جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


مناصب‌ دولتی‌ و اشتغال‌ زنان‌


مناصب‌ دولتی‌ و اشتغال‌ زنان‌
شاغل‌شدن‌ زنان‌ در مناصب‌ و پستهای‌ حكومتی‌ همواره‌ از مباحث‌ سیاسی‌، حقوقی‌ مربوط به‌ زنان‌ است‌ و این‌مباحث‌ در موضوعات‌ رهبری‌، قوه‌مجریه‌، قوه‌ مقننه‌ و قوه‌ قضائیه‌ از دیدگاه‌ فقه‌ و قانون‌ قابل‌ طرح‌ است‌.
● زن‌ و رهبری‌ جامعه‌ اسلامی‌
‌جامعه‌ اسلامی‌ همانند بسیاری‌ از جوامع‌ سیاسی‌ دیگر از شماری‌ فرمانروا و حاكم‌ و جمعیتی‌ فرمانبردار و ملت‌تشكیل‌ می‌شود. همواره‌ راس‌ هرم‌ قدرت‌ در نظامهای‌ سیاسی‌ به‌ مقام‌ و منصبی‌ می‌رسد كه‌ نقش‌ تعیین‌كننده‌ وفصل‌الخطاب‌ را دارد و صاحب‌ منصب‌ این‌ مقام‌ در اكثر نظامهای‌ سیاسی‌ دنیا در طول‌ تاریخ‌ مرد بوده‌ است‌ وحتی‌ در تاریخ‌ معاصر كه‌ حركت‌ فمنیستی‌ شتاب‌ یافته‌ است‌، ولی‌ بیش‌ از نود و پنج‌ درصد نظامهای‌ سیاسی‌ جهان‌تحت‌ حاكمیت‌ مرد از انضباط سیاسی‌ و اداری‌ و نظامی‌ برخوردار بوده‌ و هستند. كشورهایی‌ نظیر آمریكا، فرانسه‌،آلمان‌ و حتی‌ انگلیس‌ از بین‌ یكصد رئیس‌ حكومت‌ حتی‌ تا پنج‌ درصد حاكم‌ زن‌ نداشته‌اند.
از سوی‌ دیگر در تاریخ‌ ادیان‌ انبیا دیده‌ نشده‌ است‌ كه‌ پیامبری‌ زن‌ باشد و مسئولیت‌ ولایت‌ نبوی‌ را برای‌ هدایت‌مردم‌ به‌ عهده‌ داشته‌ باشد. دین‌ یهودیت‌، مسیحیت‌ و اسلام‌ كه‌ از پرطرفدارترین‌ ادیان‌ الهی‌ هستند، انبیاء و اوصیازن‌ نداشتند و همواره‌ جنس‌ مرد به‌ عنوان‌ رسول‌ الهی‌ انتخاب‌ شده‌ و برای‌ هدایت‌ و تبلیغ‌ به‌ جوامع‌ انسانی‌معرفی‌ شده‌ است‌.
این‌ رویه‌ الهی‌ در انتخاب‌ مرد به‌ عنوان‌ رسول‌ و پیامبر دلیل‌ بر كرامت‌ جنس‌ مرد نیست‌، زیرا قرآن‌ به‌ صراحت‌ باكرامت‌ترین‌ افراد نزد خدا را پارساترین‌ آنان‌ معرفی‌ كرده‌ است‌.
«ان‌ اكرمكم‌ عندا... اتقیكم‌»
اما زن‌ را از پذیرش‌ مسئولیت‌ سنگین‌ ولایت‌ بر جامعه‌ بشری‌ در قبال‌ خداوند معاف‌ می‌دارد و زن‌ را به‌ لحاظخلقت‌ خاص‌ جسمی‌ و روحی‌ در عین‌ اینكه‌ بسیار مورد تكریم‌ قرار می‌دهد و حتی‌ در بعضی‌ از روایات‌ هم‌ ردیف‌با انبیاء معاصرشان‌ قرار داده‌ است‌ و همنشین‌ موسی‌ كلیم‌ را در بهشت‌ مردی‌ معرفی‌ كرد كه‌ خدمت‌ به‌ مادرش‌می‌كرد. و یا طبق‌ متون‌ اسلام‌ حضرت‌ زهرای‌ اطهر (س‌) آنقدر مقام‌ یافته‌ است‌ كه‌ رضایت‌ او رضایت‌ خدا و غضب‌و سخط او غضب‌ خدا تعریف‌ شده‌ است‌ ولی‌ هیچگاه‌ مسئولیت‌ راهبری‌ جامعه‌ بشری‌ را در قبال‌ خداوند نداشته‌است‌. رهبری‌ جامعه‌ اسلامی‌ متوقف‌ بر صلاحیت‌ پذیرش‌ ولایت‌ بر مردم‌ است‌.
و در متون‌ دین‌ اسلام‌ این‌ ولایت‌ برای‌ زن‌ قرار داده‌ نشده‌ است‌. گرچه‌ ولایت‌ از یك‌ جهت‌ تسلط و اعمال‌قدرت‌ جهت‌ تبیین‌ اصول‌ و تعیین‌ سمت‌ و سوی‌ جامعه‌ است‌.
اما از سوی‌ دیگر مسئولیتی‌ بس‌ خطیر در قبال‌ خالق‌ منان‌ و مردم‌ است‌ و ضمانت‌ اجرای‌ چنین‌ مسئولیتی‌ علاوه‌ برقهر و غضب‌ ملت‌، بازخواست‌ الهی‌ از حق‌ا... و حق‌الناس‌ است‌ كه‌ هیچ‌ مفری‌ از آن‌ نیست‌ و خداوند حسب‌ اسنادروائی‌ و آیات‌ قرآنی‌ هرگز نخواسته‌ است‌ چنین‌ مسئولیت‌ سنگینی‌ را متوجه‌ جنس‌ زن‌ كند.
● رهبری‌ زن‌ در قانون‌ اساسی‌
اصل‌ یكصد و نهم‌ قانون‌ اساسی‌ كه‌ شرایط و صفات‌ رهبری‌ را می‌شمارد سخن‌ از مردبودن‌ رهبر به‌ میان‌ نیاورده‌است‌. زیرا شرایط و صفات‌ رهبری‌ عبارت‌ است‌ از: ۱ـ صلاحیت‌ علمی‌ لازم‌ برای‌ افتاء در ابواب‌ مختلف‌ فقه‌ ۲ـعدالت‌ و تقوای‌ لازم‌ برای‌ رهبری‌ امت‌ اسلام‌ ۳ـ بینش‌ صحیح‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌، تدبیر، شجاعت‌، مدیریت‌ وقدرت‌ كافی‌ برای‌ رهبری‌.
در شرایط سه‌گانه‌ فوق‌ شرط مرد بودن‌ نیامده‌ است‌، بنابراین‌ آیا با نگاه‌ جزئی‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ روح‌ قانون‌ اساسی‌كه‌ ملهم‌ از فقه‌ امامیه‌ است‌ می‌توانیم‌ بگوییم‌ زن‌ می‌تواند با داشتن‌ سایر شرایط، رهبر جامعه‌ سیاسی‌ اسلام‌ شود؟
گرچه‌ مطابق‌ قانون‌ اساسی‌، اصل‌ نودو هشتم‌ تفسیر قانون‌ اساسی‌ به‌ عهده‌ شورای‌ نگهبان‌ است‌ كه‌ با تصویب‌ سه‌چهارم‌ آنان‌ انجام‌ می‌شود، اما به‌ جهت‌ یك‌ بحث‌ علمی‌ و حقوقی‌ می‌توان‌ گفت‌ زن‌ به‌ لحاظ فقدان‌ مسئولیت‌تصدی‌ جامعه‌ برخاسته‌ از ولایت‌ تفویض‌ شده‌ از سوی‌ خداوند و رسولش‌ به‌ مردان‌ فقیه‌ و پارسا برای‌ آینده‌جامعه‌ اسلامی‌، او نمی‌تواند رهبری‌ جامعه‌ دینی‌ را به‌عهده‌ بگیرد. مسئله‌ ولایت‌ زن‌ بر كودك‌ صغیرش‌ در حدحضانت‌، آن‌ هم‌ نه‌ از باب‌ تكلیف‌ بلكه‌ از جهت‌ حق‌ و اختیار مادر وضع‌ شده‌ است‌، بنابراین‌ مواردی‌ مانند نكاح‌دختر باكره‌ و... هرگز نیاز به‌ اذن‌ مادر ندارد زیرا او ولایتی‌ بر دختر ندارد. در مسئله‌ مرجعیت‌ نیز كه‌ منصبی‌ برولایت‌ مرجع‌ است‌ زن‌ نمی‌تواند مرجع‌ تقلید شود گرچه‌ مجتهد و فقیه‌ شدن‌ زن‌ و عمل‌ به‌ فتوای‌ خودش‌ مانعی‌ندارد ولی‌ نمی‌تواند مرجع‌ شود تا دیگران‌ از او تقلید كنند.
عموم‌ و غالب‌ موارد كه‌ قانونگذاری‌ نیز برهمان‌ اساس‌ است‌، زن‌ در تعهد و مسئولیت‌ ولایت‌شوهرش‌ است‌ و كارهایی‌ كه‌ با روح‌ خانواده‌ وحقوق‌ شوهر تعارض‌ دارد. حسب‌ همین‌ ولایت‌باید به‌ رضایت‌ شوهر برسد، حال‌ چگونه‌ ممكن‌است‌ در این‌صورت‌ زن‌ رهبر جامعه‌ سیاسی‌اسلامی‌ شود؟
بنابراین‌ آنچه‌ كه‌ در فقه‌ امامیه‌ مسلم‌ است‌ مسئله‌تصدی‌ ولایت‌ است‌، كه‌ اجماع‌ و تسالم‌ فقها بر این‌است‌ كه‌ زن‌ حتی‌ در مورد جامعه‌ كوچك‌ خانواده‌ولایت‌ ندارد، حال‌ چگونه‌ ممكن‌ است‌ این‌ امر رادر حد جامعه‌ بزرگ‌ سیاسی‌ یك‌ كشور توسعه‌ وتسریع‌ داد؟ و براساس‌ همین‌ صلاحیت‌ زن‌ را رهبرجامعه‌ انتخاب‌ كرد؟
منبع : مجله خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید