شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


سند تلخ امروز


سند تلخ امروز
روبرتو بنینی در مصاحبه اش با روزنامه تایمز گفته؛ «از وقتی بچه بودم اعتقاد پیدا کردم که فیلم خوب یعنی فیلمی که در زمان نمایش آن صدای نفس های تماشاگران را بشنوی، یعنی سالن نمایش فیلم آنقدر ساکت باشد که بشود صدای نفس های تماشاگران را شنید...
فیلم «روانی» هیچکاک دقیقاً از همین گروه فیلم ها بود... اما نمی دانم چرا در مورد فیلم های من این اتفاق نمی افتد، یعنی در زمان نمایش فیلم های من مردم آنقدر می خندند که حتی اگر گوش هایت را هم تیز کنی نمی توانی صدای نفس های تماشاگر بغل دستی ات را بشنوی...»
آنهایی که فیلم «خون بازی» رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب را در سینمای رسانه ها - سینما فلسطین - تماشا کردند می دانند که این فیلم، یا حداقل بخش عمده آن، جزء آن فیلم هایی شد که می شد در زمان تماشای آنها صدای نفس های تماشاگران را شنید... «خون بازی» قطعاً یک شاهکار نیست، نشانه های سانتی مانتالیسم نه چندان هویت دار و رمانتیسیسم گاه افراطی و فقدان ساختارشکنی های مضمونی یا فرمی، اجازه نمی دهند که این فیلم را یک «شاهکار» یا یک فیلم «فوق العاده» بنامیم، اما به هر حال «خون بازی» یک فیلم خوب یا یک فیلم بسیار خوب اجتماعی است، فیلمی که در آینده شاید یکی از سندهای هویت جامعه اکنون باشد.
الگوی ساختاری «خون بازی» دقیقاً الگوی روایی کلاسیک است (با یک فصل افتتاحیه یک نقطه اوج اول، یک فصل پلاتر (تعادل)، یک نقطه اوج ثانویه و سپس فصل پایان.)
فصل افتتاحیه - که در واقع تیتراژ آن را هم می سازد- یک فصل رمانتیک فانتزی گونه است که روایت شب اول است.
از آغاز صبح و از لحظه آغاز سرگشتگی تا اقدام به خودکشی نقطه اوج اول فیلم است، از لحظه آغاز سفر تا خروج از ویلای پدر در صبح بعد فصل تعادل و از فروپاشی مجدد تا تسلیم دختر نقطه اوج دوم و فصل پایان فیلم هم که سکانس های نهایی است. اگرچه مدت زمان این فصول و نقاط با فرم کلاسیک متفاوت است، اما رعایت این ساختار، و نیز روایت کاملاً خطی داستان (که کل وقایع آن در سی و چند ساعت می گذرد) فیلم را به گروه فیلم های کلاسیک تعلق می دهد، اما این تعلق اصلاً آزاردهنده نیست و اتفاقاً با توجه به حفظ انسجام روایی فیلم بر تاثیر گذاری احساس آن هم می افزاید.
اما شاید عمده ترین مشکل فیلم عدم تناسب بخش های مجزای آن باشد. در واقع دو نقطه اوج فیلم از لحاظ مضمون و شکل و سرعت با فصل تعادل (و شاید فصل پایان) متناسب نیستند و این فیلم را تا حدودی چندپاره می کند؛ از لحاظ مضمونی دو نقطه اوج فیلم در واقع درام فردی مستندگونه - با نقطه محوری فروپاشی روحی و روانی یک انسان وابسته- هستند که جنس آنها با فصل تعادل که به ملودرام خانوادگی - اجتماعی شبیه است متفاوت است و تفاوت ریتم این فصول هم به این حس چندپاره بودن می افزاید.
شاهد این مدعا هم این است که در بخش هایی از فصل تعادل نمی شد صدای نفس تماشاگران فیلم، یا حتی تماشاگر بغل دستی را شنید.
اما «خون بازی» شروع فوق العاده یی دارد؛ آن تیتراژ، فصل رمانتیک اولیه، با احساس های غلو شده و در مرز تصنعتی بودن، ناگهان به واقعیت تلخ منزجر کننده یی پیوند می خورد که مستندگونه بودنش تلخی آن را بیشتر می کند و غافلگیرکنننده بودن مضمون و فرم هم بر تاثیرگذاری بیشتر احساسی آن می افزاید. این فصل اولیه با ریتم و اجرای مناسب به شدت احساس تماشاگر را به چالش می کشاند و او را وادار به برقراری ارتباط عاطفی با فیلم می کند، ارتباطی که قطعاً تا فصل خودکشی دختر پاره نمی شود...
«خون بازی» نقاط مثبت زیادی دارد، داستان هوشمندانه و تاثیرگذار، فرم شبه مستند مناسب، رعایت ایجاز در روایت و فضا، فیلمبرداری هوشمندانه با محدودیت رنگ و گاه حتی نور، بازی های بسیار خوب و شاید مهمتر از همه نگاه غمخوارانه و نه ملامت گر و نه قضاوت کننده، اما فیلم نقاطی هم دارد که یکدستی و تاثیرگذاری آن را می کاهد، از آن جمله شکستن حس واقع گرایی صرف روایی با حضور افراط گونه نیروهای انتظامی و رفتار جست وجوگرانه نامانوس آنها در تمام موارد و تک لحظه های شادی جوانان در آن رستوران بین راهی یا مینی بوسی که با صدای هیاهو رد می شود و پارچه نوشته بزرگی پشت آن است؛ «اردوی دانشجویی،» و... و البته پایانی امیدوارکننده که انگار از جنس فیلم نیست اما «خون بازی» فیلم خوبی است، یک سند تکان دهنده و تلخ از فروپاشی سه راس یک مثلث انسانی که می توان آنها را به اکثریت جامعه امروز تعمیم داد.
امیر صدری
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید