جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


لکنت در روایت لکنت


لکنت در روایت لکنت
● نگاهی به رمان «کی ما را داد به باخت» نوشته فرهاد کشوری
پنهانکاری، دسیسه، توطئه جمعی و حضور یک خائن ناشناس در میان جمع که رفقا را لو داده و نقشه ها را نقش بر آب کرده، ماجرایی است که نویسندگان فراوانی آن را دستمایه قصه های خود قرار داده اند؛ از نمونه های ایرانی آن می توان به «خائن» بزرگ علوی و «عکسی برای قاب عکس خالی من» هوشنگ گلشیری اشاره کرد.
«کی ما را داد به باخت» - آخرین رمان فرهاد کشوری - هم با طرح همین معما که «خائن چه کسی است» آغاز می شود؛ هر چند در ادامه، نویسنده می کوشد به ابعاد گسترده تر، ذهنی تر و ساختاری تر این خیانت بپردازد. ماجرا این است که چند نفر گوسفند دزدیده اند و یکی جریان را لو داده. بین دزدها «جعفرقلی» که راوی رمان هم هست، دستگیر شده و خان دستور داده او را در «دز» که جایی هولناک و کنده شده در دل کوه است، زندانی کنند.
«جعفرقلی» پس از آزادی از «دز» به توصیه یکی از دزبانان، برای دستبوسی و طلب بخشش نزد خان می رود و خان دستور می دهد دست چپ اش را در روغن داغ بسوزانند تا دیگر دزدی نکند. دست چپی که حزب - که پسر جعفرقلی هم عضو آن است - به سرکردگی «مرد سبیلوی عینکی» می خواهد آن را به عنوان علم مبارزه علیه خان بالا ببرد و پسر «جعفرقلی» می خواهد او را مجبور کند که در این مورد «عریضه» یی بنویسد تا عریضه او و دست سوخته اش گواهی باشد بر ظلم خان.
«جعفرقلی» اما از نوشتن این عریضه طفره می رود و محافظه کاری و ترس دیرین اش از قدرت او را از این کار باز می دارد؛ ضمن اینکه دلیل سوخته شدن دستش و هراس اش از برملا شدن موضوع دزدی هم، عامل دیگری است که او را به سکوت وامی دارد و بیهوده نیست که زبان روایت رمان (که در واقع زبان جعفرقلی است) زبانی بریده بریده، الکن و تا حدی محتاطانه است. دست بریدگی، تحقیر و تجربه های نه چندان خوشایند او گویا به زبان بریدگی و هراس اش از بازگفتن کامل وقایع منجر شده است و وقایع در ذهن او به شکل روایت هایی درهم و چند پاره بدل شده اند که راوی مدام یکی را نیمه کاره رها کرده، بر سر آن یکی می رود و از نقاط قوت رمان، دگرگونی نرم و آهنگین زبان و لحن روایت است برحسب زمان و فضا و ماهیت هر ماجرا و سن و سال و وضعیت ذهنی راوی در زمان وقوع هر یک از وقایعی که باز می گوید؛ چرا که راوی گذشته را انگار در آینده یی نه چندان نزدیک به یاد می آورد.
روایت او واگویه یی است در ظاهر خطاب به دیگری که دیگر نیست و از او عکسی در قاب باقی مانده و راوی خطاب به این عکس که عکس پسر گم شده اش است، سخن می گوید. از دزدی و خیانت آغاز می کند و مدام به وقایعی دیگر گریز می زند.
هر چند گاه هنگام گریز زدن از حکایتی به حکایت دیگر پرش های زمانی برخلاف دگرگونی های آهنگین زبان، ساختگی از کار درآمده است. ضمن اینکه به نظر می رسد محافظه کاری و لکنت راوی، گاه از ساختار رمان بیرون زده و ناخودآگاه نویسنده را آنچنان تسخیر کرده که در این مواقع ابهام و پنهانکاری نه یک شگرد، بلکه تیغی است که جای جای رمان را زخمی و ناقص کرده است. هر چند نویسنده با انتخاب هوشمندانه «جعفرقلی» نه چندان باهوش، بخشی از ابهام را در متن درونی کرده است. «جعفرقلی» تنها راوی است؛ یک راوی ناآگاه، الکن ، ترس خورده و تحقیرشده که توان تجزیه و تحلیل و پی بردن به علت وقایع را ندارد و تابع قدرت است.بنابراین انتخاب او به عنوان راوی به شگردی برای ابهام و تعویق بدل می شود.
از سوی دیگر، رمان روایت لکنت تاریخی است. «جعفرقلی» نمی خواهد با حزب همدست شود و از دست سوخته اش مایه بگذارد تا حزب پیروز شود. تجربه های عینی ناخوشایند و محافظه کاری تاریخی حاصل از آن، «جعفرقلی» را به هر حرکتی بدبین کرده است.
دست سوخته او عاملی است که تا ابد سرافکنده، الکن و تحقیر شده نگاهش می دارد و چون او تنها راوی رمان است، نیمه کاره رها شدن برخی ماجراها توجیهی منطقی و درون متنی یافته است؛ هر چند به نظر می رسد شکل و ساختار رمان هایی از این دست، می توانند بستری باشند برای شکل گیری چندین روایت با راویانی متعدد که هر یک با بازگویی پاره یی از ماجرا و گاه حتی بازگویی روایتی نقض کننده روایت های دیگر، گونه یی دیالکتیک روایی را بنیان نهند و بدین سان خرده روایت هایی که انگار به اقتضای ملاحظات برون متنی، ناگفته و ناقص رها شده اند، در کنار هم شکلی منسجم ارائه دهند و ماجراهایی را که در آنها ابهامی هم اگر هست به اقتضای بافت درونی و زیبایی شناسانه متن باشد، نه حاصل شتابزدگی یا دیگر ملاحظاتی که هنگام نوشتن خود را بر ناخودآگاه نویسنده تحمیل می کنند.
علی شروقی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید