سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


جزیره ای عجیب و غریب


جزیره ای عجیب و غریب
یكی از مأموران پلیس راه كالیفرنیا «ادوارد مالوس» (نیكولاس كیج) شاهد پرت شدن عروسكی از پنجره ماشین است. عروسك متعلق به دختربچه ای است كه به صندلی عقب ماشین تكیه داده است. مالوس ماشین را دنبال می كند و عروسك را به دست دختربچه می دهد اما دیری نمی گذرد كه او دوباره عروسك را عمداً از شیشه بیرون می اندازد. مالوس دوباره عروسك را بر می دارد اما در همان لحظه كامیونی بزرگ به ماشین اصابت می كند و سرنشینان آن یعنی همان دختربچه و مادرش در میان شعله های آتش زنده زنده می سوزند، تلاش مالوس برای نجات سرنشینان به نتیجه ای نمی رسد و تراژدی دردناكی در خاطره او ثبت می شود.
مالوس كه هنوز در شوك این واقعه به سر می برد نامه ای از نامزد سابقش «ویلو» دریافت می كند كه از او می خواهد به جزیره ای خصوصی به نام «Summersisle» سفر كند و او را در یافتن دخترش یاری دهد. مارلوس، بی خبر از سر نوشتی كه در انتظار اوست به این جزیره سفر می كند و در آنجا با ساكنان عجیب و غریب آن كه نام های عجیبی بر روی خود گذاشته اند و خود را خواهر خوانده یكدیگر می نامند آشنا می شود. آنها آیین های باستانی را به جا می آورند و پرورش زنبور عسل را به عنوان شغل خودپیشه كرده اند. مالوس كه در صدد یافتن سرنخی از دختر گمشده نامزد سابقش است با بن بست روبه رو می شود و قانونی كه او به آن ایمان دارد گره ای از مشكلاتش در این جزیره نمی گشاید. سقوط به ورطه نا امیدی، اعمال و رفتار مالوس از منش «مأموری كه زمانی تابع قانون بوده فاصله می گیرد و به رفتار انسانی درمانده در دنیایی مرموز شبیه تر می شود.
□□□
بعضی فیلم ها آنقدر ویژه و خاص هستند كه برنامه نمایش آنها باید محرمانه بماند. «مردحصیری» كه از پیش برای منتقدان به اكران گذاشته نشد نیز ظاهراً از این دست فیلم هاست. یك وب سایت معتبر اگرچه وعده داده بود این فیلم پیش از اكران عمومی بزودی برای منتقدان به اكران خصوصی گذاشته خواهد شد اما سالن سینمایی در بروكلین كه قرار بود این فیلم را نشان دهد نامی از آن در برنامه نمایش خود به میان نیاورده بود.
با این حال، شخصی كه درگیشه به من بلیت فروخت غیر مستقیم به من اطمینان خاطر داد كه از نمایش فیلم «Idlewild» در سالن یازده خبری نخواهد بود و به جای آن به تماشای بازسازی جدیدی از فیلم كلاسیك «مرد حصیری» خواهیم نشست كه این بار آن را «نیل لابوت» كارگردانی كرده است. همینطور هم شد.
تنی چند از هم قطارانم نیز منتظر دیدن فیلم «Idlewild» بودند و از دیدن «نیكولاس كیج» كه در جزیره ای با ساكنان عجیبش سرگردان شده بود غافلگیر و در عین حال شوكه شدند. با این حال دیگر تماشاگران كمتر از خود نیكولاس كیج كه در فیلم جدید «مرد حصیری» نقش مأمور پلیس راهی به نام «ادوارد مالوس» را بازی می كند سرگردان و آشفته حال نبودند، كیج یا همان مالوس روزی نامه ای از نامزد سابقش ویلو (كیت بیهان) دریافت می كند كه از او می خواهد دریافتن دختر گمشده اش به او كمك كند. مالوس نیز برای زدودن خاطره تلخ مشاهده تصادفی مرگبار در جاده به جزیره محل سكونت ویلو سفر می كند و در آنجا خود را در میان انسان های عجیبی كه همگی به كار زنبورداری و پرورش عسل مشغولند می یابد.
صدای زنبوهای عسل و ازدحام كودكان با موسیقی متن بی روح و كسالت بار آنجلو با دالامنتی در هم می آمیزد و كیج محصور در جزیره ای با ساكنانی كه به هیأت انسان های قرن نوزدهم لباس می پوشند فریاد نا امیدی و سردرگمی سر می دهد. ابهام اصلی در این فیلم نه رفتار و منش ساكنان این جزیره بلكه نفس حضور كیج در چنین فیلم گمراه كننده ای است. او پس از بازی درخشانی كه در فیلم «مركز تجارت جهانی» اولیور استون از خود ارائه داد با حضور در «مرد حصیری» و ایفای نقش اصلی چیزی جز افسوس و تأسف تماشاگران را برای خود نمی خرد. در طول فیلم شخصیت «مالوس» لحظه به لحظه كنترل وضع را از دست می دهد و با سردرگم شدن هرچه بیشتر این شخصیت نیكولاس كیج درصدد نجات آن با نقش آفرینی خود بر می آید كه در نهایت حاصلی جز سردرگمی خود و تماشاگران را در پی ندارد. شخصیت «مالوس» فریاد می زند، تفنگش را در هوا می چرخاند، این و آن را به بادكتك می گیرد، چشمه ای از استعداد كاراته بازی خود را نشان می دهد و در نهایت با لباسی كه به شكل پوست خرس است مثل یك دیوانه فرار می كند. همه این ها صحنه های خنده دار و یا شاید مسخره ای است كه موجب می شود شخصی با خودش فكر كند چه برسر حال و روز این فیلم كلاسیك آمده است؟
پرسش اساسی تر این است كه كارگردانی همچون «نیل لابوت» كه به ساختن آثار روشنفكرانه معروف است با چه هدف و نیتی به باز سازی یكی از خوش ساخت ترین هارور های كلاسیك كه مردم از دیدن نسخه اصل آن خاطره خوبی داشتند روی آورده است. نسخه اصلی به فیلمنامه نویسی آنتونی شافر و به كارگردانی رابین هاردی در فضای تخیلی جزیره ای دور افتاده در آن سوی سواحل اسكاتلند رخ می داد و مضمون آن به نوعی درباره تقابل سنت های كهنه و فراموش شده با مدرنیته بود. فیلم های هارور اینچنینی اگر چه به لحاظ سوژه و مضمون تاریخ انقضای مشخصی دارند اما احیاگر آنها نباید لزوماً یك كارگردان روشنفكر اما ناتوان از كار با ظرافت های دوربین باشد. نیل لابوت، كه هرگز در كار با دوربین مهارت خاصی نداشته در اینجا به عنوان كارگردان فیلم های هارور واقعاً گزینه اشتباهی بود. او حتی نمی تواند یك صحنه كاذب ترسناك بیافریند یا تماشاگر را برای چند لحظه بیشتر در دلهره و ترس باقی گذارد. وحشت بسیار ابتدایی و پرداخت نشده فیلم بسیار لوس و كلیشه ای است. این فضای به ظاهر وحشتبار نه وحشت آفرین است و نه سرگرم كننده؛ تنها كسالت بار است.
با پیش رفتن فیلم و در حالی كه منتظر می مانید تا اهالی جزیره دست از مسخره بازی با آن پلیس گشت بینوا بردارند و حقیقت را خیلی زود برای او فاش كنند ذهنتان به دنبال توجیهی برای ساخت این نسخه جدید است. آیا اهالی زنبور پرور این جزیره - كه سمبلی مرتبط با كلیسای مورمون و ایالت اوتا است- به نوبه خود ارتباط با سابقه مذهبی «نیل لابوت» دارد؟
هرچه بیشتر در محتوای فیلم تأمل می كنید نكات مجهول و مبهم آن هم بیشتر جان می گیرند. این یك جزیره متروك است. حاكمان آن زنان هستند. خیلی از این زن ها دوقلو هستند. شغلشان پرورش زنبور عسل است. لباسهایشان عجیب و غریب است. این یك فیلم ترسناك است. آیا متوجه نیستید؟
● چه انگیزه ای موجب شد به سراغ بازسازی فیلم كلاسیك «مردحصیری» بروید؟
چرا نباید این كار را می كردم؟ «مرد حصیری» فیلمی بود كه وقتی جوان بودم واقعاً مرا مجذوب خود كرد. با خودم فكر می كردم فیلم درخشانی است اما می توان برداشت دیگری از آن ارائه داد بدون آن كه به نسخه اصلی آسیبی وارد شود. فكر می كنم از آنجا كه كارم را با تئاتر شروع كردم به اجراهای مختلف از یك نمایش كه خودم نوشته ام یا نمایش دیگران عادت دارم، اخیراً اجرای جدیدی از هملت را كار گردانی كردم، خیلی ها هم قبلاً این كار را كرده اند پس چرا من این كار را نكنم. هملت نمایشی است كه خیلی ها به آن انس گرفته اند و دوست دارند و هربار می توان بانگاهی نو و متفاوت به سراغ آن رفت.
درباره نسخه جدید «مرد حصیری» هم اینگونه بود به دنبال یك شخصیت «كریستوفرلی» مانند نبودم و نمی خواستم مانند او كار كنم. می خواستم مسیر فیلم را عوض كنم. فیلم جدید به حال و هوای فیلم كلاسیك پایبند است اما هویت مستقل خود را دارد.
● چه عناصری را از نسخه اصلی فیلم (اوریژینال) برداشت كردید؟
همه بخش های خوب منهای موسیقی، از هیچ كدام از آن آهنگ های قدیمی خبری نیست. پایان فیلم و جایی كه تمام تحقیقات فیلم در آن انجام می شد را دوست داشتم. به همین خاطراست كه باز از یك جزیره استفاده كردم و این معمولاً پایان یك فیلم است كه برای تماشاگر خاطره خوشی به جا می گذارد. به نظر من «مرد حصیری» نه یك فیلم هارور بلكه ضد هارور است و این بر خلاف باور اكثر مردم است. بیشتر اتفاقات در روشنایی روز اتفاق می افتد. از یك قاتل محوری خبری نیست و یا هیولایی وجود ندارد كه مردم را بترساند تا همه فكر كنند كه این یك هارور است. همه این عناصر را دوست داشتم. برای من چالش با این سؤال ها كه چگونه می توانستم حس ترس را در روشنایی روز به تماشاگران القاء كنم و یا آن را جالب جلوه دهم وسوسه كننده بود. همه این عناصر به قوت خود باقی مانده اند اما شیوه ای كه شخصیت اصلی برای برقراری ارتباط با اهالی این جزیره متروك به كار می گیرد عوض شده و همین مسیر كلی فیلم را تا حدودی تغییر داده. مردم دوست دارند مقایسه كنند و با خودشان فكر كنند كدام بهتر یا بد تر بوده و چه چیزهایی فرق كرده است. به نظر من دلیلی برای دوست نداشتن هر دو نیست. می توان هر دو نسخه را دوست داشت.
● در باره حضور نیكولاس كیج در این فیلم كمی توضیح دهید؟
او حتی قبل از من درگیر این طرح بود. او در نوشتن فیلمنامه جدید هم دست داشت. او همچون یك تهیه كننده خوب مرا با سوژه فیلم درگیر كرد و به برداشت جدید من از این فیلم توجه كافی نشان داد. او به شما اجازه می دهد تا فیلمنامه را خودتان بنویسید و بعد در جریان پروسه ساختن فیلم تغییراتی در آن ایجاد می كند. نیكولاس كیج كسی بود كه با هدف ثابت كردن چیزی به سراغ این طرح نیامد. او جوایز بسیاری در كارنامه حرفه ای اش دارد. او می تواند تمامی جریان یك فیلم را در دست بگیرد. اما این طور نبود و هر بار با ایده های جدید و با اشتیاق سرصحنه حاضر می شد. او به عنوان یك تهیه كننده هم تفكری متفاوت داشت.
نوشته ای. ا. اسكات ترجمه: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید