پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


درباره فیلم «الماس سرخ»


درباره فیلم «الماس سرخ»
«الماس خونی» (الماس سرخ) نگاه ادوارد زویك به صنعت انتقال و تجارت الماس در قاره آفریقا است و این نگاه بی واسطه، محكم و شفاف است و حقایق و سبعیت های حاكم بر این صنعت و روند آن را به نمایش می گذارد. با این اوصاف، یك ماجرای دراماتیك و قصه ای سیاسی و پیچیده در این فرایند وجود دارد كه با همت ادواردو سرا، مدیر فیلمبرداری این اثر سینمایی، ما با صحنه هایی بسیط و وسیع از قاره سیاه و صنعت و تجارت مورد بحث طرف هستیم. آنقدر بسیط و پرتعداد و پرسوژه كه زویك در مقام كارگردان می توانست با این موضوعها و وسایل حداقل دو فیلم متفاوت بسازد.
«الماس خونی» بیش از حد طولانی است و سناریوی نوشته شده توسط چارلز لیویت (با سابقه نگارش فیلمنامه «كی پاكس») گاهی بیش از حد شعار آمیز و پیچیده نشان می دهد، اما مانند برخی فیلم های دیگر ساخته شده درباره آفریقا این فیلم نیز عمق و غنایی دارد كه بیننده ها را جذب خود می كند و در آن هر لحظه اتفاق تازه و تعجب آوری شكل می گیرد كه برخی از آنها ترسناك هم هستند. سایر فیلم های ساخته و اكران شده درباره آفریقا در ماه های اخیر «آتش بگیر»، «آخرین پادشاه اسكاتلند» و «باغبان همیشگی» (باغبان وفادار) بوده اند كه ویژگی مشترك تمامی آنها نوعی حساسیت و دقت در بیان قصه و واقع بینی چشمگیری است كه فقط در موقع بیان قصه های حقیقی اجتماعی از این دست می توان انتظار آن را داشت. در دل این فیلم جدید، ما با سه كاراكتر كلیدی و اصلی روبه رو هستیم كه ایفای رلشان با لئوناردو دی كاپریو، ژیمون هونسو و جنیفر كانلی است. آنها در ابتدای قصه افرادی اند كه در دهه ۱۹۹۰ در كشور آفریقایی سیرالئون به استفاده از امكانات و وسایل و راه های ارتباطی یكدیگر مشغول اند و به گونه ای می خواهند سر هم را كلاه بگذارند، ولی در ادامه مسیر و در دنباله قصه در می یابند كه باید به یكدیگر كمك كنند زیرا محیط و شرایط موجود آنها را رها كرده و تنها گذاشته است و اگر مراقب یكدیگر نباشند، همگی نابود خواهند شد.
دی كاپریو در این فیلم یك تاجر و قاچاقچی زیمبابوه ای به نام دانی یل آرچر است كه می خواهد بزرگترین الماس موجود در منطقه را صید كند. تفاوت دی كاپریو در این فیلم با دی كاپریوی فیلم های قبلی، محكم و خشن بودن او در حد و اندازه هایی است كه حتی باورش هم سخت می نماید. او همیشه با چهره نوجوانانه اش یك سد در راه شكل گیری و ثمردادن برخی مضامین در فیلم هایش بوده است و هنوز تصویری بیرحم از وی ساطع نشده، اما این بار او مانند كارهای اخیر مارتین اسكورسیسی جدی، قاطع و حتی یك مرد میانسال رنج كشیده نشان می دهد، كسی كه سختی های زیادی در زندگی اش متحمل شده و كمتر روی خوش و آسایش را دیده است.
سپس به ژیمون هونسو می رسیم كه در نقش یك ماهیگیر و ماجراجو به نام سولومون وندی بازی می كند. فیلم و متن قصه آن به ما می گوید كه وی توسط شورشی های مسلح منطقه به اسارت گرفته شده و دور از خانه و كاشانه اش مشغول به كار در مزارع الماس گشته است. با این حال به نظر می رسد او یك گنج جالب و تازه را به دست آورده كه یك الماس صورتی رنگ به بزرگی یك قطعه بزرگ یخ است. او پس از یافتن این شیء ارزشمند آن را زیر خاك دفن می كند، ولی رل مطروحه هرچه باشد، حضور قوی وی را همیشه می توان در متن قصه و در تصاویر حس كرد. او همواره این خصلت را داشته، اما در این فیلم نمایشی ترین رل خود را در سال های اخیر بر عهده داشته و در میان ۳ كاراكتر اصلی فیلم نیز نقش او از بقیه بارزتر است. وی رل پدری را ایفا می كند كه سه فرزند دارد و حداقل یكی از آنها گم شده است و او كلاً نمی داند بر سر خانواده اش چه رفته و به همین خاطر ناراحتی و عصبانیتش فراوان است.
آن گاه به شخصیت بازی شده توسط جنیفر كانلی می رسیم كه روزنامه نگاری به نام مدی بوون است. كار و وظیفه او تحقیق درباره خشونت و فسادی است كه دنیای كشف و اندوخته الماس در سیرالئون و به واقع كل آفریقا وجود دارد و كانلی در چنین قالبی محكم و موفق نشان می دهد. هر یك از این سه شخصیت چیزهایی را از یكدیگر در مقاطعی از قصه می طلبند وفیلمسازان بر روی همین وجه از قضیه تمركز و مانور كرده اند.
دانی یل به الماس هایی نیاز دارد كه در اختیار سولومون است، سولومون به كمك دانی یل محتاج است تا الماس ها را بفروشد و بر پایه پول آن خانواده اش را از كمپی در گینه كه محل استقرارشان است، بیرون بكشد و مدی به هر دوی آنان احتیاج دارد تا گزارشی را كه برای رسانه محل كارش تهیه می كند، كامل كند. او امیدوار است این گزارش با بقیه متفاوت و چیزی باشد كه دنیا را متوجه مشكلات و جنایاتی كند كه در این بخش از جهان و در دنیای معامله و رد و بدل كردن الماس ها وجود دارد و در آن صورت سایر مردم نیز چیزهایی را خواهند دید كه او هر روز می بیند.
یك اتفاق در این روند برای مدی و دیگران تكان دهنده است و آن روش هایی است كه با آن نوجوانان را از خانه های خود دور می كند. اسلحه در دست های كوچك آنان قرار می دهند و در نهایت آنها را تبدیل به قاتلانی بیرحم می سازند. این بلایی است كه بر سر یكی از پسران سولومون آمده است. دیا (با بازی كاگیسو كویپرز) ربوده و سپس مغزشویی می شود تا مانند همان گروه قاتلانی شود كه چندی پیش به روستای او ریخته و عده ای را كشته اند. اتفاقهایی كه بر سر دیا و امثال او می رود، به خودی خود آنقدر مهم و جذاب است كه با آن بتوان یك فیلم مجزا و مستقل را ساخت، اما این فقط یكی از تم های این فیلم است. به واقع، لازمه كار این است كه صنعت تلخ و روند نامساعد فوق ریشه یابی و بررسی شود، اما ما فقط شاهد تلاش برای نجات یكی از آنها هستیم وسفر سه شخصیت اصلی قصه برای انجام چنین كاری یك سفر طولانی و فردی و به تبع آن غیر اجتماعی جلوه می كند.
دانی یل و سولومون بشدت تلاش و تكاپو می كنند تا در جاده های محدود و كثیف فری تاون راه نجات را بیابند و پسر سولومون را بیابند، ولی در محیط های مختلف و در مسیر حركت آنان انواع نا امنی ها را حس می كنیم و حتی نوجوانانی را می بینیم كه به رغم تمامی كوچكی جثه شان یك پرتابگر موشك را بر روی شانه های خود گذاشته و آن را به این سو و آن سو شلیك می كنند.
دغدغه آنها چند سویه و پایان ناپذیر است زیرا در عین این كه پسر سولومون را جست وجو می كنند، باید الماسی را هم بیابند كه در پی آن بوده اند و یك جواهر ویژه است. با این حال، آنها از مسیری عبور می كنند كه زیر حملات هوایی مرگبار قرار دارد و از هر سو بمب در آن شلیك می شود و حتی زنده ماندن هم در این مسیر به تنهایی یك توفیق بزرگ است. این كه در پایان تمام این دردسرها، این افراد به آدم های بهتری تبدیل می شوند یا خیر مسأله ای نامشخص است و كسی درباره آن توضیح هم نمی دهد. ولی اثر مستقیم «الماس خونی» این است كه وقتی آن را می بینید تصورات پاك و توأم با اشتباهی كه قبلاً درباره این شیء تزئینی گران قیمت داشتید، را از دست می دهید و در عوض به یاد تمام وقایع سیاهی می افتید كه برای رسیدن به الماس تحمل كرده اید. حتی اگر بخواهید الماسی را بخرید، قطعاً به طور عمیق به فكر فرو خواهید رفت و موضوع را از نو بررسی خواهید كرد، زیرا می دانید چه بهای گزافی برای دستیابی به آن و تراش دادن و ارائه اش به بازار پرداخت شده است، بهای گزافی كه برابر با جان برخی افراد و از بین رفتن آن ها بوده است.
این چنین است كه «الماس خونی» این محصول ۱۳۴ دقیقه ای كمپانی برادران وارنر به یكی از آثار نسبتاًخوب اواخر پائیز و اوایل زمستان امسال سینمای جهان بدل شده است و در مجموع باید به آن نمره قبولی داد.
ترجمه: وصال روحانی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید