پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

پیدایش وهابیّت و برخی پیامدهای آن


پیدایش وهابیّت و برخی پیامدهای آن
همه ساله در موسم حج و عمره زائران ایرانی خانه خدا با افكار، عقاید و رفتارهایی روبه‏رو هستند كه ریشه در مذهب وهّابیت دارد و از اینرو مایلند بدانند این مذهب از چه زمانی به وجود آمده و چه عواملی در پدید آمدن آن نقش داشته است.
استاد عالی‏قدر و دانشمند فرزانه، حضرت آیهٔ‏اللّه‏ سبحانی این پرسش را به خوبی پاسخ‏داده‏اند. ضمن‏تشكر از معظّم‏له توجّه خوانندگان گرامی را به آن جلب می‏كنیم:
وحدت و یكپارچگی امت اسلامی از اصولی است كه قرآن بر آن تأكید دارد و هر نوع خدشه بر پیكر وحدت را ممنوع می‏شمارد و همگان را به تمسّك به «حبل‏اللّه‏» دعوت می‏نماید، آنجا كه می‏فرماید:وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه‏ِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا... .(۱)«همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراكنده نشوید.»
نكته قابل توجه در آیه، به‏كارگیری لفظ «حبل» به جای «قرآن» و «اسلام» است؛ یعنی به‏جای اینكه بفرماید: «به قرآن و اسلام چنگ زنید» می‏فرماید: «به حبل اللّه‏ تمسك جویید» هرچند مقصود واقعی از «حبل» همان قرآن و آیین مقدس اسلام است.
علل گزینش واژه «حبل» به جای این دو، شاید به خاطر تفهیم این نكته باشد كه امت متفرّق و دو و یا چند گروه، بسان انسانی است كه به علتی به چاه افتد و حیات او مورد تهدید قرار گیرد. راه نجات چنین فردی در گرو این است كه طنابی به چاه فرستاده شود تا او به آن چنگ زند و نجات یابد.
آری، نجاتِ امّت متفرّق ـ كه بر اثر تفرقه و دو دستگی، حیات مادی و معنوی او در آستانه خطر قرار می‏گیرد ـ در تمسك به حبل وحدت، (وحدت كلمه در مراحل: اندیشه، گفتار و رفتار) است كه می‏تواند خود را از سرنوشت خطرناكی كه در كمین او است نجات بخشد.
قرآن پیوسته، وحدت، اتفاق و همخوانیِ فكری و رفتاری را می‏ستاید و تفرقه و دودستگی را نكوهش می‏كند و در دعوت به وحدت كلمه تا آنجا پیش می‏رود كه افراد جامعه با ایمان را، برادر یكدیگر می‏خواند و می‏فرماید:
إِنَّمَا الْمُوءْمِنُونَ إِخْوَهٌٔ... .(۲) «مؤمنان با همدیگر برادرند.»
ایجا است كه امت مسلمان باید در سایه اخوت دینی، صفوف خود را فشرده سازند.
پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنگاه كه از اختلاف دو قبیله «اوس» و «خزرج» آگاه شد و دریافت كه بر اثر فتنه‏گری جهود عنود به نام «شاس» نزدیك است كه آتش جنگ در كنار مسجدش شعله‏ور گردد و جوانان آن دو طایفه به جان هم افتند، خود را به میان آنان رسانید و فرمود:
«اللّه‏َ، اللّه‏َ أ بِدَعْوَی الْجاهِلِیهِٔ و أنَا بَیْنَ أظْهُركُم و بعد أن هَداكُمُ اللّه‏ِ بِالاْءسْلامِ، وأَكْرمُكُم بِهِ، وَ قَطَع عَنْكُم أمرَ الْجاهلیهِٔ واستنقَذَكم مِنَ الكُفر وألّف بَیْنَ قُلُوبِكُم».(۳)
«از خدا بترسید، از خدا بترسید، آیا در برابر چشم من رسم جاهلیت را تجدید می‏كنید؟ آن هم پس از اینكه خدای بزرگ شما را به اسلام هدایت كرد و گرامی داشت و رشته جاهلیت را گسست و شما را از كفر نجات بخشید و دلهایتان را به هم نزدیك و مهربان ساخت؟!»
از دیدگاه قرآن، یكی از بدترین عذاب‏های الهی این است كه خدا ملّتی را ـ به‏خاطر سركشی و كردار بد ـ گروه‏گروه سازد و جامه دودستگی بر پیكرشان بپوشاند؛ چنانكه می‏فرماید:
قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ... .(۴)
«بگو او توانا است كه از بالا یا از پایین عذابی بر شما بفرستد یا به صورت دسته‏های پراكنده، شما را با هم بیامیزد و طعم جنگ و اختلاف به هر یك از شما، به وسیله دیگری بچشاند.»
امیرمؤمنان، علی علیه‏السلام می‏فرماید: «از تفرقه بپرهیزید، فرد یا گروه جدا شده از جامعه اسلامی طعمه شیطان است؛ چنانكه گوسفند جدا از گلّه، طعمه گرگ می‏شود.»(۵)
● چهار قرن از مصیبت‏بارترین قرنها
قرن‏های ششم تا پایان قرن نهم از بدترین و مصیبت‏بارترین قرنها، برای مسلمانان بود و پیروان «صلیب» و «صنم» دست به دست هم دادند تا بر پیكر اسلام ضربات مهلك و كاری را وارد سازند.
و این هدف با گشودن سه جبهه جنگ صورت پذیرفت:
۱) جنگ‏های صلیبی؛ برای تصرف بیت‏المقدس از اروپا آغاز گردید و حدود ۲۰۰ سال به طول انجامید و میلیون‏ها كشته و مجروح و آواره به جای گذاشت و از سال ۴۸۹ آغاز شد و در سال ۶۹۰ پایان پذیرفت.
۲) هجوم گسترده مغول؛ هنوز زخم دشنه صلیبیان بر پیكر «قدس» بهبود نیافته بود، كه ارتش بت‏پرست مغول، به رهبری «چنگیز»، پا در ركاب كرد و شرق اسلامی را مورد تاخت‏وتاز قرار داد و در سال ۶۵۶، خلافت عباسی را ساقط كرد. این كار زمانی انجام گرفت كه مصر و شام، سخت با صلیبیان درگیر بودند و هلاكو فاتح بغداد، حكمران شرق اسلامی گردید.
جانشینان «هلاكو» (ایلخانان) نیز راه «هلاكو» را تا مدتی ادامه دادند، حتّی غازان‏خان (۶۹۴ ـ ۷۰۳) پادشاه معروف ایلخانی با اینكه اسلام آورد، ولی هنوز اندیشه فتح دمشق و مصر را رها نكرده بود و در سال‏های ۶۹۹ ـ ۷۰۲ درگیری سخت و ویرانگری میان ارتش ایلخانی و سلاطین شام و مصر رخ داد و سرانجام حكومت ایلخانان و جانشینان آنان، با مرگ تیمورلنگ در سال ۸۰۷ پایان یافت.
۳ ) فاجعه اندلس؛ این فاجعه آنگاه رخ داد كه آتش جنگ در شرق، میان مسلمانان و مغول‏ها شعله‏ور بود، در چنین وضعیتی جبهه سومی بر ضدّ مسلمانان در غرب اسلامی گشوده شد و نبرد سخت و حساب‏شده‏ای میان مسلمانان و فرنگیان در سرزمین «اندلس» رخ داد كه نتیجه آن تار و مار شدن مسلمانان و پناهندگی آنان به سرزمین «مغرب گردید» و همه اندلس (اسپانیای امروز) كه روزی مهد تمدّن اسلامی و مركز علم و دانش بود، در اختیار فرنگیان قرار گرفت. این نبرد در سال ۶۰۹ آغاز شد و در سال ۸۹۸ پایان پذیرفت.
از این بیان نتیجه می‏گیریم كه چهار قرن میانه‏ای در چهارده قرن اسلامی، پربلاترین و مصیبت‏بارترین قرن‏ها بود. جهان اسلام در آن تاریخ، به بزرگ‏مردی نیاز داشت كه مصمم و قاطع به‏پا خیزد و با تكیه بر مشتركات، بر صفوف پراكنده وحدت بخشد و همه را بر ضدّ صلیب و صنم و فرنگ و مغول و همه متجاوزان بسیج سازد.
● تفرقه‏افكنی در آغاز قرن هشتم
احمدبن تیمیه در سال ۶۶۱ ؛ یعنی ۵ سال پس از سقوط خلافت عباسی در بغداد، در شهر «حرّان» دیده به جهان گشود و در پایان قرن هفتم و آغاز قرن ششم، تفرقه‏افكنی را در پاسخ به پرسش مردم «حماهٔ» از آیه الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی آغاز كرد. او در رساله «العقیدهٔ الحمویه»، در پاسخ پرسش مردم «حماهٔ» با صراحت و آشكار نوشت: «خدا بالای آسمانها است، در ثلث آخر هر شب به آسمان پایین فرود می‏آید و می‏گوید: كیست كه مرا بخواند تا من او را پاسخ گویم.»(۶)
به خاطر پخش و انتشار این عقیده ـ كه نتیجه آن، جسم بودن، جهت داشتن، حركت و انتقال خدا از مكانی به مكان دیگر است! ـ گروهی از علما و دانشمندان كه نشر «رساله حمویه» را مخالف با عقیده اسلامی تشخیص داده بودند، به مخالفت با او برخاستند و از قاضی «دمشق» خواستند كه او را محاكمه كند.
ابن‏كثیر در تاریخ خود به نام «البدایهٔ والنهایه» در حوادث سال ۶۹۸ می‏نویسد: گروهی از فقها بر ضدّ او قیام كردند و از جلال‏الدین حنفی خواستند كه او را به محكمه بطلبد ولی او از حضور خودداری كرد، سرانجام ابن‏تیمیه در دمشق به‏عنوان دارنده عقیده منحرف معرفی گردید، ولی چون او در نشر عقیده خود پافشاری می‏كرد و رساله دیگر او به نام «الواسطیه» نیز دارای انحرافاتی بود، سرانجام پس از چند جلسه، كمال‏الدین زملكانی با او به بحث و گفتگو نشست و محكومش ساخت. نتیجه این شد كه ابن‏تیمیه در سال ۷۰۵ به مصر تبعید و زندانی گردید.(۷)
اخیرا مناظره‏ای میان دو عالم سنی انجام گرفت؛ یكی طرفدار ابن‏تیمیه و دیگری مخالف او. این مناظره از كانال تلویزیونی «المستقله»، از طریق ماهواره پخش می‏شد، طرفدار ابن‏تیمیه مدّعی بود كه زندانی شدن ابن‏تیمیه به خاطر مسائل عقیدتی نبوده، بلكه به خاطر مسأله‏ای فقهی بوده و آن اینكه: سه طلاقه كردن زن ـ بر خلاف فقهای اهل سنت در یك مجلس ـ حكم یك طلاق دارد.
یادآور می‏شویم این ادّعا درست بر خلاف گفتار شاگرد او، ابن‏كثیر شامی است كه در تاریخ خود ـ به نحوی كه بیان گردید ـ آورده است.
مورّخان اتفاق نظریه دارند كه محكومیت او به خاطر مطالب دو رساله «حمویه» و «واسطیه» است و در این دو رساله، مسائل فقهی مطرح نبوده و هرچه بوده مربوط به عقیده، به‏خصوص «صفات خبریه» بوده است.(۸)
این تنها مورد نیست كه وی محكوم به تبعید و زندان شد. او بارها این راه را پیمود و سرانجام در سال ۷۲۶، روانه زندان گردید و در سال ۷۲۸، در زندان جان سپرد.
● تفرقه‏افكنی در سخت‏ترین وضعیت
پیشتر یادآور شدیم كه مجموع چهار قرن، برای جهان اسلام سخت‏ترین و شدیدترین سالها بود. وی عقیده خود درباره «صفات خبری»، «استوای خدا»، «ید اللّه‏» و «عین اللّه‏» را هنگامی ابراز كرد كه مسلمانان، جنگ صلیبی را در سال ۶۹۰ پشت سر نهاده و با میلیونها كشته و مجروح و آواره روبه‏رو بودند و غازان خان (۶۹۴ ـ ۷۰۳) پادشاه مشهور ایلخانی، در صدد فتح شام و مصر بود! در چنین زمان حساسی بود كه ابن‏تیمیه دست به نشر افكار خود زد و علما و فقها را بر ضدّ خود شوراند.
با اینكه ابن كثیر شاگرد مكتب او است و آشكارا از وی طرفداری می‏كند، با این‏حال نتوانسته است كه بر حقایق پرده افكند و اتفاق علما و دانشمندان را بر انحراف او نادیده بگیرد.
بیانیه‏هایی كه عالمان شام و مصر درباره او صادر كرده‏اند، در این مقاله نمی‏گنجد، كافی است كه بدانیم در طول تاریخ، شخصیت‏های بزرگی از اهل سنت در نقد عقاید وی، كتاب نوشته و یا با او به مناظره پرداخته‏اند و متن مناظره‏ها در تاریخ محفوظ است.
● اسامی برخی‏از این گروه عبارت‏اند از:
۱) شیخ صفی‏الدین هندی ارموی (۶۴۴ ـ ۷۱۵ ق.).
۲ ) شیخ شهاب‏الدین بن جهبل كلابی حلبی (م ۷۳۳).
۳ ) قاضی‏القضاهٔ كمال‏الدین زملكانی (۶۶۷ ـ ۷۳۳).
۴ ) شمس الدین محمد بن احمد ذهبی (م۷۴۸).
۵ ) صدرالدین مرحّل (متوفّای ۷۵۰).
۶ ) علی‏بن عبدالكافی سُبكی (م ۷۵۶).
۷ ) محمد بن شاكر كتبی (م ۷۶۴).
۸ ) ابو محمد عبداللّه‏ بن اسعد یافعی (۶۹۸ ـ ۷۶۸).
۹ ) ابوبكر حصنی دمشقی (م ۸۲۹).
۱۰) شهاب‏الدین احمدبن حجر عسقلانی (م۸۵۲).
۱۱)جمال‏الدین یوسف بن تغری اتابكی (۸۱۲ ـ ۸۷۴).
۱۲) شهاب‏الدین‏بن حجر هیتمی (م۹۷۳).
۱۳) ملاّ علی قاری حنفی (م ۱۰۱۶).
۱۴) ابوالأیس احمدبن محمد مكناسی معروف به ابوالقاضی (۹۶۰ ـ ۱۰۲۵).
۱۵) یوسف بن اسماعیل بن یوسف نبهانی (۱۲۶۵ ـ ۱۳۵۰).
۱۶) شیخ محمد كوثری مصری (م۱۳۷۱).
۱۷) شیخ سلامه قضاعی عزامی (م۱۳۷۹).
۱۸) شیخ محمد ابوزهره (۱۳۱۶ ـ ۱۳۹۶).(۹)
ابن بطوطه سیّاح و گردشگر قرن هشتم می‏نویسد: ابن‏تیمیه روز جمعه در یكی از مساجد مشغول وعظ بود، از جمله گفتار او چنین بود:
«خداوند (از عرش) به آسمان نخست فرود می‏آید، مانند فرود آمدن من از منبر! این سخن را بگفت و یك پله از منبر پایین آمد، در این هنگام فقیهی مالكی به نام ابن‏الزهراء به مقابله برخاست و سخن او را رد كرد. مردم به طرفداری از ابن‏تیمیه برخاستند و فقیه معترض را با مشت و كفش زدند!»(۱۰)
این نمونه‏ای از عقاید او است‏كه شاهد عینیِ كاملاً بی‏طرف، باگوش خود شنیده و دیده است. هرگاه مردی با این پایه از درایت و آگاهی از عقاید و معارف به تحلیل بپردازد، باید از پی‏آمدهای آن به خدا پناه برد.
● دستاورد مكتب
اكنون كه از موقعیت ابن تیمیه نزد عالمان شام و مصر آگاهی یافتیم، شایسته است با خصوصیات مكتب او نیز آشنا شویم. در اینجا از مَثَل معروف «درخت را باید از میوه‏اش شناخت» بهره می‏گیریم و یادآور می‏شویم‏كه ویژگی‏های مكتب او را چهار چیز تشكیل می‏دهد:۱) دعوت به تجسیم
شعار مسلمانان در طول هفت قرن، بر خلاف یهود، تنزیه و پیراستگی خدا از جسم و جسمانیت بود، لیكن او با ترفند خاصی مسلمانان را به تجسیم دعوت می‏كند و خدا را بر سریری به نام «عرش» می‏نشاند كه از آن نقطه بلند بر جهان می‏نگرد! و احیانا او را به آسمان پایین فرود می‏آورد!
او درباره صفات خبری؛ مانند «استوا»، «ید»، «عین»، «وجه» ومانند آنها، معتقداست‏كه خدا واقعا دارای دست و چشم و صورت است، چیزی كه هست چگونگی آن برای ما روشن نیست.
مسلّما جمله اخیر را به خاطر فرار از اتهام به «تجسیم» ذكر می‏كند، ولی سودی به حال او نمی‏بخشد؛ زیرا خدایی كه بر سریر می‏نشیند، حركت می‏كند و با دستش آدم را می‏آفریند، خدای جسمانی خواهد بود، هرچند چگونگی او برای ما معلوم نباشد. مگر این كلمات را كنایه از یك رشته معانی بداند، در این صورت دیگر در معانی لغوی به كار نخواهد رفت كه وی مدّعی آن است.
۲) كاستن از مقامات انبیا و اولیای الهی
در مكتب ابن‏تیمیه، پیامبر و اولیای الهی انسان‏هایی هستند كه همه كمالات و مقاماتشان با مرگشان پایان می‏یابد! و لذا زیارت و توسّل به آنان‏را بدعت دانسته وكاری غیر سودمند می‏شمارد.
۳) تكفیر مسلمانان
ابن‏تیمیه مسلمانان را به خاطر توسل به اولیای الهی تكفیر كرد و از این طریق نوعی دو دستگی در میان آنان پدید آورد، امّا خوشبختانه بر اثر مساعی عالمان زمان، با مرگ او، مكتب او نیز مرد و جز چند نفر از دست‏پرورده‏هایش، دیگر كسی از او یاد نكرد.
۴) بی‏احترامی به خاندان رسالت
در سراسر نوشته‏های ابن‏تیمیه نوعی دشمنی با خاندان رسالت به چشم می‏خورد. او پیوسته می‏كوشد، فضایل امام علی علیه‏السلام را منكر شود و احیانا او را به خطا در اندیشه و رفتار متهم سازد، تا آنجا كه امام علی را در هفده مسأله تخطئه می‏كند!(۱۱)
این چهار ویژگیِ عمومیِ مكتب او است كه می‏تواند ما را با واقعیت مكتب و طرز تفكّر او آشنا سازد.
ذكر دلایل این چهار ویژگی در این نوشتار نمی‏گنجد ولی محتویات كتاب منهاج‏السنه او بر این چهار ویژگی گواهی می‏دهد. محمد بن عبدالوهاب (۱۱۱۵ ـ ۱۲۰۶)
یادآور شدیم كه افكار ابن تیمیه، از همان روزهای نخست، به وسیله دانشمندان، در بوته نقد قرار گرفت و نقدهای استوارِ عالمان شامی و مصری، مكتب او را منزوی و مطرود ساخت، ولی پس از حدود سه قرن و نیم، شخصی به نام محمدبن عبدالوهاب مكتب او را از انزوا درآورد و با قوّه شمشیر به نشر آن پرداخت.
متأسفانه طرح مجدّد افكار ابن‏تیمیه از سوی محمدبن عبدالوهاب، همچون طرح آن توسط خود ابن تیمیه، زمانی انجام گرفت كه جهان اسلام در بدترین وضعیت تاریخی به‏سر می‏برد. اروپا خود را آماده می‏كرد كه كشورهای اسلامی را مستعمره خود سازد. كشور هند با زور و تزویر از دست مسلمانان خارج شده و ارتش انگلستان بر آن شبه‏قاره حكومت می‏كرد.
محمدبن عبدالوهّاب به پشتیبانی سران قبایل نجد، به مناطق مسلمان‏نشین حجاز، عراق، سوریه و یمن حمله می‏كرد و اموال آنان را به‏عنوان غنایم جنگی، همراه می‏برد و از این راه به بازار تجارت نجدیان رونق می‏بخشید. در طول تاریخ یك بار هم وهابیان با كافران جنگ نكرده‏اند. تمام نبردهای آنان با مسلمانان منطقه بوده و پس از قتل و خونریزی به غارت پرداخته و اموال و احشام آنها را همراه خود به نجد می‏آوردند. خمس آن متعلق به محمد بن عبدالوهاب و باقی‏مانده در اختیار سران قبایل و مجاهدان ! قرار می‏گرفت.
كشتار مسلمانان به دست وهابیان در عتبات عالیات، صفحه تاریخ را سیاه كرد. صلاح‏الدین مختار، كه از نویسندگان وهّابی است، می‏نویسد:
«در سال ۱۲۱۶ ه . ق. امیر سعود با قشون بسیار متشّكل از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه و دیگر نقاط، به قصد عراق حركت كرد. وی در ماه ذی‏قعده به شهر كربلا رسید و آنجا را محاصره كرد. سپاهش برج و باروی شهر را خراب كرده، به زور وارد شهر شدند و بیشتر مردم را كه در كوچه و بازار و خانه‏ها بودند به قتل رساندند. سپس نزدیك ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شدند و در كنار آبی به نام ابیض گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیه، به نسبت هر پیاده یك سهم و هر سواره دو سهم، میان مهاجمین تقسیم شد.»(۱۲)
ابن بشر، مورّخ نجدی، درباره حمله وهّابیان به نجف می‏نویسد: «در سال ۱۲۲۰ سعود با سپاهی انبوه از نجد و اطراف آن، به بیرون مشهد معروف در عراق (مقصود، نجف است) فرود آمد و سپاه خود را در اطراف شهر پراكنده ساخت. وی دستور داد باروی شهر را خراب كنند، ولی سپاه او زمانی كه به شهر نزدیك شدند، به خندق عریض و عمیقی برخوردند كه امكان عبور از روی آن وجود نداشت. در جنگی كه میان دو طرف رخ داد، بر اثر تیراندازی از باروهای شهر، جمعی از سپاهیان سعود كشته شدند و بقیه آنها از گرد شهر عقب نشسته و به غارت روستاهای اطراف پرداختند.»(۱۳)
● در پایان، از تذكر دو نكته ناگزیریم:
۱) به تصدیق تاریخ نگاران، آیین وهابیت مسلكی ساختگی است كه هیچ پیشینه تاریخی در عصر صحابه و تابعان و سه قرن نخست (كه از نظر اهل سنت خیر القرون است) ندارد و در اوایل قرن هشتم، تخم آن پاشیده شد و به صورت ماده خام در لابلای كتابها بود، سپس به وسیله محمدبن عبدالوهاب احیا شد و گسترش یافت.
۲) با اینكه احمدبن تیمیه از نظر فضل و دانش و قلم و نگارش، قابل قیاس با محمدبن عبدالوهاب نبود، با این حال، مكتبش در زمان او اصلاً رشد نكرد و با مرگ او نیز مرد، در حالی كه همین مكتب نیمه‏جان به وسیله محمد بن عبدالوهاب رشد كرد و بخش شرقی عربستان را فراگرفت و پس از فروپاشی عثمانی‏ها، حرمین شریفین در اختیار وهابیان قرار گرفت و بزرگترین پایگاه تبلیغی را تصاحب كردند تا آنجا كه زائر خانه خدا باید از نظر عقیدتی و فكری و عملی و رفتاری تابع مكتب وهّابی و فقه حنبلی باشد.
● اكنون پرسش این است كه علّت آن ناكامی و رمز این موفقیت چیست؟
▪ در پاسخ می‏گوییم:
دو عنصر «مكان» و «زمان» در این دو نتیجه‏گیری مؤثر بوده است:
ابن‏تیمیه افكار شاذ خود را در محیطی مطرح كرد كه عالمان بزرگی در شام و مصر، در سنگر دفاع از عقیده و شریعت قرار داشتند و با حضور در مناظرات علمی، مشت او را باز كردند و او دیگر نتوانست در اذهان عموم مردم تأثیر بگذارد و اگر هم اثری داشت، جنبه عاطفی بوده نه مكتبی؛ زیرا زندانی شدن یك روحانی، عواطف عوام را تحریك می‏كند.
در حالی‏كه مروّج مكتب او، اندیشه به ظاهر توحیدی را در میان عرب‏های بدوی و بیابانی دور از علم و فرهنگ مطرح كرد و توانست از بساطت و سادگی آنان كمال استفاده را بكند به‏خصوص آنجا كه عمل مسلمانان را به عمل بت‏پرستان تشبیه می‏كرد و از این طریق روح جهادگری را در آنان كه توأم با غنایم نیز بود احیا می‏نمود.
● اكنون دامن سخن را با دو پیشنهاد بر می‏چینیم و كوتاه می‏كنیم:
▪ روحانیان كاروانها باید زبان عربی را فراگیرند؛ زیرا بر اثر آگاهی از زبان، می‏توانند بر بسیاری از مشكلات فایق آیند و سخن خود را با منطق روشن بیان كنند. امروز بسیاری از محققان و عالمان بزرگ ما در مجالس بین‏المللی، ساكت و خاموش‏اند؛ زیرا زبان جمع را كه همان زبان عربی و احیانا انگلیسی است نمی‏دانند، پس ناگزیرند سكوت اختیار كنند. از این جهت باید زبان عربی با روشی كه مصریان برای بیگانگان تنظیم كرده‏اند آموخت. خوشبختانه در حوزه علمیه قم، اساتید مجرّب در این مورد فراوانند.
در مقام مناظره، باید از قرآن كریم بیشتر بهره گرفت كه دلالت قاطع بر موضوع دارد و در این مورد پیشنهاد می‏شود كه كتاب «بحوث قرآنیهٔ فی التوحید والشرك» محور تدریس قرار گیرد و عزیزان در پرتو تسلّط به زبان و نقد مكتب، به وظایف خود جامه عمل بپوشانند.
● در اینجا دو بند از عقاید وهابیان را مطرح می‏كنیم و آن را از طریق آیات قرآنی به نقد می‏كشیم:
▪ بزرگداشت میلاد پیامبر
خطیبان وهابی در سخنرانی‏های خود، از دو چیز بیشتر نام می‏برند: الف: شرك ب: بدعت، تو گویی در قوطی آنها جز این دو واژه، چیز دیگر نیست و همگان از خطبه واحدی پیروی می‏كنند و بر این جمله‏ها اصرار می‏ورزند كه «شَرُّ الاْءُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَكُلُّ مُحْدَثٍ بِدْعَهٌٔ، وَ كُلُّ بِدْعَهٍٔ ضَلاَلَهٌٔ وَ كُلُّ ضَلاَلَهٍٔ فِی النَّارِ» و از این شیوه می‏خواهند امور مسلمانان؛ مانند بزرگداشت میلاد پیامبر و تبرّك به آثار باقیمانده از آن حضرت را، بدعت معرفی كنند كه سرانجامِ آن آتش است.
اكنون ببینیم بزرگداشت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بدعت است یا تكریم، كه قرآن بر آن تأكید دارد؟
قرآن كریم در آیه‏ای می‏فرماید:
...فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ... .(۱۴)
«آنانكه به پیامبر ایمان آورده و او را كمك می‏كنند و به تكریم و تعظیم می‏پردازند.»
● از این سه جمله استفاده می‏شود كه مسلمانان در برابر پیامبر، سه نوع تكلیف دارند:
۱) ایمان
۲) كمك به او
۳) تكریم و تعظیم او.
آیا این سه وظیفه منحصر به زمان پیامبر است یا پس از آن نیز جریان دارد؟ اگر شقّ نخست را برگزینیم، باید ایمان به او را نیز منحصر به دوران حیات پیامبر كنیم. اكنون كه این شق باطل شد، طبیعی است شق دوم حكمفرماست و آن اینكه باید او را در حال حیات و ممات، تكریم و تعظیم كرد و بزرگداشت میلاد نوعی تكریم و تعظیم اوست و چنین چیزی كه اساس آن در قرآن وارد شده، نمی‏تواند بدعت باشد.
قرآن كریم در سوره دیگر می‏فرماید:
وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ ؛(۱۵) «تو را بزرگ‏آوازه كردیم»
به یقین بزرگ‏آوازه شدنِ پیامبر، از طریق اسباب طبیعی صورت می‏پذیرد و تمام احتفال‏ها و بزرگداشت‏ها نوعی تجسم بخش این آیه است.
● تبرّك به آثار پیامبران
تبرّك به آثار پیامبران، به خصوص پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از اصول مسلّمی است كه قرآن و روایات و سیره مسلمانان بر آن تأكید دارد. فعلاً درباره روایات و سیره مؤمنان سخن نمی‏گوییم، همین‏قدر یادآور می‏شویم كه از طرف عالمان سنی و شیعه درباره تبرّك كتابهای سودمندی نوشته شده است؛ مثلاً محمدطاهر مكی كتابی را درباره تبرّك در سال ۱۳۹۵ منتشر كرد و دوست عزیزمان مرحوم آیت‏اللّه‏ احمدی میانجی كتاب گسترده‏تری درباره تبرّك الصحابه نوشت و به یادگار نهاد.
پس از مدت زمانی، كه فراق یوسف بر دیدگان یعقوب اثر نهاد؛ یوسف پیراهن خود را فرستاد تا پدر به چشمش افكند و بدینوسیله بینایی خود را بازیابد. قرآن دنباله جریان را چنین نقل می‏كند:
فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً... .(۱۶)
«آنگاه كه بشیر به كنعان آمد و پیراهن یوسف را بر صورت پدر (یعقوب) افكند، او بینایی خود را بازیافت.»
این آیه حاكی است تبرّك، گذشته از آنكه نشانی است از محبّت و علاقه به صاحب اثر، تأثیر خاصّی نیز بر جای می‏گذارد؛ یعنی همان خدایی كه غم و غصّه را مایه نابینایی قرار داده، همان خدا تبرّك به پیراهن یوسف را در وضعیتی خاص، وسیله‏ای می‏كند برای بینایی.
مفسّران و مورّخان می‏نویسند:تابوت موسی كه در آن عصا، نعلین و آثار دیگری از آن حضرت و برادرش بود، پیوسته مایه پیروزی بنی‏اسرائیل بر دشمنان می‏شد؛ یعنی در نبرد با مخالفان، صندوق را به میدان نبرد می‏بردند و به آن تبرك جسته و بر دشمن چیره می‏شدند، ولی آنگاه كه صندوق به علّتی سرقت شد، مدت زمانی پس از آن، پیامبرشان به آنان گفت: خدا طالوت را به عنوان فرمانده قوا برای شما معرفی كرده تا با رهبری و فرمان او، با دشمنان جهاد كنید و در ضمن افزود: نشانه برگزیدگی او از طرف خدا این است كه صندوق دزدیده شده در اثنای جنگ را باز می‏گرداند؛ صندوقی كه در آن مایه آرامش از طرف پروردگار برای شماست و در احترام این صندوق همین بس كه فرشتگان آن را حمل می‏كنند:وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَٔ مُلْكِهِ أَنْ یَأْتِیَكُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَكِینَهٌٔ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِیَّهٌٔ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَهُٔ إِنَّ فِی ذلِكَ لَ‏آیَهًٔ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُوءْمِنِینَ .(۱۷)
«پیامبر آنان به بنی‏اسرائیل گفت: نشانه فرماندهی او این است كه آن صندوقِ از دست رفته را برای شما باز می‏گرداند؛ صندوقی كه در آن سكینه و آرامش از جانب خدا برای شماست و در آن تركه آل موسی و آل هارون قرار دارد و فرشتگان آن را حمل می‏كنند و در آن برای شما آیه و نشانه است، اگر مؤمن باشید.»
این آیه از تأثیر چیزهای بر جای مانده انبیا در نبرد با دشمن خبر می‏دهد و به روشنی و صراحت می‏گوید: وجود این صندوق آرامش‏بخش رزمندگان است. این صندوق به قدری شریف و عزیز است كه فرشتگانِ پاك، آن را حمل می‏كنند. هرگاه آثار به جا مانده از موسی و هارون، كه از عصا و عمامه و نعلین و چند پیراهن تجاوز نمی‏كند، چنین منزلت و مرتبه‏ای داشته باشد؛ چرا آثار به جا مانده از اشرف پیامبران دارای چنین منزلت و مرتبه‏ای نباشد؟در پایان، از خداوند بزرگ، خواهان بصیرت و بینش صحیح برای همگان هستیم.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ
نویسنده:جعفر سبحانی
۱ . آل عمران : ۱۰۳
۲ . حجرات : ۱۰
۳ . سیره ابن هشام، ج۲، ص۲۵۰
۴ . انعام : ۶۵
۵ . نهج‏البلاغه، خطبه ۱۲، «إِیَّاكُمْ وَ الْفُرْقَهَٔ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ».
۶ . مجموع الرسائل‏الكبری، رساله یازدهم، العقیدهٔ الحمویه.
۷ . البدایهٔ والنهایه، ج۱۴، ص۴
۸ . البدایهٔ و النهایه، ج۱۴، ص۳۹
۹ . برای آگاهی از نظریات اشخاص فوق، نك : «بحوث فیالملل‏والنحل»، ج۴، صص۳۷ ـ ۵۰) مراجعه‏كنید.
۱۰ . رحله ابن‏بطوطه، صص ۹۶ ـ ۹۵، چاپ دار صادر سال ۱۳۸۴ق.
۱۱ . الدرر الكامنه، ج۱، ص۱۵۴، تألیف ابن حجر، به نقل از نجم‏الدین طوفی، متوفای سال ۷۱۰
۱۲ . تاریخ المملكهٔ العربیهٔ السعودیه، ج۳، ص۷۳
۱۳ . عنوان المجد فی تاریخ نجد، ج۱، ص۳۳۷
۱۴ . انفال : ۱۵۸
۱۵ . انشراح : ۳
۱۶ . یوسف : ۹۶
۱۷ . بقره : ۲۴۸
منبع: نشریه میقات حج، شماره ۵۰
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید