جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

فلسفه و مطالعات تطبیقی آن


فلسفه و مطالعات تطبیقی آن
مطالعات تطبیقی در فلسفه، یکی از حوزه‌های فعال، مفید و جذاب فلسفه است که متاسفانه در مراکز علمی و تعلیمی مسلمانان کمتر مورد توجه بوده است. به نظر می‌رسد جهت تمهید مقدمه و زمینه‌سازی برای ورود به این حوزه و دامن زدن به مباحث آن، نخستین گام، بیان چیستی فلسفه تطبیقی و تبیین روشها و ایضاح قلمرو و فایده آن است.
● تطبیق
تطبیق و مطالعه تطبیقی در فرهنگ مکتوب ما به چند معنا به کار رفته است. یکی از معانی تطبیق، کاری است که مدرسان حوزه علمیه به عنوان شیوه تدریس، از آن بهره می‌جویند. از آنجا که روش آموزش در نظام تعلیم و تربیت سنتی ما (حوزه‌های علمیه) متن محور(۱) است. مدرسان، نخست مطالب بخشی از متن درسی را بدون استناد به کتاب، تقریر می‌کنند و پس از آن، ضمن قرائت متن، آنچه را که از خارج، توضیح داده بودند بر متن تطبیق می‌کنند.
معنای دیگر تطبیق، آن است که در تفسیر متون بویژه متون دینی مانند قرآن، مفسر مقبولات علمی پیشین خود را بر آیات تحمیل می‌کند.(۲) معنای مورد نظر ما در خصوص مطالعات تطبیقی، بررسی‌های مقایسه‌ای است. مراد از «مقایسه» در اینجا ملاحظه همسانی‌ها و ناهمسانی‌ها، مواضع وفاق و مواضع خلاف واشتراکات و افتراقات اموری است که با هم مقایسه می‌شوند. گفتنی است که روش تطبیقی در مطالعه و پژوهش یک فرآیند است که از مرحله معینی آغاز می‌شود و پس از طی مراحلی به پایان می‌رسد.
باید توجه داشت که مطالعه تطبیقی یک روش است نه موضوع؛ این روش را نه تنها در فلسفه‌های مختلف و در فلسفه به معانی مختلف می‌توان به کار بست، بلکه در حوزه‌های معرفتی دیگر هم می‌توان از آن بهره جست.
● معانی فلسفه
در تعریف فلسفه‌، ابهام‌های بسیاری وجود دارد به گونه‌ای که انتظار فیلسوفان بر سر تعریف واحد بیهوده‌ به نظر می‌آید؛ از همین رو بود که برخی از فیلسوفان همچون برتراندراسل(۳) ترجیح دادند به تعبیراتی همچون «فلسفه آن چیزی است که در دپارتمان‌های فلسفه مورد بحث قرار می‌گیرد» بسنده کنند. در تعریف لفظی فلسفه باید گفت:‌فلسفه مرکب از دو کلمه یونانی Philia و Sophia است. در فارسی به معنای دوست داشتن حکمت یا دوستدار دانش ترجمه شده است. در انگلیسی کلمه philia را به معنای عشق ومحبت و کلمه Sophia را به معنای خرد و دانش تعبیر کرده‌اند.(۴)
با توجه به این معنای لفظی از فلسفه باید گفت واژه «فلسفه» را نخستین بار فیثاغورس (۵) فیلسوف و ریاضیدان ‌قرن ششم قبل از میلاد به‌کار برد. برخی دیگر، هرودت،(۶) مورخ یونانی سده پنجم پیش از میلاد را نخستین کسی می‌دانند که این واژه را استعمال کرده است و بالاخره مشهور آن است که سقراط(۷) حکیم بزرگ یونان در سده پنجم پیش از میلاد، خود را «فیلسوف» نامید. در باب معنای اصطلاحی فلسفه باید گفت که تعاریف متنوعی برای «فلسفه» شده است. ▪ یکی از معانی شایع فلسفه آنجایی است که فلسفه را به عنوان یک رشته علمی به‌کار می‌برد؛ مراد از رشته علمی، مجموعه‌ای از اطلاعات یعنی مفاهیم و گزاره‌ها در حوزه معرفتی معینی است که اولا رابطه تولیدی- منطقی(۸) میان اجزاء آن باشد؛ ثانیا محور وحدت‌بخشی مانند موضوع، غایت، روش و امثال آن این مجموعه را باهم مرتبط کند؛ ثالثا روش همگانی برای داوری درباره آن وجود داشته باشد. فلسفه در این کاربرد، بر علم معینی اطلاق نمی شده است. ارسطو(۹) همه دانش‌های حقیقی را در مقابل دانش‌های نقلی و اعتباری، فلسفه نامید. به این ترتیب، فلسفه عنوان عامی بود که دانش‌هایی از قبیل طبیعیات، ریاضیات، الهیات،‌اخلاق، تدبیر منزل (علم اقتصاد) و سیاست مدن (علوم سیاسی) را شامل می‌شود.
▪ امروزه دانش فلسفه گستره وسیعی پیدا کرده است و رشته‌های علمی متعددی در مراکز تعلیمی، تحت پوشش عنوان فلسفه قرار گرفته و توسط دپارتمان‌های فلسفه‌ آموزش داده می‌شود. به اعتباری می‌توان گفت که هیچ حوزه معرفتی از قلمرو بحث فلسفی بیرون نمی‌ماند. البته فیلسوف در حوزه‌های معرفتی علوم دیگر، کار متفاوتی از کار اصحاب علوم یاد شده انجام می‌دهد کار او همواره یک کار فلسفی است که ویژگی بارز آن، روش عقلی- استدلالی است. فلسفه به این معنای وسیع، در کنار منطق و ریاضیات در مقابل سه دسته علوم دیگر قرار می‌گیرد؛ علوم یاد شده عبارتند از:
۱) علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی؛(۱۰)
۲) علوم نقلی یا تاریخی
۳) علوم کشفی و شهودی.
تا اینجا درباره مفهوم «تطبیق» و «فلسفه» بحث کردیم و گفتیم که معنای مقبول تطبیق، از میان معانی متعدد آن، مقایسه و بررسی همسانی‌ها و ناهمسانی‌هاست. برای بررسی امکان مطالعات تطبیقی در حوزه فلسفه، باید انواع تعدد در فلسفه را بررسی نماییم که ملاک‌هایی چون مناطق جغرافیایی، غایات فلسفه، مسائل فلسفی، جریان‌های فلسفی در تقسیم فلسفه موثر‌ند.(۱۱) گفتنی است که تعدد در فلسفه، صرف‌نظر از مقام تعریف،(۱۲)‌گسترده‌تر از هر دانش دیگری تحقق یافته است.
فلسفه را به هریک از معانی یاد شده که بگیریم، تطبیق و مقایسه در آن امکان‌پذیر است. اگر فلسفه را به معنای روش عقلی- استدلالی در نظر بگیریم، روش‌های حسی- تجربی، نقلی- تاریخی، کشفی- شهودی در مقابل آن قرار می‌گیرند. از این رو هر یک از این روشها را می‌توان با روش عقلی- استدلالی مقایسه نمود.
اگر فلسفه را به معنای جهانگری خاص و تفسیر عقلانی از عالم و آدم بدانیم، جهانگری‌های علمی، عرفانی و دینی(۱۳) در مقابل آن قرار می‌گیرد. اگر فلسفه را به معنای تفسیر وتبیین غایت‌نگر از یک امر بدانیم مانند آنجا که سخن از فلسفه احکام یا عبادات می‌شود، این نوع تفسیر و تبیین را می‌توان با تبیین‌هایی از نوع دیگر، مثل تبیین علی و فاعلی، یا تبیین کمی و ریاضی یا تبیین طبع‌گرایانه مقایسه کرد. سرانجام اگر فلسفه را به معنای دیسیپلین و رشته علمی بگیریم، قلمرو بسیار وسیعی برای تطبیق پیش‌روی ما نمایان خواهد شد. فلسفه به این معنای اخیر را می‌توان با ملاک‌های متعددی- مناطق جغرافیایی، جریان‌های فلسفی و...- تقسیم نمود.
در مطالعات تطبیقی بعد از شمردن همسانی‌ها و ناهمسانی‌ها این سوال پیش می‌آید که علل وعوامل همسانیها و ناهمسانی‌ها چیست؟
برای مثال در خصوص فلسفه شرق وغرب(۱۴) سوال از علل و عوامل ناهمسانی‌ها چشمگیرتر و پررنگ‌تر است؛ چرا که این دو فلسفه، نه تنها از حیث زمان و مکان پیدایش‌شان، تفاوت دارند، بلکه از حیث محتوا، مسائل و روح حاکم بر اندیشه نیز میان آنها تفاوت جدی وجود دارد. از این رو، برای پژوهشگری که در باب فلسفه شرق و غرب به مطالعه تطبیقی پرداخته است، این سوال مطرح می‌شود که چرا به رغم آنکه انسانها فطرت و نوعیت واحدی دارند و با اینکه فلسفه و همین‌طور دانش‌های دیگر ناشی از فطرت کنجکاو و طبیعی آدمیان است این همه تفاوت میان دو فلسفه یاد شده، پدیدار شده است؟
اگر در مطالعه تطبیقی بین فلسفه شرق و غرب، سوال از ناهمسانی‌ها پررنگ‌تر است در برخی از حوزه‌های فلسفه تطبیقی هم پرسش از همسانی‌ها و مواضع وفاق پررنگ‌تر می‌شود؛ برای مثال، در مقایسه فلسفه اسلامی با فلسفه قرون وسطی(۱۵) اشتراکات بیشتر به چشم می‌آید تا افتراقات. اگر کسی اثری از توماس آکویناس را مطالعه کند، با صرف نظر از نام مولف و پاره‌ای از اسامی و واژگان مربوط به دین مسیح، تفاوت زیادی بین آن و برای مثال، آثار ابن سینا نخواهد یافت. یکی دیگر از ملاک‌های تعدد فلسفه، مسئله «غایت» است.
غایت نهایی همه فلسفه‌ها دستیابی به حقیقت است و فیلسوفان در همه مشرب‌ها و جریان‌های فلسفی، ویژگی اصلی کار فلسفی خود را سیر آزاد عقلانی برای نیل به حقیقت دانسته‌اند. از این غایت نهایی که بگذریم غایت‌های قریب و متوسط هم برای فلسفه توسط فیلسوفان در نظر گرفته شده است. خودشناسی، شناخت طبیعت، تشبه به خداوند، کشف فریب خوردگی‌های آدمی از زبان،‌همسو شدن با فهم عرفی و تبدیل شدن به جهان عقلی مشابه جهان عینی از جمله غایات فلسفه هستند.
حال با طرح این پرسش که آیا این غایات برآورده شده و هر فلسفه‌ای به غایت خود رسیده است؟ میزان موفقیت فلسفه‌ها از این حیث چه اندازه است؟ معرفت شناسان در شناخت چند و چون معرفت، پیچیدگی‌های فاهمه و تعیین سهم آن در فرآیند معرفت، شناسایی ابزارهای علم و معرفت و تعیین حدود علم و ارزش ادراکات موفق‌تر بوده‌اند یا فیلسوفان تحلیلی در زبان کاوی‌های فیلسوفانه شان و کشف افسون‌گریها و کژتابی‌های زبان؟
آیا فلسفه از آغاز پیدایش تاکنون از فهم عرفی فاصله گرفته است یا با آن همسوتر شده است؟ خلاصه آنکه با طرح پرسش‌هایی از این دست و با میان آوردن مسئله «غایت» می‌توان زمینه مناسبی را برای مطالعات تطبیقی در فلسفه فراهم کرد.(۱۶)
پی‌نوشتها:
۱- متن محوری در مقابل مسئله محوری یا موضوع محوری است. در نظام متن محور نه تنها مواد درسی، بلکه مقاطع تحصیلی هم با متن یا متون معین، تعریف می‌شوند. اما در نظام موضوع محور یا مسئله محور، برای هر ماده درسی، مسئله یا مسائلی را در نظر می‌گیرند و متون متعدد را به عنوان منابع اصلی و فرعی تعیین می‌کنند.
۲- طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص ۸-۲
۳-(۱۸۲۷-۱۹۷۰Russell, Bertrand )
۴- محمدرضایی، محمد، «چیستی فلسفه دین و مسائل آن»، قبسات، ش ۴۰ و ۳۹- ص ۳۳
۵-(۵۷۰.BC-c۴۹۷.Pythagoras )c
۶- (۴۸۵.BC-c۴۲۵.Herodotus)c
۷-(۴۶۹-CB۳۹۹Socrates )
۸- مراد از رابطه تولیدی- منطقی، استدلال و تعریف است.
۹- (۳۸۴-CB۳۲۲Aristotole )
۱۰- در آموزش و پرورش ما به غلط علوم تجربی را در مقابل علم انسانی قرار می‌دهند، غافل از اینکه عنوان «علوم تجربی» ناظر به روش است و عنوان «علوم انسانی» ناظر به موضوع. از این رو دانش‌های تجربی و انسانی قسیم هم نیستند و به این ترتیب میان آنها تقابلی نیست بلکه پوشانی جزئی دارند.
۱۱- علیزاده، بیوک، فلسفه تطبیقی؛‌مفهوم و قلمرو آن، نامه حکمت، ش۱
۱۲- در هر علمی دو مقام وجود دارد:‌مقام تعریف و مقام تحقق. مقام تعریف، مقام «باید» است و درباره آنچه باید باشد یا آنچه باید بشود، صحبت می‌کند، اما مقام تحقق به آن چه «هست» تعلق دارد. مراد از علم در مقام تحقق یعنی آنچه عالمان به وجود آورده‌اند و تولید کرده‌اند و خلاصه، مراد تاریخ آن علم است. هر علمی در مقام تعریف کامل، صادق و خالص است اما آنچه تحقق یافته است هیچ یک از این اوصاف را ندارد.
۱۳- استاد مطهری در کتاب «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی» ویژگی‌های یک جهان‌بینی خوب و عالی را موارد زیر دانسته است: یک:‌ اثبات و استدلال‌پذیر باشد؛ به عبارت دیگر از ناحیه عقل و منطق حمایت شود. دو: به حیات و زندگی معنا دهد. سه: آرمان ساز و شوق انگیز و آرزوخیز باشد. چهار: قدرت تقدس بخشیدن به هدف‌های انسانی و اجتماعی را داشته باشد. پنج: تعهدآور و مسئولیت ساز باشد.
۱۴- همه فلسفه‌هایی که منسوب به فلسفه یونان، روم و مصر باستان هستند و به نحوی ادامه آن فلسفه محسوب می‌شوند و فلسفه دوره باستان بن مایه‌ اصلی آنها را به وجود آورده است فلسفه غرب نامیده می‌شوند و فلسفه‌ای را که ریشه در سه کشور هند، چین و ژاپن دارد فلسفه شرق می‌نامند.
۱۵- فلسفه قرون وسطی از قرن چهارم میلادی آغاز و تا قرن چهاردهم میلادی ادامه پیدا می‌کند. ویژگی عام فلسفه‌های این سده، سیطره دین بر فلسفه است. در این دوره دو متفکر بزرگ که به نوعی شارح‌نویسان فلسفه یونان باستان هستند در ابتدای دوره و اواخر دوره ظهور کرده‌اند. سنت آگوستین ((۳۵۴-۴۳۰) Saint Augustin) که دارای گرایشات افلاطونی است در ابتدای دوره وسطی و توماس آکویناس ( ( ۱۲۲۵-۱۲۷۴)Saint Thomas, Aquinas) که دارای گرایشات ارسطویی است در ابتدای این دوره قرار دارد.
۱۶- علیزاده، بیوک، گستره فلسفه ورزی‌ها و ملاک های تعدد فلسفه، نامه حکمت، ش ۵
سمانه فردمنش
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید