سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

واقعیت در فلسفه


واقعیت در فلسفه
فلسفه از جمله علومی است که در پی دست یافتن به واقعیت است. واقعیت در فلسفه اعم از واقعیت عینی، ذهنی و زبانی است. میان مجموعه اشیایی که در ساحت عین تحقق دارند و مجموعه اشیایی که متعلق به عالم ذهن هستند و مجموعه اشیایی که در قلمرو زبان قرار دارند، نسبت عموم و خصوص من وجه(۱) برقرار است.
وجه اشتراک این سه مجموعه، عبارت است از آن دسته از واقعیات عینی که ما به آنها علم داریم و درباره آنها صحبتی می‌کنیم یا مطلبی می‌نویسیم و به این ترتیب واقعیات یاد شده، پس از تبلور ذهنی که در مرحله علم به آنها تحقق پیدا می‌کند، تبلور زبانی هم پیدا می‌کند.(۲)‌وجه افتراق ذهن و عین، از یک سو اشیای عینی است که ما به آنها علم پیدا نکرده‌ایم و چه بسا از مقوله نادانستنی‌ها هستند(۳)
و از سوی دیگر، مفاهیم و گزاره‌هایی است که ذهن ما آنها را ساخته و حاکی از هیچ نوع واقعیتی در خارج نیستند؛ مثل مفاهیم و گزاره‌های اعتباری (به معنای قراردادی()۴) و گزاره‌های کاذب. وجه افتراق ذهن و زبان هم، از سوی ذهن، معانی و مفاهیمی هستند که لفظی برای آنها وضع نشده و یا اساس قابل بیان نیستند و به بیان دیگر “یدرک و لایوصف” هستند و از سوی زبان هم، الفاظ بی‌معنا هستند. در فلسفه هم راجع به اشیای عینی بحث می‌شود- مسائل وجودشناسی(۵) و جهان شناسی(۶) از این قبیل هستند- و هم درباره اشیای ذهنی، گفتگو می‌شود؛ مباحث معرفت شناسی(۷) درباره تصورات و تصدیقات و برای از مباحث فلسفه ذهن(۸)، مربوط به عالم ذهن هستند.
در فلسفه‌های زبانی(۹) هم، راجع به اشیا زبانی بحث می‌شود. اگر اشیای زبانی را تعبیرات زبانی(۱۰) بنامیم یک تقسیم فراگیر از آنها را می‌توان این طور نشان داد که:‌تعبیر زبانی یا مفردات (کلمات()۱۱) یا عبارات (۱۲) و یا جملات(۱۳) هستند که مفردات نیز به سه دسته اسامی خاص(۱۴)، وصف‌های معین(۱۵)‌و ضمایر اشاره(۱۶) تقسیم می‌شود. همچنین عبارات یا تقییدی هستند یا غیر تقییدی که تقییدی‌ها به وصفی و اضافی تقسیم می‌شود.(۱۷)
گفتنی است در هر دوره‌ای یکی از رئوس واقعیت (یعنی ذهن، زبان و عین) توجه فیلسوفان را به خود معطوف داشته است و نظریات خاصی را در فلسفه پدید آورده است، به نحوی که سایر مباحث فلسفی براساس آن تعین پیدا کرده است و به سخن دیگر رئوس دیگر مثلث (عین، ذهن و زبان) از راسی که مورد توجه بوده است تبعیت کرده‌اند. در دوره‌ای که شناخت “عین”‌یعنی متافیزیک(۱۸) و هستی شناسی در کانون توجه فیلسوفان بوده است، تلاش برای رسیدن به شناختی که مطابق با واقع که البته در بادی امر مساوق با عین تلقی می‌شد، غایت قصوای تفلسف به حساب می‌آمد.
در دوره‌های اسکولاستیک که هستی‌شناسی و متافیزیک، کانون بحث واشتغالات فلسفی بود، نحوه وجود هویات در عالم، مهم تلقی می‌شد.
اما در دوره کانت،(۱۹) با انقلابی مواجه می‌شویم که در اثر آن، راس دیگر مثلث یعنی “ذهن” محوریت پیدا می‌کند. انقلاب کپرنیکی کانت، دو راس دیگر مثلث یعنی عین و زبان را تابع ذهن می‌کند و براین اساس است که اندیشه کانتی، حدود عالم را با حد واندازه فاهمه بشری تعیین می‌کند و زبان را هم جز آنچه که بشر با توانایی‌های معرفتی خویش، به وسیله آن به بیان حدود عالم می‌پردازد، تلقی نمی‌کند.(۲۰) کانت فلسفه‌های قبل از خود را، فلسفه‌های آئینه‌ای می‌خواند؛ زیرا آنها ذهن را مانند آئینه‌ای می‌دانستند که واقعیات را آن‌گونه که هستند، نشان می‌دهند. ولی وی فلسفه خود را فلسفه عینکی نامید؛ زیرا ذهن، نزد او مانند عینک است که خود نیز رنگ دارد و مجموع دو رنگ خارج و عینک، علم ما را می‌سازد.
او می‌گفت اگر از کسی که عینک سرخ بر چشم دارد پرسیده شود که واقع چگونه است، سه پاسخ می‌تواند بدهد:(۲۱) یا همه چیز واقعا سرخ است، آن گونه که من می‌بینم؛ یا همه چیز سرخ نیست؛ یا برخی از اشیا سرخند.
تنها راه فهم صحت و سقم این قضیه آن است که عینک را از چشم برداریم. ولی اگر عینک به گونه‌ای باشد که خلع آن از چشم ممکن نباشد طبعا راهی به سوی کشف واقع نخواهیم داشت. ذهن، عینکی است که برداشتنی نیست. پس معرفت حاصل تعامل ذهن و عین است. از این رو نخست باید دید ذهن تا چه حد در گزارشگری راستگو است و بعد از اثبات صحت آنها، نوبت به جهان‌شناسی می‌رسد. فلاسفه قبل از کانت می‌گفتند: ذهن به “بود” (۲۲) دست می‌یابد؛ ولی کانت می‌گفت ذهن تنها به “نمود”(۲۳) دسترسی دارد. اگر انسان سالک صادقی باشد، فقط می‌تواند به “بود” نزدیک شود، نه اینکه به آن دست یابد. از این رو از انطباق ذهن و عین تنها در صورت دسترسی به طرفین است. حال آنکه ذهن در هر مورد بازهم به نمودی دیگر می‌رسد؛ زیرا هیچ‌گاه بی‌عینک نمی‌تواند بود. بنابراین باید ادعای شناخت خارج را از سر بیرون کرد و به نمودها قانع بود.(۲۴)
براساس این مدل کانت از معرفت شناسی، فیلسوفان معرفت شناس که به دنبال انقلاب کپرنیکی کانت و دعوت او به شناخت فاهمه، دلمشغولی آنها بررسی سازوکار فاهمه بشر و کشف چند و چون علم و ادراک و تعین سهم ذهن در فرآیند ادراک شده است، غایت فلسفه را کشف فریب خوردگی‌های آدمی که ناشی از غفلت او از کار ویژه‌ای ذهن و فاهمه است،‌دانسته‌اند.
به همین ترتیب با ظهور ویتگنشتاین(۲۵) و دو استاد صاحب نام او یعنی برتراند راسل(۲۶) و جرج ادوارد مور(۲۷) که به نیای فلسفه تحلیلی و جنبش زبانی(۲۸) شهرت یافته‌اند، ساحت زبان، دلمشغولی اصلی فیلسوفان را به خود معطوف می‌سازد و تعبیراتی همچون “افسون‌گری‌های زبان”، “کژتابی‌های زبان”، “نظریه تصویری زبان”،(۲۹) “بازی‌های زبانی”،(۳۰) “نظریه کاربردی زبان(۳۱) و مفاهیم کلیدی دیگر در باب ماهیت زبان(۳۲) وارد ادبیات فلسفی می‌شود. فیلسوفان تحلیلی زبان، به تبعیت از ویتگنشتاین، غایت فلسفه را کشف فریب خوردگی‌های انسان از زبان می‌دانستند.
اگر کانت، توجه فیلسوفان را به فعالیت فاهمه معطوف کرد، ویتگنشتاین گام را فراتر گذاشت و زبان را هم فعال، افسون‌گر و کژتاب معرفی کرد. آدمی، در بادی نظر گمان می‌کند که اگر هم ذهن، فعال باشد و دخل وتصرفی در واقع انجام دهد و اشیا را آنچنان که هستند برای ما نمایان نسازد، زبان دیگر چنین نیست و ترجمان امین ذهن و ناقل بی‌طرف افکار است؛ آنچه بر ذهن خطور می‌کند و تبلور ذهنی می‌یابد، اگر انسان بخواهد بدون هیچ‌گونه دخل و تصرفی، بر زبان جاری می‌شود و تبلور زبانی پیدا می‌کند.
اما ویتگنشتاین نشان داد که چنین نیست و زبان هم، همچون ذهن، دخل وتصرفهایی دارد و در اصل، زبان است که فعال است و فعال بودن ذهن، تابعی از فعال بودن زبان است. او توضیح داد که فکر کردن، نوعی سخن گفتن است و حد واندازه‌ فکر واندیشه آدمی به قد و قواره سخن گفتن اوست. این جمله ویتگنشتاین در تراکتاتوس(۳۳) که “آنچه نشان دادنی است، گفتنی نیست”، بیانگر همین نکته است که توضیح دادیم. ویتگنشتاین می‌اندیشد که اکثر مسائل فلسفی، بلکه همه آنها ناشی از کژتابی‌ها وافسون‌گریهای زبان است و از این رو، ما مسئله واقعی نداریم و آنچه در کتاب‌های فلسفی آمده است، مسئله نما(۳۴) هستند.
بر این اساس، در تلاش جهت افسون زدایی از زبان و زبان کاوی‌های فیلسوفان، همه مسائل ناپدید خواهند شد و از همین رو بود که در کتاب پژوهش‌های فلسفی(۳۵) خود نوشت که “همه مسائل فلسفی باید ناپدید شود.”(۳۶)
پی‌نوشتها:
۱- رابطه دو کلی در صورتی عموم و خصوص من وجه است که هر کلی نسبت به کلی دیگر از جهتی اعم باشد واز جهتی اخص. به عبارت دیگر برخی از مصداق‌هایشان مشترک است و هریک از آن کلی ها، هم مصداق‌های مخصوص به خود دارند.
۲- نک: ملکیان، مصطفی، معرفت‌شناسی، سلسله درس گفتارها در دانشگاه امام صادق(ع)، ص۳
۳- گفتنی است که قدما در آثار منطقی خود، در مبحث دلالت، سخن از وجودهای چهارگانه به میان می‌آورند که با آنچه درباره ساحات سه‌گانه واقعیت بیان می‌کنیم، مطابقت دارد. وجودهای یاد شده، عبارتند از: وجود عینی، وجود ذهنی، وجود لفظی و وجود کتبی. وجود خارجی، وجودی است که از آن خود شی است و به وساطه آن در عالم تحقق دارد. هنگامی که انسان با وجود خارجی یک شی مواجه می‌شود و صورتی ذهنی یا معنایی از آن” را نزد خود حاضر می‌کند که وجود ذهنی نامیده می‌شود. بشر دریافت که نمی‌تواند برای انتقال معانی ذهن خود به دیگران، تصویر ذهنی خود را به دیگران وارد کند یا خود شی خارجی را حاضر نماید و لذا دست به وضع الفاظی زد تا با استفاده از آنها بتواند مفاهیم خود را به دیگران منتقل کند. صدا امری ناپایدار است و فقط برای انتقال مفاهیم به کسانی که نزد ما هستند به کار می‌آید اما بشر می‌خواست مفاهیم خود را هم به انسان‌هایی که در جاهای دور بودند و که به نسل‌های آینده منتقل کند و لذا علامت‌های نوشتاری (خط) پدید آمد که آن وجود کتبی شی می‌باشد. ما با خواندن یک کلمه، آن لفظ را به خاطر می‌آوریم و آنگاه معانی ذهنی آن را در ذهن خود حاضر می‌کنیم و در پی آن به شی خارجی علم پیدا می‌کنیم. به عبارت دیگر هر یک از اقسام وجود شی راهنمایی کننده (دلالت کننده) بر قسم دیگر است.
۴- گفتنی است، “اعتباری” مشترک لفظی است؛ دو معنای اعتباری که معمولا در بماحث فلسفی به کار می‌رود و گاهی میان آنها خلط صورت می‌گیرد، عبارتند از: مفاهیم انتزاعی فلسفی یا همان معقولات ثانیه فلسفی، مثل “امکان”، “وجوب”، “وحدت”، “فعلیت” و امثال آن؛ ب) مفاهیم و گزاره‌های قراردادی- که بحث ما نیز هست- که ایجاد و اعدام آنها به اعتبار معتبرین، بستگی دارد؛ مثل مفهوم “مالکیت”، “ریاست”، “زوجیت” و امثال آن و گزاره‌هایی که علم حقوق و قوانین موضوعه کاربرد دارد. دانش‌هایی که از نوع مفاهیم و گزاره‌ها پدید آمده باشند، اعتباری نامیده می‌شوند.
۵-ntology o
۶-osmology C
۷-pistemolgoy e
۸-hilosophy of mind p
۹-hilosophy of language P
۱۰-inguistic expressions L
۱۱-ingular words S
۱۲-hrases P
۱۳-entencesS
۱۴-ropernames P
۱۵-efinte derscriptions D
۱۶-ndeicalsI
۱۷- نک به:‌علیزاده، بیوک، فلسفه تطبیقی؛ مفهو م و قلمرو آن، نامه حکمت، ش۱، ص ۶۸-۶۷
۱۸-etaphysics m
۱۹--kant, Immanuel (۱۸۰۴- ۱۷۲۴)
۲۰- علیزاده، بیوکف گستره فلسفه ورزی وم لاک های تعدد فلسفه، نامه حکمت، ش۵، ص ۴۸
۲۱- شبیه به این مثال در ادبیات فارسی ما نیز یافت می‌شود. به تعبیر مولوی، اگر شیشه‌ عینک ما کبود باشد، همه چیز را کبود خواهیم دید: “بر دو چشمت بود شیشه کبود/ لاجرم، عالم کبودت می‌نمود.”
۲۲-omenon n
۲۳-henomenon p
۲۴- فعالی، محمدتقی، درآمدی بر معرفت شناسی دینی وم عاصر، ص ۶۶-۶۵
۲۵- Wittgenstein, Ludwig Josef (۱۹۵۱-۱۸۸۹)
۲۶- Russell, Bertrand (۱۹۷۰-۱۸۲۷)
۲۷- Moore, George Edward (۱۹۵۸-۱۸۷۳)
۲۸- جنبش زبانی در فلسفه، شاخه‌های متعددی دارد که در تقسیم اول به مکتب زبان ایده‌آل )ideal language( و مکتب زبان عادی )ordinary language( تقسیم می‌شود. همچنین مکتب زبان عادی خودنیز دو نحله مکتب آکسفورد و مکتب ویتگنشتاین دوم را در خود جای می‌دهد. در توضیح هریک از این مکتب‌های زبانی باید گفت:‌در مکتب زبان ایده‌آل، فیلسوفان در پی آن هستندکه زبان ایده‌الی پدید آورند که بهتر بتواند واقعیات را بازنمایی کند. سروکار این گروه بیشتر با مباحث منطقی است و صورت سازهایی که در حوزه منطق صورت می‌گیرد، دلمشغولی اصلی آنهاست. به این لحاظ است که منطق‌دانها به زبان صوری یا مصنوعی )artifical language( می‌پردازند. به این ترتیب زبان‌های مصنوعی در حقیقت ایده‌‌آلیزاسیون زبان‌های طبیعی )natural language( هستند. پوزیتویست های منطقی)logical language(همچون کانارپ(carnap ,Rudlof(۱۸۹۱-۱۹۷۰)) در این گروه جای می‌گیرند. در مقابل مکتب زبان عادی، اعتقادی به بازسازی زبان عادی و طبیعی ندارند. به اعتقاد این گروه از فیلسوفان، مسائل فلسفی، ناشی از کاربرد اشیا زبانی که متعلق به زبان عادی‌اند، در متون فلسفی می‌باشد. همان‌طور که گفته شد مکتب زبان عادی، خود مشتمل بر دو شاخص متمایز است. یک شاخه که به مکتب آکسفورد مشهور است مشتمل بر فیلسوفانی همانند آستین (John Lnashow۱۹۱۱-۱۹۶۰) و (؛Austin رایل ( Ryle , Gilbert(۱۹۰۰-۱۹۷۶)؛ استراسون ( Strawson, Peter(۱۹۱۹-) و... است. شاخه دیگر مربوط به ویتگنشتاین دوم یا ویتگنشتاین متاخر نابردار است. گفتنی است ویژگی مشترک این جنبش‌های زبانی، زبان کاوی و تحلیل‌هایی است که می‌خواهد از طریق کشف افسون‌گری‌ها و کژتابی‌های زبان و مالا تعیین سهم زبان در فرآیند معرفت، به واقعیت نائل شود.
۲۹-icure theory of languang p
۳۰-anguage games l
۳۱-se theory of language u
۳۲- در مورد هریک از نظریات فلسفی ویتگنشتاین متقدم و متاخر به منابع زیر رجوع کنید:
اکبری، رضا، ایمان گروی (کی‌یکگور، ویتگنشتاین و پلانتینگا)، قم: نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، زمستان ۱۳۸۴
مهدوی‌نژاد، محمدحسین، نظریه تصویری زبان...، نامه حکمت، شماره۱، ص ۱۲۳-۱۰۷
همو، ویتگنشتاین: معنا، کاربرد و باور دینی، نامه حکمت، ش۵ ص۱۰۴-۶۹
۳۳-hilosophicus -Trantatus logico p
۳۴-seudoproblemP
۳۵-hilosophical Investigationsp
۳۶- علیزاده، بیوک، فلسفه تطبیقی؛ مفهوم و قلمرو آن، نامه حکمت، ش۱، ص ۶۵
محسن آلوستانی مفرد
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید