شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


واقعیت علیه عادت


واقعیت علیه عادت
● درباره خون بازی
۱) خون بازی دست کم سه بار تا مرز سقوط در فیلم های اجتماعی سطحی پیش می رود اما کارگردان، آگاهانه و انگار با لذتی خاص بیننده را درگیر این بازی سقوط می کند اما خود به نجاتش می شتابد. بار نخست وقتی است که «سارا» در اتومبیلی نشسته و در حال خرید مواد مخدر است. خطر تنها ماندن او و دو فروشنده یک پیش آگهی آشناست.
اینکه احتمالاً سارا ربوده می شود و مورد تجاوز قرار می گیرد. اگر چنین اتفاقی می افتاد فیلم به ورطه مبتذل تکرار شده ایدز می غلتید که مشابه آن را کم ندیده ایم. اما سارا از این بحران به طبیعی ترین شکل ممکن نجات می یابد و قصه روال منطقی خود را ادامه می دهد.
در جای دیگر زمانی که مادر و سارا در جاده می رانند و به نیروی انتظامی برمی خورند، مادر دستپاچه می شود و ملتمسانه از دختر می پرسد که آیا مواد به همراه دارد یا خیر؟ و بعد ادامه می دهد که ؛ ای وای دارن همه رو می گردن. و اینجا باز بیننده در مقابل این پارادوکس قرار می گیرد. او از طرفی می داند که معمولاً نیروی انتظامی اتومبیل یک مادر و دختر را نمی گردد اما فیلم های معمول اجتماعی در این سال ها به او نشان داده که حضور پلیس قصه را به سمت دیگری می برد. اما اینجا هم بنی اعتماد ترجیح می دهد به جای تن دادن به کلیشه ها به جریان جاری اجتماع استناد کند. پلیس مدارک اتومبیل را نگاه می کند و محترمانه اجازه عبور می دهد.
در سکانس شام خوردن در بالکن هم این بازی میان عادت و واقعیت به نوع دیگری تکرار می شود. زن و شوهر جدا شده از هم با نوای آکاردئون دختر اشک می ریزند. عادت رایج سینمای ایران این نقطه را برای پشیمان شدن زن و مرد و شکل گیری دوباره نهاد خانواده مناسب می داند. در یک اثر سطحی نگر در این لحظه همه چیز با خوبی و خوشی پایان می پذیرد. اما قرار نیست فیلم بنی اعتماد فیلمی از این دست باشد، قرار است؟
۲) رخشان بنی اعتماد علاقه خاصی به گل نرگس دارد. این را یک بار که از او عکاسی می کردم فهمیدم. او فیلمی هم به همین نام دارد.
ردپای نرگس را در کارهای دیگر او هم می توان پیدا کرد. اما تصویر این بار کارگردان از گل نرگس تصویری به شدت تلخ و تکان دهنده است. پسرک معصومی که سر چهارراه گل نرگس می فروشد همان فروشنده مواد مخدر است. زشتی های اجتماع حالا خودشان را در پوسته یی از معصومیت کودک و طراوت گل پنهان کرده اند. شاید از همین روست که مادر در اندوه معصومیت تباه شده فرزندش طراوت نرگس را هم زیرپا می گذارد. نگاه کنید به صحنه له کردن و دورانداختن گل های نرگس.
۳) ساخت فیلم درباره جوانان این سال ها به کاری سهل و ممتنع تبدیل شده است. اغلب فیلم های فیلمسازان نسل دیروز، آنجا که به نسل سوم می رسد تنها تاش هایی ا ست از کافی شاپ و روابط سطحی دختر و پسری.
یک نوع شناخت غلط و به شدت تهرانی. خون بازی اگرچه به نسل سوم می پردازد و اگرچه قصه اش بیشتر در اتوبان های تهران سیر می کند اما نه اهل کافی شاپ بازی است و نه تهرانی. شناخت رخشان بنی اعتماد از نسل جوان جامعه اش احتمالاً برای دیگر فیلمسازان هم نسل اش رشک برانگیز است.
منصور ضابطیان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید