جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

زمستان پدرسالار


زمستان پدرسالار
آگوستو پینوشه، دیكتاتور بزرگ شیلی هم مرد و دوباره یاد بزرگ‌مرد آمریكای لاتین را در ذهنمان زنده كرد: سالوادور آلنده.
آمریكایی‌ها، ارادت خاصی به آمریكای‌ لاتین دارند. نیست كه خود قارهٔ آمریكا، از بقیهٔ قاره‌ها جدا افتاده، فكر می‌كنند كه هیچ احدالناسی، حتی اروپایی‌ها، نباید در رتق و فتق اموراتشان دخالت كنند. این دكترین را، جیمز مونرو، در سال ۱۸۲۳ ارائه كرد. لابد آن‌قدر برایشان مهم بوده كه برایش دكترین صادر كنند.
آلنده عاشق طبابت و سر و كله زدن با مردم بود. اصلا محبوبیت‌اش را از همین طبابت در نقاط محروم شیلی كسب كرده بود. برای خودش یك مجلهٔ علمی پزشكی درمی‌آورد و دبیر یك انجمن صنفی پزشكان بود و یك دوره وزیر بهداری هم شد. همین‌ها می‌توانست برای هر كسی كافی باشد.
اما برای آلنده نبود. پزشكی شغل عجیبی است. فقط با دردها و ناراحتی‌ها سر و كار دارد. یك پزشك بیشتر از هر كسی دردها را می‌بیند. و این، برای آدم حساسی مثل آلنده قابل تحمل نیست. آلنده، بعد از دو بار شكست‌خوردن در انتخابات ریاست‌جمهوری شیلی، دفعه سوم پیروز شد. رقیبان آلنده، در آن دو بار، مستقیم و غیرمستقیم، مورد تأیید و حمایت آمریكا بودند.
آلنده سال ۱۹۷۰، رئیس‌جمهور شد. آن موقع او تنها رئیس‌جمهور چپی بود كه با رأی مردم سر كار آمده بود، نه با قیام مسلحانه.این را به كاسترو هم كه برای او یك مسلسل هدیه فرستاده بود، گفت.
چهل ششمین رئیس‌جمهور بهشت والپا رایزو، با كشورهای سوسیالیست و غیرمتعهد، رابطهٔ خوبی برقرار كرد و همین شد علتی برای اعلام خطر مطبوعات آمریكا به دولتشان.
آن‌ها می‌گفتند حالا شیلی هم، نقش كوبا را بازی می‌كند: پل ارتباطی آمریكای لاتین و سرخ‌ها. همین شد كه نیكسون و كسینجر (مشاور امنیت ملی) و رئیس وقت سیا جورج بوش (پدر)، دور هم جمع شدند تا ببینند دنیا دست كیست.
بعدها كه نیكسون به خاطر واترگیت كنار رفت، این مطلب فاش شد. در سال اول ریاست‌جمهوری آلنده، ۴۷ صنعت، به‌ علاوهٔ سیستم بانكی كشور، ملی شد. اصلاحات ارضی از زمین‌داران بزرگ سلب مالكیت كرد و ۲۴ میلیون هكتار زمین به ثروت عمومی تبدیل شد. جریان تورم كند شد، دستمزدها ۳۰ درصد زیاد شد و تمام ذخایر معدنی مس شیلی را كه تا آن موقع آمریكایی‌ها استخراج می‌كردند، در یك عملیات كاملا قانونی به ملت شیلی برگشت. آلنده یك بار گفته بود این كار را از ماجرای ملی شدن نفت ایران الهام گرفته است.
آمریكایی‌ها، حسابی ترسیده بودند. فریاد «این حرامزاده را ساقط خواهم كرد» نیكسون، مدام از راهروهای كاخ سفید شنیده می‌شد. ادگوری، سفیر سابق آمریكا در شیلی، این حقیقت را از تلویزیون گفت. سیا، مأموریت داشت تا هر كاری كه از دستش برمی‌آید، بكند.
شیلی، بدجوری در گلوی آمریكایی‌ها گیر كرده بود. سیا فردی به نام مایکل تاونلی را با نام مستعار کنت انیارت به شیلی می‌فرستد تا یک کودتا راه بیندازد. رئیس ارتش شیلی ژنرال اشنایدر حاضر به همکاری با تاونلی نشد. گروهی ناشناس، اشنایدر را ربودند و كشتند.
ژنرال‌های دیگر قبول می‌کنند تا با تاونلی‌ همکاری کنند. وظیفهٔ هماهنگی بین بخش‌های مختلف ارتش به عهدهٔ یک ژنرال جوان است که با دولت آلنده مخالف بوده است. استاد دانشگاه جنگ و مدرس جغرافیایی نظامی، آگوستو پینوشه که تنها چند روز قبل از هماهنگی‌های کودتا، توسط ‌آلنده به عنوان فرمانده ارتش انتخاب شده بود. مردی كه قبل‌تر وابستهٔ نظامی شیلی در آمریكا بود.
مطبوعات آمریكا بعد ِ سقوط آلنده، گفتند كه او در این دوره، عضو سیا هم شده بود. ریچارد هلمز، رئیس سازمان سیا، بعدها گفت كه سازمانش، در ساقط كردن آلنده، مستقیما وارد عمل شده است.
● قمارباز جوان
آگوستو پینوشه، متولد نوامبر ۱۹۱۵ در یک خانواده از طبقهٔ متوسط در شیلی بود. بعد از اتمام تحصیلات متوسطه به مدرسهٔ نظام رفت و با درجهٔ گروهبان دومی از آن‌جا فارغ‌التحصیل شد و به ارتش پیوست.
پینوشه به‌تدریج مدارج نظام را پیمود و به علت فعالیت‌هایش در داخل و خارج شیلی مسؤولیت هنگ اسمرالدا را به وی سپردند. او بعد از مدتی که به مقام فرماندهی افسران ارتش رسید در دانشگاه جنگ، تدریس را شروع کرد.
در سال۱۹۵۶ پینوشه به همراه عده‌ای افسر جوان برای یک مأموریت نظامی به اکوادور رفت و سه سال ‌و ‌نیم بعد با بازگشت از این مأموریت به حلقهٔ سیاسی شیلی نزدیک شد.
در آن زمان سیاستمداران شیلی، پینوشه را فقط افسر جوانی می‌دیدند که پوکر را خوب بازی می‌کند. در کمتر از چهار سال این پوکر باز جوان معاون دانشکدهٔ جنگ شد. سال ۱۹۷۳، پنج سال بعد از قدرت گرفتن و پیشرفت دولت آلنده، پینوشه ارتباطاتش را با آمریکا گسترش داد.
او در خاطراتش توضیح می‌دهد که چطور با استفاده از موقعیت نظامی‌اش به عنوان فرمانده ارتش بین نیرو‌های ارتش و پلیس هماهنگی‌های لازم برای کودتا را به‌وجود آورده ‌است.
اگر‌چه بعضی می‌گویند پینوشه در آخرین روز‌ها و فقط چند روز مانده به کودتا وارد عملیات شده و اقدام مهمی انجام نداده ‌است. اما مدارک زیادی در مورد اقدامات پینوشه برای کودتا وجود دارد.
● روز هنری كسینجر
آمریكایی‌ها، دكتر آلنده را، مأمور مسكو می‌خواندند. اما خود او، چنین فكری نمی‌كرد. آمریكایی‌ها، روی حرفشان ماندند و شروع كردند به خرابكاری و تحریم اقتصادی. آن‌ها اعلام كردند كه از هر وسیلهٔ ممكن برای ضربه زدن به دولت استفاده می‌كنند.
محاصرهٔ اقتصادی آمریكا، بهترین «وسیلهٔ ممكن» بود. در كشوری كه ۸۰ درصد قطعات صنعتی آمریكایی بود، این تحریم، بزرگ‌ترین ضربه را به صنعت، حمل و نقل و كشاورزی می‌زد. اعتصاب‌ پشت اعتصاب. صادرات مس، مهم‌ترین محصول شیلی، حسابی افت كرد. مواد غذایی، حسابی كم شد. مادران، راهپیمایی كردند، چون كه غذایی برای فرزندانشان نداشتند.
اتحادیه‌های كارگری كاتولیك كه با سیا مرتبط بودند، توانستند تا آن‌جا پیش بروند كه با اعتصاب كامیون‌داران، كشور را كه به‌خاطر جغرافیای خاصش كاملا وابسته به حمل و نقل است، فلج كنند. لابد كمی دستمزد و نرسیدن لوازم یدكی و لاستیك، باید دلیل خوبی برای این كارشان می‌بود.
فروشگاه‌ها و مغازه‌های سانتیاگو هم، بسته شدند. بهانهٔ آن‌ها هم ترس از غارت‌شدن بود. آلنده در صفحهٔ تلویزیون ظاهر شد و اعلام كرد كه خرج این اعتصاب‌ها را امپریالیسم می‌دهد. آمریكا هم از تأیید این حرف ابایی نداشت. با این حال آلنده هنوز آن‌قدر محبوب بود كه چپ‌ها انتخابات پارلمانی ۱۹۷۳ را هم ببرند.
پس مخالفان داخلی و خارجی تصمیم نهایی را گرفتند. اسم عملیات این بود: روز «ر» ساعت «س». مردم، حسابی عصبانی بودند و ارتش، حسابی منتظر... و كودتا شد. به همین سادگی. و با همان خشونت و شكوه. باشكوه برای قهرمانی چون آلنده! كودتاچی‌ها حمله به كاخ را یك ساعت متوقف كردند و به آلنده پیغام دادند كه می‌تواند با هر تعداد از همراهانش از كشور خارج شود.
اما برای آلنده، شرفش مهم‌تر از جانش است. در آخرین فرصت، نطق كوتاه، ناتمام و عجیبی را از رادیو برای ملتش خواند:
«... ارتشیا خیلی زور دارن. می‌تونن مردمو اسیر كنن ولی تكامل جامعه رو نه می‌شه با جنایت جلوشو گرفت نه با زور. تاریخ كنار ماست و مردمن كه می‌سازنش. مردم خودشون باید از خودشون دفاع كنن، ولی نباید قربانی شن. مردم نباید به خودشون اجازه بدن كه تو هم بشكنن. مردم نباید به خودشون اجازه بدن كه تحقیر شن...» ژنرال‌ها نطقش را قطع كردند و دستور بمباران كاخ را دادند. ۱۱ سپتامبر سال ۱۹۷۳ بود. روز «هنری كسینجر».
هنوز ۲۸ سال مانده بود تا این روز، به‌ خاطر یك عملیات تروریستی دیگر، معروف شود. راستی در روز ۱۱ سپتامبر خانواده كشته‌شدگان كودتای شیلی چه احساسی داشتند؟
● قهرمانی چون آلنده
تصویری كه رفقای آلنده بعدها از او تعریف كرده‌اند، یك همچو آدمی است: آدمی كه خیلی به سر و ضع خودش می‌رسیده. رفتار مهربان و مؤدبانه‌ای داشته. خودش زیاد شوخی نمی‌كرده ولی دوستانش راحت دستش می‌انداخته‌اند.
از شعر خواندن لذت می‌برده و پابلو نرودا نزدیك‌ترین رفیق‌اش بوده. پاتوق‌اش كافه‌ای بوده، در كنار دانشكدهٔ پزشكی سانتیاگو به نام «پایان غم‌ها». علی‌رغم نزدیك‌بینی چشمانش، خوب بلد بوده چطور باید رو به جلو حركت كند.
عاشق گل و گیاه بوده. و بزرگ‌ترین فضیلت‌اش انجام دادن هر كاری تا به آخر بوده. می‌گفته عاشق گاندی است و آرزو دارد كه برای هوشی‌مینه در ویتنام بجنگد. آلنده هنگام مرگ، ۶۴ ساله بود. این، تصویر مردی است كه روز كودتا، بعد از ورود نیروهای ارتش به كاخ ریاست‌جمهوری، سربازها یكی‌یكی به جسدش شلیك كردند و بعد دیگر صورتش قابل شناسایی نبود.
تكه‌هایی كه داستان این كودتا را تشكیل می‌دهند، هنوز هم كامل نیست. مداركی وجود دارد كه خرج كودتا را آمریكا تماما پرداخت كرده. تعداد زیادی از نیروهای پلیس مخفی كشورهای همسایه ظاهرا در شیلی حضور داشتند. دقت تكنیكی بمباران كاخ مونه‌دا، هنوز هم باعث تعجب اهل فن است.
نوز زود است كه نقش آمریكا، در صفحهٔ شطرنج كودتای شیلی، روشن شود. تنها، نشانه‌هایی از پرده برون افتاده‌است. مثل این كه كلنل پل ویمرت، وابستهٔ نظامی آمریكا در سانتیاگو، فاش كرد كه با خودش، هزاران دلار پول به شیلی برده ‌بود تا ترور اش نایدر را، حمایت مالی كند. یا نقش پررنگ كسینجر، كه اصرار به ترور آلنده داشت .
● خیابان سرخ است
در شیلی حکومت نظامی تشکیل شد. حکومتی که رهبری آن به عهدهٔ پینوشه بود. ژوئن ۱۹۷۴ پینوشه رسما خود را رئیس‌جمهور اعلام کرد و برای سرکوبی مخالفان دست به کار شد. جوخهٔ مرگ وظیفهٔ این سرکوبی را به عهده داشت.
در اولین اقدام، ژنرال کارلوس پرات (از رهبران نظامی شیلی) و همسرش که حاضر به همکاری با کودتا نشده بود با یک بمب که در ماشین‌اش کار گذاشته بودند در بوینس‌آیرس ترور شد. وزرا و مسؤولین دولت آلنده یکی‌یکی ترور می‌شدند. سرویس امنیتی شیلی، دینا، که مایکل تاونلی آمریکایی راه‌اندازی‌اش كرده ‌بود در سراسر دنیا مخالفان را ترور می‌کرد.
برناردو لیتون نخست‌وزیر دولت آلنده و همسرش در رم توسط فاشیست‌ها به رگبار گلوله بسته شدند. اورلاندو لتلایر سفیر شیلی در آمریکا و وزیر امورخارجهٔ آلنده در واشنگتن با بمب‌گذاری در ماشین کشته شدند. سازمان سیا برای سرپوش گذاشتن بر روی این ترور‌ها عملیات مرغ مقلد را به راه انداخت. جوخهٔ مرگ در تمام دنیا قربانی می‌گرفت. هر کس که ضد شیلی و به نفع دموکراسی تلاش می‌کرد به دستور پینوشه به قتل رسید.
در ۱۹۷۶ در ساحل شیلی جسد یک فعال کمونیست به نام مارتا‌ اوگرات پیدا شد که آب به ساحل آورده‌ ‌بود. بعد‌ها مشخص شد او به همراه حدود پانصد مخالف دیگر کشته شده. به جسد آن‌ها وزنه‌هایی بسته شد و با هلی‌کوپتر در اقیانوس آرام رها شدند.سال قبل پلیس امنیتی شیلی با پلیس امنیتی آرژانتین، برزیل، پاراگوئه، بولیوی و اوروگوئه پیمانی بسته بود تا این کشور‌ها آزادانه در خاک یکدیگر مخالفانشان را ترور کنند. این قرارداد به عملیات کندور معروف بود.
عدهٔ زیادی توسط جوخهٔ مرگ در این کشور‌ها کشته شدند. سال۱۹۸۱، پینوشه هنوز قدرت بیشتری می‌خواست. بالاترین مقام سیاسی نظامی شیلی را به خود اهدا کرد و «ژنرال کاپیتان» نام گرفت.
عنوانی تشریفاتی که فقط به نظامیانی اطلاق می‌شد که همزمان فرماندهی ارتش و رهبری سیاسی را برعهده داشتند. او همچنین قانونی را تصویب کرد که رئیس‌جمهور مادام‌العمر شیلی باشد.
انحصارطلبی‌های پینوشه مخالفت‌های زیادی را خصوصا در بین احزاب چپی به دنبال داشت. برای سرکوبی این افراد، مایکل تاونلی که همچنان در شیلی بود، این بار «کاروان مرگ» راه انداخت. دقیقا معلوم نشده است چه تعدادی در این دوران کشته شدند، ولی کمترین آمار‌ها عنوان می‌کنند طی این ۱۷ سال سه هزار نفر کشته، حدود سی‌هزار نفر شکنجه و چندین هزار نفر تبعید شدند.
در سانتیاگو، دیواری به عنوان یاد‌بود وجود دارد که بر روی آن نام چهار هزار نفر که طی حکومت پینوشه مفقود شده‌اند، نوشته شده است.پینوشه ابتدای حکومتش سعی کرد اقتصاد شیلی را تغییر دهد و آن را متحول کند. او برای این کار از گروهی اقتصاددان معروف به «پسران شیکاگو» کمک گرفت.
آن‌ها کسانی بودند که در دانشگاه شیکاگو و توسط میلتون فریدمن اقتصاد خوانده بودند. بازار آزاد، نتیجهٔ این حرکت اقتصادی بود. مالیات‌ها به سرعت پایین آمد و دستمزدها افزایش یافت. آمریكایی ها خیلی زود به سرو وضع سانتیاگو رسیدند و اقلام غذایی را به قیمت ارزان به بازار ریختند و به هر كس اجازه هركاری دادند، الا فعالیت سیاسی علیه پینوشه.این اقدامات اگر چه تا حدودی وضعیت اقتصادی را بهبود داد ولی به‌تدریج جای خود را به تورم داد و مخالفت‌ها با دولت پینوشه شدت گرفت.
در ۱۹۸۳ احزاب کارگری و مخالف، دست به اعتصاب زدند. دولت پینوشه که قبول کرده بود در ۱۹۸۸ یک رفراندوم برگزار کند و در ۱۹۹۰ بعضی حقوق شهروندی را بازگرداند، دوباره شدت عمل نشان داد.
خصوصا بعد از آن که پلیس مخفی یک محموله ۸۰ تنی اسلحه را کشف کرد که از آلمان‌ شرقی، کوبا و شوروی به شیلی ارسال شده بود. مادهٔ منفجرهC۴، آرپی‌چی و مسلسلM-۱۶، عمدهٔ این مهمات بود. بعد مشخص شد در ترور نافرجام پینوشه که ۵ محافظ او کشته شده بودند و خودش هم مجروح شده بود، از این نوع سلاح‌ها استفاده شده است.
با این همه دولت پینوشه، در سال ۱۹۸۸ به وعده‌ای که داده‌ بود عمل‌کرد و یک انتخابات با یک کاندیدا که آن هم خود پینوشه بود برگزار کرد. مردم فقط حق داشتند با آری یا خیر رأی بدهند. در یک اقدام غیرمنتظره دولت اجازه داد رادیو و تلویزیون، تبلیغات حزب «آری» و حزب «خیر» را به صورت مساوی در برنامه‌هایی آزاد و سراسری و بدون سانسور پخش کند.
حزب مخالف پینوشه، در این برنامه‌ها از دولت خواست در مورد مفقودان و کشته‌شده‌های کاروان مرگ توضیح بدهد. طرح همین مسأله باعث شد در رفراندوم ۱۹۸۸، پینوشه با ۴۵ درصد آرا در برابر ۵۵ درصد مخالف از حکومت کنار برود.
حکومت دیکتاتور شیلی بعد از هفده سال تمام شده بود. دولت شیلی اما برای مصونیت پینوشه از اتهامات، به او مقام سناتور مادام‌العمر اعطا کرد و همین به مخالفان اجازهٔ محاکمهٔ او را نداد.
همزمان اما دادگاه‌های متعددی در سراسر دنیا علیه پینوشه تشکیل شد و خانوادهٔ قربانیان در آن‌جا طرح شکایت کردند. افسران و نظامیان دولت او یکی‌یکی محاکمه و زندانی شدند.
فقط در ۱۹۹۳ همان موقعی که پینوشه به علت بیماری قلبی و دیابت در بیمارستان بستری بود، ۶۰۰ افسر دولت وی به علت نقض حقوق بشر محکوم شدند. دو سال بعد هم رئیس پلیس شیلی به جرم قتل اورلاندو لتلایر در آمریکا، به هفت سال زندان محکوم شد. او در دادگاه گفت که دستور قتل را شخص پینوشه صادر کرده است.
● محاكمه در ویکتور خارا
اکتبر ۱۹۹۸ پینوشه با خیال راحت از مصونیت سیاسی‌اش برای درد مزمن کمر به بریتانیا سفر کرد. غافل از آن که این مصونیت او در آن‌جا اعتباری ندارد. دادگاه بریتانیا به درخواست دادگاه اسپانیا حکم بازداشت او را صادر کرد و پینوشه در یک خانه تحت‌نظر قرار گرفت.
اتهام او تروریسم بین‌المللی، نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت بود. دادگاه‌های لندن طی کش‌وقوس‌های فراوان و با فعالیت تیم وکلای پینوشه از تحویل او به اسپانیا خودداری کرد، ولی او را آزاد هم نکرد.
او بعد از پانصد و سه روز زندانی بودن در یک خانه به شیلی فرستاده شد. دادگاه شیلی مصونیت سیاسی پینوشه را لغو کرد و او را به جرم هجده مورد آدم‌ربایی و پنجاه و هفت مورد قتل و ترور فقط در سال ۱۹۷۳ و طی روزهای کودتا محکوم کرد.
اما تیم وکلای پینوشه اعلام کردند او از نظر پزشکی و وضعیت سلامت، قادر به شرکت در جلسات دادگاه نیست. اما در ژانویه سال ۲۰۰۱، بالاخره دادگاه شیلی از پینوشه در مورد قتل‌ها و جنایات کاروان مرگ بازجویی کرد.
این اولین باری بود که یک دیکتاتور سابق به خاطر جنایات رژیم‌اش محاکمه می‌شد. پروندهٔ پینوشه همچنان قطورتر می‌شد. خانوادهٔ ژنرال اشنایدر و چند قربانی دیگر هم از پینوشه شکایت کردند.
دادگاه حتی از هنری كسینجر خواست برای ادعای شهادت به شیلی سفر کند. در سال ۲۰۰۳ یک استادیوم ورزشی در سانتیاگو مملو از هزاران نفری شد که خواستار محکومیت پینوشه بودند.
همان استادیومی‌ که چند روز بعد از کودتا هزاران نفر از مخالفان در آن بازداشت شدند و ویکتور خارا خواننده و شاعر آزادی‌خواه شیلی در آن شکنجه و کشته شد. استادیوم به افتخار وی ویکتور خارا نام گرفت. اما همچنان تیم وکلای پینوشه با استفاده از وضعیت سلامت وی مانع حاضر شدن وی در دادگاه شدند.
پینوشه در سالگرد ۹۱ سالگی خود نامه‌ای نوشت و گفت: «اکنون در آخرین روزهای زندگی‌ام می‌خواهم بگویم که من از هیچ‌کس کینه‌ای به دل ندارم و این که به سرزمین پدری‌ام عشق می‌ورزم و از نظر سیاسی مسؤولیت اقداماتی که در زمان انجام شده است را می‌پذیرم. اقداماتی که هدفی به جز پیشبرد کشور عزیزم شیلی نداشته‌اند. تاریخ، فردا در مورد ما قضاوت خواهد کرد.»
۳ دسامبر ۲۰۰۶، پینوشه که همچنان در منزل خود تحت‌نظر بود در حالی که شش روز قبل به جرم قتل دو محافظ آلنده در سال ۱۹۷۳ محکوم شده بود، به علت حملهٔ قلبی به بیمارستان منتقل شد و در ۱۰ دسامبر جان باخت. بدون آن که به خاطر تمام جنایاتش محاکمه شده باشد و یا توسط قانون مجازات شود.
«همیشه پلیس‌هایی هستند كه در نزدیكی ما در گوشه‌ای توی كامیون‌های سبزرنگشان كمین كرده‌اند. همیشه روستازادگان جوانی هستند كه به خدمت خوانده شده‌اند تا با كلاه‌خودهای گشادی كه مثل قابلمه روی سرشان می‌لرزد، در برابر ما قرار بگیرند. همیشه الاغ‌های گوشتالودی هستند كه در حالی ‌كه حمایل خودشان را محكم می‌كنند برای جوخهٔ اعدام فریاد بزنند: آتش... دههٔ۳۰ با یك پیام سیاسی آغاز شد؛ با سركوب. ما هنگامی زاده شدیم كه صدای جنگ به گوش می‌رسید. دیگر نمی‌توانیم گامی به عقب بگذاریم، وقتی آوای نرودا را می‌شنویم كه آوازی علیه ژنرال‌ها می‌خواند و مردم آن را شكل آواز جمعی درآورده‌اند:
مامیتامیا، مامیتامیا در شامگاه كریسمس رفقای ما را بر دار خواهند كشید...»
سالوادور آلنده
● بهشت والپا رایزو
شیلی كشور عجیبی است. باریك و بلند. با تپه‌هایی كه خاك سرخ دارند و درخت‌های بید و انجیر سبزرنگ. این جغرافیای عجیب هر شش سال، یك زلزله را به خودش می‌بیند كه كل شیلی را تكان‌تكان می‌دهد. شهرت شیلی اما به خاطر چیز دیگری است. چیزی كه در نهایت سختی تولید می‌شود: مس. در كل جهان، شیلی مرغوب‌ترین نوع آن را تولید می‌كند.
همین شده‌ است بلای جان این كشور باریك و كشیده. شیلی هم، مثل ایران است. ما دعا می‌كنیم ای‌ كاش نفت نداشتیم و این جای دنیا نبودیم. لابد آن‌ها هم دعا می‌كنند كه كاش مس و سنگ‌آهن و نیترات نداشتند و آن جای دنیا نبودند.
معادنی كه شیلی دارد، راستِ كار صنایع نظامی است. موقعیت‌اش هم كه حرف ندارد. كافی است یك روز صبح، این كمربند باریك ۴۳۰۰ كیلومتری، از دندهٔ چپ بیدار شود، تا از این به بعد شرق آسیا و آمریكای لاتین و اقیانوس اطلس و آرام، دیگر از راه دریا، نتوانند با هم خوش و بش كنند.
این كشور ۱۶ میلیونی، آب و هوای رنگارنگی هم دارد كه جان می‌دهد برای هر محصولی. باریكی‌اش شمالی ـ جنوبی است. رشته كوه‌های آند هم . و لبِ مرز این كشور با بقیه. بین این رشته كوه و اقیانوس آرام، شده ‌است یك پا شمال خودمان. اسپانیایی‌های مهاجر، به آن می‌گفتند بهشت «والپا رایزو». فكر می‌كنید این همه خوبی، برای تیزكردن دندان بقیه، كافی نیست؟ با این تفاصیل، قاعدتا باید شیلی كشور ثروتمندی باشد و هست.
اما با این تبصره كه نیمی از این ثروت، در دست ۳ درصد جمعیت است. به این‌ها اضافه كنید، كودتاها و ژنرال‌های نظامی كه مثل بقیهٔ آمریكای لاتین، هر چند وقت یك بار كل شیلی را سیاه‌پوش می‌كرد.
«چیزی كه برای شیلیایی‌ها بزرگ‌ترین اندوه و درد بود، درست همان چیزی است كه بر همهٔ ما فرزندان این قرن گذشت و تا ابد در زندگی‌مان خواهد ماند.»
مهدی صارمی‌فر
با تشكر از احسان رضایی، سید احسان بیكایی، عیسی محمدی، فدریكو گارسیا لوركا و گابریل گارسیا ماركز
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید