پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تأملی بر ماموریت مخفی هایزر در تهران


تأملی بر ماموریت مخفی هایزر در تهران
... هارولد براون وزیر دفاع آمریكا می‌خواست بداند كه در صورت وقوع كودتا در ایران میزان خونریزی چقدر است؟ گفتم به نظرم بالاست و اضافه كردم برای نجات جان یك میلیون انسان شاید مرگ ۱۰ هزار نفر، ضروری باشد...
●از اظهارات ژنرال هایزر فرستاده ویژه آمریكا به تهران ـ زمستان ۱۳۵۷
برای پی بردن به اهمیت و عظمت انقلاب اسلامی، از زوایای مختلف می‌توان به این پدیده شگرف در ربع پایانی قرن بیستم نگریست و به تحلیل و تفسیر وقایع، رویدادها و دستاوردهای مختلفی كه پیرامون این واقعه شكل‌ گرفته یا حاصل آمده‌اند، پرداخت. در این میان بی‌شك بررسی خاطرات شخصیتهایی كه به نحوی از انحاء در جریان این نهضت بزرگ بوده یا قرار گرفته‌اند نیز می‌تواند منبع بسیار خوبی برای ارزیابی انقلاب اسلامی به شمار آید، هرچند همواره در مرور خاطرات شخصیتهای مختلف، باید دقت نظر لازم را داشت تا مبادا برخی بزرگنمایی‌ها و كوچك‌نمایی‌ها، یا كم و زیادهای عمدی یا سهوی در بیان مسائل، موجب نقش بستن تصویری غیرواقعی در ذهن ما شوند.
«خاطرات ژنرال روبرت ا.داچ هایزر» از جمله منابعی است كه در آن می‌توان از یك سو نهایت تلاش آمریكا برای مهار نهضت مردم ایران در سال ۵۷ و از سوی دیگر قدرت عظیم انقلاب اسلامی را به نظاره نشست؛ به همین دلیل باید گفت ارزش خاطرات ژنرال هایزر و امثال آن، در زمان نگارش و انتشار مشخص نگردیده است، امّا پس از فاصله گرفتن از مقطع حركت و پیروزی انقلاب، در شرایطی كه غبار فراموشی بر اذهان می‌نشیند و همزمان با فعالیت گسترده دستگاه تبلیغاتی قدرتمند بیگانگان برای شائبه‌آفرینی در افكار عمومی - بویژه نسل جوان كه خود از نزدیك شاهد قضایا نبوده است - این خاطرات می‌تواند روشنگر ابهامات و پاسخگوی سؤالات و شائبه‌ها باشد. قبل از آن ‌كه به متن خاطرات این ژنرال چهارستاره آمریكایی بپردازیم و از درون آن، نقبی به سوی حقایق انقلاب اسلامی بزنیم، جا دارد به شخصیت و موقعیت نگارنده خاطرات توجه لازم را بنماییم؛ هایزر بنا به آنچه خود در ابتدای خاطراتش بیان می‌دارد، پس از بیست سال شركت مستمر در مأموریتهای نظامی در نقاط مختلف جهان در چارچوب سیاستهای سلطه‌گرانه دولت آمریكا، از سال ۱۹۷۲ با كسب درجه سرلشكری، فعالیت جدیدش را در پنتاگون كه عبارت بود از «نظارت بر برنامه‌های فروش تجهیزات نظامی نیروی هوایی به كشورهای مختلف»، آغاز كرد. این سالها، اوج دوران جنگ سرد میان آمریكا و شوروی بود، لذا براحتی می‌توان دریافت كه هایزر در موقعیت جدید خود، ناگزیر ارتباط تنگاتنگی نیز با سیاست بین‌الملل و همچنین مسائل و تحولات سیاسی و اجتماعی در كشورهای مختلف پیدا می‌كند و از این پس نمی‌توان وی را صرفاً یك چهره نظامی به شمار آورد. از طرفی، ارتقای درجه هایزر در سال ۱۹۷۵ به ژنرال چهارستاره توسط رئیس‌جمهور و سپس انتصاب وی به معاونت فرماندهی كل نیروهای آمریكایی در اروپا و در واقع معاونت ژنرال الكسا‌ندر هیگ(فرماندهی كل ناتو)، حاكی از قابلیتهای شخصی این ژنرال آمریكایی در انجام مأموریتهای محوله بود. هایزر حوزه مسئولیت خود را در این پست چنین بازگو می‌كند: «علاوه بر نظارت و اداره بیش از ۳۲۰ هزار پرسنل آمریكایی، مسئولیت تمام فروش‌های نظامی خارجی و برنامه‌های كمك نظامی به ۴۴ كشور را هم به عهده داشتم. در خلال تصدی این پست حدود ۸۵ درصد فروش‌های نظامی خارجی آمریكا در محدوده اروپا صورت گرفت. تقریباً سالانه حدود ۱۲ میلیارد دلار با كشورهای تحت مسئولیت من معامله می‌كردیم. این كار ابعاد سیاسی و دیپلماتیك وسیعی داشت.» (ص۲۹) به این ترتیب پیداست كه ژنرال هایزر به دلیل مسئولیت خاص خود، به یك عنصر ورزیده نظامی- سیاسی تبدیل می‌شود. برای درك بهتر این مسئله باید به این نكته توجه شود كه فرمانده وی - ژنرال هیگ - در سالهای بعدی، مسئولیتهای بسیار مهم سیاسی از جمله وزارت امور خارجه را در هیئت حاكمه این كشور برعهده گرفت.
نكته دیگری كه در مورد هایزر باید به آن توجه داشت، آشنایی وی با مسائل نظامی و سیاسی ایران است؛ چرا كه از سالهای پس از كودتای ۲۸ مرداد ۳۲، شاه بر مبنای سیاستهای كلان بین‌المللی ایالات متحده به یكی از عوامل وابسته درجه اول این كشور و در نتیجه به یكی از خریداران اصلی تسلیحات آمریكایی تبدیل می‌شود، بویژه پس از ارائه دكترین نیكسون، همراه با افزایش درآمدهای نفتی ایران، سیل تجهیزات نظامی روانه كشور ما می‌گردد تا آن را به پایگاه اصلی آمریكا در منطقه حساس خلیج‌فارس و خاورمیانه مبدل سازد. قاعدتاً در چارچوب این برنامه، هایزر بنا به مسئولیت خویش دارای ارتباطات گسترده با ایران در عالیترین سطوح نظامی و سیاسی بود: «در اوایل سال ۱۹۷۸ شاه از آمریكا خواست تا او را برای ایجاد یك سیستم كنترل و فرماندهی و ایجاد دكترین و اصول و وظایف عملیاتی سازمان نیروهای مسلح كمك كند... در اواسط آوریل ۱۹۷۸ وزارت دفاع مرا برای همكاری با اعلیحضرت به ایران اعزام داشت.» (ص۳۱) آنچه شاه در ملاقات با هایزر به وی بیان می‌دارد، حاوی نكته پراهمیتی است كه توجه به آن در ادامه این بحث كاملاً ضروری است: «شاه به من گفت كه از این كه سرپرستی این پروژه را به عهده دارم خوشحال است زیرا فكر می‌كند من شیوه حكومت و نیروهای مسلح او را دریافته و تفاوت بین سیستم آمریكایی و سلطنت در ایران را درك كرده‌ام. گفت كه یكی از نیازمندیهای اصلی او در طراحی سیستم كنترل فرماندهی این است كه او كنترل كامل و مطلق (استبدادی) خود را بر نیروها حفظ نماید. او یك سیستمی می‌خواست كه او را صددرصد در برابر كودتا حفظ كند.» (ص۳۲)
نتیجه این ماموریت برای هایزر، آن بود كه وی را بیش از پیش بر امور نظامی و نیز سیاسی و اجتماعی ایران واقف ساخت؛ چرا كه به منظور كسب اطلاعات لازم برای طراحی این سیستم، گروهی عازم ایران شده، كلیه اطلاعات لازم را جمع‌آوری كرده و در اختیار وی قرار داده بودند. به دنبال آن هایزر شخصاً «دكترین و مفاهیم عملیاتی» مناسب برای نیروهای نظامی ایران را تدوین می‌كند. پذیرش تام و تمام این طرح از سوی تمامی فرماندهان عالیرتبه ارتش شاهنشاهی و سرانجام محمدرضا (كه با حساسیت فوق‌العاده‌ای امور نظامی را پیگیری می‌كرد و خواستار حاكمیت مطلق خویش بر آن بود)، گذشته از مهارتهای برنامه‌ریزی نظامی و عملیاتی هایزر، حكایت از احاطهٔ كامل وی بر زوایای مسائل سیاسی ایران نیز داشت: «قضاوت شاه، روی گزارش من هنوز هم تا امروز مرا شگفت زده كرده است. او آن را به طور كلی و بدون هرگونه تغییری پذیرفت. این اتفاق به ندرت برای كسی كه با شاه كار می‌كرد، می‌افتاد.» (ص۳۶)
علاوه بر این، هایزر در طول ارتباطات خود با مقامات بلندپایه نظامی شاه، توانسته بود ارتباطات كاری و عاطفی عمیقی نیز با آنها برقرار سازد تا جایی كه به گفته خودش، سپهبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی) خود را «برادر» كوچكتر او قلمداد می‌كرد: «فرمانده نیروی هوائی دوست قدیمی من تیمسار امیرحسین ربیعی بود. او مدت دو سال بود كه عهده‌دار این پست بود. پیوند بسیار نزدیكی بین ما وجود داشت و او خود را برادر كوچكتر من می‌دانست.» (ص۶۱) ارتشبد طوفانیان، معاون وزیر جنگ و مسئول كل خریدهای نظامی ایران نیز احساساتی مشابه نسبت به هایزر داشت: «او با من به صورت یك دوست قدیمی سلام و احوالپرسی كرد و به سبك ایرانی مرا در آغوش گرفته و گونه‌هایم را بوسید.» (ص۶۶)
با در نظر گرفتن مجموع این مسائل - از توانمندیهای شخصی هایزر گرفته تا روابط او با شاه و فرماندهانش و نیز آشنایی وسیعش با مسائل سیاسی و نظامی ایران- به قطعیت می‌توان اظهار داشت كه انتخاب او برای انجام یك مأموریت بسیار حساس در ایران، كاملاً دقیق و حساب شده بود و بدون شك او كارآمدترین و مجرب‌ترین فرد برای انجام مأموریت جلوگیری از وقوع انقلاب اسلامی و تداوم‌بخشی به سلطه آمریكا بر ایران، محسوب می‌شد. از طرفی انتخاب چنین فردی، بیانگر اوج اهتمام كاخ سفید برای مقابله با نهضت انقلابی موجود در ایران نیز بود. هایزر در روز چهاردهم دی‌ماه ۱۳۷۵، در شرایطی كه كشور در التهاب روزافزونی به سر می‌برد و سررشته كارها از كف دولتمردان شاهنشاهی خارج شده بود، به ایران آمد. اعزام چنین مقام بلندپایه‌ای به درون یك موقعیت بحرانی با در نظر داشتن خطراتی كه ممكن بود متوجه جان وی شود، نشان از اهمیت فوق‌العاده مسئله برای كاخ سفید دارد. حتی اگر این نكته را هم در نظر داشته باشیم كه هایزر به طور پنهانی با رعایت كلیه مسائل امنیتی و حفاظتی وارد ایران شد تا به انجام مأموریت خود بپردازد (ص۵۳) اما به فاصله اندكی خبر حضور این ژنرال بلندپایه آمریكایی در ایران، به مطبوعات درز ‌پیدا كرد و حتی درباره مأموریت وی نیز حدس و گمانهایی زده ‌شد. (ص۸۹)
جالب این ‌كه حضور هایزر و مأموریت او از نظر مقامات مسكو نیز دارای آنچنان اهمیتی است كه گویا بخشی از دستگاه جاسوسی و عوامل وابسته آنها در ایران، فعالیت خود را بر تعقیب و مراقبت جدی از مأمور ویژه آمریكا متمركز می‌سازند و سایه به سایه او را دنبال می‌كنند تا بتوانند در اسرع وقت دقیق‌ترین اخبار را راجع به مأموریت او در ایران كسب كنند و آنچه را كه مصلحت می‌بینند به طرق مختلف منتشر سازند. اما به نظر می‌رسد برخلاف اصول و قواعد حفاظتی در این موارد كه ایجاب می‌كند تا مأمور به اصطلاح «سوخته» از میدان خارج و فرد دیگری جای او را بگیرد، كاخ سفید همچنان بر حضور هایزر در ایران تأكید دارد؛ چرا كه مهار انقلاب اسلامی از چنان اهمیتی برای آمریكا برخوردار است كه بقیه مسائل در مقابل آن رنگ می‌بازند.البته ناگفته نماند كه طرحها و برنامه‌های هایزر در تهران برای جلوگیری از وقوع انقلاب اسلامی، از چنان دقت و مهارتی برخوردار است كه بر درستی انتخاب وی از سوی كاخ سفید مهر تأیید می‌زند. درست است كه مأموریت هایزر در مقابل موج عظیم انقلاب اسلامی ناكام ماند، اما این نباید باعث شود ما (فارغ از علائق خود به انقلاب اسلامی)، كیفیت كار هایزر را در مدت مأموریت یك ماهه‌اش در تهران نادیده بگیریم. برای آن كه بتوانیم به ارزیابی این اقدامات بپردازیم، نگاهی به اوضاع و احوال عمومی كشور و نیز وضعیت نیروهای مسلح و دربار و دولت در آن برهه ضروری است:
هایزر تقریباً در سالگرد حركت انقلابی مردم مسلمان ایران، وارد كشور شد. یك سال پیش از این، در شب ژانویه سال ۱۹۷۸، جیمی‌كارتر مطالب اغراق‌آمیزی نسبت به شاه بر زبان آورد. در همین سخنرانی بود كه وی از شاه به عنوان رهبر محبوب ملتش نام برد و ایران را یك جزیره ثبات در منطقه خواند. (خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، چاپ سوم، ۱۳۷۵، تهران، نشر علم، ص۱۲۸) تنها به فاصله چند روز پس از آن، به دنبال انتشار مقاله‌ای توهین‌آمیز دربارهٔ امام خمینی در یك روزنامه، حركتی اعتراض‌آمیز و انقلابی از بطن جامعه در مقابل نظام استبدادی، فاسد و وابسته پهلوی آغاز شد. رفتار و رویه دربار و نظامیان وابسته به آن در قبال این حركت، ابتدا سركوب شدید و كشتار معترضان بود. همزمان با اوج‌گیری تظاهرات و اعتراضات، برشدت سركوب نیز افزوده شد كه در هفدهم شهریور ماه پس از اعلام حكومت نظامی در ده شهر بزرگ كشور به اوج خود رسید. اما برخلاف آنچه شاه، درباریان، نظامیان و مسئولان امنیتی تصور می‌كردند، این كشتارها نه تنها نتوانست از گستره اعتراضات بكاهد بلكه برعمق و شدت آن نیز افزود. تغییر و تبدیل نخست‌وزیران و دولتها نیز كوچكترین اثری در پی نداشت و دستگیری و بازداشت جمعی از مقامات سیاسی و امنیتی رژیم به جرم فساد اقتصادی هم از نگاه مردم جز یك فریبكاری نبود، زیرا اعضای خاندان سلطنتی و مهره‌های نورچشمی آنها كه بزرگترین و مؤثرترین عوامل فساد اقتصادی و سیاسی و اخلاقی در كشور به شمار می‌رفتند، آزاد و رها بودند و با اوج‌گیری حركت مردمی، هر یك در اندیشه انتقال اموال و داراییهای به یغما برده از خزانه ملت به خارج از كشور به سر می‌بردند. سپردن حكومت به نظامیان كه پیرامون آن جنجال و هیاهوی بسیاری به راه افتاده بود و چنین وانمود می‌شد كه در صورت قدرت‌یابی نظامیان، همه مسائل به ضرب و زور گلوله و آتش، حل خواهد شد نیز داروی كاملاً بی‌اثری بود كه دردی از پیكر آفت زده رژیم پهلوی نكاست. به این ترتیب، به تعبیر ارتشبد قره‌باغی در خاطرات خویش، «آخرین تیر تركش» محمدرضا نیز به سنگ خورد: «طرز عمل ارتشبد ازهاری نخست‌وزیر (با وجود تشكیل دولت نظامی) و ادامه روش نامعلوم حكومت نظامی در كشور سبب شدند عملاً به مردم ایران و مخالفین و همچنین به تمام دنیا نشان داده شود كه حتی آخرین اقدام نظامی سیاسی مهم اعلیحضرت یعنی تشكیل دولت نظامی به نخست‌وزیری رئیس ستاد بزرگ و با عضویت فرماندهان نیروها هم نمی‌تواند جلو اغتشاشات، اعتصابات و آشوب‌های مخالفین و آشوبگران را بگیرد.» (اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره‌باغی، چاپ سوم، ۱۳۶۵، تهران، نشرنی، ص۶۵)
بنابراین واضح است كه شاه تمام تیرهای تركش خود را در طول نزدیك به یك سال انداخته بود؛ از سركوب شدید مردم تا بیان «شنیدن صدای انقلاب آنها» و حتی اعلام پشتیبانی از آن؛ «انقلاب شما نمی‌تواند مورد پشتیبانی من نباشد.» (همان) از طرفی او پس از كشته و زخمی شدن هزاران نفر، در نهایت به این نكته پی برده بود كه امكان سركوب این جنبش ازطرق خشونت‌آمیز وجود ندارد و مردم نه تنها از گلوله باكی ندارند بلكه به استقبال شهادت نیز می‌روند: «در این موقع شاه كه گوئی ناگهان به وخامت اوضاع پی برده باشد، با حالتی منفعل و تسلیم شده، به سمت من خم شد و گفت: «با این تظاهركنندگانی كه از مرگ هراسی ندارند، چه كار می‌توان كرد، حتی انگار، گلوله آنها را جذب می‌كند.» (احسان نراقی، از كاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، چاپ پنجم، ۱۳۸۲، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، ص۱۵۴)
ژنرال هایزر در شرایطی كه شاه و درباریان و نظامیان از مهار و سركوب انقلاب عاجز مانده بودند، وارد تهران شد، امّا مردم اگرچه متحمل خسارات و تلفات فراوانی شده‌ بودند، پرامیدتر و پرنشاط‌تر از قبل به حركت خود ادامه می‌دادند و پیروزی بر رژیم وابسته استبدادی را در نزدیكی خود احساس می‌كردند. باید اذعان كرد كه هایزر مأموریت سختی برعهده داشت.
ورود هایزر به تهران تقریباً همزمان با معرفی بختیار از سوی شاه به مجلس به عنوان نخست‌وزیر جدید است. در این زمان اتفاق مهمی بر اوضاع و احوال كشور تأثیر می‌گذارد؛ شاه تصمیم به خروج از كشور گرفته است. این مسئله با توجه به شرایط زمان، معنای مشخصی برای درباریان و نظامیان داشت و لذا روحیه و اراده آنها را بشدت تحت تأثیر قرار ‌داد. پیش از این نیز البته دورنمای وقایع كشور چندان ناپیدا نبود، به همین دلیل موج خروج وابستگان رژیم از كشور به همراه سرمایه‌های كلان، از مدتها پیش شروع شده بود و هرزمان شدت بیشتری می‌گرفت. آنچه در این میان بخصوص بر روحیه مقامات ارشد نظامی شاه تأثیر گذارد، فرار برخی همتایان آنها از كشور به بهانه‌های گوناگون بود. تیمسار ازهاری كه سالها ریاست «ستاد بزرگ ارتشتاران» را برعهده داشت و دولت نظامی هم به نخست‌وزیری او تشكیل شده بود، پس از كناره‌گیری از این منصب، عارضه قلبی‌اش را بهانه كرد و راهی آمریكا شد. اما واقعه‌ای كه قبل از این، بشدت روحیه نظامیان را تضعیف كرد، فرار ارتشبد غلامعلی اویسی - فرماندار نظامی تهران - بود كه چه بسا به دلیل قساوت قلب و بی‌پروایی در كشتار مخالفان رژیم و سركوب گسترده مردم، نقطه امیدی برای شخص شاه و دیگر نظامیان به شمار می‌آمد. وی كه در نخستین اعلامیه فرمانداری نظامی خود نوشته بود: «من تا آخرین لحظات حیات به سوگندی كه... یاد كرده‌ام وفادار خواهم بود و تا آخرین لحظه حیات برای برقراری نظم در تهران و حومه تلاش خواهم كرد» پس از آن كه جنایت ۱۷ شهریور را مرتكب شد و در ادامه به بی‌نتیجه بودن سركوب و حتی نتیجه معكوس دادن آن پی برد، با به یغما بردن ۲۸۰ میلیون تومان، و با كسب موافقت محمدرضا از كشور خارج شد. (اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره‌باغی، ص۱۰۷) اگرچه قره‌باغی از این مسئله به عنوان واقعه‌ای كه «لطمه‌ شدیدی به حیثیت ارتش و بخصوص به نیروی زمینی شاهنشاهی وارد آورد» (همان) یاد می‌كند، اما باید گفت بیشترین تأثیر آن بر «روحیه» پرسنل ارتش - از بالاترین مقامات تا پایین‌ترین رده‌ها – بود؛ به همین دلیل هایزر به محض ورود به تهران، اولین و ضروری‌ترین اقدام را تلاش برای جلوگیری از فرار و خروج فرماندهان عالیرتبه ارتش شاهنشاهی در پی شخص شاه می‌بیند: «اولین مسئله‌ای كه باید به آن فكر می‌شد رفتن شاه بود. ما می‌بایستی حدس می‌زدیم كه در صورت چنین اتفاقی هر یك از رهبران چه می‌كنند. واشنگتن ارزیابی صحیحی از اوضاع داشت. اولین كار ما براساس تعلیمات رئیس‌جمهوری این بود كه جلوی ترك آنها را بگیریم.» (ص۸۵) سخنانی كه در اولین جلسه ملاقات هایزر با این فرماندهان به میان می‌آید، حاكی از ترس شدید حاكم بر آنها و درخواست عاجزانه‌شان برای خروج از كشور به همراه محمدرضا یا در اولین فرصت پس از اوست و بخوبی وضعیت وخیمی را كه هایزر با آن مواجه بود، تصویر می‌كند: «قره‌باغی گفت كه نخواهد توانست انسجام ارتش را در صورت ترك كشور توسط شاه آن هم با این سرعت حفظ كند... و گفت اگر اعلیحضرت كشور را ترك كند من نیز به همراه او خواهم رفت.» (ص۹۱) طوفانیان نیز در ملاقات با هایزر به چیزی جز رفتن نمی‌اندیشد: «نگرانی اصلی من این است كه اگر [امام] خمینی به كشور بازگردد كار ما تمام است. او این مطلب را با اضطراب و وحشت می‌گفت و ادامه داد هیچ راهی برای زنده ماندن وجود ندارد. باید برنامه ترك كشور را بریزیم.» (ص۱۰۲) سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی نیز در ترس و وحشتی فوق‌العاده به سر می‌برد: «وقتی كه گوشی را گذاشت با صدایی لرزان به من گفت اعلیحضرت به من دستور داد كه برنامه عزیمت او را فراهم كنم. ربیعی به مرز جنون رسیده بود. با تاكید گفت كه او هم باید برود. اگر می‌خواست بماند می‌بایست از جانش می‌گذشت.» (ص۷۸)
ارتشبد طوفانیان در خاطراتش موضوع اصرار برای ترك كشور را به صراحت عنوان داشته است: «گفتم اعلیحضرت من هیچ وظیفه میهنی ندارم دیگر. وقتی كه من یك عمر گفتم اعلیحضرت فرمانده كل قوا، اگر اعلیحضرت بروید بیرون من نمی‌مانم تو این مملكت، من هم باید بروم.» (خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان، طرح تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد، ۱۳۸۱، انتشارات زیبا، ص۸۱) اما در كنار این مسئله طرح جلوگیری از خروج شاه نیز به طور جدی در دستور كار مقامات نظامی قرار داشت. قره‌باغی در خاطراتش از تلاش مكرر خود برای انصراف محمدرضا از مسافرت به خارج سخن می‌گوید: «از زمانی كه مسئله مسافرت اعلیحضرت به خارج از كشور مطرح شد در هر فرصتی كه مقدور بود در جهت انصراف ایشان از مسافرت مطلبی عرض می‌كردم... در یكی از شرفیابی‌های روزهای اول پس از شرح مشكلاتی كه در صورت خروج اعلیحضرت از ایران، نیروهای مسلح با آن روبرو خواهند بود عرض كردم... معلوم نیست وضع روحی نیروهای مسلح شاهنشاهی با این كیفیت بعد از مسافرت اعلیحضرت به چه وضعی خواهد بود و استدعا كردم كه از مسافرت صرفنظر نمایند. با تعجب فرمودند: چه می‌گویید الان سفیر آمریكا و ژنرال هویزر اینجا بودند و منظورشان از ملاقات اطلاع از روز و ساعت مسافرت ما بود و با ناراحتی اضافه كردند: نمی‌فهمیم منظور اینها چیست و چه می‌خواهند.» (اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره‌باغی، صص۱۵۵-۱۵۴) البته محمدرضا خود بهتر از هركسی می‌دانست كه وجود و حضور او در ایران نه تنها هیچ كمكی به بهبود اوضاع نمی‌كند، بلكه باعث اوج‌گیری اعتراضات مردمی خواهد شد و این نكته‌ای بود كه سیاستمداران آمریكایی و اروپایی نیز به آن رسیده بودند، بنابراین طرح خروج محمدرضا از كشور نه تنها گامی برضد او محسوب نمی‌شد بلكه اقدامی در جهت نجاتش از وضعیت وخیم موجود و جلوگیری از افتادن وی به دست مردم و محاكمه به خاطر سالها خیانت به كشور و ملت خویش بود. از طرفی، خروج از كشور در آن شرایط، در انطباق كامل با روحیه‌ ترسو و بزدل محمدرضا قرار داشت، كما این كه در واقعه كودتای ۲۸ مرداد نیز وی بلافاصله پس از شكست موج اول كودتا در ۲۵ مرداد و بحرانی شدن وضعیت، فرار را برقرار ترجیح داد و راهی خارج از كشور شد. بنابراین تمامی آنچه تحت عنوان فشار آمریكا و اروپا بر شاه برای خروج از كشور مطرح می‌شود، در نهایت جز تحت پوشش قرار دادن آن روی چهره «خدایگان پهلوی» نیست: «[احسان] نراقی: یه روزی من می‌رفتم پیش شاه، برخوردم به پاكروان، آدم روشن و واردی بود، دست منو گرفت گفت می‌روی پیش شاه؟ گفتم آره، گفت نذارین بره‌ها، این آدم ترسوئیه در می‌ره‌ها، نذارین بره، این باید بمونه تا درست كنه [او شاه را] می‌شناخت بنابراین میلش به رفتن بود...» (تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی‌بی‌سی، به كوشش: ع.باقی، ۱۳۷۳، نشر تفكر، ص۳۹۹) علی امینی نیز در گفتگو با بی‌بی‌سی بر ترس و خودباختگی شاه در مواقع بحرانی تاكید می‌ورزد: « آدم باهوشی بود با فهم بود ولی واقعاً ضعف كاراكتر [شخصیت] داشت، یه آدمی بود در مواقع آرامش برای مملكت ایده‌آل بود ولی به محض اینكه به یه مشكلی بر می‌خورد، خودشو می‌باخت، كما این كه در همون سالهای مصدق و این ترتیبات خودشو باخت و بعد فرار كرد. در این روزهای آخر هم واقعاً ناخوش هم بود خودشو باخت.» (همان، ص۳۹۶)
گام نخست‌ مأموریت ژنرال هایزر آن بود كه ضمن فراهم آوردن مقدمات خروج چنین شخصیت ترسویی از كشور، از فرار سران ارتش كه دست كمی از شاه نداشتند جلوگیری به عمل آورد و در نهایت او توانست به این امر موفق شود؛ بنابراین می‌توان ادعا كرد چنانچه هایزر از سوی رئیس‌جمهور آمریكا به ایران اعزام نشده بود، بلافاصله پس از خروج شاه، فرماندهان ارتش نیز به هر نحو در صدد خروج از كشور برمی‌آمدند و حكومت بختیار با از دست دادن پشتوانه نظامی خویش، بسرعت فرو می‌پاشید. هایزر در حقیقت فرصت بقای حكومت بختیار - به عبارت بهتر نظام سلطنتی – را پس از فرار شاه فراهم آورد.
در این فرصت، دو خط و جریان، بجد حفظ منافع آمریكا را دنبال ‌كردند؛ خط نخست توسط ویلیام سولیوان از مدتی پیش فعالیت خود را آغاز كرده و خط دوم به رهبری هایزر گام در این راه نهاده بود. آنچه مشهور است این كه این دو خط اگرچه برای یك هدف- حفظ منافع نامشروع ایالات متحده- تلاش می‌كردند، اما هماهنگ با یكدیگر نبودند و بلكه در تضاد با هم قرار داشتند. ویلیام سولیوان با اشاره به تماسهای هر روز خود و هایزر با مقامات ارشدشان در واشنگتن می‌گوید: «هریك پای یكی از دو خط تلفن اختصاصی به واشنگتن می‌نشستیم. در یكی از این دو خط من با مقامات وزارت امور خارجه صحبت می‌كردم و با خط تلفنی دیگر هایزر گزارشات روزانه خود را به رئیس ستاد كل نیروهای مسلح آمریكا «دیوید جونز» یا وزیر دفاع «هارولد براون» می‌داد و دستورات لازم را از آنها می‌گرفت... بعضی اوقات دستوراتی كه به من و هایزر داده شده بود به قدری با هم متفاوت بود كه گویی ما با دو شهر مختلف و یا مقامات دو كشور مختلف صحبت كرده‌ایم» (خاطرات دو سفیر، ص۲۰۸)اگرچه می‌توان وجود چنین اختلاف‌نظرهایی را پذیرفت، اما چنانچه از ورای این اختلافات، نگاهی كلان به كلیت ماجرا بیندازیم می‌توان یك حركت همه‌جانبه را از سوی آمریكا و نمایندگانش برای مهار انقلاب اسلامی مشاهده كرد. هایزر هما‌ن‌گونه كه بیان داشته است پیش از هركاری، جلوگیری از فرار فرماندهان ارتش را در دستور كار خود قرار داد و بالاخره موفق به انجام آن شد. سپس در جهت حمایت از دولت بختیار به سه مسئله اصلی پرداخت: «شكستن اعتصابات، مستحكم نمودن رابطه ارتش و بختیار، اتخاذ اقدامات احتیاطی در صورت شكست دولت غیرنظامی» (ص۱۲۷) از سوی دیگر سولیوان نیز اگرچه براساس دستورالعملهای صادره از سوی كاخ سفید وظیفه حمایت از شاه و سپس دولت بختیار را برعهده داشت اما با توجه به این كه در متن حوادث و رویدادها بود، می‌دانست كه دولت بختیار توان ایستادگی در برابر موج خروشان و پرقدرت انقلاب اسلامی را ندارد: «در آن گزارش نوشتم كه بختیار به نظر من دون كیشوتی بیش نیست و نمی‌داند كه پس از بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران، سیل انقلاب، او و دولتش را با خود خواهد برد. پس از مخابره این پیام یك مقام ارشد وزارت خارجه آمریكا تلفنی به من گفت كه كاخ سفید از نظرات من استقبال نكرده و سیاست رسمی دولت آمریكا همچنان مبتنی بر حمایت از حكومت بختیار است.» (خاطرات دو سفیر، ص۲۱۵) براساس این ارزیابی، سولیوان بهترین راه را برای حفظ منافع دراز مدت آمریكا در ایران، تلاش برای نفوذ به درون بافت نیروهای مخالف رژیم پهلوی و برقراری نوعی رابطه با آنها می‌دانست تا پس از سرنگونی محتوم آن رژیم كمترین ضربه و آسیب به جایگاه و موقعیت آمریكا وارد آید. حال اگر برنامه هایزر و برنامه سولیوان را در كنار یكدیگر قرار دهیم ملاحظه می‌كنیم از مجموع آن دو، برنامه‌ای جامع به دست می‌آید كه قدرت مانور زیادی را برای آمریكا در حالات گوناگون فراهم می‌آورد. اگر هایزر موفق به اجرای موفقیت‌آمیز برنامه خود می‌شد، طبعاً حكومت بختیار بر سر كار باقی می‌ماند و با برخورداری از نیروی ارتش بتدریج بر اعتصابات و تظاهرات فائق می‌آمد و حاكمیت از دست رفته را دوباره احیا می‌كرد. این چیزی نبود كه سولیوان هم با آن مخالفتی داشته باشد. اما اگر برنامه هایزر شكست می‌خورد- كه خورد- آن‌گاه براساس برنامه‌ریزیها و فعالیتهای پیشین سولیوان، راههای ارتباطی نسبتاً مناسبی با دولت تازه استقرار یافته، از پیش تدارك دیده شده بود كه امكانات و راهكارهایی برای دستگاه دیپلماتیك آمریكا به منظور فعالیت در جهت حفظ منافع این كشور فراهم می‌آورد. واقعیتها حاكی از آنند كه ارتباطات و فعالیتهای سولیوان در این دوره، دستاوردهای بسیاری را برای ایالات متحده به دنبال داشت. به عبارت دیگر اگر تمام تخم‌مرغ‌های آمریكا در سبد هایزر و تز كودتای نظامی و سركوب و حمایت مطلق از بختیار چیده شده بود، پس از پیروزی انقلاب، كاخ سفید هیچ حرفی برای گفتن به دولتمردان جدید نداشت، اما دقیقاً برمبنای این‌گونه ارتباطات پیش از پیروزی انقلاب است كه سولیوان در مقاطع بعدی می‌تواند با دولت موقت ارتباط نسبتاً دوستانه‌ای برقرار كند و شوروی را به عنوان خطر اصلی برای ایران جلوه‌گر سازد: «من بازرگان رئیس دولت موقت را قانع كردم كه نگاهداری این پست‌های مراقبت و ادامه كار آنها به نفع ایران است، زیرا اطلاعاتی كه به وسیله این دستگاهها درباره نقل و انتقال نیروهای نظامی شوروی و آزمایشات موشكی آنها دریافت می‌شود برای امنیت ایران مفید است.» (خاطرات دوسفیر، ص۲۴۴) وی سپس برمبنای همین‌گونه تحلیلها، البته با توجه به دیدگاه نخست‌وزیر و همكاران او درباره مسائل بین‌المللی، قادر به تثبیت موقعیت مستشاران نظامی آمریكا در شرایط انقلابی جدید، البته در مقیاسی محدودتر از قبل می‌گردد: «ما می‌بایست خود را با واقعیت‌ها و نتایج حاصله از انقلاب تطبیق دهیم و به ایفای نقش محدودتری در ایران اكتفا كنیم. درباره سیاست كلی آمریكا در ایران من بر این اعتقاد باقی بودم كه باید همكاری و اعتماد متقابلی بین گروه حاكم جدید و نیروهای مسلح ایران به وجود آورد و رهبران جدید ایران را قانع كرد كه برای مبارزه با خطر كمونیسم به یك ارتش قوی احتیاج دارند... مسئله‌ای كه برای من اولویت داشت تعیین تكلیف هیئت مستشاری ما در ایران و امكان محدودیت فعالیت آنها با توجه به از هم پاشیده شدن نیروهای مسلح ایران بود... پس از مباحثات بسیار سرانجام ما در مورد تقلیل تعداد اعضای هیئت نظامی خود در ایران به بیست و پنج نفر به توافق رسیدیم و قرار شد رئیس این هیئت هم نسبت به رئیس فعلی درجه پایین‌تری داشته باشد.» (همان، ص۲۴۶-۲۴۵)
بنابراین برخلاف آنچه سعی می‌شود شكست آمریكا در برابر انقلاب اسلامی از طریق بزرگنمایی غیرواقعی تضاد و تخالف رویه‌ها و برنامه‌های هایرز و سولیوان در ایران و نیز برژینسكی و ونس در كاخ سفید، عنوان و بدین طریق عظمت انقلاب اسلامی حتی‌المقدور مكتوم نگاه داشته شود، باید گفت هیچ راه و روش و هیچ امكان و برنامه‌ای برای مقابله با حركت انقلابی مردم ایران به رهبری امام خمینی از نظر سیاستمداران و نظامیان آمریكایی دور نماند. اگر این همه، با شكست مواجه شد، دلیلش را باید در جای دیگری جستجو كرد و نه پاره‌ای اختلاف روشها و بینشهای مقامات آمریكایی. در واقع اگر سولیوان به ناپایداری موقعیت شاه و پس از او بختیار اعتقاد داشت، بدان معنا نبود كه در ابلاغ حمایتهای بیدریغ كاخ سفید از محمدرضا و نخست‌وزیرش كوتاهی كند یا در مسیر تزلزل بیشتر موقعیت آنها بكوشد. همان‌گونه كه در خاطرات وی مشهود است، سولیوان بارها حمایت قاطع آمریكا از محمدرضا را شخصاً به وی ابلاغ نمود و به او اطمینان خاطر بخشید كه كاخ سفید در حفظ دست نشانده خود از هیچ اقدامی فرو گذار نخواهد بود. اما مسئله اینجا بود كه شاه و دربار و حكومت وی به حدی از تزلزل و سستی رسیده بودند كه امكان حفظ آن وجود نداشت، لذا سولیوان را به تعبیر خود وی، وامی‌داشت مقامات واشنگتن را راضی به «فكر كردن به آنچه فكر نكردنی است» بكند. در دوران حكومت سی و هفت روزه بختیار نیز دیدگاه سولیوان مبنی بر دون كیشوتی بودن تفكرات و سست بودن پایه‌های حكومت وی، به معنای ایجاد اختلال در مأموریت هایزر نبود، بلكه تمامی كمكها و مساعدتهای لازم نیز به این ژنرال آمریكایی برای موفقیت در مأموریتش شد، كما این كه در خاطرات هایزر نیز بوضوح این مسئله مشاهده می‌شود، بنابراین باید دقت‌ كرد تا مبادا اظهارات و ادعاهای پس از هزیمت و فرار شكست خوردگان، واقعیات را مخدوش سازد.
در همین چارچوب، یكی از مسائلی كه باید به آن پرداخته شود، اظهاراتی است كه تلویحاً یا صریحاً، مخالفت شاه با كشتار مردم را مطرح می‌سازد و سعی دارد چهر‌ه‌ای انسانی و مردم‌دار از كسی كه ۲۵ سال در نهایت استبداد و سركوب و خشونت بر ایران حكم راند، ارائه دهد. به عنوان نمونه، فرح دیبا در خاطرات خود می‌گوید: «روز یكشنبه ۱۴ آبان هزاران نفر در خیابان‌های تهران به تظاهر پرداختند. پادشاه كه از كشتار دو ماه پیش میدان ژاله سخت متاثر و منقلب شده بود، ضمن دستور جلوگیری از تظاهرات تأكید نمود كه از تیراندازی مگر در نهایت لزوم، خودداری شود.» (كهن‌دیارا، خاطرات فرح پهلوی، ۲۰۰۴، پاریس، انتشارات فرزاد، ص۲۷۸) یا ارتشبد قره‌باغی یكی از آخرین توصیه‌های محمدرضا را هنگام خروج از كشور چنین بیان می‌دارد: «ضمناً اعلیحضرت مجدداً به موضوع حل مشكل مملكت به وسیله دولت از طریق سیاسی اشاره فرموده و در مورد جلوگیری از خونریزی تأكید نمودند و اوامری كه قبلاً فرموده بودند، تكرار كردند: مواظب باشید كه فرماندهان یك وقت دیوانگی نكنند و به فكر كودتا نیفتند.» (اعترافات ژنرال، ص۱۸۱)
درباره این دست اظهارات باید گفت اگر «اعلیحضرت»! براستی مایل به كشتار و خونریزی نبود باید همان ابتدای سركوب خونین حركت مردم در قم یعنی ۱۹ دی ۱۳۵۶، بلافاصله پس از اطلاع از این واقعه، چنین دستوراتی را صادر می‌كرد، اما نه تنها چنین نشد بلكه هر روز بر شدت سركوبها و كشتارها افزوده گشت به این امید كه سكوت و سكون بر جامعه تحمیل گردد. از سوی دیگر، اگر وی مخالف كشتار مردم بود، دستكم تنی چند از مسئولان این كشتارها را دستگیر و مجازات می‌كرد، اما در این زمینه نیز هیچ اقدامی نشد و جالب این كه ارتشبد اویسی، قصاب ۱۷ شهریور، براحتی و با كسب اجازه از «اعلیحضرت» توانست با ۲۸۰ میلیون تومان پول – كه در آن زمان رقم هنگفتی به شمار می‌آمد- از كشور خارج شود.
اما مهمتر از همه این كه حتی اگر بپذیریم محمدرضا پهلوی چنین اظهاراتی هم داشته است، این‌گونه توصیه‌ها در زمانی صورت می‌گرفت كه اولاً برای همه و خود وی به اثبات رسیده بود كشتار و خونریزی ثمری ندارد و بر وخامت اوضاع می‌افزاید، ثانیاً اتخاذ سیاستهای مدبرانه از سوی امام و انقلابیون برای ایجاد پیوند عاطفی با ارتش، تأثیرات جدی بر روحیه ‌بخش عظیمی از آنها گذارده بود. در ضمن به هیچ وجه، امكان كودتا وجود نداشت و توصیه محمدرضا به قره‌باغی در واقع جز «روغن ریخته را نذر امام‌زاده كردن نبود».
خاطرات هایزر در مورد میزان توانایی ارتش برای كودتا نیز، نكته‌های درخور توجهی دارد. هنگامی كه ارتشبد طوفانیان شرط خود را برای ماندن در كشور پس از فرار محمدرضا، دست زدن ارتش به یك كودتا عنوان می‌كند، تنها با یك سئوال ساده هایزر مشخص می‌شود كه زیربنای چنین ادعا و درخواست بزرگی تا چه حدی از استحكام برخوردار است: «تنها راه ماندن من این است كه روز رفتن شاه، ارتش كودتا كند. بلافاصله پرسیدم آیا رهبران ارتش آماده چنین كاری هستند؟ او به آرامی و با صداقت مخصوص به خود پاسخ داد خیر، هیچ برنامه‌‌ای برای كودتا وجود ندارد.(ص۱۰۳) این پاسخی است كه دیگر فرماندهان ارتش نیز علی‌رغم برخی سخنان احساسی و پر حرارت درباره ضرورت دست زدن به كودتا، در مقابل سؤال ساده هایزر بیان می‌دارند و مشخص می‌گردد كه نه تنها هیچ برنامه‌ای برای كودتا وجود ندارد بلكه مقامات عالیرتبه ارتش شاهنشاهی حتی معنا و مفهوم كودتا را نیز بدرستی نمی‌دانند.
چندان بعید به نظر نمی‌رسد كه اعزام مأمور عالیرتبه و كارشناسی مانند هایزر به ایران نیز مبتنی برشناختی بوده است كه مقامات آمریكایی از فرماندهان شاهنشاهی داشته‌اند. در واقع اگر این افراد از سطح دانش و مهارت بالایی در امور نظامی و سیاسی برخوردار بودند، شاید یك ژنرال معمولی آمریكایی هم به عنوان هماهنگ كننده و نیز رابط این گروه با مسئولان مربوطه‌ آمریكایی می‌توانست هدف مورد نظر رئیس‌جمهوری ایالات متحده را برآورده سازد، اما ویژگیهای شخصیتی، سطح مهارتهای نظامی و میزان دانش سیاسی این فرماندهان به حدی نازل و اندك بود كه چاره‌ای جز اعزام یك «معمار كودتا» نبود. به این ترتیب هایزر می‌بایست در فرصتی كه برای ادامه بقای دولت بختیار از طریق راضی كردن فرماندهان نیروها به ماندن در كشور و اعلام پشتیبانی آنها از دولت فراهم آورده بود ترتیبات یك كودتا را (از مسائل زیربنایی تا عملیات اجرایی آن) فراهم می‌آورد.
هایزر در خاطرات خود به تفصیل درباره چگونگی پی‌ریزی یك كودتای موفق سخن گفته و گردهم آوردن فرماندهان عالیرتبه ارتش و تشكیل یك گروه را نخستین گام در این زمینه بر شمرده است: «پیشنهاد كردم كه این گروه به صورت یك شورا مركب از ریاست ستاد ارتش و فرماندهان نیروهای سه‌گانه درآید و این فكر را پسندید... چیزی كه من در واقع دنبالش بودم این بود كه نهادی شبیه ستاد مشترك خودمان ایجاد كنم كه همه با هم درآن كار كنند.» (ص۸۵) این كاری بود كه محمدرضا در طول دوران سلطنت خویش بشدت از آن جلوگیری كرده و ارتباط هر یك از فرماندهان نیروها و مقامات ارشد نظامی را صرفاً با خود مجاز می‌دانست. البته ارتشبد قره‌باغی نیز در خاطراتش مدعی است كه او پس از انتصاب به ریاست مشترك، همزمان با نخست‌وزیری بختیار، اقدام به تشكیل «كمیته بحران» كرده است: «پس از بررسی و مشورت با فرماندهان نیرو، شورایی به نام كمیته بحران به منظور ایجاد هم‌آهنگی بین نیروها تشكیل دادم كه كلیه مسائل مربوط به ارتش شاهنشاهی و مشكلات حاصله از اغتشاشات و اعتصابات عمومی كشور در ارتش را در این كمیته مطرح [می‌كردیم] تا پس از تجزیه و تحلیل، تصمیمات لازم اتخاذ گردد.» (اعترافات ژنرال، ص۱۲۶)البته با توجه به رویه موجود در ایران و تبعیت فرماندهان ارشد از دیسپلین حاكم، بعید به نظر می‌رسد كه قره‌باغی شخصاً مبدع این گروه بوده باشد زیرا زمانی كه وی به ریاست ستاد مشترك منصوب می‌شود، شاه همچنان در كشور حضور داشته و بسیار بعید و بلكه غیرممكن به نظر می‌رسد كه در این حالت قره‌باغی حتی به خود جرئت دهد تا اقدامی برخلاف رویه ۲۵ سال گذشته را در پیش گیرد. از طرفی قره‌باغی تا آخرین لحظات خروج محمدرضا از كشور بی‌آن كه اساساً به شرایط و وضعیت موجود فكر كند بشدت در پی اجرای ترتیبات و رویه‌های گذشته در مورد اختیارات «رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران» در زمان عدم حضور شاه در كشور است، در حالی كه محمدرضا خود بخوبی واقف است كه در شرایط جدید، اساساً بازگشتی در كار نیست تا نیازی به اتخاذ رویه گذشته باشد: «در شرفیابی همان روز، بعد از اتمام گزارشات به اعلیحضرت عرض كردم كه فرمان اختیارات رئیس ستاد تا به حال ابلاغ نگردیده است. فرمودند: «فكر نمی‌كنیم كه احتیاج داشته باشید»! من كه فكر می‌كردم اعلیحضرت در این وضعیت بحرانی علاوه بر اختیارات معمول همیشه، راهنمایی‌هایی نیز خواهند فرمود، انتظار چنین جوابی را نداشتم بنابراین خیلی متعجب شدم.» (اعترافات ژنرال، ص۱۵۹) بدیهی است از چنین شخصیت و ذهنیتی برنمی‌آید كه یكی از اصول و قواعد محكم و مسلم «اعلیحضرت»! را زیر پاگذارد و گامی در مسیر نقض آن بردارد.
به این ترتیب به نظر می‌رسد پذیرفتن سخن هایزر كه برای به دست‌گیری سكان عملیات نجات رژیم شاهنشاهی و جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد ایران شده بود در مورد تشكیل گروه مشترك فرماندهان نظامی در زمان حضور محمدرضا، پذیرفتنی باشد. اما نكته‌ای كه از وجه مشترك اظهارات هایزر و قره‌باغی به دست می‌آید- تشكیل گروه كاری فرماندهان، همزمان با نخست‌وزیری بختیار- این است كه دستكم تا قبل از این زمان، هرگونه ادعایی در مورد كودتا یا توصیه‌های شاه و دیگران به ضرورت جلوگیری از كودتا و مسائلی از این قبیل، صرفاً جز یك ادعا یا توصیه توخالی بیش نیست؛ چرا كه اساساً تا پیش از این فرماندهان ارشد حتی یك جلسه مشترك با یكدیگر برای هماهنگی درباره ساده‌ترین مسائل نظامی و سیاسی ندارند تا چه رسد به انجام كودتا كه نیازمند برنامه‌ریزیها و هماهنگی‌های بسیار دقیق و حساب شده است.
در پی تشكیل این گروه به عنوان یك اقدام زیربنایی، هایزر با جدیت در پی طرح‌ریزی و اجرای دیگر بخشهای مأموریت خود برمی‌آید كه به طور خلاصه عبارتند از: جلب حمایت ارتش از بختیار پس از خروج محمدرضا (ص۱۱۲)، شكستن اعتصابات و به دست‌گیری كنترل مراكز حساس اقتصادی و صنعتی به منظور تثبیت حاكمیت دولت بختیار (ص۹۲)، حل مسائل و مشكلات ارتش از جمله كمبود سوخت (ص۱۶۷)، تقسیم وظایف بین نیروهای سه‌گانه برای مقابله با جریان انقلاب و آمادگی برای كودتا (ص۱۴۷) و نیز طراحی اقدامات لازم تبلیغاتی و روانی و سپردن رهبری آن به یك افسر آمریكایی (ص۱۸۵). هایزر در چارچوب اقدامات خود و با توجه به شرایط عینی جامعه، حتی ضرورت یك برخورد خشن نظامی و دست زدن به یك كشتار بزرگ را نیز از نظر دور نداشته بود: «براون می‌خواست برآورد را از میزان خونریزی در صورت وقوع كودتا بداند. گفتم كه به نظرم نسبتاً بالاست. اضافه كردم كه این نكته را باید برای آینده در نظر داشت. فدا كردن جان یك انسان تصمیم بسیار سختی است اما وقتی صحبت از یك جنگ می‌شود باید خسارات را با خسارتهای دیگر مقایسه كنیم. شاید مرگ ده هزار تن بتواند جان یك میلیون را نجات دهد.» (ص۲۳۷)
این سخنان هایزر دقیقاً در قالب همان ادبیاتی قرار دارد كه هرگاه دولتمردان آمریكایی قصد دست زدن به یك جنایت بزرگ و توجیه آن را دارند، از آن بهره می‌گیرند. در واقع با منطقی كه در این سخن نغز! هایزر وجود دارد، می‌‌توان هر تعداد از انسانها را كشت و سپس چنین توجیه كرد كه اگر این عده كشته نمی‌شدند، چه بسا در آینده دهها برابر آن می‌بایست نابود شوند. مبنای توجیهات مقامات كاخ سفید برای صدور مجوز بمباران اتمی دو شهر هیروشیما و ناكازاكی ژاپن را همین كلام بی‌منطق! و پوچ تشكیل می‌داد؛ بنابراین هنگامی كه هایزر به وزیر دفاع آمریكا چنین توضیحی را ارائه می‌دهد، در حقیقت هر دو بخوبی معنای نهفته در پشت آن را درك و توافق می‌كنند كه به منظور جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی، كشتار مردم ایران به هر میزان، مجاز است.
بنابراین طرح و برنامه‌ هایزر در مقام یك متخصص بلندپایه امور نظامی، برای دستیابی به هدف، ظاهراً از همه‌ جانبه‌نگری برخوردار بود و هرچند مشكلاتی در سر راه اجرایی كردن آن به چشم می‌خورد، اما قابلیت پیاده شدن و كسب موفقیت را داشت. در این میان آنچه آمریكا و مامور ویژه آن هایزر را با شكست مواجه ساخت، پدیده‌ای بود به نام «روح‌الله خمینی» كه حركتی را به نام خدا آغاز كرده بود و این حركت به هیچ وجه در قالب‌‌های متعارف و معلوم برای آمریكا، مقامات آن و تحلیلگرانش نمی‌گنجید.
همان‌گونه كه هایزر در خاطراتش بیان می‌دارد، پس از خروج شاه از كشور، مهمترین وحساس‌ترین مسئله برای او و تیم فرماندهی تحت نظرش، «زمان» بود تا بتوانند طبق برنامه، به آمادگیهای لازم دست یابند. این نكته‌ای بود كه امام خمینی با فراست خاص خود كه مبتنی بر ایمان و اتكال به خداوند بود، بخوبی دریافت و بازگشت به ایران را در رأس برنامه‌هایش قرار داد.
این در حالی بود كه تا همین مرحله از پیروزی - یعنی خروج شاه از كشور - نیز در تصور غالب شخصیتهای سیاسی و انقلابی نیز نمی‌گنجید و چه بسا كه همین مقدار را حد نهایت پیروزی ممكن به حساب می‌آوردند؛ بنابراین اگرچه خواهان بازگشت امام به ایران بودند، اما تعجیل در آن را ضروری نمی‌دانستند. همچنین كم نبودند كسانی كه به دلیل خطرات موجود در آن شرایط بحرانی، چه بسا از سر دلسوزی و ارادت به امام و به خاطر حفظ جان ایشان، ورود ایشان به كشور را مستلزم فراهم آمدن تمهیدات و مقدمات ویژه‌ای می‌دانستند. هایزر در خاطرات خود اشاره‌ای به برخی از این مسائل دارد: «براون- وزیر دفاع- در این مورد خبر خوشحال كننده‌ای داشت. در اثر تلاش‌های آمریكا كه از طریق فرانسه انجام شده بود، یكی از افراد [امام] خمینی (كه به نظر من ابراهیم یزدی بود) او را تشویق كرده بود كه مراجعت خود را لااقل چند روز به تأخیر بیاندازد... گفتم همكاران ایرانی من از شنیدن این خبر خوشحال خواهند شد.» (ص ۲۰۷)‌ ازسوی دیگر اقدام بختیار به بستن فرودگاههای كشور در چارچوب تصمیمات كلی اتخاذ شده ازسوی مقامات سیاسی و نظامی، عملاً امكان بازگشت امام به كشور را از بین برده بود و مسئله زمان را به نفع خود و گروه‌هایزر به پیش می‌برد. در چنین شرایطی عزم امام و تأكید مكرر ایشان بر بازگشت به كشور، فشار داخلی بر دولت بختیار را از طریق تظاهرات گسترده، درگیریهای خشونت‌آمیز و سرانجام تهدید جدی انقلابیون به مقابله مسلحانه با دولت به حدی افزایش داد كه چاره‌ای برای بختیار جز دستور بازگشایی فرودگاه باقی نماند. البته قره‌باغی در خاطرات خود در قبال این تصمیم بختیار به نوعی موضعگیری می‌كند كه گویی وی در این زمینه خودسرانه عمل كرده و قصد همراهی با جریان انقلاب را داشته است: «آقای بختیار بدون این كه با شورای سلطنت، ارتش و شواری امنیت ملی مشورتی نماید در مصاحبه مطبوعاتی مورخه ۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ خود با خبرنگاران داخلی و خارجی اظهار داشت: «فرودگاه مهرآباد امروز بازخواهد شد و هیچ ممانعتی برای بازگشت حضرت آیت‌الله خمینی به عمل نخواهد آمد...» (اعترافات ژنرال، ص۲۷۷) قره‌باغی این را نیز می‌افزاید كه بختیار در پاسخ به سؤال او درباره علت این تصمیم، ضمن اشاره به مشورت با سفرای آمریكا و انگلیس، ورود امام به ایران را موجب كاهش محبوبیت ایشان در بین مردم ارزیابی می‌كرد: «مردم حالا خیال می‌كنند كه ایشان واقعاً امام است، اما وقتی آمد خواهند دید كه خبری نیست و مثل سایر آیات است، شور و غلیان خواهد خوابید.» (همان، ص۲۷۸)
به هر حال، ورود امام به كشور به دنبال تصمیم قاطع ایشان، در حقیقت برنامه ضدكودتا را در مقابل بختیار، هایزر و فرماندهان ارتش كلید زد و علی‌رغم تمامی تلاشهای قبلی و برنامه‌های در حال اجرای آنها، امكان دستیابی به موفقیت را از آنها ستاند.
خروج هایزر از ایران پیش از به ثمر رسیدن برنامه‌های وی، بی‌تردید تحت تأثیر تحولات ناشی از حضور امام در كشور و ایجاد اختلالات جدی در برنامه‌ریزیهای آمریكا صورت گرفت. به عبارت دیگر، چنانچه امام- به هر دلیل- اقامت در پاریس را ادامه می‌داد و وارد كشور نمی‌شد، بی‌تردید هایزر تا به ثمر رسیدن طرح‌هایش خاك ایران را ترك نمی‌كرد. هایزر البته سعی داشت وانمود كند كه خروجش از ایران پس از انجام تمام آنچه لازم بود و نیز به خاطر كاستن از حساسیتها، به دستور مقامات كاخ سفید صورت گرفته است؛ بدین ترتیب او چهره شكست خورده خود را پس از ورود امام به ایران در پشت این عبارات پنهان می‌سازد و از سوی دیگر مسئولیت شكست را به عهده فرماندهانی می‌اندازد كه علی‌رغم مهیا بودن مقدمات لازم، توان و تدبیر لازم را برای وارد آوردن ضربه نهایی نداشتند: «ژنرال جونز سپس پرسید آیا ارتش بدون حضور من قادر به كودتای نظامی هست یا خیر؟ گفتم هركس می‌تواند حدسی بزند، اما من فكر می‌كنم كه قادر به این كار هستند و اگر بختیار به آنها دستور بدهد به این كار اقدام خواهند كرد.» (ص۴۱۹) وی همچنین بر این نكته تأكید می‌ورزد كه اگرچه قره‌باغی را فرد ضعیفی برای انجام این كار تشخیص می‌داده است، اما به هر حال در بین فرماندهان اشخاص دیگری بوده‌اند كه از عهده این كار برآیند: «تیمسار ربیعی كه سالها مرا برادر خطاب می‌كرد، یك مرتبه دهان باز كرد و گفت برادرم [!] اگر چنین اتفاقی بیافتد و لازم باشد كشور را نجات دهیم من اقدام لازم را انجام خواهم داد و مسئولیت كار را به عهده خواهم گرفت... احساس می‌كردم كه تیمسار طوفانیان و تیمسار بدره‌ای نیز آماده بودند هر كاری كه لازم باشد، انجام دهند.» (ص۴۲۸) اما علی‌رغم این‌گونه ادعاها، از اظهارات آقای سولیوان سفیر آمریكا در تهران بخوبی برمی‌آید كه هایزر پس از ورود امام به ایران از آنجا كه دیگر امید چندانی به پیروزی طرح‌های خود نداشت، چاره‌ای جز خروج هرچه سریعتر از ایران ندید: «با تشدید بحران، ‌هایزر هم برای بازگشت از ایران بیقراری می‌كرد و در گزارشات روزانه خود به واشنگتن درخواست می‌كرد با خاتمه ماموریت وی در ایران موافقت كنند. من هم فكر می‌كردم كه دیگر حضور هایزر در تهران مثمر ثمر نیست ولی كاخ سفید هنوز معتقد بود كه او می‌تواند كارها را در تهران سرپرستی كند... هایزر و فن‌ماربود سرانجام موافقت واشنگتن را برای خروج از ایران به دست آوردند و بی‌سروصدا از تهران رفتند.» (صص۲۲۵ -۲۲۲)به این ترتیب معمار كودتا علی‌رغم تمامی سوابق و تجربیاتش در امور سیاسی و نظامی و حوزه اختیارات وسیعی كه در ایران به وی داده شده بود در برابر معمار انقلاب، شكست سختی را متحمل شد و او نیز فرار را بر قرار ترجیح ‌داد. البته ناگفته نماند كه پس از خروج هایزر در ۱۴ بهمن‌ماه و اوج‌گیری روند انقلاب با حضور امام خمینی در داخل كشور، هرچند كه امكان انجام كودتا بر طبق طرح‌ها و برنامه‌های هایزر فراهم نیامد، اما به هر حال حركتی در روزهای آخر عمر رژیم پهلوی با هدف سركوب شدید و كشتار مردم صورت گرفت كه اگرچه به شهادت جمعی از مردم و نظامیان پیوسته به انقلاب ‌انجامید، اما به دلیل هوشیاری حضرت امام و صدور فرمان حضور مردم در خیابانها و بی‌اعتنایی به حكومت نظامی اعلام شده از ساعت ۴ بعداظهر روز ۲۱ بهمن ۵۷، این طرح نیز با شكست مواجه شد و فرماندهان ارشد ارتش چاره‌ای جز صدور بیانیه اعلام بیطرفی در روز ۲۲ بهمن در پیش روی خود ندیدند. (ر.ك به اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره‌باغی، بخش هفتم، صفحات ۲۹۳ الی ۳۸۷)
در پایان این نوشتار، هرچند كه به مسائل ریز و درشت مختلفی در خاطرات هایزر می‌توان پرداخت اما به منظور پرهیز از تطویل بیش از حد مطلب به دو مورد به طور مختصر اشاره می‌شود:
یكی از مسائلی كه در این خاطرات، جلب توجه می‌نماید ماموریت اریك فن‌ماربد در شرایط حساس و بحرانی اواخر عمر رژیم پهلوی است كه هدف از آن تأمین منافع آمریكا در فروشهای تسلیحاتی به ایران بود: «دستورات واشنگتن به اریك كاملاً واضح بود: تهیه و انعقاد یك یادداشت تفاهم با ایران. او با بررسی مجدد برنامه‌ها و مشخص كردن پروژه‌هایی كه قابل توقف بود و به كاهش هزینه منجر می‌شد یك كار بسیار عالی كرده بود. اما از این نگران بودم كه كسی این یادداشت را امضاء نكند.» (ص۳۳۷) این رویه آمریكا به حدی منفعت طلبانه بود كه نه تنها صدای اعتراض فرماندهان ارتش را هم بلند كرد بلكه نارضایتی خود هایزر را نیز در پی داشت: «از آنها خواستم كه در مورد انعقاد یادداشت تفاهم برای برنامه‌های فروش نظامی، كوتاه بیایند. در این مورد گفتم مثل این است كه بعضی‌ها در واشنگتن متوجه نیستند كه دولت ایران چگونه فلج و درمانده شده است.» (ص۳۶۸) هنگامی كه دولت آمریكا در زمان درماندگی و بحران زدگی رژیم پهلوی، همچنان بر كسب حداكثر منافع خود اصرار دارد، می‌توان دریافت در زمان سكون و استقرار این رژیم و كسب درآمدهای هنگفت نفتی، چه بر سر این كشور آمده است.
نكته قابل توجه دیگر، نحوه تعامل بدنه ارتش با حركت انقلاب است. اگرچه فرماندهان ارشد ارتش در هماهنگی با هایزر در اندیشه خونریزی و كشتار مردم بودند، اما مسلماً در بدنه ارتش حركت معكوسی وجود داشت كه هر روز بر شدت و گستره آن افزوده می‌شد. اشاراتی كه هایزر در خاطرات خود به نحوه رفتار همافران با مستشاران نظامی آمریكا در پایگاه هوایی اصفهان می‌كند، گوشه‌ای از این واقعیت را به نمایش می‌گذارد: «پیام دیگر حكایت از بروز مشكلات و حوادث بیشتری در پایگاه خاتمی می‌كرد. وقتی كه افراد ما پایگاه را ترك می‌كردند همافران آنها را بازرسی كرده بودند تا مبادا وسیله یا قطعه‌ای همراه خود ببرند.» (ص۳۹۵) وجود این روحیه در بین قشری از نیروهای ارتش كه عمدتاً دوره‌های آموزشی خود را در آمریكا گذرانده و از حقوق و مزایای بهتری نسبت به دیگر نیروهای ارتشی برخوردار بودند، حاكی از عمق نفوذ تفكر، اندیشه و انگیز‌ه‌های انقلابی به درون بدنه ارتش در آن هنگام است.
به طور كلی «خاطرات هایزر» می‌تواند گوشه‌هایی از عظمت انقلاب اسلامی را بویژه برای نسلهایی كه خود از نزدیك شاهد این واقعه بزرگ نبوده‌اند، به تصویر كشد، زیرا نشان می‌دهد آمریكا هرآنچه در توان داشت برای سد كردن راه انقلاب به كار گرفت، اما در نهایت، شكست خورد.
عباس سلیمی نمین
منبع : دوران


همچنین مشاهده کنید