جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


جهانی‌سازی در عزلت


جهانی‌سازی در عزلت
زمانی كه در اوایل دهه ۱۹۹۰ لغت Globalization وارد دایره لغات انگلیسی شد، این‌گونه پنداشته می‌شد كه جهانی‌سازی موج آینده جهان باشد. ۱۵ سال قبل، متفكران حامی جهانی‌سازی همچون كنیچی اوهمائی و روبرت ریش در نوشته‌های خود ظهور جهان به‌اصطلاح بدون مرز را جشن می‌گرفتند و در آن زمان، فرآیندی كه به واسطه آن، اقتصادهای ملی خودمحور به یك اقتصاد منسجم كاری جهانی تبدیل می‌شد، غیرقابل اجتناب و غیرقابل بازگشت خوانده می‌شد و افرادی كه مخالف جهانی‌سازی بودند، همچون افرادی پنداشته شدند كه در دوران انقلاب صنعتی اقدام به تخریب ماشین‌ها می‌كردند.
۱۵ سال بعد، با وجود گسترش جهانی‌سازی و برون‌سپاری، آنچه كه برای اقتصاد بین‌الملل باقی مانده است مجموعه‌ای ‌از اقتصادهای ملی است.
این اقتصادها بدون هیچ تردیدی به یكدیگر متقابلاً وابسته‌اند، اما هنوز هم این عوامل داخلی هستند كه به‌طور گسترده‌ای واكنش‌ها و برنامه‌های اقتصادی را تعیین می‌كنند. جهانی‌سازی در حقیقت، پس از گذراندن دوران اوج به دوره پس‌رفت رسیده است.
● پیش‌بینی‌های روشن، نتایج ملالت‌بار
در دوران اوج جهانی‌سازی، گفته می‌شد كه به‌زودی سیاست‌های دولتی كنار رفته و شركت‌ها كنترل ممالك را به‌ عهده خواند گرفت. اما اكنون حقیقت آن است كه دولت‌های اتحادیه اروپا، آمریكا و چین نسبت به یك دهه پیش بازیگران اقتصادی قدرتمندتری هستند.
مثلاً در چین، شركت‌های فراملیتی بیشتر تحت اراده و برنامه‌های دولت چین قرار دارند، تا قواعد سایر مناطق جهان. به‌علاوه، سیاست‌های دولتی مداخله‌كننده در بازار برای ایجاد ساختارهای صنعتی یا حمایت از اشتغال، همچنان در سراسر كشورها واضح و آشكار است.
طی ۱۰ سال اخیر سیاست‌های حمایت‌ دولت‌ها تفاوت میان توسعه و عدم توسعه و رفاه و فقر را مشخص ساخته است. اعمال كنترل‌های سرمایه‌ای از سوی مالزی در دوره بحران مالی آسیا در سال‌های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ این كشور را برعكس تایلند و اندونزی از زیان‌‌های این بحران محافظت كرد. كنترل‌های سخت‌گیرانه سرمایه همچنین چین را از فروپاشی اقتصادی كه در همسایگانش رخ داد، مصون نگه داشت.
۱۵ سال قبل، گفته می‌شد كه باید منتظر ظهور نهاد سرمایه‌داری فراملیتی كه اقتصاد جهان را مدیریت كند، بود. از آن پس، جهانی‌سازی به استراتژی بزرگ دولت بیل كلینتون تبدیل شد كه آمریكا را جلودار اقتصاد جهانی و نظم نوین آن می‌دانست. اما امروزه، این پروژه به فراموشی سپرده شده است. در دوره ریاست جمهوری بوش، اهداف ملی‌گرایانه بر اهداف فراملیتی اقتصاد آمریكا سایه افكند. این دولت‌های تحت تأثیر ایده‌های ملی‌گرایانه، امروزه شدیداً با یكدیگر در عرصه اقتصاد جهانی رقابت می‌كنند و خبری از نهاد سرمایه‌داری فراملیتی كه اقتصاد جهان را رهبری كند،‌ نیست.
یك دهه پیش، سازمان جهانی تجارت متولد شد و به صندوق بین‌المللی پول و بانك جهانی پیوست تا قطب‌های اقتصاد بین‌الملل در عرصه جهانی‌سازی را تشكیل دهند. رهبران این سه نهاد در جوی آكنده از امید به پیروزی، در دسامبر ۱۹۹۶ نخستین دوره اجلاس مشترك خود را در سنگاپور برگزار كردند و وظیفه حكمرانی جهانی را سرلوحه كاری خود قرار دارند، وظیفه‌ای كه بر پایه سیاست‌های نئولیبرال این سه مؤسسه به منظور ایجاد اقتصاد آسان، تكنوكراتیك و منسجم جهانی می‌بایست بنا نهاده می‌شد.
اما اكنون، سباستین مالابی مفسر پرنفوذ و قویاً حامی جهانی‌سازی واشنگتن پست، از آن انتقاد می‌كند: آزادسازی تجاری متوقف شده است، كمك‌ها كمتر از آنی است كه باید باشد و بحران بعدی مالی توسط یك آتش‌نشان تنها و زخمی مدیریت خواهد شد.
در واقع، شرایط بسیار ناگوارتر از آنی است كه مالابی توصیف می‌كند و به‌ویژه صندوق بین‌المللی پول دیگر از كار افتاده است.با آگاهی از نقش صندوق بین‌المللی پول در تشدید وخامت بحران مالی آسیا در دهه ۱۹۹۰، اكنون روز به روز بر شمار كشورهای در حال توسعه‌ای همچون اندونزی، تایلند، برزیل و آرژانتین كه از استقراض از صندوق خودداری می‌كنند یا وام‌های خود را پیش از موعد پرداخت می‌كنند تا به بحران بدهی‌ها مبتلا نشوند، افزوده می‌شود.
از آنجا كه بخش اعظم بودجه صندوق بین‌المللی پول به بازپرداخت بدهی‌ها از سوی وام‌گیرندگان بزرگ وابسته است، این اقدام كشورهای در حال توسعه مطمئناً بودجه بزرگترین صندوق مالی جهان را دچار بحران خواهد ساخت.
به همین دلیل، شاید بانك جهانی از شرایط مالی سالم‌تری نسبت به صندوق بین‌المللی پول برخوردار باشد. اما برنامه‌های تعدیل ساختاری بانك جهانی بسیاری از كشورهای در حال توسعه و اقتصادهای نوظهور را در معضلاتی از فقر، نابرابری و بیكاری فرو برده است و بانك جهانی را با بحران مشروعیت مواجه ساخته است.
اما شاید حادترین نوع بحران چندجانبه‌گرایی در سازمان جهانی تجارت رخ داده باشد. جولای گذشته، پس از آن‌كه رایزنی‌های گروه موسوم به شش به علت خودداری آمریكا از كنار نهادن یارانه‌های بیش از حد كشاورزی‌اش به بن‌بست رسید، مذاكرات جهانی دور دوحه برای آزادسازی بیشتر تجاری در سطح جهان ناگهان به شكست انجامید.
فرد برگستون اقتصاددان آمریكایی حامی تجارت آزاد زمانی آزادسازی تجاری و سازمان جهانی تجارت را به دوچرخه‌ای تشبیه كرد: زمانی كه دو چرخ با هم نچرخند، مطمئناً هر دو از كار خواهند افتاد. به نظر می‌رسد فروپاشی سازمانی كه یكی از رؤسای آن زمانی آن را گوهر تاج پادشاهی چندجانبه‌گرایی می‌نامید، بسیار زودتر از آنچه كه پیش‌بینی می‌شد، در حال رخ دادن است.
● چرا جهانی‌سازی متوقف شد؟
اول از همه، بر روی جهانی‌سازی بیش از حد مانور شد. بخش اعظم تولید انبوه و فروش اكثر شركت‌های فراملیتی در یك كشور یا منطقه صورت می‌گیرد و فقط تعداد انگشت‌شماری شركت‌های واقعاً جهانی وجود دارد كه تولیدات آنها به‌طور مساوی در مناطق مختلف جهان توزیع می‌شود.
دوم این‌كه برنامه‌های سرمایه‌داری ملی‌گرایانه به‌جای آن‌كه با یكدیگر تركیب شوند و به بحران‌های جهانی تولید، تورم و زیست‌محیطی پاسخ دهند، به رقابت با یكدیگر پرداختند تا كفه ترازو را به نفع خود سنگین نمایند. مثلاً دولت بوش سیاست تضعیف دلار را به منظور بازگشت رونق و رشد اقتصادی به آمریكا به بهای كاهش رشد اقتصادی اروپا و ژاپن دنبال می‌كند.
واشنگتن حتی پیمان كیوتو را امضا نمی‌كند و بخش اعظم هزینه‌های مبارزه با آلودگی محیط زیست را بر دوش اروپا و ژاپن نهاده است و بدین ترتیب، صنایع آمریكا را در شرایط مطلوب‌تر رقابتی قرار داده است. اگرچه همكاری یك انتخاب عقلانی راهبردی از دیدگاه نظام سرمایه‌داری جهانی است، اما منافع سرمایه‌داری ملی بر عدم باخت به رقبا در كوتاه‌مدت معطوف شده است.
عامل سوم، تأثیر مخرب معیارهای دوگانه‌ای است كه از سوی آمریكا، قدرت سلطه‌گر، اعمال می‌شود. در حالی كه دولت كلینتون، آمریكا را به سمت تجارت آزاد رهنمون می‌ساخت، دولت بوش به‌طور ریاكارانه در حالی كه از تجارت آزاد دم می‌زند، سیاست‌های حمایتی را توسعه می‌دهد.
در واقع، سیاست تجاری دولت بوش تجارت آزاد برای سایر كشورهای جهان و سیاست حمایتی برای آمریكا است.عامل چهارم، این است كه میان وعده‌های جهانی‌سازی و تجارت آزاد و نتایج سیاست‌های نئولیبرال تفاوت فراوانی وجود دارد، نتایجی كه عمدتاً فقر، نابرابری و ركود است.
یكی از معدود نقاطی كه طی ۱۵ سال اخیر فقر در آنها كاهش یافت، چین است، اما این سیاست‌های دولتی و مداخله‌گرایانه بود كه نیروهای بازار را در این كشور به حركت درآورد و ۱۲۰ میلیون چینی را از مهلكه فقر نجات داد و تجویزات نئولیبرال در این باره نقشی نداشت.
به‌علاوه، حامیان كنار نهادن كنترل‌های سرمایه با فروپاشی اقتصادهایی مواجه شدند كه كنترل‌های ورود و خروج سرمایه را كنار نهاده‌ بودند. جهانی شدن جریانات مالی بسیار سریع‌تر از جهانی شدن تولید حركت كرده است اما اثبات شده كه این حركت سریع، نقطه عطف رفاه نیست بلكه آغاز هرج و مرج است.
بحران مالی آسیا و فروپاشی اقتصادی آرژانتین كه قویاً از سیاست آزادسازی حساب‌های سرمایه پیروی می‌كردند، دو مصداق واقعی ناكارآمدی تئوری‌های جهانی‌سازی بودند.دیگر عاملی كه پروژه جهانی‌سازی را با مشكل روبه‌رو ساخت،‌ وسوسه و تمركز دائمی آن بر رشد اقتصادی است.
در واقع،‌ رشد دائمی نقطه كانونی جهانی‌سازی و مهمترین عامل مشروعیت آن محسوب می‌شود. در حالی كه گزارش اخیر بانك جهانی نیز همچنان به تمجید رشد سریع به عنوان كلید توسعه طبقه متوسط جهانی پرداخته است، گرم‌ شدن جهان، به اوج رسیدن تولید نفت و دیگر وقایع زیست‌محیطی ثابت كرده‌اند كه نرخ‌ها و الگوهای رشدی كه با جهانی‌سازی همراهند، با خود فجایع زیست‌محیطی به بار خواهند آورد.
آخرین عامل كه نباید آن را كوچك شمرد، مخالفت عمومی با جهانی‌سازی است. مناقشات سیاتل در سال ۱۹۹۹، پراگ در سال ۲۰۰۰،‌ جنوا در سال ۲۰۰۱، تظاهرات جهانی ضد جنگ در فوریه ۲۰۰۳ كه جنبش ضد جهانی‌سازی به حركتی ضد جنگ تبدیل شد،ناكام ماندن اجلاس وزرای سازمان جهانی تجارت در كانكون در سال ۲۰۰۳ و ناكام ماندن اجلاس هنگ‌كنگ در سال ۲۰۰۵، و نهایتاً مخالفت مردم فرانسه و آلمان با قانون اساسی لیبرال و حامی جهانی‌سازی اتحادیه اروپا از جمله مهمترین مخالفت‌های مردمی جهان با روند جهانی‌سازی بوده‌اند.
● نزول، نه سقوط
هرچند كه جهانی‌سازی بر مبنای توسعه شركت‌ها نزول كرده است، اما هنوز به‌طور كامل فرو نپاشیده است. سیاست‌های حامی جهانی‌سازی و نئولیبرالی اگرچه اعتبار خود را از دست داده‌اند، اما در بسیاری از اقتصادهای جهان به علت نبود سیاست‌های درخور جایگزین، همچنان حكمفرما هستند.
با به بن‌بست رسیدن مذاكرات دور دوحه جهانی‌سازی، اكثر قدرت‌های بزرگ اقتصادی بر موافقتنامه‌های تجارت آزاد و موافقتنامه‌های مشاركت‌های اقتصادی با كشورهای در حال توسعه تمركز كرده‌اند. این موافقتنامه‌ها به طرق مختلف، بسیار خطرناك‌تر از مذاكرات چندجانبه سازمان جهانی‌ تجارت محسوب می‌شوند، چرا كه اكثر آنها شرایطی همچون دسترسی به بازار و اجرای سخت‌تر حقوق مالكیت فكری را بر كشورهای در حال توسعه، تحمیل می‌كنند.
به هر حال، شرایط برای قدرت‌های اقتصادی و شركت‌ها دیگر به آسانی گذشته نیست. طراحان نئولیبرال از جایگاه‌های كلیدی كنار می‌روند و فضا را برای تكنوكرات‌های عمل‌گرایی كه اغلب سیاست‌های نئولیبرالی را به علت فشارهای عمومی كنار می‌گذارند، باز می‌گذارند.
زمانی كه موافقتنامه‌های تجارت آزاد، شایع‌تر گردند مطمئناً جهان جنوب نسبت به خطراتی كه با آن مواجه است، آگاه‌تر خواهد شد. دولت‌های آمریكای جنوبی شدیداً تحت فشار شهروندان خود برای كنار نهادن موافقتنامه‌های تجارت آزاد با آمریكا قرار دارند كه طرح بزرگ بوش برای نیم‌كره جنوبی در طول كنفرانس ماردل پلاتا در نوامبر ۲۰۰۵ بود.
مترجم حسین لطفی
نویسنده: والدن بلو، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه فیلیپین
منبع: آسیاتایمز
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید