جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


بچه های تاریخ نمره قبولی نمی گیرند


بچه های تاریخ نمره قبولی نمی گیرند
فیلم ها اندكی توانسته اند چنان فضای تئاتری و فاصله اندكی با بیننده های خود داشته باشند كه آنها حس كنند در داخل سالن نشسته و به جای تماشای فیلم مشغول تماشای یك نمایش اند و به واقع برداشتن فاصله عظیم بین پرده و تماشاگران كار هر فیلمسازی نیست.
فیلم جدید «بچه های تاریخ» كه براساس نمایشی با همین نام از آلن بنت بریتانیایی ساخته شده است، می كوشد چنان كار نادری را انجام بدهد و از سدهای مورد بحث بگذرد و همان نزدیكی و كمبود فاصله بین ناظران و قصه را بوجود آورد و در عین حال یك فیلم سینمایی باشد. اما پایه ها و بنیادهای یك كار تئاتری اینجا و آن جا خودش را نشان می دهد و رفع و محو نشده است و نیكولاس هیتز كه كارگردانی را برعهده داشته و از افراد شناخته شده جامعه تئاتر است و در اجرای تئاتری این نمایش هم مشاركت داشته، نتوانسته است این نقصان را رفع كند. این درحالی است كه وی پیشتر از روی برخی كارهای تئاتری مانند «The crucible» و «دیوانگی پادشاه جورج» اقتباس های سینمایی موفقی را ساخته بود.
براین اساس «بچه های تاریخ» كار جدید هیتز در این زمینه به جای این كه یك كار صددرصد سینمایی نشان بدهد، شبیه به فیلمبرداری از روی یك كار تئاتری شده است و مثل این می ماند كه به یك تماشاخانه رفته و از روی تئاتری در حال اجرا فیلمبرداری كرده باشید و بدتر آن كه این كار با وقار و تأثیرگذاری لازم هم صورت نگرفته است. صحنه های مربوط به كلاس های درسی چندان طبیعی و قابل لمس نیستند و وقتی هم كه هیتز می كوشد ما را به بیرون از كلاس ها هدایت كند و به چنان سمت و سویی سوق دهد، باز هم تصاویر سقوط می كنند و كارایی لازم را ندارند.
آن چه «فیلم» از «نمایش» به ارث برده، بازی هایی بسیار خوب است و در این ارتباط شماری از بازیگران نمایش اصلی در این فیلم نیز حاضرند و ریچارد گریفیس و فرانسیس دلاتور از آن جمله هستند. داستان، آسان و ساده نشان می دهد. ۸ محصل شاغل در یك مدرسه كوچك در شمال انگلیس می خواهند در آكسفورد و كمبریج مشغول به تحصیل شوند و كار خود را در چنان دانشگاه هایی ادامه بدهند. مدرسان و استادان آنها نیز به دلایل مختلف مایلند كه آنها در كار و تحصیل خود موفق باشند، ولی خود آنها ناكامی هایی را در زندگی شان داشته اند و انتقال ندادن آنها به كودكان و غافل ماندن از آن تقریباً غیر ممكن است و این استادان نمی توانند فارغ و رها از ناكامی هایی روزگار بگذرانند كه زندگی به آنها تحمیل كرده است.
راهنما و مدرس اصلی بچه ها، معلمی است به نام هكتور (با بازی گریفیس) و او را می توان واریاسونی از آقای «چیپس» فیلمی با بازی پیتر اوتول در رل اصلی و در نقش یك معلم دلسوز دانست. هكتور بیش از آن كه بخواهد بچه ها را برای زندگی مادی و حقیقی در این دنیا آماده كند، مایل است آنها را صاحب فكر و اندیشه ای قوی تر سازد و وابستگی محصلان به او نیز بسیار است و به وی به شدت متكی هستند و از همین طریق است كه خط و ربط دراماتیك اصلی فیلم شكل می گیرد.
دلاتورز در این فیلم رل لین توت را بازی می كند كه یك معلم پرسابقه و جدی در درس تاریخ است و برخوردهایش با شاگردانش بسیار متفاوت با چیزی است كه از هكتور می بینیم و آنها در یك فضای مجزا و متضاد رشد كرده و به نقطه فعلی رسیده اند، درسهایی كه به دانش آموزان داده می شود، غیر متعارف است و به عنوان مثال، آنها باید برخی صحنه های آثار معروف سینمایی مثل «برخورد كوتاه» را تكرار و از نو اجرا كنند.
برای این كه بچه ها در این راه دشوار موفق تر باشند، مدیر مدرسه (با بازی كلایو موریسون) یك معلم جدید را به آموزشگاه می آورد و او اروین (استیفن كمپبل مور) نام دارد. او با روش هایی خاص به مدرسه آمده است و می خواهد كاری كند كه بچه ها كلاس و سطح بالاتری را در كار خود و نمایش هایشان ارائه بدهند و به گونه ای باشند كه سران آكسفورد و كمبریج هم جذب آنها شوند و بر كارشان مهر تأیید بزنند و آنان را در مدارس مشهور خود بپذیرند.
اینجا است كه رقابتی مستقیم و غیر مستقیم بین ۲ مدرس بر سر جذب بیشتر اذهان بچه ها به خود و تحت تأثیر قرار دادن آنها سر می گیرد و هر دو می خواهند به گونه ای باشند كه محصلان فقط از آنها تأثیر بپذیرند. اروین معتقد است شدت و حدت درس ها برای جلب نظر بچه ها و تأثیرگذاری بر آنها كافی است، اما هكتور دوست دارد هر چیزی را با وسعت ترسیم و برای بچه ها قابل فهم كند و از درس های خشك و فاقد انعطاف گریزان است.
ریچارد گریفیس كه در گذشته بیشتر در نقش های خاص و قدری خشك ظاهر می شد و او را «كاراكتر - اكتور»ها می دانستند كه برای نقش محوله به وی در این فیلم جان می دهد. او آدمی است كه هم به اصالت درس هایی كه می دهد، معتقد است و هم به نوعی اعتماد به نفس لازم را ندارد و به نظر می رسد كه بسیاری از آرزوهایش تحقق نیافته اند و حضور و بازی گریفیس در چنین نقشی اسباب غرور است و كاملاً موفق نشان می دهد.
سایر بازیگران فیلم نیز موفقند و آشنایی قبلی شان با یكدیگر و دیالوگ های هوشمندانه آلن بنت و آنچه از قبل در همكاری با یكدیگر به آن نایل شده اند، كمكی است برای جواب دادن بهتر و بیشتر موضوع. همچنین از این طریق تماشاگران فیلم بهتر می توانند با موضوع و اتفاقات قصه ارتباط برقرار كنند و جزئی از آن شوند.
آنچه دیده نمی شود و جایش خالی است، وسعت بیشتری است كه ساختن یك فیلم سینمایی از روی یك تئاتر به اصل موضوع می بخشد و گستره فزون تری است كه یك اقتباس سینمایی دارد و مشابه آن را نمی توان در تئاتر یافت، زیرا به یك صحنه و محیط ختم نمی شود و شمول بیشتری دارد. با این حال این عنصر در «بچه های تاریخ» غایب است. همان طور كه قبلاً نیز گفتیم، هیتز كاراكترهای قصه اش را به این سو و آن سو و نقاط مختلف می برد و ما مناظر و مناطق متعددی را می بینیم، اما این موضوع، چیزی را كه گفتیم به فیلم می بخشد و وسعت مورد بحث را به ارمغان نمی آورد.
حتی بسیاری از این مناظر به اندازه كلاس های درس كلیشه ای اند و طراوت لازم را ندارند.تعداد قابل توجهی از صحنه ها نیز پویایی و تحرك لازم را ندارند و اكتیو به نظر نمی رسند و نوعی حالت انفعالی در آنها مشاهده می شود و اینها موجب شده كه رنگ و نمای چشمگیری به فیلم ارزانی نشود. سكانسی هم كه در آن كاراكترهای هكتور و اروین در یك بزرگراه می رانند و به پیش می روند، خشك و فاقد طراوت فیلمبرداری شده است و به جای این كه بیننده ها را بیشتر با فیلم همسو سازد از آنها دور می كند.
مجموعه این مسائل به ما می گوید عاقلانه تر این بود كه هیتز و شركایش به سراغ نمایش خود می رفتند و از اجرای آن فیلمبرداری می كردند و زحمت تهیه فیلمی از روی آن را بشه خود نمی دادند. در آن صورت حتی بازی های قوی هنرپیشه ها برای ایجاد جذابیت كافی بود. هرچه هست، «بچه های تاریخ» این محصول ۱۱۲ دقیقه ای كمپانی فاكس سوچ لایت به جمع فیلم های پرشماری می پیوندد كه از روی نمایش های تئاتری ساخته شده اند و اگر ساخته نمی شدند، افسوسی به جای نمی ماند و ارجاع و اكتفا به نسخه تئاتری تدبیر بهتری می بود و در حالت فعلی آن قدرها هم نمره قبولی نمی گیرند.
ترجمه: وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید