سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

علی (ع) و قرآن کریم


علی (ع) و قرآن کریم
▪ قال اللّه تبارك و تعالی: لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَهًٔ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَهٌٔ بحث بنده در باره علی (علیه السلام) و قرآن كریم است. علمای علوم قرآنی و مفسّران در این حقیقت متّفقند كه اصحاب پیامبر گرامی ما (صلوات اللّه علیه) در استعداد فهم و درك معانی قرآنی، مراتب متفاوت داشته‏اند چنانكه از فیض مشاهده نزول وحی و شهادت بر نزول سوره‏ها و مجموع آیه‏های نازله بر پیامبر به نسبتی متفاوت بهره برده‏اند.
آنانكه در مدینه به رسول خدا ایمان آوردند شاهد نزول سوره‏های مكّی نبودند و از تفسیر و شأن نزول خصوصا مصداق نزول آیات محروم ماندند.
در مورد شأن نزول آیه‏ای كه تلاوت شد، حدیث شناسان و مورّخان همداستانند كه مقصود از «أُذُنٌ واعِیَهٌٔ»، علی بن ابی طالب (سلام اللّه علیه) است. چنانچه «ابن جریر طبری» و «ابن ابی حاتم» و «واحدی» (صاحب «اسباب النزول») و «ابن مردویه» و «ابن عساكر» و دیگران از قول «بریدهٔ اسلمی» چنین ثبت كرده‏اند .
▪ رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمود:
إنّ اللّه أمرنی أن أدنیك و لا أقصیك و أن أعلّمك و أن تعی و حقّ لك أن تعی.
فنزلت هذه الآیهٔ «لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَهًٔ وَ» و این مطلب را از «الدّر المنثور» تفسیر جلال الدین سیوطی نقل میكنند و «اسباب النّزول» صفحه ۲۹۴ و ابو نعیم در «حلیهٔ الاولیاء» نیز همین را ثبت نموده‏اند و با نقل حدیث دیگری كه پیامبر (ص) به علی علیه السلام فرمود: «فأنت أذن واعیهٔ لعلمی» .
همچنین در تفسیر همین آیه، «سعید بن منصور» و «ابن جریر» صاحب تاریخ و تفسیر طبری و «ابن أبی حاتم» و «ابن مردویه» از «مكحول» این روایت را البته بشكل مرسل ثبت كرده‏اند كه پس از نزول آیه «وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَهٌٔ»،
▪ رسول خدا فرمود: «از خداوند خواستم كه گوش هوش علی (ع) را چنین بگرداند». و علی (ع) فرمود: «پس از آن نشد كه چیزی را از پیامبر خدا بشنوم و فراموش كنم» «ثعلبی» نیز از طریق «أبو حمزه ثمالی»، این روایت را بشكل مسند (و نه مرسل) ثبت كرده است.
در این سوره مباركه (الحاقّه) قبل از این آیه، خداوند سرگذشت اقوام منقرض شده و نیز پیامبران گذشته را نقل فرموده.
▪ آن گاه می‏فرماید: برای درك و فهم و حفظ این سرگذشتهای عبرت آموز در تاریخ پیامبران و ملّتها، گوش هوشی مستعد و فراگیر لازم است. بهمین جهت علی علیه السلام، قرآن را بهتر از همه اصحاب رسول اللّه (صلوات اللّه و سلامه علیه) درك نموده، و بدیگران آموخته است.
«ابن عطیه»، «بدر الدین» و «سیوطی» بر این متفقند كه «صدر المفسّرین» علی بن ابی طالب علیه السلام بوده است، و «ابن عباس» نزد آن حضرت تفسیر را آموخته، و سپس دیگران مانند «مجاهد» و «سعید بن جبیر» و غیرهم از او پیروی‏
كرده و نزد ابن عباس شاگردی نمودند.
امیر المؤمنین (سلام اللّه علیه) ضمن آنكه بهترین درك كننده، حفظ كننده و فراگیرنده قرآن بوده، در جمع آوری و بیان تفسیری قرآن، سرآمد اصحاب بشمار می‏رفته است.
▪ ابن عباس در مورد آیه شریفه إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ می‏گوید: خداوند قرآن را در قلب و ضمیر علی (ع) جمع كرد و او پس از وفات پیامبر بمدت شش ماه آنرا جمع و تدوین نمود.
«ابو نعیم» در «حلیهٔ الاولیاء» و «خطیب» در «اربعین» از سیوطی، و او از علی بن ابی طالب (ع) روایت نموده‏اند كه: وقتی پیامبر خدا (ص) در گذشت، سوگند یاد نمودم كه ردای خویش را از شانه فرو نیفكنم تا همه قرآن را تألیف نمایم و این كار را انجام دادم.
مورّخان و مفسّران نیز در این حقیقت همداستانند كه تنها كسی كه ادعا كرد كمر به جمع قرآن بسته است، علی (ع) بود پیش از آنكه كسی بفكر جمع و تألیف آن بر آید.
▪ در احتجاج طبرسی آمده است كه ابو ذر غفاری گفت: علی علیه السّلام، پس از وفات رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) و بنا به وصیّت آن حضرت قرآن را جمع و تألیف نمود و نزد مهاجران و انصار آورد و به آنها ارائه داد. وقتی یكی از آنان، آنرا باز نمود و در همان صفحه اوّل، رسوائیهای آن عدّه را بدید با آن به مخالفت برخاست.
اولین كاری كه حضرت امیر سلام اللّه علیه نسبت بقرآن انجام داد همین بود كه ادعا كرد من از خانه بیرون نمی‏روم تا جمع آوری و تألیف قرآن را به پایان برسانم. این خود بزرگترین تهدید بود برای كسانی كه قصد تعرّض نسبت به قرآن كریم را داشتند و شمشیری بود آخته بر سر كسانی كه می‏خواستند قرآن را كم و زیاد كنند. در تاریخ ثبت است كه وقتی خواستند در آیه مباركه إِنَّ كَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ» تا آیه بعد كه می‏فرماید: «وَ الَّذِینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَٔ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ، «واو» را از سر«الّذین» بردارند تا معنای آیه را تحریف نمایند و چنان نشان دهند كه این «الّذین» یعنی كسانی كه طلا و نقره را كنز میكنند فقط احبار و رهبان هستند نه كسانی كه در جامعه اسلامی دست به چنین كار جنایتكارانه‏ای می‏زنند، ابو ذر آن صحابی عالیقدر شمشیر برّان زبانش را بر سر آنها آخته داشت تا این تحریف انجام نشود. امّا كار علی علیه السلام از اینها بالاتر بود. او (بقول ابو رافع) در خانه نشست و قرآن را چنانكه نازل شده بود تألیف كرد (نه بدین معنی كه مجموعه آیات و سور را بحسب ترتیب نزول جمع كند كه این كار انجام شده بود، و این ترتیب فعلی از اختیار بشر حتی پیامبر خارج بود بلكه شأن نزول و این كه آیات در باره چه كسانی و در چه زمانی نازل شده بود را مشخص فرمود و این مصون داشتن قرآن و معانی آن از خطر تحریف معنوی بود.
لذا شاگردانش را تشویق نمود كه در تفسیر، شأن نزول و ترتیب نزول را بیاموزند و به دیگران نیز یاد دهند كه آیات در باره چه كسانی، چه حوادثی و چه شرائطی نازل شده است). از «ابن حجر» نیز همین مضمون نقل شده و این روایت را «ابن ابی داود نسائی» با سند صحیح از «عبد اللّه بن عمر» ثبت نموده است.
▪ امام حسین بن علی سید الشهداء نیز فرمود، امیر المؤمنین در نطقی فرمود: از من در باره قرآن بپرسید تا بشما بگویم كه آیاتش در باره چه كسانی و در چه وقتی نازل شده است.
امّا برای این كه به اهمیت تبیین ترتیب و زمان و موقعیت نزول آیات پی ببریم، دو مثال می‏زنم: یكی در باره احكام، و یكی هم در باره شأن نزول.
در سوره بقره دو آیه در باره وفات و حكم همسران داریم كه یكی ناسخ و دیگری منسوخ است. امّا آیه ناسخ قبل از آیه منسوخ آمده است (آیه ناسخ آیه ۲۳۴ و آیه منسوخ ۲۴۰ است) دانستن این كه كدام ناسخ و كدام منسوخ است احتیاج به دانستن شرایط نزول آیه دارد، و البته از همان زمان جمع و تألیف قرآن تا بحال همه حكم ناسخ و منسوخ را می‏دانسته‏اند، و جای آیات را هم فرشته وحی به پیغمبر (ص) ابلاغ میكرد.از ابن عباس است كه وقتی فلان آیه آمد، فرشته وحی به پیامبر گفت این آیه را بر سر فلان آیه قرار بده. بهر حال دانستن ترتیب نزول آیات‏از این نظر كه ناسخ از منسوخ باز شناخته شود، فوق العاده اهمیّت دارد.
مثال بعدی در مورد شأن نزول است. تاریخ جنگ احد در سوره مباركه آل عمران آمده است. از «عبد الرحمن بن عوف» یا از دیگری از صحابه رسول خدا در مورد چگونگی جنگ احد سؤال شد و او به آیات پس از ۱۲۰ سوره آل عمران ارجاع داد، و گفت: اگر آنها را بخوانی چنان است كه با ما در این جنگ شركت داشته باشی.
از جمله وقایع جنگ احد اینست كه ابتدا پیشرفت با مسلمانان بود ولی پس از خالی كردن گردنه كوه توسط كمانداران و حمله سواره نظام دشمن از آن موضع، فشار دشمن سخت می‏شود. پیامبر دستور می‏دهد مسلمین بخاطر عدم تناسب كمّی نیروی خودی از دامنه كوه مقابل بالا رفته به كوه تكیه بدهند و عقب نشینی كنند.
پیامبر در مؤخرّه سپاه است و او هم از دامنه كوه بالا می‏رود امّا در معرض حمله خطر سواره نظام دشمن است كه بیرحمانه به كشتار مشغول است.
آیه ۱۵۳ دلالت بر این موضوع دارد: إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوكُمْ فِی أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَیْلا تَحْزَنُوا عَلی‏ ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.
تا اینجا مسئله‏ای نیست و آیات، دنباله واقعه را می‏گوید، ولی یكباره خداوند كسانی را بعنوان این كه از دشمن رو برتافتند و گریختند مورد مؤاخذه قرار می‏دهد، آیه ۱۵۵: إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا.
معلوم می‏شود اینها عده‏ای از همین سپاه اسلامند، امّا این كه آنها چه كسانی هستند باید فرد والائی همچون علی علیه السلام آنها را مشخص كند.
در قدیمترین سیره كه مؤلّفش متوفای ۲۰۷ هجری است و سیره «ابن اسحاق» رادیده، «المغازی» «ابن شهاب الزهری» را مشاهده كرده و همه روایات را بررسی و ثبت نموده می‏گوید: وقتی خبر كشته شدن پیامبر توسط كفّار، بین مسلمین پراكنده شد، آنها متفرق شدند و بعضی به مدینه رسیدند و اولین كسی كه بمدینه آمد و خبر داد كه پیامبر كشته شده است «سعد بن عثمان» ملّقب به‏«ابو عباده» بود. بعد عده دیگری وارد شهر شده پیش زنهای خود رفتند. زنها آنها را سرزنش نموده و گفتند از خدمت رسول خدا می‏گریزند یكی از زنان «ام ایمن» بود كه در برخورد با عده‏ای به رویشان خاك پاشید، و به یكی از آنها گفت: بیا این دوك را بگیر و بریس و شمشیرت را بمن بده و بعد همراه عده‏ای از زنان به احد رفت.
امّا در مقابل، «علی بن أبی طالب»، «طلحهٔ بن عبید اللّه»، «سعد ابن أبی وقّاص» و عده‏ای از انصار كه اسامی آنها كاملا در تاریخ ثبت است بسختی با دشمن می‏جنگند و از پیامبر حفاظت میكنند. «نصیبه» دختر «كعب ام عماره» كه برای آب دادن و مداوا بجنگ آمده است وقتی كه می‏بیند دندان و پیشانی مبارك پیامبر می‏شكند، و لبان حضرت شكافته می‏شود، شمشیر را بر می‏دارد و افرادی را می‏كشد. او خود و افراد خانواده‏اش در جنگ پایداری می‏كنند.
«طلحهٔ بن عبید اللّه» این صحابی قهرمان، دست خودش را سپر می‏كند تا شمشیر «ابن قمیصه» بر شانه پیامبر فرود نیاید كه انگشتش قطع می‏شود و تا آخر عمر سند دفاع او از پیامبر می‏گردد. در این میان پیامبر در گودالی از گودالهائی كه «ابو عامر راهب» (كه پیامبر او را فاسق لقب داد) كنده و رویش را پوشانده بود می‏افتد، كسی بنام «شماس بن عثمان» خودش را در مقابل شمشیرهائی كه بر پیغمبر فرود می‏آمد، سپر دفاع می‏كند و همان جا شهید می‏شود. اینها قهرمانان این واقعه هستند. امّا آن عدّه هم فرار میكنند كه پیامبر به «نصیبه» این زن قهرمان كه آثار شمشیر بر پیكرش تا پایان عمر باقی بود.
▪ می‏فرماید: «كار تو از آن فراریان (كه نام می‏برد) بهتر است».
همان جا در گودال در حالی كه زانوی مبارك پیامبر آسیب دیده و نمی‏تواند بلند شود، علی (ع) دست آن حضرت را و طلحهٔ بن عبید اللّه زیر بغل ایشان را می‏گیرند و از دامنه كوه بالا می‏روند و در همین اثنا دسته‏های متفرق مسلمین هم می‏رسند، و گرد پیامبر حلقه زده دشمن را دفع میكنند.
بهر حال این شأن نزول دقیقا مشخص میكند كه این افراد چه كسانی بودند و آیات چه می‏گوید. كار بحدی دقیق است كه در همین جنگ كه، یكی ازمسلمین كه با دیگری دشمنی دارد او را غافلگیرانه می‏كشد، مدتی بعد از جنگ احد، وقتی او را می‏یابند پیامبر او را محاكمه و اعدام میكند. بهر حال دقیقا مقاومت كنندگان قهرمانان و گریزندگان نامشان مشخص است، هم در تفاسیر، هم در صحاح بخصوص صحیح بخاری.
▪ خالد بن ولید (فرمانده همین سواره نظامی كه حمله كردند و بسیاری از مسلمین را كشتند) بعدها وقتی مسلمان شد در شام می‏گوید:
خدا را شكر كه مسلمان شدم و خدا مرا هدایت كرد و بعد می‏گوید شهودم در جنگ احد این است كه مسلمانها گریختند خویشاوندی از خود را دیدم كه به تنهائی می‏گریزد.
من در رأس یك سواره نظام نیرومند بودم. چون با او خویشاوند بودم، ترسیدم كه اگر به او نزدیك شوم، سپاه او را بگیرند و بكشند، لذا راهم را كج كردم تا او را نبینند همچنین در سیره ابن هشام، در واقدی و در همه صحاح هست كه «انس بن نذر» عموی «انس بن مالك» صحابی‏ای را می‏بیند كه با عده‏ای نشسته‏اند.
می‏پرسد چرا نشسته‏اید می‏گویند رسول خدا كشته شده است. می‏گوید بعد از او برای چه می‏خواهید زندگی كنید. برخیزید و بر سر آنچه رسول خدا كشته شد، بجنگید تا كشته شوید. آن وقت خود بر می‏خیزد و می‏جنگد تا كشته می‏شود و جای دهها زخم بر بدن او آشكار می‏گردد.
اینجا معلوم می‏شود كه نوشتن شأن نزول‏ها توسط علی بن ابی طالب چه فایده‏ای دارد.
برای این است كه حق قهرمانانی كه از پیامبر (ص) دفاع می‏كردند همچون طلحه بن عبید اللّه ضایع نشود و معلوم شود گریختگان كیانند. آن وقت عده‏ای نسخه نویسها برای خیانت آمده‏اند و بعضی از اسمها را حذف كردند. اسمهائی كه از همین كتاب واقدی نقل كردم. ملاحظه می‏كنید كه چكار می‏كنند و آن كار حضرت امیر (سلام اللّه علیه) چه ارزشی در زدودن تحریفها دارد. اگر اینها نباشد وقایع را نمی‏فهمیم. امّا نگذاشتند تفسیر امیر المؤمنین با ترتیب نزول و شأن و حوادث، پخش بشود. بعضی از آنها را، برخی اصحاب باوفا آموختند و در تاریخ و تفسیرها هست مانند داستان «انس بن نذر».
متأسفانه آن كسی را كه پیامبر را دفاع كرده و از آن مهلكه‏ها رهانیده می‏خواهند او را كنار بزنند و گریزندگان را بجای او بنشانند. نگذاشتند شرح قرآن و تفسیر علی بن ابی طالب منتشر بشود. علی (ع) بعد از جنگ جمل وقتی وارد بصره می‏شود، عربی می‏آید و از طلحه بدگوئی می‏كند. حضرت به او تشر می‏زنند و می‏گویند تو در جنگ احد نبودی و ندیدی كه او چگونه خدمت می‏كرد و چه مقام و منزلتی در پیشگاه خدا دارد. آن مرد خجالت كشیده و ساكت می‏شود. دیگری سؤال میكند چه خدمتی كرده حضرت می‏گویند: او خود را سپر رسول خدا ساخته بود در حالی كه از هر سو شمشیر و نیزه می‏آمد. از یكسو من و از سوی دیگر «ابو دجّانّه» مهاجمان را به عقب می‏زدیم و «سعد ابن ابی وقّاص» از یكسوی دیگر. من به تنهائی سواره نظامی را كه به فرماندهی «عكرمهٔ بن أبی جهل» بود عقب می‏نشاندم در حالی كه از هر سو مرا احاطه كرده بودند و دو بار آنها را به عقب زده و برگشتم... اینجاست كه شرح و تفسیر مولا علی بن أبی طالب قرآن را از تحریف معنوی نجات داد، و چنانكه باید آنرا به نسلها رسانید، و شاگردانش مثل ابن عباس و بعدی‏ها اینها را به ما رساندند.
جلال الدّین فارسی
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید