جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


جشن جهنمی در یک کافه


جشن جهنمی در یک کافه
در دورانی هستیم كه بیشتر از هر گذار دیگری تُتُق انداخته اند تمام حرف ها و شعارهای زیبای در حد همان كاغذ.
«آخرین جشن» نمود و بازگوی همین لفاظی های مدون است كه سرانجامی جز آنچه می دانیم و می دانید، ندارد. حكایت یك نقشه پلید و لئانت نوع بشر كه در لوای تحقق عدالت و آرمانگرایی انسانی، به اسفل دركات شرارت می رود و این از جوارح لاینفك قدرت های تمامیت خواه است. حرا مبارگی و روی منحوس زشتی در «آخرین جشن» شعله می كشد و اصل كریه خود را می نمایاند تا ببینیم و احیاناً بندیشیم.
گروهی در اصطلاح ایرانی آن «عیار» تحت رهبری یك كشیش «یومانا» با وضع تكلف به كتابی مرجع كه همان مانیفست گروه است به سرقت از كارخانه ای اقدام می كنند كه به وسیله آن بتوانند پول ها را میان كارگران اخراجی تقسیم كنند.
«برتین» در آن سرقت كشته می شود، حالا بعد از سه ماه گروه در كافه بیوه او جمع شده اند تا درباره تقسیم پول و تبیین آتیه كاری شور كنند و بازی از اینجا آغاز می شود. «آرنی» دوست و هم پالگی مرحوم «برتین» به همسرش برای ازدواج ابراز تمایل می كند. اتفاقی رخ می دهد.
با نقشه ای از قبل مطرح شده، افراد به دست یكدیگر تك تك كشته می شوند و آنكه می ماند «آرنی» همان شریك دزد و رفیق قافله است كه در سر سودای فرمانداری را می پروراند و در نهایت هم به مراد دل می رسد.
تموج خشونت و خیانت را به وضوح در «آخرین جشن» می بینیم. نمایش نمونه خوبی است برای فرآیندی گسترده تر در نظام های توتالیتروشیاد كه به صنعت طراری از ردیف نعش ها پلی می سازند و پله ای برای صعود و این نظام ها كه گفتیم كم نیستند، كافی است سری بچرخانیم. تا صدایشان را از دور و نزدیك بشنویم كه داعیه پدرخواندگی دارند.
كاتولیك تر از پاپ اند و دایه مهربان تر از مادر. متن اجرا از ظرافت ها و پیچیدگی های منحصری برخوردار است. آنچه از وسیله و اسباب به كار گرفته می شود مسبب امتداد است و محرك یك اتفاق كه به خوبی در متن گنجانده شده است. رخدادها و تعدد ماجرا به شكلی بلدانه متصل شده اند و در طول اجرا از ستر مكان خارج می شوند.
نمایشنامه ای فانتاستیك و گانگستری با ادبیات زمخت و بی ترحم كه اغلب به تأسی از ساختارهای هالیوودی تنفس می كند. در اجرایش می زید و به نقطه ای پیش بینی نشده مختوم و مهر می شود. تا آنجا كه كلام از متن است، باید گفت نمایشنامه ای است قابل طبع و پسندیده، بر خود جوشیده و رونده، اما اجرا بر قوت متن نمی افزاید، بل تا حدی نیز از صلابت آن كاسته و لكه هایی نا زدودنی بر آن حكاكی كرده است، «حمید ابراهیمی» در كارگردانی نمایشی كه خود نوشته به تاثیر موفور از «فرهاد مهندس پور و دیر راهبانش» میزانسن هایی مشابه و بعضاً عینی را گرته كرده كه در میان تماشاگر تئاتری تئاتر بین باب پچ پچ را گشوده است. (كه در نمونه بارز می توان به بازی با چهارپایه و پرتاب كردن آن ها اشاره كرد.) البته ابراهیمی از نمایش قبلی خود «عشق شیشه ای» نیز در این نمایش اكنون بر اجرا، وام هایی مرهون است.
مثل شیشه نوشیدنی كه محلول زهر است. كه این تنگ مخمر اینجا بسیار كارساز است و پیش برنده، محلل و گره گشا و هم این ها قلدری ای است برای «آخرین جشن» اما بسی اسف كه متن به ورطه گاه سلاخی سپرده می شود، به سبب بازی های ناتوان و بی جوش و خروش یكی دو بازیگر. بی انصافی است اگر ننویسیم كه بازی درخشان «خسرو احمدی» در نقش «جاك» اینجا یك استثنا است.
یك بازی مقتدرانه كه در قیاس با سایرین نسبتی از سر و گردن دارد. «علیرضا ناصحی» در بازی اش اصلاً و بدواً ضدریتم است و خالی از تمام جنبه های كسی كه آن را بازی می كند و «مهران امام بخش» به تأنی و توجه همان است كه سال ها بوده؛ خنثی و بدون هیچ فرود و بالایی.
نمایشگری تك مضراب با پرده گیری هایی ممتنع. كافی است مثلاً بازی او را در نقش «ژرژنسوس» قضیه تراخیس به یاد بیاوریم و اینجا با «آرنی» آخرین جشن مطابقه كنیم. پاشنه آشیل، ابراهیمی در نمایشش از سمت بازی ها است كه بعضاً موهن است و مایوس كننده. متن می توانست در كلاس و موقعیت بهتری، نطفه اجرا بگیرد كه مسلماً این قوه مستعد را داراست.
در كارگردانی هم ابراهیمی جدا از آن چند انتحال زیركانه در پاره ای اوقات بكر عمل می كند كه شمدپوش افتادن اجساد در كناره های بازیگاه سالن سایه، از آن دست از میزانسن های جذاب است.
دست آخر تنها می توان گفت: كه آخرین جشن با دارا بودن متنی مقبول می توانست با تمرینی بیشتر و بازیگرانی بهتر، بهتر از این باشد و در حد یك اجرای متوسط تلف نشود.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید