پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

رایحه ای از عشق


رایحه ای از عشق
امام‌ (ره‌) بنیانگذار انقلاب‌ اسلامی‌ایران‌، هیچ‌گاه‌فراموش‌ نمی‌شود، ملت‌ ایران‌ به‌ قدری‌ از اوخاطره‌ دارند كه‌ هیچ‌ زمانی‌ آنان‌ رانمی‌توانند ازاذهان‌ خود پاك‌ كنند... زمانی‌ كه‌ دلمان‌ برای‌امام‌ تنگ‌ می‌شود، به‌ سراغ‌ خاطراتی‌ می‌رویم‌ كه‌هنوز با ماست‌، به‌ كتاب‌هایی‌ مراجعه‌ می‌كنیم‌ كه‌درباره‌ خلق‌ و خوی‌ امام‌(ره‌) نوشته‌ شده‌، بافرارسیدن‌ دهه‌ فجر بر این‌ تصمیم‌ شدیم‌ تانگاهی‌به‌ زندگی‌ امام‌ از بعد اجتماعی‌ داشته‌ باشیم‌، آنچه‌كه‌ خواهید خواند، برگرفته‌ از كتاب‌ سیره‌ امام‌خمینی‌(ره‌)، جلد دوم‌ نوشته‌ (غلامعلی‌ رجایی‌<است‌ كه‌ سال‌ها دركنار امام‌ زندگی‌ می‌كرد،زندگی‌ كه‌ پر از آموخته‌های‌ تازه‌ برای‌ او ونسل‌های‌ پس‌ از اوست‌، یاد امام‌ گرامی‌باد...
● پیرمرد باغبان‌
یادم‌ هست‌ من‌ كوچك‌ بودم‌، روزی‌ پیرمردی‌برای‌ باغچه‌ منزل‌ ما خاك‌ آورد. ما سر سفره‌بودیم‌ كه‌ او آمد. امام‌ گفتند كه‌ این‌ پیرمرد ناهارنخورده‌ است‌. غذای‌ ما زیاد نبود. بعد بشقابی‌ ازتوی‌ سفره‌ برداشتند و خودشان‌ چند قاشق‌ ازغذایشان‌ را در بشقاب‌ ریختند و به‌ ما گفتند: (بیاییدهر كدام‌ چند قاشقی‌ از غذای‌ خود را در این‌بشقاب‌ بریزید تا به‌ اندازه‌ غذای‌ یك‌ نفر بشود.)
ما كه‌ آن‌ روز غذای‌ اضافی‌ نداشتیم‌، به‌ این‌ ترتیب‌غذای‌ آن‌ پیرمرد را آماده‌ كردیم‌ در عالم‌ بچگی‌آنقدر از این‌ كار خوشم‌ آمد كه‌ نهایت‌ نداشت‌. (به‌نقل‌ از یكی‌ از دختران‌ امام‌(ره‌). رشد دانش‌آموز- سال‌ دوم‌ - شماره‌ سوم‌)
● شما چگونه‌اید؟
وقتی‌ امام‌ روی‌ تخت‌ بیمارستان‌ بودند در آن‌حالت‌ دردآور بیماری‌، هرگز به‌ خاطر آن‌ عظمت‌اخلاقی‌ كه‌ داشتند حتی‌ آخ‌ نمی‌گفتند. دریك‌چنین‌ شرایطی‌ وقتی‌ یاران‌ امام‌ به‌ دیدارشان‌می‌آمدند و از ایشان‌ سوال‌ می‌كردند: (آقاحالتان‌ چگونه‌ است‌؟)امام‌ برای‌ تسلی‌ خاطر آنهامی‌فرمودند: (حال‌ من‌ خوب‌ است‌ اما حال‌ شماچگونه‌ است‌ شما بیمار بوده‌اید، شما چگونه‌اید؟<(حجت‌الاسلام‌ والمسلمین‌ انصاری‌ كرمانی‌ -یادواره‌ اربعین‌ ارتحال‌)
● من‌ بچه‌ها را دوست‌ دارم‌
اگر ما یك‌ روز، دو روز به‌ خانه‌ آقا نمی‌رفتیم‌،وقتی‌ می‌آمدیم‌، می‌گفتند: (كجاها بودید شما؟اصلا مرا می‌شناسید؟ یعنی‌ این‌ طور مراقب‌ اوضاع‌بودند. اینقدر متوجه‌ بودند.
من‌ بچه‌ خودم‌ را، فاطمه‌ را، بعضی‌ اوقات‌می‌بردم‌. یك‌ روز وارد شدم‌ دیدم‌ آقا تو حیاطقدم‌ می‌زنند. تا سلام‌ كردم‌ گفتند: بچه‌ات‌ كو؟گفتم‌: (نیاورده‌ام‌، اذیت‌ می‌كند.)به‌ حدی‌ ایشان‌ناراحت‌ شدند كه‌ گفتند: (اگر این‌ دفعه‌ بدون‌فاطمه‌ می‌خواهی‌ بیایی‌، خودت‌ هم‌ نباید بیایی‌).
اینقدر روحشان‌ ظریف‌ بود. می‌گفتم‌:(آقا، شماچرا این‌ قدر بچه‌ها را دوست‌ دارید؟ چون‌بچه‌های‌ ما هستند دوستشان‌ دارید؟)می‌گفتند:(نه‌، من‌ به‌ حسینیه‌ كه‌ می‌روم‌، اگر بچه‌ باشدحواسم‌ می‌رود دنبال‌ بچه‌ها، بعضی‌ وقتها كه‌صحبت‌ می‌كنم‌، می‌بینم‌ بچه‌ای‌ گریه‌ می‌كند یابچه‌ای‌ دارد دست‌ تكان‌ می‌دهد یا اشاره‌ به‌ من‌می‌كند. حواسم‌ می‌رود به‌ بچه‌ها. (زهرا اشارقی‌- سروش‌ - ش‌ ۴۷۶)
● دختر خیلی‌ خوب‌ است‌
وقتی‌ در زمستان‌ ۶۳ خداوند فرزند دختری‌ به‌من‌ عطا فرمود، نوزاد را كه‌ برای‌ تشرف‌ به‌ خدمت‌امام‌ بردم‌ با تبسم‌ و نشاط كم‌ سابقه‌ای‌ اذن‌ دخول‌دادند و فرمودند: (بچه‌ خودتان‌ است‌؟)عرض‌كردم‌: (بله‌)و بلافاصله‌ دستشان‌ را به‌ علامت‌تحویل‌ كودك‌ جلو آورده‌ همزمان‌ پرسیدند:(دختر است‌ یا پسر؟)عرض‌ كردم‌: (دختر است‌.<او را در آغوش‌ گرفته‌ و صورت‌ به‌ صورت‌ اوگذاشت‌ و پیشانی‌ او را بوسیدند و در این‌ حال‌فرمودند: (دختر خیلی‌ خوب‌ است‌.)در گوش‌ اودعا خواندند. بعد اسم‌ او سوال‌ كردند. عرض‌كردم‌: (گذاشتیم‌ حضرتعالی‌ انتخاب‌ بفرمایید<امام‌ بدون‌ تامل‌ سه‌ بار فرمودند: (فاطمه‌ خیلی‌خوب‌ است‌.)(حجت‌الاسلام‌ و المسلمین‌رحیمیان‌)
● آمدم‌ كمكتان‌ كنم‌
روزی‌ بر حسب‌ اتفاق‌ كه‌ تعداد میهمانان‌ منزل‌ امام‌زیاد شده‌ بود، پس‌ از صرف‌ غذا و جمع‌ كردن‌ظروف‌ دیدم‌ آقا به‌ آشپزخانه‌ آمدند. چون‌ وقت‌وضو گرفتنشان‌ نبود، پرسیدم‌: (چرا امام‌ به‌آشپزخانه‌ آمدند؟)آقا فرمودند: (چون‌ امروزظروف‌ زیاد است‌ آمده‌ام‌ كمكتان‌ كنم‌.)
ایشان‌ این‌ قدر رعایت‌ حال‌ و حقوق‌ دیگران‌ رامی‌كردند. (مرضیه‌ حدیده‌چی‌ - سرگذشت‌های‌ویژه‌ از زندگی‌ امام‌ (ره‌) - جلد چهارم‌)
● شب‌ تولد حضرت‌ مسیح‌ در پاریس‌
شب‌ تولد حضرت‌ عیسی‌(ع‌) امام‌ پیامی‌ برای‌ تمام‌مسیحیان‌ جهان‌ دادند كه‌ خبرگزاریها پخش‌ كردندو دركنار این‌ پیام‌ به‌ ما دستور دادند این‌ هدایایی‌را كه‌ برادران‌ از ایران‌ آورده‌اند كه‌ معمولا گز،آجیل‌ و شیرینی‌ بود، بین‌ اهالی‌ (نوفل‌ لوشاتو<تقسیم‌ كنیم‌. ما این‌ كار را انجام‌ دادیم‌ و در كنار هربسته‌ یك‌ شاخه‌ گل‌ قرار دادیم‌.چند جا كه‌ ر فتیم‌احساس‌ كردیم‌ برای‌ اشخاص‌ در غرب‌ اثری‌ ازاین‌ عاطفه‌ها ومحبتها حتی‌ در بین‌ فرزندان‌ وپدران‌ خود سراغ‌ ندارند، بسیارعجیب‌ است‌ كه‌شب‌ میلاد حضرت‌ مسیح‌ (ع‌) یك‌ رهبر ایرانی‌ كه‌غیر مسیحی‌ است‌، اینقدر به‌ آنها نزدیك‌ است‌ واحساس‌ محبت‌ می‌كند. از جمله‌ خانمی‌ بود كه‌وقتی‌ هدیه‌ امام‌ را گرفت‌ چنان‌ هیجان‌ زده‌ شد كه‌قطرات‌ اشك‌ از چهره‌اش‌ فرو ریخت‌ .این‌ طرزرفتار امام‌ آن‌ چنان‌ در آنها اثر گذاشت‌ كه‌ ازایشان‌ وقت‌ ملاقات‌ خواستند. امام‌ بی‌درنگ‌وقت‌ دادند. آنها ده‌، پانزده‌ نفر از اهالی‌ محل‌بودند كه‌ با شاخه‌های‌ گل‌ آمدند. امام‌ به‌ مترجم‌فرمودند كه‌ احوال‌ آنها را بپرسید و ببینید كه‌ آیاكار و نیاز خاصی‌ دارند؟ گفتند نه‌ هیچ‌ كاری‌نداریم‌، فقط آمده‌ایم‌ امام‌ را از نزدیك‌ ببینیم‌ واین‌ شاخه‌های‌ گل‌ را به‌ عنوان‌ هدیه‌ آورده‌ایم‌.امام‌ با تبسم‌ شاخه‌های‌ گل‌ را یكی‌ یكی‌ از دست‌آنها می‌گرفتند و در میان‌ ظرفی‌ كه‌ در كنارشان‌بود قرار می‌دادند و آنها هم‌ خیلی‌ خوشحال‌ ازحضور امام‌ رفتند. (حجت‌الاسلام‌ والمسلمین‌علی‌ اكبر محتشمی‌ - سرگذشت‌های‌ ویژه‌ اززندگی‌ امام‌ (ره‌) - جلداول‌)
● هدیه‌ امام‌ به‌ دو خانم‌ مسیحی‌
وقتی‌ امام‌ در آستانه‌ بازگشت‌ به‌ ایران‌ بودند،مقارن‌ غروب‌ آفتاب‌ دو خانم‌ فرانسوی‌ به‌ دراقامتگاه‌ امام‌ آمدند و تقاضای‌ ملاقات‌ كردند.
چون‌امكان‌ ملاقات‌ نبود، از آنها عذرخواهی‌كردم‌. شیشه‌ كوچكی‌ كه‌ در آن‌ مقداری‌ خاك‌ بودو در آن‌ مهر و موم‌ بود دردستشان‌ دیده‌ می‌شد.گفتند اگر ملاقات‌ ممكن‌ نیست‌ رسم‌ ما این‌ است‌وقتی‌ به‌ كسی‌ علاقمند شدیم‌ هنگام‌ خداحافظی‌ وجدایی‌ بهترین‌ هدیه‌ را به‌ او تقدیم‌ می‌كنیم‌ و این‌خاك‌ وطن‌ ماست‌ كه‌ پیش‌ ما عزیزترین‌ هدیه‌است‌، به‌ امام‌ تقدیم‌ كنید و برای‌ هر یك‌ از ما یك‌قطعه‌ عكس‌ با امضای‌ ایشان‌ بیاورید. وقتی‌ جریان‌به‌ محضر امام‌ عرض‌ شد با تبسمی‌ شیرین‌ شیشه‌راگرفتند و دو قطعه‌ عكس‌ را امضاء فرمودند،عكسها را كه‌ به‌ آنها دادم‌ بوسیدند و با تشكر رفتند.(حجت‌الاسلام‌ والمسلمین‌ فردوسی‌پور-سرگذشت‌های‌ ویژه‌ از زندگی‌ امام‌ (ره‌) - جلداول‌)
● بدون‌ آنكه‌ بكشی‌، بیرونش‌ كن‌
یك‌ روز بیرون‌ اتاق‌ امام‌ ایستاده‌ بودم‌ كه‌ دیدم‌آقا از پشت‌ پنجره‌ با دستشان‌ به‌ من‌ اشاره‌ می‌كنند.فورا به‌ محضرشان‌ رسیدم‌. دیدم‌ به‌ دستشان‌دستمال‌ كاغذی‌ گرفته‌اند. تا مرا دیدند فرمودند:(حاجی‌ عیسی‌، پشت‌ این‌ شیشه‌ پنجره‌ مگس‌بزرگی‌ است‌ كه‌ از اتاق‌ بیرون‌ نمی‌رود.)بعدفرمودند: (بدون‌ این‌ كه‌ آن‌ را بكشی‌ از اتاق‌بیرونش‌ كن‌.)و دوباره‌ با تاكید فرمودند: (مباداآن‌ را بكشی‌)و از اتاق‌ خارج‌ شدند. ایشان‌ تا این‌حد با عاطفه‌ بودند، حتی‌ نسبت‌ به‌ حشرات‌، آقاخودشان‌ سعی‌ كردند با دستمال‌ كاغذی‌ مگس‌ رابیرون‌ كنند اما نتوانسته‌ بودند. امام‌ هیچوقت‌ ازپیف‌ پاف‌ برای‌ طرد حشرات‌ استفاده‌ نمی‌كردند.(عیسی‌ جعفری‌)
● گردنبند
یك‌ روز از كشور ایتالیا یك‌ نامه‌ و یك‌ بسته‌ برای‌امام‌ رسید. توی‌ آن‌ بسته‌; یك‌ گردنبند بود.صاحب‌ نامه‌، نوشته‌ بود من‌ مسلمان‌ نیستم‌ ولی‌ شمارا خیلی‌ دوست‌ دارم‌ و این‌ گردنبند راهم‌ به‌ شماهدیه‌ می‌دهم‌ تا هر جوری‌ كه‌ دلتان‌ می‌خواهد ازآن‌ استفاده‌ كنید.
چند روز گذشت‌ یك‌ روز صبح‌، امام‌ صدای‌ گریه‌یك‌ بچه‌ را شنیدند. گفتند: بروید ببینید این‌ بچه‌كیست‌ و چرا گریه‌ می‌كند . برای‌ امام‌ خبر آوردندكه‌ او دختر كوچك‌ یك‌ شهید است‌ كه‌ با مادرش‌آمده‌ و می‌خواهد شما را ببیند. امام‌ گفتند: او رازود بیاورید اینجا. وقتی‌ دختر كوچولو را آوردند،هنوز داشت‌ گریه‌ می‌كرد. امام‌ او را بغل‌ گرفتند وروی‌ زانوهای‌ خود نشاندند. بعد او را بوسیدند ودر گوشش‌ چیزهایی‌ گفتند: دختر كوچولو كم‌ كم‌گریه‌ را فراموش‌ كرد و خندید، امام‌ هم‌ با اوخندید. بعد امام‌ بلند شدند و آن‌ گردنبند راآوردندو به‌ گردن‌ او انداختند و به‌ او گفتند: (حالابرو پیش‌ مامانت‌)بچه‌ هم‌ با خوشحالی‌ امام‌ رابوسید و رفت‌.
● نامه‌ به‌ دانش‌آموزان‌ سرخ‌ پوست‌ آمریكا
دانش‌آموزان‌ سرخ‌ پوست‌ مدرسه‌ راهنمایی‌مركزی‌ (اسپرینگ‌ دال‌<، در ایالت‌ آركانزاس‌آمریكا، نامه‌ای‌ به‌ حضور امام‌ خمینی‌(ره‌)می‌نویسند و با ارسال‌ یك‌ جفت‌ جوراب‌ به‌ عنوان‌هدیه‌ از طرف‌ دانش‌آموزان‌ مدرسه‌، از امام‌می‌خواهند كه‌ یك‌ شی‌ شخصی‌ خود را هر چندیك‌ جوراب‌ كهنه‌ باشد به‌ عنوان‌ یادبود برای‌ آنان‌ارسال‌ دارد.
امام‌ همراه‌ جواب‌ نامه‌ یك‌ جلد كتاب‌ برای‌ آنان‌می‌فرستد كه‌ نشان‌دهنده‌ تعالی‌ و ترقی‌ انسان‌ درمطالعه‌ كتاب‌ است‌ نه‌ درنگهداری‌ یك‌ لباس‌ كهنه‌اما پاسخ‌ امام‌:
بسم‌ ا... الرحمن‌ الرحیم‌
فرزندان‌ عزیز خوب‌ دبیرستان‌ اسپرینگ‌ دال‌ ایالت‌اركانزاس‌ آمریكا
نامه‌ محبت‌آمیز و هدیه‌ ارزشمند شما عزیزان‌ رادریافت‌ نمودم‌. من‌ می‌دانم‌ كه‌ سرخ‌پوستان‌ وسیاه‌پوستان‌ در فشار آزار و اذیت‌ هستند. درتعلیمات‌ اسلام‌ فرقی‌ بین‌ سفید و سرخ‌ و سیاه‌نیست‌، آنچه‌ انسانها را به‌ یكدیگر امتیاز می‌دهد،تقوا و اخلاق‌ نیك‌ و اعمال‌ نیك‌ است‌.
از خداوند بزرگ‌ می‌خواهم‌ شما فرزندان‌ عزیز راموفق‌ كند و به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ فرماید.
یك‌ جزوه‌ از كلمات‌ نصیحت‌آموز پیامبر بزرگ‌اسلام‌ را برای‌ شما عزیزان‌ می‌فرستم‌ و برای‌ شمادعای‌ خیر می‌كنم‌. امید است‌ در ارزش‌های‌انسانی‌ موفق‌ باشید.
منبع : خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید