می شناسمش.
نامش برای من مهم نیست؛ منظر و جایگاه فیلم یکش اهمیت دارد. حس و منطق سوار بر تصویر و کلامش باید راهگشای دریافت حق و جایگاه او باشد.
چنین بالانشینی و در عین حال چپ و راست زدن های درهم جوش و بی دروپیکری که میان فضاهای جدی و کمدی و هزل و هجو و جسارت و ملاحظه کاری غلت بخورد و همه کس و همه چیز را به بازی بگیرد و شاه و گدا و هر آدمی از هر دوره و قشر و طبقه یی را از واقعیت سرزمینی و تاریخی و قومی و اجتماعی اش جدا کند و ابزار مزه پرانی های یک بار مصرف قرار دهد، را راستش من در کمتر فیلمی دیده ام.
کاش فیلم تبلیغاتی بود، کاش آنارشیستی بود، یا هجو موتور حرکتش بود؛ چون آن نگاه مبلغ و آنارشیستی و هجوآمیز، یعنی همان منظر و جایگاه شناخته یی که تکلیف تماشاگر را روشن می کند یا در بلاتکلیفی اندیشیده یی قرارش می دهد که با فیلم همراه شود یا فیلم را پس بزند، اما این قایم باشک بازی دائم میان واقع گویی و هجو و طنز اجتماعی و نیش و تمسخر و جسارت و ملاحظه کاری، برای خنداندن تماشاگر و حال دادن به او، یعنی یک سفارشی سازی محض در پس محق نمایی بی زمینه و پشتوانه نظرگاهی و فیلمیک.
فیلم داد می زند که فیلمساز درک و دریافت اجتماعی و تاریخی و طبقاتی مشخصی ندارد، آن هم در جایی که دستمایه بسیاری از صحنه ها و لحظه های فیلم او، موقعیت ها و آدم های متعلق به جامعه و تاریخ و طبقه مشخصی اند.
نمی گویم و حکم نمی دهم که با این آدم ها و موقعیت ها باید جدی و متعهد و همراه و اخلاقی برخورد کرد؛ اصلاً. حرف من این است که اگر هجو می کنی، منطق هجو را بشناس، اگر کمدی می سازی همین طور، و اگر آنارشی موقعیت را می خواهی نشان دهی، یا آنارشی ذهنیت خود را در برخورد با یک موقعیت، جرات داشته باش و روراست باش و فیلم آنارشیستی بساز؛ نه اینکه وقتی به دهه های جدید می رسی موضوع را درز بگیری و مودب شوی و خودت را پشت بند کردن و نیش و کنایه زدن به دو سه معلول تماشاگرپسند روز پنهان کنی و در عوض تکیه بدهی به منظر و گفتار رسمی و تبلیغاتی ضدگذشته و تاریخ پیشین و چپ و راست از تصاویر قدیم و شاهان جورواجور خرج کنی برای خنداندن تماشاگر جدید، و چه خنده هایی و چه کف زدن هایی. بررسی احوال تماشاگری که در آن لحظات کف زدن ، این چنین برون افکنانه خود را از تمامی آن آدم های به تمسخر گرفته شده جدا می کند و از همان منظر بالانشین و خودمحور فیلمساز، از مزه پرانی های یک بار مصرف فیلم کیفور می شود، خود بحث دیگری را طلب می کند.
می ماند حرکت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی؛ تهیه کننده فیلم که ناامید از نتایج سیاست های اصول گرا و اخلاق محور خود، رو به فضای رها و شورآفرین سینمای جوانانه مستندمان آورده، اما درنمی یابد که آن شور به پشتوانه زندگی نوخواه و نوجوی جوانان فیلمسازمان متکی است، که بسیار فاصله دارد با فیلمی این چنین تاریخ مصرف دار و بلاتکلیف و پر از اختلاط و توهین. بماند که برای نمایش عمومی تر همین محصول «خلاف» احتمالاً پرتماشاگر، چه دست ها و دل ها که هنوز باید بلرزد؛ خود کرده را تدبیر نیست.
پیروز کلانتری
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید