جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا
تحلیلهای عاشورا
امام حسین(ع): لیکون کلمهٔ الله هی العلیا
تاكنون تحلیلهای متعددی از حادثه عظیم كربلا و اهداف قیام سیدالشهدا (ع) صورت گرفته و از منظرهای متعددی به آن نگریسته شده است. اصولا سه نوع تفسیر از واقعه كربلا در جهان اسلام و بین اهل سنت وجود داشته است: در تفسیر اول افرادی چون ابوبكر ابن عربی(متوفی۵۴۳) و ابن تیمیّه (متوفی۷۲۸) و به دنبال آن وهابیون متاثر از او بر حاكمیت اموی صحه میگذاشتند و جنایات یزید را اینگونه توجیه میکنند که یزید شخص صالحی بود و عمل ابیعبد الله(ع) یك حركت شتابزده و شورش گونه و تحت تأثیر تحریكات تندروان و اوباش كوفه انجام گرفت. گروه دوم همچون ابن خلدون (متوفی۸۰۸)، بر نگرش امثال ابن عباس، عبد الله بن عمر و محمد بن حنفیه صحه میگذاشتند و معتقد بودند که یزید شخص فاسدی بود و قیام علیه او لازم بود ولی حسین بن علی(ع) در برآورد قدرتش در مقابل یزید دچار اشتباه محاسبه شد و ارزیابی او از دشمن دقیق نبود. قدرت یزید بیش از حدی بود که ایشان محاسبه می کرد و قدرت نظامی او در حدی نبود که بتواند بر دشمن پیروز شود، به همین جهت قیام او نتیجه بخش نبود. این نگرش عكسالعمل یزید را نسبت به حسین بن علی(ع) غیر قابل توجیه میداند و آن را محكوم میكند. دیدگاه سوم متعلق به امثال شافعی، حنبلی و نواندیشان معاصر اهل سنت است. این دیدگاه در جبهه موافق با حركت سید الشهدا قرار دارد. هم یزید را شخص فاسد و مستحق سقوط میداند و هم عمل سید الشهدا را عملی عاقلانه، مسئولانه و نتیجه بخش میخواند.
«مازنی» میگوید: «هر قطره از خون او، هر حرف از نام او، و هر جلوه از خاطره او تبدیل به مینی شد كه سرانجام بنیان حكومت بنی امیه را بركند و بر باد داد.» بر اساس این دیدگاه خاطره شهادت حسین بن علی(ع) باید انگیزه بر پایی مراسم جشن و سرور باشد نه اشك و عزاداری و آه. همچنانكه عید بزرگ مسلمین عید قربان به همان اندازه یادآور یك موفقیت انسانی و فداكاری است و در آن جشن و سرور برگزار میگردد.
اگر چه دیدگاه سوم به نگرش شیعه نزدیك تر است ولی بر آن از جهاتی منطبق نیست. سیاست و برنامهریزی شیعه در بهره برداری از این نهضت به دست فرزندان امام حسین(ع) انجام گرفت. با وجودی که این حادثه برگ زریّن اسلام و انسانیت است و افتخار بشریت و از این جهت جشن و سرور می طلبد، اما رویه ائمه جشن و سرور نبود بلكه اشك و عزا بود. چون درشرایطی كه بنی امیه به مناسبت پیروزی خود و اعراب به مناسبت سال نوجشن میگرفتند، جشن اهل بیت نمیتوانست منعكس كننده اعتراض به سفاكی بنی امیه باشد. جشن یعنی هماهنگی اقلیت با اكثریت، نمیتوانست اعتراض اقلیت تحت ستم را نشانگر باشد. تراژدی و كشتار فجیع بنی امیه در كربلا باشادی تناسب ندارد. حسین بن علی(ع) با شهادت خود قصد داشت تا روح اعتراض به ستم را جاودانه كند. این هدف از طریق تحریك عواطف بهتر امكانپذیر می نمود.
روایات بسیاری از ائمه اطهار(ع) نقل شد كه حاوی این نكته بود كه مخلوقات خداوند از آسمانها و زمین و فرشتگان و جن حتی حیوانات بر حسینبن علی(ع) گریه و نوحهسرایی كردند. هر كس بر حسین بن علی(ع) بگرید و لو به اندازه بال پشهای، گناهانش آمرزیده خواهد شد و بهشت بر او واجب خواهد شد. اگر انسان خود را به گریه وادارد یا شعری بسراید و یا آواز سوزناك بخواند و دیگران را بگریاند، بهشت از آن او خواهد بود.
تأكید بر عزا و ماتم و گریه از سوی ائمه(ع) نوعی مبارزه منفی برای زنده نگهداشتن حركت ظلم ستیزانه سید الشهد(ع) و آماده سازی نهاد ناآرام تشیع برای هماهنگی با اهداف ابی عبد الله الحسین(ع) بود، ولی در گذر زمان گریستن و عزا، در بین شیعیان نه وسیله ای برای آن هدف كه به تدریج خود هدف شد.
نوشتن كتابهایی چون مفتاح البكا، طوفان البكا، محیط البكا(اقیانوسگریه)، مثیر الاحزان (برانگیزاننده غمها)، لهوف (سوگهای سوزان)، محرقالقلوب (سوزاننده قلبها) و نفس المهوم (نفس غمبار) و... تأییدی بر این نظر است. در اغلب این كتابها صحنههای پر شوری «خلق» میشد تا دستمایه گریستن شود. تداخل فرهنگ تشیع و تصوف در برخی از زمانها باعث میشد که بیش از هر چیز بر رفتار پارسایانه و تسلیم جویانه امام تحت عنوان «مظلوم» تأكید شود. این نگرش علیرغم خواست ائمه(ع) از امام و عزاداری چهرهای ساخت كه تعارضی با نظامهای ظالمانه صفویه یا قاجار نداشته باشد و حتی آنان خود تعزیه گردانان این نوع از عزاداری باشند و بعضاً از آن برای تحكیم قدرت خود از آن بهره برداری سیاسی کنند.
با شروع مبارزات مردم ایران در جریان نهضت مشروطه و سپس در تداوم آن بهویژه پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تفسیرهای نوینی از حادثه عاشورا صورتگرفت كه مورد تأیید حاكمیت استبداد نبود. در این دوران نوعی نواندیشی برای پیرایش این واقعه از خرافات و تحریفها و در واقع نوعی تجدید نظر در برخی ازتفسیرها قابل مشاهده است. این نواندیشی را میتوان حول محور سه موضوعدانست: اولا انگیزه قیام سید الشهدا چه بود؟ ثانیاً آیا چنین حركتی در مقابلحاكمیت سیاسی وقت معقول یا مشروع بود؟ ثالثاً آیا روشی كه برای نیل به اینهدف انتخاب شد درست و نتیجه بخش بود؟
آنان بر این نکته حساسیت نشان میدادند كه نباید تفسیر واقعه عاشورا به گونهای انجام گیرد كه حركت امام(ع) یك جریان خاص و منحصر به فرد با مقاصد و انگیزههای از پیش طراحی شده و شخصی جلوه كند. در غیر این صورتی، این حركت غیر قابل تكرار، الگوگیری و بازآفرینی خواهد شد. حال آنكه بر اساس آموزههای شیعی، امام الگوی پیروان، و مقتدای آنان است و رفتار وی قابل آموزش و پیروی برای همگان است. بر این اساس، حركت امام یك حركت سیاسی - انقلابی برای براندازی حكومت نامشروع موروثی استبدادی و سلطنتی است و میتوان آن را الگو قرار داد. بر طبق این تحلیل حركت ابی عبدالله(ع) كاری عقلایی، طبیعی و اساساً سیاسی - انسانی است.
رسالت اصلی كه این نوشته بر عهده گرفته این است كه، نسل جوان را با عصاره تفسیرهای مختلفی كه از جریان عاشورا انجام شده است آشنا سازد تا او به اندیشه واداشته شود و سخنان مختلف را بشنود وخود بهترین را انتخاب كند. هدف این نوشتار این نیست كه به صحت و سقم یا بررسی و نقد این دیدگاهها بپردازد چرا كه پیش فرضهای فكری، اعتقادی، علایق عاطفی و انتظارات هر فرد از یک حادثه، نقش اساسی را در تبیین و تفسیر آن ایفا می کند و نقد هر دیدگاه در مرحله اول مستلزم بررسی و ارزیابی پیشفرضها و علایق و انتظاراتی است كه پشتوانه هر یك از این نظریههاست. ما تنها در هر تحلیل سعی در برجسته کردن پیش فرضهای آن تفسیر داشتیم تا هر کس با قبول آن پیش فرض ها تحلیل مورد نظر خود را از بین آنها برگزیند.
۱) تفسیر اسطورهای - ماورایی
این تحلیل از زاویهای كاملا ماورایی و اسطورهای به حادثه كربلا مینگرد. این دیدگاه ابعاد اجتماعی - سیاسی حركت ابی عبدالله را نادیده میانگارد و به عنوان پیش فرض این را پذیرفته است که حركت امام حسین(ع) از قبل توسط خداوند طراحی و برنامه ریزی شده بود و پر از رمز و رازهای ناگشودنی برای بشر است و ابعاد آن حركت برای او قابل فهم نیست. در این نگرش تقریباً ویژگی بشری معصومین(ع) و از جمله سید الشهدا نادیده گرفته میشود.
ملا حسین کاشفی، در روضهٔ الشهدا می نویسد: عداوت یزید و امام حسین(ع) دو نوع بود، ظاهری و معنوی. تمام آنچه اتفاق افتاد مثل اختلاف بنی امیه و بنی هاشم، علی(ع) و معاویه، یزید و امام حسین(ع) اختلاف ظاهری بود که ناشی از اختلاف معنوی این اشخاص در سرشت ارواح آنهاست. خداوند دو گونه روح آفریده است. ارواح پاک به هم مایل و ارواح ناپاک به هم متمایل هستند و این دو نسبت به هم دشمن هستند که اجتماع و اختلاف آنها در دنیا خود را نشان می دهد و حادثه کربلا همان قضای مبتنی بر خلقت ارواح است. این دیدگاه اظهار میكند: خداوند در «عالم ذر»، مقرر فرمود كه امامحسین(ع) در كربلا كشته شود و پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و خود امامحسین ـ علیهم السلام ـ این قرار را امضا نمودند.
از همان زمان مقام ابی عبد الله(ع) در نزد ملائك، انبیا و اولیا همواره والا بودهاست و امام همواره در عالم نمود و حضور اسطورهای داشته و احتمالا در آینده نیز خواهد داشت. مقام او در آسمان به مراتب بالاتر از زمین است. خداوند، فرشتگان گنهكاری چون دركائیل، صلصائیل و فطرس را به بركت تولد ایشان بخشد. گرفتاری پیامبرانی چون آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، موسی، سلیمان، عیسی - علیهم السلام - پس از لعن به قاتلین ابیعبد الله حل و فصل شد. توبه حضرت آدم، بر زمین نشستن كشتی نوح، استجابت دعای زكریا برای فرزند، نجات یونس از شكم ماهی، برطرف شدنگرفتاریهای ایوب، نجات اسماعیل از ذبح پدر، نجات یوسف از چاه و زندان و خلاصی یعقوب از غم دوری فرزند، همه و همه فقط با توسل به او ممكن گشت.
حمل، تولد و نامگذاری امام به صورت معمولنیست. شیرخوارگی حسین بن علی(ع) نه از مادر بلكه از زبان رسول خدا بوده است. این نگرش بر این باور است كه: «ائمه هدی ـ علیهم صلواه الله ـ هر كدام تكلیفی آسمانی داشتند كه به مقتضای زمان آنان بود.» «هر یك از ائمه، نظربه كتاب ممهور كه جبرئیل از آسمان آورد، مكلف به تكلیف خاصی بودند و در وقت امامت، آن مهر را باز كرده و به آن عمل مینمودند.»
این دیدگاه معتقد است همه چیز مطابق خواست امام انجام میشود. «برگیاز درخت نیفتد مگر آن كه با اجازه امام زمان (عج ) است و در آن وقت امامزمانی نبود مگر حضرت حسین(ع).» ۴۶ «مردن هر كس را باید امام (هر) زماناجازه دهد و مردن خودش را هم خودش باید اجازه دهد.»۴۷ حتی كشته شدنامام حسین(ع) توسط شمر بن ذی الجوشن، بدون اجازه امام حسین(ع) ممكننبود. حضرت با این استدلال كه خدا كشته شدن من را از قبل مقرر داشته است، درخواست كمك فرشتگان و قبائل جن را چه در مسیر مدینه به مكه و چه در روزعاشورا نپذیرفت.
امام در جریان حادثه كربلا رفتارهای معجزه آمیز بسیاری دارد. او شب عاشورا با زدن تبری بر زمین باعث شد از زمین آب فوران كند. صبح عاشورا با نفرین خود سه نفر از دشمنان را درجا به هلاكت رساند. او تنها در لحظات آخركه به دشمن حمله كرد ۱۹۵۰ نفر از كفار را به تیغ در گذراند.
این نگرش به استناد روایاتی با این مضامین که: «آنان آگاهاند كه چه زمانیمیمیرند.» یا «هر امامی كه نداند چه چیز به او میرسد و سرانجامش به كجا میرسد، او حجت خدا بر خلق نیست» معتقد است امام حسین(ع) بنا بر علم لدنی خویش از قبل، حتی جزئیترین حوادثی را كه برای او اتفاق میافتاد و تكالیفی كه در مقابل این حوادث داشت را میداند. او مسیری را كه از قبل برایشمشخص شده است به طور دقیق و همانگونه كه باید دنبال میكند.
حتی در یك نگاه غیر مشهور امام حسین(ع) در كربلا كشته نشد بلكه دشمن شخصی شبیه او را به نام «حنظله بن اسعد» كه شبیه او بود را كشت و خدا آن حضرت را به آسمان برد.
در این نگرش امام شخصیتی كاملا استثنایی دارد به طوری كه نه كسیمیتواند مثل او باشد و نه مثل او عمل كند و از ایشان الگو بگیرد. آنان در پاسخ به این سؤال كه بر اساس این تفسیر، فایده شهادت حسین بن علی(ع) چه بودهاست؟ میگویند: «شهادت آن مظلوم كفاره گناهان و معاصی عاصیان امت است از گذشته و آینده. و چه منفعت و فایده از این بیشتر و عظیمتر» «شهادتابی عبد الله لطف است بر شیعیان. ایشان متحمل بار گناهان شیعیان خویشگردیدند لذا مبتلا به این بلاها بودند تا مایه نجات شیعیان گردیدند... شهادتآن جناب مایه نجات شیعیان و دوستان است از دركات و هلكات و ورطات وعقبات روز قیامت و بضاعت خلاص و نجات از آلودگیهای گناهان است.» علاوه بر این، در عصر حاضر ثمره شهادت آن حضرت را باید در عزاداریها دید.«به سبب ماتم داری بر آن جناب و بكاء و صرف اموال و سایر خدمات در اقامه عزای آن حضرت» ثواب به شیعیان میرسد. هزاران نفر در اثر زیارتامام حسین(ع) آمرزیده میشوند و با لعنت به قاتلین وی به بهشت میروند، براثر گریه به مصیبت او گناهانشان بخشیده میشوند و بیماریهای جسمانی و روحانی شفا مییابند.۲) تفسیر عرفانی
در این نگاه واقعه عاشورا نه یك رخداد سیاسی و حماسی بلكه یك حادثه کاملاً معنوی است. تجلی سیر و سلوك انسان دور مانده از اصل خویش که وصل می جوید. چرا که روزگاری آدمیان به دیدار پروردگار خود نائل شدند و همه مست زیبایی او گشتند و بیاختیار او را معشوق و محبوب خود گرفتند. محبوب رو به آنان كرد و پرسید: الست بربكم، آیا من رب شما نیستم؟ همه مستان جمال یار پاسخ دادند: بلی. از آن هنگام انسانها عهد كردند كه فقط خدا را بپرستند و غیر خدا را معبود و معشوق نگیرند. آدمی از فردوس محبوب به خراب آباد دنیا هبوط كرد. جلوههای خدا كه در دنیا تجلی كرده بود آدمیان را سخت سرگرم خویش ساخت و بنی آدم خدا و عهد با او را فراموشكردند. به زیبایی دنیا و زینت شیطان رو آوردند. خداوند خطاب به آنان فرمود: ای فرزندانآدم، آیا ما با شما عهد نكردیم كه شیطان را نپرستید، خدا را بپرستید و این صراط مستقیم است؟
همه اینگونه نیستند. كسانی هم هستند كه برای ملاقات با محبوب همواره لحظه شماری میكنند. مرگ در نگاه عارف محبوبترین هدیه الهی است كه قفس مانع پرواز و پردههای حایل بین عاشق و معشوق را كنار میزند و محب را به آغوش محبوب میاندازد. گاه توفیقی دست میدهد و راه میان بری برای آدمی هویدا میشود. این توفیق مرگ اختیاری یا همان شهادت است. مرگ نوری، انسان را با نور و مرگ ناری انسان را با آتش مواجه میكند. شهادت مرگ سرخ و درخشانی است كه مطلوب خداست. خدا قربانی میخواهد. گلوی بریده و چهره خونین مصلحین واسارت زنان و كودكان را در دست دیوسیرتان شبپرست میپسندد و آن را نشانه اوج عشق عاشق به خود می بیند.
از برای یك بلی كاندر ازل گفتهست جان
تا ابد اندر دهد مرد بلی، تن در بلا
در این دیدگاه، «كرب» و «بلا» در راه دوست نه اشك دارد و نه ناله و عزا، بلكه افتخار است و سرور و شادی می طلبد. جا دارد به خاطر این نعمت بزرگ نه لباس عزا كه لباس شادی وسرور بر تن كنیم.
هر كه در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند
وآنكه ز دلبر نظر خاص یافت
داغ عنا بر جگرش مینهند
و حسین بن علی(ع) كه مست عشق خدا بود، دعوت او را كه شنید بی اختیار شد و به سوی او شتافت.
نوبت ساقی سر مستان رسید
آنكه بد پا تا به سر، مست آن رسید
گفت: اینك آمدم من ای كیا
گفت: از جان آرزومندم بیا
خداوند مانند هر معشوقی میزان صداقت عشق معشوق خود را با محك بلامیسنجد.
كرد بر وی باز درهای بلا
تا كشانیدش به دشت كربلا
داد مستان شقاوت را خبر
كاینك آمد، آن حریف در به در
برای حسین تنها یك محبوب تماشایی است لذا زندگی و دنیا جلوه ندارد. او به هر چه غیر خدا است نه میگوید. حرامیان، راه خدا را بر او و یارانش بسته اند.
گفتشان ای مردم دنیا طلب
اهل مصر و كوفه و شام و حلب
مغزتان را شور شهوت غالب است
نفستان جاه و ریاست طالب است
ای اسیران قضا در این سفر
غیر تسلیم و رضا این المفر۶۳
من از راه محبوب جدا نخواهم شد و به تیغ تیز، راه عشق را نتوان بست.
همره ما را هوای خانه نیست
هر كه جست از سوختن پروانه نیست
نیست در این راه غیر از تیر و تیغ
گو میا، هر كس ز جان دارد دریغ
جای پا باید به سر بشتافتن
نیست شرط راه، رو بر تافتن
عدهای به هوای نام و نان به همراه حسین آمدهاند. دشواری راه، عاشقانحقیقی را از مدعیان نامحرم جدا میسازد و هر كس را كه سالك این راه نیست و توان طی این طریق صعب را ندارد باز میگرداند.
دور گشت از شكرستانش مگس
وز گلستان مرادش خار و خس
با خلوت شدن مجلس از اغیار، پیر میكده محرمان راز را پیش خواند و شمهای از اسرار مقصد و راه را بر آنان فاش ساخت.
با لب خود گوششان انباز كرد
در ز صندوق حقیقت باز كرد
جمله را كرد از شراب عشق، مست
یادشان آورد آن عهد الست
یادتان باد، ای فرامش كردهها
جلوه ساقی ز پشت پردهها
یادتان باد، ای به دلتان شور می
آن اشارتهای ساقی پی ز پی
شور وصال در یاران نیز به جوش آمد و باعث شد در روز عاشورا با آغوش بازبه سوی نور پرواز كنند. امام در صحنه كربلا هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و به حضرت دوست اهدا كرد.
كرد ایثار آنچه گرد آورده بود
سوخت هر چه آرزو را پرده بود
چشم پوشید از همه آزادگان
از برادر وز برادر زادگان
از تعلق پرده دیگر نمان
دسد راهی جز علی اكبر نماند
عزیزترین شخص در نزد امام یعنی علی اكبر به سوی پدر میآید و اجازهیمیدان میخواهد. دل كندن از او سخت است:
گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست
رو كه با یك دل نمیگنجد دو دوست
حایل ره، مانع مقصد مشو
بر سر راه محبت سد مشو
لن تنالوا البر حتی تنفقوا
بعد از آن مما تحبون گوید او
نیست اندر بزم آن والا نگار
از تو بهتر گوهری بهر نثار
چون تو را او خواهد از من رونما
رونما شو، جانب او رو نما
ابی عبد الله(ع) چیز دیگری ندارد مگر یك جان، اینك نوبت قافله سالار نور است كه جان را به جان آفرین تقدیم كند. زینب، شیر زن كربلا برادر را بدرقه می کند.
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
پنجه اندر جامه جان میبرد
صبر و طاقت را گریبان میدرد
نگاههای یك خواهر در این لحظات دل هر كس را ریش میكند. حضرت سفارشهای لازم را به او میكنند:
پیش پای شوق زنجیری مكن
راه عشق است این عنانگیری مكن
با تو هستم جان خواهر، همسفر
تو، به پا این راه كوبی، من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
زینب نیز سالك این راه است و مصمم پاسخ میدهد:
هر دو در انجام طاعت كاملیم
هر یكی امر دگر را حاملیم
تو شهادت جستی ای سبط رسول
من اسیری را به جان كردم قبول
مولا با دلی آسوده سوار بر اسب خویشو خطاب به او میگوید:
رو به كوی دوست، منهاج من است
دیده واكن، وقت معراج من است
تو براق آسمان پیمای من
روز عاشورا شب اسرای من
كز میان دشمنم آری برون
رو به كوی دوست گردی رهنمون
شوق و اشتیاق لقای پروردگار سراسر وجود حضرت را پر كرده است.
چشم بر دیدار و گوشش بر ندا
تا كند جان را فدا جانش فدا
نی ز اكبر نی ز اصغر یاد او
جمله محو خاطر آزاد او
سرخوش از اتمام و انجام عهود
شاهد غیبش هماغوش شهود
محو و مات حق همه ذرات او
جمله ذرات محو و مات او
در سر عاشق هوای دیگر است
خاطر مردم به جای دیگر است
حسین با شمشیر برانش راه خدا را میشكافد و پیش میتازد.
گشت تیغ لامثالش گرم سیر
از پی اثبات حق و نفی غیر
ریخت بر خاك از جلادت خون شرك
شست زآب وحدت از دین زنگ و چرك
حرامیان شب پرست به یكباره بر او حمله آوردند و او را تیر باران كردند اماگویی او از آن تیرها استقبال میكند.
رفته هر تیری سویش دامن كشان
بر گشوده دیده را كاینك نشان
تیر بر بالای تیر بی دریغ
نیزه بعد از نیزه تیغ از بعد تیغ
از سر زین بر زمین آمد فراز
وز دل و جان برد جانان را نماز
با وضویی از دل و جان شسته دست
چهار تكبیری بزد بر هر چه هست
خداوند خطاب به حسین میفرماید:
چون خودی را در رهم كردی رها
تو مرا خون، من ترایم خون بها
مصدری و ما سوا مشتق تو راست
بندگی كردی خدایی، حق تراست
هر چه بودت دادهای اندر رهم
در رهت من هر چه دارم میدهم
كشتگانت را دهم من زندگی
دولتت را تا ابد پایندگی
ابی عبد الله به لقای الهی دست مییابد و در حق فانی میشود. فنای در حق، ابدی شدن است و جاودانگی. جاودانگی نام و مرام حسین(ع) از این پس حسینی نیست، خدایی است و تا خدا خدایی میكند همچون یاد خدا در قلب مؤمنین جاودانه خواهد ماند.
۳) تفسیر اجتماعی - تاریخی
در این نگرش، نهضت ابی عبد الله از جنبه تاریخی و اجتماعی مورد بررسیقرار گرفته است. پیش فرض این نگرش این است که حادثه کربلا یک حادثه اجتماعی و تاریخی صرف است و علل و عوامل آن را باید در كینهتوزیها و اختلافات دیرینه قبیله ای باید جستجو کرد. ریشه جریان عاشورا در تاریخ گذشتهیاجتماعی نژاد عرب منطقه نهفته است.
همیشه بین اعراب قبایل متمدنتر «قحطانی» ساكن جنوب با اعراب«عدنانی» ساكن غرب و شمال غربی اختلاف وجود داشته است. در میان«عدنانیان» دو تیره «معدیان» (ساكن عراق) و «مضریان» و «قریش» (ساكنحجاز) نیز اختلافات ریشهداری بوده است. «قریش» نیز از اختلافات دیرینه بر سر زعامت مكه رنج میبرده و دو تیره «امیه» و «هاشم» از قریش را درمقابل هم قرار میداده است. از آنجا كه «بنیهاشم» بر امور دینی مردم ریاست میكردند و «بنی امیه» به تجارت و سیاست مشغول بودند; بنی هاشم روحیه بردباری، مهربانی و تواضع داشتند. شغل بنی امیه كه با ربا و چانه زنی وكلاهبرداری و كم فروشی همراه بود در آنان روحیه حیلهگری، دنیادوستی، راحتطلبی و خوشگذرانی به وجود آورده بود.
پس از ظهور اسلام چون افتخار نبوت از «بنیهاشم» بود، «بنی امیه» زیربار اسلام نرفتند و تا توانستند مقاومت كردند. حتی ابولهب با این كه هاشمی بود، چون تحت نفوذ همسرش، خواهر ابوسفیان قرار داشت، با پیامبر مخالفت میكرد. با فتح مكه، بنیامیه از سر ناچاری اسلام آوردند و به توصیه قرآن به وحدت متمایل شدند. در این زمان اختلافات به طور موقت فروكش كرد ولی باوفات پیامبر(ص) بار دیگر سر برآورد. اولین جدایی بین مهاجرین عدنانی و انصار قحطانی ایجاد شد. پس از آن، اختلاف بنی هاشم و قریش خود را نشانداد. در جریان حكومت عمر اختلاف عرب و عجم(غیر اعراب) بالا گرفت و باعث شد موالی(غیر اعراب)، كه از ستم نژادپرستانه اعراب به ستوه آمده بودند، به سمت علی(ع) و بنی هاشم متمایل شوند. در جریان حكومت عثمان، اختلاف بنی امیه و بنی هاشم به اوج خود رسید.
كشمكش بین معاویه از بنی امیه و علی از بنی هاشم با صلح امام حسن(ع) ظاهراً به نفع بنی امیه به پایان رسید. بنی امیه با در دست گرفتن قدرت سعی در زنده كردن سنتهای دیرینه اعراب داشتند و فكر انتقام از بنی هاشم لحظهای آنان را آرام نمیگذاشت.
در سال ۶۰ هجری جز تعداد اندكی از اصحاب پیامبر ـ آنهم به صورت پراكنده ـ كسی به ائمه(ع) تمایل نداشتند. جز عدهای از «كوفیان» که هنوز خاطراتی ازحكومت عدل علی(ع) در سر داشتند. اكثر مردم از اسلام اصیل بیخبر بودند. نسل جدید اسلام خود را بیش از آنكه از اهل بیت داشته باشد از امثال معاویه داشت. مكه، مدینه و بصره، بیشتر حامی حكومت معاویه بودند و تنها كوفه بود كه در آن موازنه اختلاف قوای «مضری ـ یمانی» به نفع یمانیها موضع میگرفت. آنان پس از مرگ معاویه دوست داشتند حال كه وی مرده است و یزید به طور كامل بر اوضاع مسلط نیست با حسین بن علی(ع) كه اهل سازش با یزید نبود و فرد شایستهای برای رهبری محسوب میشد، همراه شوند. آنان میتوانستند در صورت امكان، بدون پرداخت هزینه سنگین، انتقام كشتههایخود را در صفین از شام شامیان بگیرند.زمانی كه حسین بن علی(ع) به مكه پناه آورد، انبوه نامههای مردم كوفه او رابرای بیعت به كوفه خواند. حسین بن علی(ع) تصمیم گرفت كه دعوت مردم كوفه را اجابت كند. او میخواست با رفتن از مكه به عراق، كاری كه پدر و سپس برادرش آغاز كرده بودند و ناتمام مانده بود به پایان رساند. این بهترین فرصت بود كه می توانست در آن حكومت را در دست گیرد و به تدریج آن را گسترش دهد.
اما ابن زیاد به دستور یزید پیش دستی کرد و با شیوه خاص خود به سرعت بر كوفه مسلط شد. مردم كوفه كه حاضر به پرداخت هزینه زیادی برای تصمیم خود نبودند عقب نشینی كردند و دست از یاری حسین كشیدند. حاكم كوفه با لشكر حر و سپس عمر بن سعد جلوی حركت امام به كوفه را گرفت و از او خواست كه بدون قید و شرط با یزید بیعت كند. حسین بن علی(ع) كه انسان آزادهای بود حاضر نشد با یزید بیعت كند.
مردم پس از پنجاه سال باز هم به خوی دیرین جاهلی خود یعنی دنیا دوستی و خشم و شهوت باز گشته بودند. خیرخواهیهای امام برای خیل دشمنان كارگر نیفتاد. سران قبایل جز ریاست نمیخواستند و همراهان آنها نیز رضایت فرماندهان خود را طالب بودند و حاضر به یاری حسین بن علی(ع) نبودند. آنان بالاخره در نبردی نابرابر، امام را مظلومانه و ناجوانمردانه به شهادت رساندند.
۴) تفسیر سیاسی - انقلابی
در پیش فرض این تحلیل سید الشهداء(ع) تنها یك شخصیت انقلابی و یك مصلح سیاسی است. او از همان ابتدا با استفاده از ضعف حاكمیت یزید و به منظور تشكیلحكومت قیام نمود. او تا انتها نیز بر قصد خویش استقامت ورزید.
طبق این دیدگاه علی رغم آنچه معروف است، معاویه از نظر فسق و فجور و بیدینی ـ در ظاهر و باطن ـ به مراتب بدتر از یزید بود; ولی در زمان او هر نوع قیام مسلحانه بر ضد او یا احتمال پیروزی نداشت و یا احتمالش بسیار ناچیز بود. به همین دلیل بعد از وفات امام حسن(ع) هنگامی كه مردم عراق از امام حسین(ع) دعوت كردند تا برضد معاویه قیام كند، ایشان به دعوت آنان جواب مثبت نداد و وعده فرمود كهپس از مرگ معاویه، در این باره فكر خواهد كرد.
پس از مرگ معاویه، حكومت به دست یزید افتاد، حكومت او نوبنیاد، لرزان و ضعیف بود، یزید هم فاقد عقل سیاسی و درایت و پختگی لازم بود و به می، معشوق، میمونبازی و قمار بیشتر میاندیشید تا به كشورداری. پس همه شرایط در این زمان برای قیام امام، علیه حكومت فاسق و غاصب و نامشروع یزید فراهم بود و او خود را موظف به انجام آن میدانست.
یزید با انگیزه تثبیت حكومت، حس انتقام جویی از آل علی و جبران حقارت تاریخی كه در مقابل بنی هاشم احساس میكرد مصمم شد تا از حسینبن علی (ع) بیعت بگیرد.
پذیرش حكومت یزید از چند جهت برای امام قابل قبول نبود. اول اینكه بیعت با او بر مشروعیت یزید صحه میگذاشت و این دروغ عملی بزرگی بود كهحسین(ع) اهل گفتن آن نبود. دوم اینكه بیعت با او موجب گمراهی مردم میشد و ضربهای به اسلام محسوب میشد. سوم اینكه حكومت یزید ماهیتی خلاف وجدان اخلاقی و انسانی داشت. چهارم اینكه بیعت با یزید امكان هر گونه جنبش اصلاحی را از بین میبرد.
امام(ع) زیر بار بیعت نرفت و بلافاصله راهی مكه شد. علت نپذیرفتن بیعت این نبود كه یزید بدتر از معاویه است یا اینكه معاویه ظاهر اسلام را حفظ میكرد و در زمان او اسلام در خطر نبود و در زمان یزید اسلام در خطر بود، چون اسلام حكومت خلیفه فاسقتر از یزید را دید و تحمل كرد و ریشه كن نشد. «ولید بنعبدالملك» در عصر امام صادق (ع) خلیفهای بود كه به اتفاق مورخان هم قبل از خلافت و هم زمان خلافتش از یزید فاسقتر بود. با این حال امام صادق علیه او قیام نكرد. پس نه معاویه ظاهر اسلام را حفظ میكرد و نه اسلام اینقدر ضعیف بود كه با فسق امثال یزید از صفحه گیتی حذف شود.
در هر صورت خبر امتناع بیعت امام حسین(ع) به مسلمانان رسید. شیعیانكوفه با نوشتن نامههای متعدد و مكرر خواستار بیعت با ابی عبد الله(ع) و امامت سیاسی او شدند. اعلام آمادگی دهها هزار نفر نیروی نظامی داوطلب احتمال پیروزی بر یزید را جدی ساخت، محاسبه های امام(ع) تا اینجا از هر نظر درست بود؛ چرا كه حكومت ضعیف بود، مردم ناراضی بودند، افكارعمومی به دلیل لیاقت امام با او بود و نیروی داوطلب نیز به اندازهای بود كه موفقیت را ممكن سازد. امام میتوانست پس از تشكیل حكومت در كوفه، آنرابه سایر نقاط نیز گسترش دهد.
بنابراین امام(ع)، مسلم بن عقیل را برای گرفتن بیعت از مردم كوفه و فراهم ساختن شرایط ورود خود، به سمت كوفه فرستاد. آنان با وی بیعت نمودند و امام با اطمینان از اوضاع راهی كوفه شد.
دیری نگذشت كه شرایط دگرگون شد. امام با دریافت خبر كشته شدن مسلم و روبرو شدن با لشكر حر از ادامه راه و قیام مسلحانه منصرف شد. او مكرر درخواست میكرد كه همراه یارانش باز گردد; ولی دشمن خواستار بیعت وتسلیم بی قید و شرط حسین بن علی(ع) بود.
امام به دلیل مسؤولیتی كه نسبت به خدا، اسلام و مردم احساس میكرد نمیتوانست این ذلت را بپذیرد و تسلیم شود لذا حاضر به پذیرش این ننگ نشد. بالاخره جنگ بر او و یارانش تحمیل شد و ایشان یكی از دو خیر را برگزید. امام تمام تدابیر ممكن را برای دفاعی قوی تدارك دید. احتمال پیروزی هنوز منتفی نبود; چونمردان خدا به دلیل هدف مقدس و وسیله مقدسی كه مورد استفاده قرارمیدهند و روحیه قوی (كه ناشی از امید به پاداش آخرت است) با تعداد كم نیزمیتوانستند بر دشمن بسیار پیروز شوند. تجربه جنگ بدر آنان را امیدوارترمیساخت. اما در هر صورت نتیجه این نبرد این شد كه امام با سرافرازی و افتخار به شهادت برسد.
در این نگاه تمام مراحل قیام اصلاحی امام بر مبنای اصل امر به معروف ونهی از منكر انجام گرفته است. حكومت یزید و بیعت با یزید یک پدیده «منكر» بود، پذیرش دعوت مردم و حركت به سوی كوفه یک حقیقت «معروف» بود. تسلیم شدن به ابن زیاد و خود را به مهلكه انداختن «منكر» بود و دفاع از خود و خانواده خود،«معروف» بود. حركت جهادی امام جز در مرحله حركت به سمت كوفه كه جهاد ابتدایی محسوب میشد، در موارد دیگر جهادی دفاعی بود و البته هر دو«معروف» بودند.
این نگاه به دلیل پیش فرضهای غیر مشهورش مورد انتقاد بسیار قرارگرفت. در این نگرش امام همچون پیامبر بشر است و تا آخرین مراحل مبارزه،عقلانی عمل میكند و علم امامت او دخلی در تصمیمگیریهایش ندارد. در ایننگرش علم لدنی و غیب امام(ع) محدود است، همان گونه كه علم پیامبر(ص)محدود است. بنا بر این دیدگاه روایاتی كه به آن در باب علم امام تمسك شدهاست كه بر طبق آن اگر امام عاقبت خود را نداند حجت خدا نیست، از فردیكذاب و غالی نقل شده و روایتی ضعیف تلقی شده است.
در این نگاه، امام علم قطعی نداشت كه در این زمان بخصوص به شهادت میرسد ولو اینكه علم اجمالی داشت كه در كربلا به شهادت میرسد. بنا بر استدلال این اندیشه؛ بر طبق اصول حجیت قطع، ذاتی است و علم قطعی و لو «علم لدنی» تكلیف آور است، اگر امام یقین داشت كه در این راه كشته میشود، نباید به این سفر میرفت. در اسلام دستور به شهادت داده نشده است ولی اگر كسی در جنگ مقدس كشته شد، شهید محسوب میشود و به فضیلت شهادت نایل شده است.
اگر امام به قصد كشته شدن به كربلا آمده بود، معنا نداشت مسلم را برای بیعت به كوفه بفرستد یا از مردم بخواهد وی را نكشند. هدف ظاهری و باطن امام با هم مغایرت نداشت بنابراین او نمیخواست نمایش بازی كند و اهداف باطنی خود را نشان ندهد.
۵ ) تفسیر حماسی
پیش فرض این دیدگاه این است که: در شرایط خاصی كه امام حسین (ع) پس از معاویه در آن قرار داشت، جامعه نیازمند حماسهای خونین و شهادتی هدفمند بود تا حیات اجتماعی و دینی اسلام تأمین شود.
از دیدگاه نظریه ماورایی را تحت تأثیر روح صوفیانه و بینش مسیحی می داند و با نظریه سیاسی ـ انقلابی نیز موافق نیست. چون به نظر آنان این نظریه، نهضت كربلا را یك نهضت شكست خورده چون نبرد احد میداند. با اینكه نظریه سیاسی - انقلابی یكایدهآل است، ولی واقعیت خارجی با آن سازگار نیست. مگر ممكن است شخصی در قلب حكومت بنی امیه زندگی كند و علناً با خانواده و كاروان، رسمی و آشكار در مقابل حكومت بایستد. امام اگر میخواست قیام كند، باید اعلام نمیكرد و مخفیانه چنین اقدامی میكرد. این نظریه که در سالهای اخیر با نظریه فوق در تعارض قرار گرفته است در ضمن پاسخ به منتقد خود می گوید: ما در اسلام هدفی به معنای شهادت و کشته شدن نداریم بلکه آنچه هدف است امر به معروف و نهی از منکر و قیام و مبارزه با ظلم است و اگر در این راه به شهادت رسیدیم خود یک پیروزی است.
در هر حال این دیدگاه معتقد است كه نظریه «حماسه» و «شهادت» نظریهای است برتر و موجهتر كه تازه بعد از شكست مجاهد، جلوه میكند و كارساز میشود. حسین (ع) برای كشته شدن قیام كرد، نه برای مبارزه با حكومت. او میخواست خود را فدای امت و محبان اهل بیت كند، ماهرانهترین حیله را به كار گرفتهاند كه با حفظ عظمت و جلالت حسین شهادت او را پوچ كنند و آن را خالی و بی محتوا سازد و...هیچ! آنان در عین اینكه جلادان حسین را مطابق مشیت الهی تبرئه میكردند، همه جباران یزیدی و بیعت گیرهای معاویهای را برای همیشه از خطر عاشورا و خاطره حسین مصون میسازند تا جهت شهادت را نه برای مقابله با قدرتهای جور و غاصب، بلكه به سوی هیچ و علیه هیچ منحرف سازند.
هنگامی كه امام در مقابل دو نتوانستن گرفتار شده است و همه چیز دارد ریشه كن میشود، نه میتواند قیام كند و نه میتواند سكوت كند و خاموشبنشیند پس چه باید كرد؟ حسین در تنهایی و عجز، بی سلاح و بی همراه نیز «حسین» است. آیا باز هم وظیفه دارد كه بجنگد؟ «حسین بودن» او را به نبرد با «یزید بودن» میخواند. همه متولیان عقل و دین، نصیحتگران شرع و عرف و مصلحت پرستان صلاح و منطق همه یك صدا میگویند: نه! و حسینمیگوید: آری!
حسین بن علی (ع) یك پارچه حماسه، و پرخاشگری و اعتراض و انتقاد است. گویی از دهانش آتش میبارد و به هیچ وجه حاضر به زیر بار زور رفتننیست. حسین آموخت كه «مرگ سیاه» سرنوشت شوم مردم زبونی است كه به هر ننگی تن میدهند تا «زنده» بمانند; كسانی كه گستاخی آن را ندارند كه«شهادت» را انتخاب كنند، «مرگ» آنان را انتخاب خواهد كرد.
«شهادت» در فرهنگ ما یك درجه است وسیله نیست; خود، هدف است، اصالت است. در همه قرنها و عصرها. هنگامی كه پیروان یك ایمانی، یك اعتقادی قدرت دارند، با جهاد عزتشان و حیاتشان را تضمین میكنند، ولی وقتیكه به ضعف دچار شدند و همه امكانات مبارزه را از آنان گرفتند، با شهادت، حیات و حركت و زندگی و ایمان و عزت و آینده و تاریخ خودشان را تضمینمیكنند; كه شهادت دعوتی است به همه عصرها و به همه نسلها، كه: اگر میتوانی بمیران! و اگر نمیتوانی بمیر
۶) تفسیر فقهی - كلامی
این نگرش به شدت تحت تاثیر اندیشه فقهی و کلامی شیعه انقلابی است. بنابر تفسیر فقهی فقهاء گذشته چون علامه حلی، محقق كركی و صاحب جواهر حركت امام حسین(ع) یک استثناء در فرهنگ تقیه ای شیعه است اما در نگرش معاصر فقهی کلامی، حرکت ابی عبد الله الحسین نه یك استثنا بلكه قاعده و نه یك دستور خصوصی و سری بلكه دستوری مبنایی و درس آموز برای همه نسلهاست. به همین جهت این دیدگاه، نهضت عاشورا را به علل و عوامل مختلفینسبت میدهد و وظیفه شرعی امام را متناسب با آن عوامل مورد بحث و تحلیل قرار میدهد و معتقد است كه امام در شرایط متفاوت بر اساس تكلیف مناسب با آن شرایط عمل میكرده است.
این نگرش بر نگرش اسطورهای و ماورایی خرده میگیرد و آن را تحریفی بر حرکت اصیل شیعه دانسته میگوید: دشمن نتوانست در حادثه كربلا تحریف ایجاد كند هر چه تحریف شده است، از ناحیه دوستان بوده است. به عبارتی امام را سه گونه به شهادت رسانیدند: شهادت تن كه به دست دشمن انجام شد، شهادت نام و شهادت هدف كه توسط دوستان تحقق یافت.آنان تحریف فرهنگ عاشورا یكی از جهت لفظ وقالب، و دیگری از جهت معنا و محتوا مورد ارزیابی قرار داده اند. تحریف لفظی نسبت دادن حوادثی به امام است كه سندیت تاریخی ندارد و تحریف معنوی عاشورا خود از چندین زاویه انجام شده است. یكی تحریف درهدف امام. میگویند امام شهید شد تا كفاره گناه امت باشد. آنان امام را سنگر گنهكاران كرده اند و شركت بیمه گناه تأسیس نموده اند.
تحریف دیگر، قائل شدن به این بود كه حركت سید الشهدا(ع)، معلول یك دستور خصوصی و محرمانه به نحو قضیه شخصیه بوده است. به امام درخواب یا بیداری دستور خاصی داده میشود و او موظف است بر طبق آن دستور العمل رفتار كند. این تحریف، انحراف فلسفه عزاداری است و مانع سرمشق گرفتن و الگوبرداری از نهضت كربلا است و بزرگترین خیانت قابلتصور به فرهنگ شیعه است. اصولا هر اندازه در این زمینه خیال بافی بیشتر بشود - از جن و مَلَك و خواب و بیداری و دستورهای خصوصی زیاد گفته شود - این نهضت بیمصرفتر میشود چون قیام امام حسین(ع) را از حوزه قابل اقتدا و پیروی خارج میكند و به اصطلاح از زمین به آسمان میبرد. این دوستان به دلیل تمایل به اسطوره سازی یا زنده نگه داشتن یاد امام و گریه بر امام بدون توجه به فلسفه و هدف مقدس آن، از ابزار نامقدس استفاده كردند.
تحریف دیگر در عزاداری امام است. میگویند گریه و عزاداری كنیم تا حضرت زهرا(س) تسلی خاطر پیدا كند یا چون امام بی گناه كشته شده و این حادثه تأثر آور است، باید برای آن متأثر بود. در حالی كه اول باید مصلحت ذاتیحكم را تشخیص داد تا آنگاه نوبت به ثواب حكم برسد.
از نظر این افراد فلسفه عزاداری این است كه پرتویی از روح حسین(ع)، غیرت، ایمان، حریت، تقوا و توحید او در روح ما بتابد. خنده و گریه شدیدترین حالات احساسی انساناست، اگر اشكی میریزیم باید در مسیر هماهنگی با روح و شخصیت حسین بنعلی(ع) و در جهت پیروی از راه او باشد. گریه بر مظلوم فریاد در مقابل ظالماست. عزاداری، اشك شوق ریختن برای خوبان و سرمشقهای عالی انسانیت است. انسان باید با اشك احساس كند كه در صف مقابل دشمن قرار دارد و آتشخشمش علیه ظلم و كفر زبانه كشد و از پیشرفت آنها و عملی شدن نقشههای آنان در اجتماع متأثر گردد.
در هر صورت این دیدگاه سعی دارد تا ماهیت علل و عوامل نهضت عاشورا را بدون توابع منفی یاد شده ارائه كند، بهطوری كه این نهضت با دستورات كلی وقاعدهمند فقهی و كلامی تشیع انقلابی قابل تطبیق باشد و امكان الگوبرداری از آن وجود داشته باشد.
در این نگرش سه عامل «بیعت»، «دعوت مردم» و «امر به معروف و نهی ازمنكر» مبنای اصلی نهضت كربلا است. به نظر این گروه، بین معاویه و یزید تفاوت وجود داشته است. معاویه حفظ ظاهر میكرد و در لفافه دین عمل میكرد ولی یزید این چنین نبود و به پایمال كردن مقدسات و قوانین اسلام، بیباكانه تظاهر میكرد. بنابراین امام نمیتوانست با یزید بیعت كند چون در بیعت با یزید دو مفسده اساسی وجود داشت: یكی تثبیت خلافت موروثی و دیگری تأیید شخصیت فاسد او. به همین جهت سید الشهدا با درخواست بیعت یزید مخالف بود.
امام به دنبال امتناع از بیعت وارد مكه میشود و با درخواست مردم كوفه جهت قیام روبرو میگردد. این رویکرد و درخواست مردمی مسئولیت میآورد. بنابراین امام خود را برای قیام آماده میسازد. اما خواست مردم پایدار نمیماند و مسلم بن عقیل، تنها مانده و مردم، تحت فشار ابن زیاد، از یاری امام منصرف میشوند.
تشخیص اولیه مردم كوفه در بیعت با امام، مطابق فطرت و قاعده بود. آنان خواستار حكومت حق بودند، ولی هنگامی كه همین مردم در نشیب و فراز امتحان و خوف و طمع قرار گرفتند، راه دین و مصلحت، از یكدیگر جدا شد. این رفتار از مردم عادی تحت فشار، عجیب نبود بلكه طبق قاعده روانی انسان طبیعی بود. آنان از اهل حق فاصله گرفتند. در این شرایط، بهجای واژههای جهاد و فداكاری و قیام و اصلاح و جانبازی و سربازی واژههایی از قبیل حزم و عقل و احتیاط و دوراندیشی به میان آمد. عجب از آن كسانی است كه با همه گرفتاریها جان بر سر این كار نهادند و دست از مبارزه با بیداد نكشیدند، مبادا روز قیامت در برابر خداوند شرمنده و سرافكنده باشند.
به هر حال حضرت تا قبل از شنیدن خبر شهادت مسلم و روی برتافتن مردم از ایشان، در صدد به دست گرفتن حكومت بود اما از آن به بعد تصمیم گرفت امر به معروف و نهی از منكر خود را با شهادتی پر حماسه و خونین انجام دهد و این تنها راهی بود كه از طریق آن میشد چهره كریه خاندان اموی را برملا ساخت. انحراف شدیدی كه در اثر غصب خلافت، تغییر در دستگاه خلافت و تمام شؤون و نواحی اجتماعی مردم مسلمان رخنه كرده بود جز با شهادت و جانبازی و قیام جدی قابل علاج نبود; شاهد این مطلب اینكه از آن به بعد حسین بن علی(ع) مرتب دم از مرگ میزند و سخن از شهادت میگوید. او میخواهد بگوید تشخیص من این است كه جز با شهادت من و یارانم نمیتوان به نتیجه رسید.
موضوع تبلیغ یكی از عناصر مهم نهضت سید الشهدا(ع) بود. به همینجهت هم داستان كربلا به صورت یك مكتب تعلیمی و تربیتیهمیشه زنده است. اهل بیت به دنبال امام تكمیل كننده جنبه تبلیغی نهضتكربلا بودند. عامل تبلیغ جنبه آگاهی بخشی دارد ولی امر به معروف و نهی از منكر جنبه عملی و اجرایی دارد.
كربلا یك مكتب است كه بعد از مرگ صاحبش زندهتر میشود. حادثهیكربلا دارای دو صفحه است; صفحه سیاه و صفحه سفید. ورق سیاه یك داستان جنایی، تاریك و وحشتناك و مظهر بی رحمی و قساوت و دنائت و نامردمی و سبعیت انسان است. ورق سفید یك داستان ملكوتی است، یك حماسه انسانی و مظهر آدمیت و عظمت و صفا و بزرگی و فداكاری است. حادثه كربلا صحنه نمایش توحید، مروت، شجاعت، صبر، ایثار و فداكاری، رضا و تسلیم و قداست بود. فلسفه عزاداری، مطالعه این دو صفحه و حب و بغض نسبت به این دو صفحه است تا روح مبارزه با مظاهر ظلم و كفر احیا شود.
پس منطق امام در مقابل عامل «بیعت» منطق یك انسان با شرف بود. در مقابل عامل «دعوت مردم» منطق یك مصلح و سیاستمدار ورزیده است و در مقابل عامل سوم منطق شهید بود. از نظر امام اهمیت عامل «دعوت» از همه كمتر و اهمیت عامل سوم یعنی «امر به معروف و نهی از منكر» از همه بیشتر بود.
مفسر این دیدگاه در پاسخ به این پرسش كه امر به معروف و نهی از منكر، بر حسب قواعد فقها هنگامی واجب است كه انجام این تكلیف برای مكلف، ضرر جانی یا مالی نداشته باشد و احتمال اثر نیز داده شود و این شرایط برای امام وجود نداشت، میگوید: وجوب امر به معروف و نهی از منكر، بستگی به موضوع دارد; فرق است بین ترتب مفسده برای اسلام و ضرر شخصی. امر به معروف و نهی از منكر برای شخص امام ضرر داشت ولی برایاسلام ضرورت داشت. امام ولو بر حسب محاسبات عقلی یا روایات میدانست كه موفق نخواهد شد تا یزید را از سلطنت خلع كند ولی تكلیف الهی داشت كه برای«اصلاح جامعه» «ریشه كن كردن حكومت ظلم» و «تشكیل حكومت عدل» قیام كند امام بیش از هر چیز فكر اسلام و آینده اسلام و مسلمین بود به همین جهت قیام کرد تا آن را احیاء کند.
۷) تفسیر اصلاحی
پیش فرض تفسیر اصلاحی این است که که حادثه عاشورا یك جریان جامع اصلاحی است و حسین(ع) بیش از هر چیز یك مصلح بزرگ بود كه قصدش اصلاح به معنای گسترده و در سطحكلان جامعه بود که تنها گوشهای از آن تشكیل حكومت بود. این نگاه ازتابلوی كربلا فلسفه جامعی میخواند كه ابعاد سیاسی، حماسی، معنوی و اجتماعی تنها ابعادی از آن هستند. امام همان گونه كه خود فرمود « من الگو ومقتدای شما هستم»، راهنما و الگوی همه انسانها در همه شرایط زمانی و مكانی وارث همه انبیاست. عاشورا هم نقطه اوج این حركت است. از نظر این دیدگاه تفسیرهایی كه از جریان عاشورا صورت گرفته است، تحت تأثیرشرایط زمانی و مكانی خاص انجام شده است و تحلیل ها غالباً تك عاملی است. برخی سیاسی، برخی غیرسیاسی، برخی تاریخی و برخی فراتاریخی، برخی عاطفی و برخی عقلانی. در حالی که این حادثه عظیم تاریخی ظرفیت تحلیل جامعی دارد و نباید آن را در ابعاد خاص محصور کرد.
حادثه عاشورا ناخودآگاه یك مكتب اصلاحی نانوشته در عمق جان شیعیان است، بهطوری كه بر اساس آن، حداقل در ذهن، آنچه در كربلا نفی شد را نفی كردند و آنچه در آن اثبات شد، را آرمان گرفتند و سعی نمودند آنرا معیار و محك اصلاح همه زندگی خویش سازند. شاید همین روحیه و آرمان بود كه باعث شد شیعیان به هیچ نظام سیاسی به عنوان نظام كامل دل نبندند و به دنبال آن باشند كه حسین (ع) میخواست و آنرا بجویند كه او در پی آن بود. از آنجا كه این حركت از پشتوانه عمیق ارزشی و انسان گرایانه و آرمانخواهانه برخوردار بود، سیره سالار شهیدان برای همه پیروان راستین او، مكتب راهنمای زندگی شد. در این جا به برخی از اصول این مكتب اصلاحی، كه از زبان و عمل امام(ع)، در جریان حادثه كربلا استفاده میشود، اشاره میكنیم:
▪ اصل اول، نفی سلطه جابرانه و نامشروع: در مكتب حسین حاكمی كه صلاحیتهای لازم را نداشته باشد و بدون رضایت مردم به زور و ستم بخواهد برمردم حكومت كند نامشروع است. معاویه به ناحق بر جایگاه پیامبر خدا(ص) تكیه زده بود و آنرا اشغال كرده بود. او آثار حاكمیت نبوی را تضعیف کرد و آن را به سلطنت استبدادی موروثی مبدل ساخت. تبلیغات گسترده آنان كه نان دین به نرخ روز میخوردند، از وی چهرهای ساخت كه به عنوان صحابی رسول الله(ص)، كاتب وحی و خال المؤمنین، رفتارش اجتهاد شرعی و غیر قابل نقد تلقی شود. درطرح پیشنهادی معاویه، یزیدی كه از ابتداییترین شرایط یك رهبر اجتماعی، سیاسی و ارزشی تهی است، حاكم مسلمانان معرفی شده و بر مردم تحمیل میگردد.
ابا عبد الله الحسین(ع) نظام فاسد و ستمگر یزید را نیز هم چون حكومت معاویه نامشروع میدانست و از هر فرصتی برای افشای چهره ننگین او برایافكار عمومی استفاده میكرد. ایشان در مكه، خطاب به علما اسلام، دلایل محكومیت و ویژگیهای این نظام فاسد را اینگونه تبیین میكند: «ستمگرانی رابه جای خود نشاندهاید كه با شبهه كشور را اداره میكنند و در راه شهوت و كامجویی گام مینهند...به هوسرانی، رسوائیها به بار میآورند. سیرت اشرار پیش میگیرند و بر خدا دلیری میكنند، در هر شهری سخنرانی بر فراز منبر دارند و همه مملكت را قبضه كردهاند. دستشان همه جا باز است. مردم چونبرده در برابرشان نیروی دفاع از خود ندارند. برخی جبار و سركش و برخی برناتوانان سختگیر هستند. خدا و قیامت را نمیشناسند. شگفتا چگونه شگفتزده نباشم كه سرزمین اسلام در قبضه كسانی است كه یا خائن و ستمگر، یا باجگیر و نابكار و یا حكمران بیرحم و بیانصاف است.» ایشان درنامهای به مردم بصره مینویسند: «سنت و قانون اسلامی از بین رفته است و سنتهای قومی و شخصی مناسب با منافع عدهای خاص، جای آن را گرفته و احیا شده است.» حضرت ضمن اینكه خود را با صلاحیتترین منتقد حكومت معرفی میكند، خطاب به لشكر حر دلایل نامشروع بودن حكومت بنی امیه را اینگونه تشریحمیكند: «ای مردم، این حاكمان به اطاعت شیطان در آمده و اطاعت رحمان را رها ساختهاند تباهی و فساد آورده و حدود الهی را تعطیل كردهاند. غنایم را بهخود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساختهاند.» «من در اولویت یاری خدا، عزت بخشی به شریعت لهی و جهاد در راه خدا هستم تا کلمهٔ الله فراتر از همه قرار گیرد.»
دیدگاه عمومی كوفه نسبت به حكومت بنی امیه، با آنچه حضرت تشخیصمیداد هماهنگ بود; لذا آنان در نامه خود به امام حسین(ع) از مرگ معاویه ابراز شعف كرده و نوشته بودند: «ستایش خدا را كه دشمن جبار و سرسخت تو را نابودكرد; دشمنی كه بر این امت یورش برد تا خلافت را به ناحق گرفت و اموال آنراغصب كرد و بدون رضایت آنان بر آنها حكومت كرد. نیكانشان را كشت واشرارشان را به جا نهاد و مال خدا را دستخوش جباران و توانگران امتساخت.»این نگرش در اذهان یاران صدیق امام نیز وجود داشت. «زهیر بن قین»، سیاستمداری كه سابقه تمایل به عثمان داشت اما در جریان كربلا به یاریابی عبد الله برخاسته بود، با توجه به گذشته حكومت بنی امیه، چشمانداز حكومت یزید را در سخنانش با لشكر ابن زیاد اینگونه ترسیم میكند: «در ایام سلطه آنان جز بد نخواهید دید. چشمانتان را میل میكشند. دستها و اعضایتان را میبرند و بر تنههای خرما بالا میبرند. پارسایان و قاریان شما امثال حجر بن عدی و یارانش و هانی بن عروه و نظایر او را میكشند.»
در هر صورت حكومت یزید كه نماینده و تجلی باورها و مطالبات مردم نیست و میخواهد به وسیله زر و زور و تزویر برای خود بیعت بگیرد، نه صلاحیت مدیریت رهبری سیاسی جامعه را دارد و نه منطبق با آرمانهای جامعهیاسلامی است. حكومت چنین كسی جز فلاكت، بدبختی، ظلم و بیعدالتی، نژادپرستی و حق ستیزی چه ارمغانی بهبار میآورد؟ به قول امام، اگر جامعهگرفتار رهبری چون یزید شود فاتحه آیین عدل خوانده است، انا لله و انا الیهراجعون و علی الاسلام السلام.
▪ اصل دوم، ضرورت حكومت صالحان: در مكتب حسین نفی سلطه جابرانه به خاطر باور به مشروعیت حاكم صالحی است كه پشتوانه مردمی دارد. شیعه نسبت به رهبری همواره حساس بوده و آن را با صلاح و فساد جامعه همدوش میدانسته است. جامعه ایمانی نمیتواند سرنوشت خویش را به دست افراد نالایق، بیصلاحیت و بیایمان دهد. طبیعی است كه در صحنه عمل سیاسی نیز رای و خواست طبیعی مردم به كسانی كه برای باورها و مقبولات مردم، ارزشی قایل نیستند تعلق نمیگیرد و چنین نظامی را مشروع نمیدانند.
نفی حكومت امثال معاویه و یزید به دنبال خود، اثبات امامتی را دارد كه سیدالشهداء(ع) مصداق بارز آن است و دعوت مردم برای بیعت با او شرط مردمی آن را تضمین میكند. امام در پاسخ به دعوت مردم كوفه ویژگیهای رهبری را چنین معرفی میكند: «به جان خودم، امام جز آن نیست كه به كتاب خدا عملكند و به عدالت و قسط برخیزد و ملتزم به راه و روش حق باشد و خود را فداییخدا بداند.» نه فدای قدرت و ثروت و طبقه و جریان خاص. كسی كه مسؤولیت مدیریت جامعه دینی را دارد باید پایبند به لوازم چنین نظامی باشد.
حق جویان، منتظر مرگ معاویه بودند تا با مرد شایستهای چون حسین (ع) بیعت كنند. امام نیز میفرمود: تنها كسی كه صلاحیت برقراری نظام عادلانه را دارد ما هستیم: «ما اهل بیت محمد (ص)، بر داشتن حكومت نسبت به اینكسانی كه مدعی حكومت هستند و با ظلم و جور حكم میرانند و حقی نسبت به آن ندارند، اولی هستیم.» و در این زمان «من نسبت به دیگران، بر حكومت احق هستم.»
حضرت در نامهای به مردم بصره پس از تأكید بر حقانیت خویش آنان را دعوت میكند كه به او بپیوندند: «شما را به كتاب خدا و سنت پیامبر او دعوت میكنم. امویان سنت را میراندهاند و بدعت را احیا كردهاند. اگر گفتارم را بشنوید و دستور مرا اطاعت كنید، شما را به راه رشاد هدایت خواهم كرد.» واقعه كربلا، در واقع آخرین تلاش امام شیعه بود تا بار دیگر حكومت را بهجایگاه اصلیش برگرداند.
▪ اصل سوم حساسیت مذهبی و سیاسی: در مكتب حسین بی توجهی به سرنوشت خویش و عملكرد نظام سیاسی حاكم نه مقبول است و نه مطلوب. مردم به ویژه آگاهان آنها همانگونه كه مسئول رفتار خویشند مسئول نظام حاكمی هستند كه در آن زندگی میكنند. در حقیقت آنچه در جامعه میگذرد، برآیند میزان آگاهی و مسئوولیت پذیری مردم آن جامعه است. حسین(ع) به انسان مسلمان آموخت كه باید نسبت به سرنوشت اجتماعی خود حساسیت نشان دهد. مشاركت و نظارت سیاسی نه تنها حق هر انسانی است، بلكه تكلیف اوست. نقد مستمر عملكرد نظام سیاسی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منكر و آزادی اعمال این حق، تضمین كننده سلامت جامعه و نظام اسلامی است. فشارهایسیاسی در جهت منع مشاركت مردم و جلوگیری از اظهار نظر آزادانه ، حرام و مخالف وجوب اصل امر به معروف و نهی از منكری است كه حق و تكلیف مسلم هر انسان مسلمان است.
مهمترین انگیزه قیام امام حسین(ع) انجام همین وظیفه بود. ایشان سعی دردمیدن روح حساسیت نسبت به ارزشها و مسؤولیت پذیری در جان امت اسلامی داشت لذا از قول رسول خدا (ص) میفرمایند: «هر كس كه حكومت ظلمی راببیند كه حرام خدا را حلال كرده، پیمان شكنی میكند، مخالف سنت رسول الله است و با بندگان خدا به گناه و دشمنی بر خورد نماید و اقدامی عملی یا سخنی در مخالفت با آن نگوید، حق خداست كه او را با همان ظالمین در یك جا محشور سازد.»
معروف و منكر امام بر خلاف آنچه برخی تصور میكنند، صرفاً نفی و اثبات سطحی و جزئی امور نیست; بلكه امور كلانی است كه در پناه خود، امور سطحی و جزئی را نیز اصلاح میكند. معروف و منكر امام همان بود كه ایشان در عملنشان داد و مبارزات سیاسی خویش را در همان راستا جهت داد. حضرت در كلام خود مصادیق امر به معروف و نهی از منكر را دقیقاً امور كلان حكومتی وسیاسی اعلام میكنند و در ضمن بیان اهمیت انتقاد و نظارت عمومی نسبت به حكومت میفرمایند: «خداوند وجوب امر به معروف و نهی از منكر را در اولویت قرار داد، چون میدانست بقیه وظایف در پناه آن انجام خواهد شد. امر به معروف و نهی از منكر، به اسلام دعوت میكند. حقوق ستمدیدگان را باز میستاند، با ستمگر میستیزد، بیتالمال را به تساوی تقسیم میكند و مالیاتها را از آنجا كه باید میگیرد و در جایگاه خود صرف میكند.»
سید الشهداء كه از عدم حساسیت سیاسی علما و مردم نسبت به حكومت یزید ناراحت بود، در اجتماع حج ضمن سرزنش علما كه بیشترین بار مسؤولیت امر به معروف و نهی از منكر را به عهده دارند انتقاد، میكند. حضرت خطاب به آنان میفرماید چرا شیوه علمای یهود را در پیش گرفتهاند. علما در مقابل بهرهمندیشان از جامعه برای نقد حاكمیت مسئولیت اصلی را دارند. حضرت اداره جامعه را كاری علمی میداند و متعلق به عالمان، لذا میفرماید: اگر شما اندیشمندان وظیفه خود را در این مورد انجام میدادید، حكومت را از شما نمیربودند: «مصیبت شما از همه مردم بیشتر است; چون شما بر مسند علم تكیه زدهاید. ای كاش گوش شنوا داشتید. جریان امور و احكام باید به دست دانشمندان دیندار باشد. آنها بر حلال و حرام خداوند امین هستند. این موقعیت را از شما ربودند. این عقب نشینی نتیجه جدا شدن شما از حق و اختلاف در سنت آشكار پیامبر(ص) بود. اگر شما در مقابل آزار و اذیتها مقاومت میكردید و از بذل جان و مال دریغ نداشتید، الان جریان امور الهی در دست شما بود وكارها تحت نظر شما انجام میگرفت.» حضرت عامل اصلی ترك مسئولیت امربه معروف و نهی از منكر از ناحیه علما را «ترس از مرگ» و «دنیا طلبی» آنان میداند.
امام در جایی دیگر رسالت مردم را به یادشان میآورد و میفرماید: «آیانمیبینید به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیگردد؟ با این شرایط انسان آرزوی مرگ میكند.» ایشان تمام نهضت خویش را خلاصه در انجام همین تعهد و مسؤولیت میبیند.
▪ اصل چهارم، ضرورت اصلاحات: اصل مهم دیگر مكتب عاشورا، اصل اصلاحات و ارزش جویی در مقابل حاكمیت نفسانیت، باند بازی و فسادگراییقدرت مداران است. هدف حساسیت مذهبی سیاسی مردم باید اصلاح جامعه باشد نه افساد آن. آنچه حسین(ع) با نهضت خویش میخواست آن را اثبات كند، مطلقخوبیها و زیباییهایی بود كه اسلام بر تحقق آن سفارش میكرد. سید الشهداء در مناجاتی كه با خدا دارد، شیوه و سنت مطلوب خویش را اینگونه مطرح میكند: «خدایا تو میدانی كه من شیفته خوبیها و دشمن بدیها هستم...ازتو درخواست میكنم به من همان عطا كنی كه تو و رسول تو به آن راضیهستید.» امام در انتهای سخن خود با علما، اتهام ماجراجویی، قدرتطلبی و ثروتطلبی را كه معمولا انگیزه مخالفت با حكومتها تلقی میشد، از خود دفع مینماید: «خدایا تو خود میدانی كه آنچه به دست ما انجام گرفت، نه به طمع سلطنت و مقام بود و نه طلب ثروت و مال.»
امام اهداف اصلاحی خود را در قالب دعایی دیگر اینگونه بیان میكند: «خدایا ما خواستیم تا نشانههای راه دینت را بنماییم و در بلاد تو اصلاح انجام دهیم تا از این طریق بندگان مظلوم تو آسایش و امنیت ببینند و آسوده خاطر به واجبات تو عمل كنند و احكام و سنن تو را به اجرا گذارند.»
▪ اصل پنجم، ضرورت عزت نفس: یكی دیگر از اصول مهم مكتب عاشورا، حرمت نهادن به كرامت، شخصیت و عزت انسان است. تحقیر و به هیچ شمردن شخصیت انسانها از مهمترین منكرات سیاسی و اجتماعی است. اجبار انسانها در پذیرش یك نظام نامشروع و ناشایست چیزی به جز تحقیر انسان و نادیده گرفتن حق تعیین سرنوشت آنان و نفی کرامت آنها نیست.امام میفرمود: «انسان پست فرزند پست، مرا بین مرگ یا ذلت مخیر كرده است. چه دور است از ما، پذیرش ذلت. خدا، رسول خدا، مؤمنین و دامنهای پاك و عزت انسانی از پذیرش ذلت، اطاعت و پیروی از افراد لئیم و پست ابا دارد. من با همین خاندان كم و با وجود درندگی دشمن و عقب نشینی یاران دوست آماده كارزارم.» حضرت فرار از مقابل تهاجم دشمن را نیز همچون تسلیم، ذلتبار میداند و میفرماید: «نه. به خدا قسم مانند ذلیلان تسلیم نمیشوم و مانند بردگان بر بیعت گردن نمینهم.» عزت و كرامت انسانی برایحسین(ع) چنان اهمیت دارد كه مرگ را بر پذیرش ذلت ترجیح میدهد و میفرماید: «من مرگ را سعادت و زندگی با ظالمین را ننگ میدانم.» امام در پاسخ به توصیه یكی از یاران خویش برای بیعت با یزید به منظور جلوگیری از كشته شدن میفرماید: «به خدا قسم هیچگاه زیر بار ذلت بیعت نخواهم رفت. مرگ بر این ذلت ترجیح دارد.» مرگ سرخ برای كسانی نامطلوب است كه آن رانابودی تلقی میكنند و یا از عواقب گناههان خود میترسند.
آنكه مردن پیش چشمش تهلكه است
نهی لا تلقوا بگیرد او به دست
آنكه مردن شد به پیشش فتح باب
سارعوا آید مر او را در خطاب
چون چنین بردیست ما را بعد مات
راست آمد ان فی قتلی حیات
امام این مضمون را بارها در صحنه كربلا تكرار میكند كه برای مؤمن شكست و نابودی معنا ندارد. مثلا در پاسخ فرزدق میفرمایند: اگر تقدیر بهدلخواه ما رقم خورد، شكر خدا میكنیم ولی اگر قضا مانع شد، برای كسی كه نیت پاك و اندیشه پرهیزگارانه دارد اهمیت ندارد. بر همین اساس حضرت تا آخرین لحظه بر این اصل پایداری فرمود و خون خویش را برای آبیاری جوانههای این ارزش فدا نمود.
عدهای عزت را فقط برای خود میپسندند و هنگامی كه به موقعیتی دست مییابند، دوست ندارند این روحیه فراگیر شود ولی حضرت این تحقیر را نه برای خود، بلكه برای هیچكس نمیپسندد. ایشان حتی راهی كه انتخاب كرده و آن را نیز حق میداند، به دیگران تحمیل نمیكند و یاران خود را تحت فشار قرار نمیدهد تا او را همراهی كنند. او حتی خانواده و پیروان خویش را در كربلا آزاد میگذارد تا در صورت تمایل صحنه كربلا را ترك كنند. اصولا امام نمیخواهد كسی به كاری وادار شود كه نسبت به آن آگاهی كافی ندارد و از سرانجام آن بیاطلاع است. سید الشهداء دوبار از یاران خویش درخواست كرد كه در صورت تمایل باز گردند. بار اول زمانی بود كه خبر كشته شدن مسلم بن عقیل وهانی بن عروهٔ رسید و عدهای از همراهان كه فكر میكردند بر سر سفره آماده و بیخطر حكومت میروند، و اینک مأیوس شده بودند پس از آنکه حضرت از آنان خواست اگر میخواهند برگردند، پراكنده شدند. بار دوم شب عاشورا بود كه جز خاندان امام و اصحاب باوفای او كسیباقی نمانده بود. با این حال حضرت فرمود: « من اصحابی با وفاتر و بهتر از شما و خاندانی نیكوتر و خوش پیوندتر از خاندانم نمیشناسم. شما میدانید فردا چه خواهد شد. بیعت خود را از دوش شما برداشتم. از تاریكی شب بهره گیرید و به مناطق و شهرها و محلهای خود برگردید تا خداوند فرجی فرماید. این قوم مرا میخواهند. اگر به من دست یافتند دست از شما بر خواهند داشت.» ولی اینبار هیچكس نرفت. مسؤولیت امام این بود كه به انتخاب مردم احترامگذارد و مسؤولیت امت نیز آن بود كه سمبل عزت را تنها نگذارد. گویی این پژواك كلام حسین(ع) به همه مردم در طول تاریخ است كه میگوید: «هركس راه حق من را پذیرفت، پذیرفت ولی هر كس نپذیرفت، من صبر میكنم و خدا راقاضی قرار میدهم كه بین ما و او حكم نماید.»
▪ اصل ششم، ضرورت آزادگی: اگر چه آزادگی در كاربرد آن عصر به معنایآزادی از هوای نفس بود و با آزادی سیاسی به معنای امروز فاصله داشت، ولی جنبه اجتماعی و سیاسی آزادگی نیز كم نیست. آزادگی چنان مهم است كهامام حسین(ع) آنرا ولو اینكه از سر دینداری نباشد میستاید چون اولین قدم برای دینداری آزادگی است. امام به هنگام حمله لشكر ابن سعد به خیمههایخویش میفرماید: وای بر شما، اگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید، لااقل در دنیا آزاده باشید و به مردانگی اجداد خود برگردید. امام آزادگی حر را میستاید و به انتخاب عاقلانه و خداجویانه حر آفرین میگوید و میفرماید: همانگونه كه مادرت تو را حر نام نهاد، آزادهای و ان شاء الله در دنیا و آخرت آزاده خواهیبود.
آزادگان اندكند چون آزادگی دشوار است. مردم فطرتاً عدالت طلب هستند و حقیقت را دوست میدارند و تا هنگامی كه خطری دنیای آنان را تهدید نمیكند در كنار آن هستند و از آن پشتیبانی میكنند ولی هرگاه دنیای مردم به دست نظام سلطه تأمین شود اغلب مردم در كنار سلطهگران قرار میگیرند. بنابراین ازعموم مردم كه ایمان قوی ندارند نباید انتظار داشت كه قهرمان و آزاده باشند و همه چیز خود را فدای حق و حقیقت و دین كنند. به قول امام در تعارض دنیا و ارزشها، غالب مردم بندگان دنیا هستند و «دین» فقط بر زبان آنها جاری است؛ تا هنگامی كه معیشت آنها با دین تأمین شود، در كنار دین هستند و هنگامی كه گرفتاری پیش آید دینداران واقعی اندك خواهند بود.
در فضای آزاد مردم نیازی به ریاكاری ندارند و آنگونه كه دوست دارند و بافطرت حق جویانهشان هماهنگ است عمل میكنند و شرایط برای آزادگی آنان فراهم است. اما در صورتی كه خطر و زور و گرفتاری پیش آمد، برای تأمین دنیای خود ممكن است دست به شمشیر و سلاح برند و حتی علیه همه مقدسات و ارزشها بشورند، هر چند قلباً آن كار را دوست نداشته باشند. آیا كوفیان و عمر سعد از ابتدا میخواستند بر حقیقت تیغ كشند؟
هنگامی كه امام از فرزدق شاعر از اوضاع عراق و وضع مردم آنجا پرسید، وی گفت: از فرد خبره و آگاهی سؤال كردی. قلبهای مردم با تو ولی شمشیرهای آنها علیه توست. مردم كوفه تنها مردمی بودند كه حاضر به همكاری با امام حسین(ع) شدند. آنها مولا علی(ع) و امام حسن(ع) را نیز در شرایطی كه دیگران حاضر به این كار نبودند یاری كردند.
▪ اصل هفتم، ضرورت پرورش دینی: حكومت صالح، انسان صالح و حكومت فاسد، انسان فاسد تربیت میكند. دین از نظام سیاسی میخواهد كه امكانات لازم برای پرورش اخلاقی و معنوی افراد جامعه به وجود آورد، به گونهایكه هر چه میگذرد شرایط ارتباط آزاد انسان و خدا بیشتر فراهم گردد و گرایش به اخلاق و انسانیت روز به روز افزایش یابد. انسان دوستی، فداكاری و ایثار، آخرت طلبی و خداجویی محصول نظام صالح دینی است كه در صحنه كربلا به خوبی تجلی داشت. حركات و سكنات امام و یاران او عینیت اخلاق و معنویت بود.
آینده هر حكومتی تا حدودی از رفتار داعیان و به وجود آورندگان آن حكومت قابل پیشبینی است. رفتار امام حسین(ع) و یاران او نشانگر ارزشهایی بود که آنان در صدد تحقق آن بودند. امام در ملاقات با لشكر دشمن به یاران خود میفرماید: لشكر دشمن و حتی حیوانات آنها را سیراب سازید. زهیر بن قین به امام پیشنهاد میكند تا لشكر عمر بن سعد نرسیده است با لشكر حر بجنگیم چون در این حالت، احتمال پیروزی زیاد است ولی امام میفرمایند: آنان با ما جنگ ندارند بنابراین من شروع كننده جنگ نخواهم بود. مسلم بن عقیل با وجودی كه شرایط كشتن ابن زیاد را فراهم میبیند حاضر به ترور و قتل ناجوانمردانه او نمیشود و درتوجیه اقدام خویش میگوید. پیامبر(ص) فرمود: ایمان مانع كشتن ناجوانمردانه و ترور است. نافع بن هلال از جانب دشمن، اجازه مییابد تا به تنهایی آب بنوشد، ولی میگوید: تا حسین(ع) و یاران او آب ننوشند، من نخواهم نوشید. مسلم بن عوسجه با اینكه آخرین لحظات زندگی را سپری میكند تنها وصیتش به حبیب بن مظاهر، تنها نگذاشتن حسین بن علی است۱۷۲ و...
جامعه فاسد بقای خویش را در كنار ارزشها نمیبیند، چنین نظامی منافقپرور، متملق دوست و سفلهپرور است و اصلاح طلبی، آزادگی، نظارت و فعالیتآزاد و خیرخواهان را بر نمیتابد; خشونت، زور، سب و سرزنش مخالفین روشغالب در آن است. حامیت فاسد با ریا و فریب، مقدسین و قشریون را میفریبد و با رها كردن بیتالمال در دست صاحبان نفوذ از آنان در جهت توجیه و تحكیم نظام حاكم بهره میبرد. بر همین اساس، روانشناسی جامعه اموی قابل پیشبینیاست.
برآیند چنین روانشناسی در روز عاشورا متجلی است. صبح عاشورا، هنگامی كه آتش را در پشت خیمههای حسین(ع) میبیند به فرزند و تربیت یافته پیامبر میگوید: یا حسین! آیا میخواهی زودتر از قیامت به آتش جهنم بروی. «محمد بن اشعث» به تمسخر خطاب به امام میگوید: چه نسبتی بین تو و محمد(ص) وجود دارد؟ چگونه میشود مسلمانی به اینجا برسد كه پس از كشتن فرزند پیامبر(ص) خود بر جنازه او داوطلبانه اسب بتازد؟ این چگونه نظام دینی است كه امیر آن بر منبر رود و بگوید: سپاس خدایی را سزاست كه حق و طرفداران آن را پیروز كرد و امیر مؤمنان یزید و یاران او را یاری نمود و دروغگوی پسر دروغگو و طرفداران آن را به قتل رسانید.
بنابراین حركت ابا عبد الله الحسین(ع) یك حركت اصلاحی انسانساز بود كه همواره خود را در پهنه تاریخ اسلام جلوهگر میسازد تا روزی كه این نام شنیده میشود، این مكتب و اصول آن حیات و جریان دارد. عاشورا آئینهای تمام نمای حركت انسان به سوی آزادی و آزادگی بود و سرزمین كربلا الهام بخش انسان به سوی كمال و خدا خواهی است.
محمد نصر اصفهانی
فهرست منابع
اخبار الطوال، ابو حنیفه احمد بن داود دینوری، محمود مهدوی دامغانی، نشر نی،چ۴، ۱۳۷۱
الارشاد، شیخ مفید، سید هاشم رسولی، انتشارات علمیه اسلامیه، بیتا
الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، دار الكتب العلمیه، ج۲-۱، بیروت۱۹۹۷
الفتوح، ابن اعثم كوفی، محمد بن احمد مستوفی هروی، انتشارات و آموزشانقلاب اسلامی، ۱۳۷۲
الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت، ۱۹۸۹
اندیشه سیاسی در اسلام، حمید عنایت، بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی،چ۲، ۱۳۶۵
بررسی تاریخ عاشورا، ابراهیم آیتی، كتابخانه صدوق، چاپ ششم، ۱۳۶۶
پیرامون نظر دكتر شریعتی در باره شهید جاوید، انجمن تحقیق مسائل تاریخی واعتقادی، نشر نجف آباد، نشر نجف آباد، بی تا
تاریخ طبری، ابن جریر طبری، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، بیتا
تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ابراهیم آیتی، ج۲، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،۱۳۵۶
تنزیه الانبیاء، سید مرتضی علم الهدی، منشورات الشریف الرضی، قم، بیتا
حماسه حسینی، مرتضی مطهری، مجموعه آثار ۱۷، انتشارات صدرا، ۱۳۷۷
راهنماشناسی، محمد تقی مصباح یزدی، مركز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۶۷
شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، مؤسسه خدماتی فرهنگی رسا، چ۱۲، ۱۳۶۱
شیعه در اسلام، محمد حسین طباطبایی، دارالكتب اسلامیه، بیتا
صحیفه نور، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج۵،۱۰،۱۲،۱۷
قیام حسین(ع)، سید جعفر شهیدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۹
قیام عاشورا در كلام و پیام امام خمینی(س)، دفتر سوم تبیان، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی، چاپ دوم، ۱۳۷۳
كامل الزیارات، محمد بن جعفر قمی، مكتبه الصدوق، چاول، ۱۳۷۵
كتاب الاسرار شهادت، محمد تقی بروجردی، مؤسسه مطبوعاتی افتخاریان، چاپسوم، بیتا
گنجینه الاسرار، عمان سامانی، انتشارات عمان سامانی، شهركرد، ۱۳۷۹
لهوف، سید بن طاووس، مقدمه، دفتر نشر نوید، قم، چ۹، ۱۳۸۱
ناسخ التواریخ، محمدتقی سپهر، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۶۳
نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، صالحی نجف آبادی، انتشارات كویر، تهران،چاپ دوم، ۱۳۷۹
فهرست منابع
اخبار الطوال، ابو حنیفه احمد بن داود دینوری، محمود مهدوی دامغانی، نشر نی،چ۴، ۱۳۷۱
الارشاد، شیخ مفید، سید هاشم رسولی، انتشارات علمیه اسلامیه، بیتا
الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، دار الكتب العلمیه، ج۲-۱، بیروت۱۹۹۷
الفتوح، ابن اعثم كوفی، محمد بن احمد مستوفی هروی، انتشارات و آموزشانقلاب اسلامی، ۱۳۷۲
الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت، ۱۹۸۹
اندیشه سیاسی در اسلام، حمید عنایت، بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی،چ۲، ۱۳۶۵
بررسی تاریخ عاشورا، ابراهیم آیتی، كتابخانه صدوق، چاپ ششم، ۱۳۶۶
پیرامون نظر دكتر شریعتی در باره شهید جاوید، انجمن تحقیق مسائل تاریخی واعتقادی، نشر نجف آباد، نشر نجف آباد، بی تا
تاریخ طبری، ابن جریر طبری، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، بیتا
تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ابراهیم آیتی، ج۲، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،۱۳۵۶
تنزیه الانبیاء، سید مرتضی علم الهدی، منشورات الشریف الرضی، قم، بیتا
حماسه حسینی، مرتضی مطهری، مجموعه آثار ۱۷، انتشارات صدرا، ۱۳۷۷
راهنماشناسی، محمد تقی مصباح یزدی، مركز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۶۷
شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، مؤسسه خدماتی فرهنگی رسا، چ۱۲، ۱۳۶۱
شیعه در اسلام، محمد حسین طباطبایی، دارالكتب اسلامیه، بیتا
صحیفه نور، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج۵،۱۰،۱۲،۱۷
قیام حسین(ع)، سید جعفر شهیدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۹
قیام عاشورا در كلام و پیام امام خمینی(س)، دفتر سوم تبیان، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی، چاپ دوم، ۱۳۷۳
كامل الزیارات، محمد بن جعفر قمی، مكتبه الصدوق، چاول، ۱۳۷۵
كتاب الاسرار شهادت، محمد تقی بروجردی، مؤسسه مطبوعاتی افتخاریان، چاپسوم، بیتا
گنجینه الاسرار، عمان سامانی، انتشارات عمان سامانی، شهركرد، ۱۳۷۹
لهوف، سید بن طاووس، مقدمه، دفتر نشر نوید، قم، چ۹، ۱۳۸۱
ناسخ التواریخ، محمدتقی سپهر، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۶۳
نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، صالحی نجف آبادی، انتشارات كویر، تهران،چاپ دوم، ۱۳۷۹
همچنین مشاهده کنید