جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا
یادگیری زبانهای جدید
●مجموعه درسهای استاد دارما
هزاران سال پیش استادان معرفت به توانائیها و قابلیتهائی از جسم و ذهن و روح انسان پی برده بودند که بهواسطه آنها میتوانستند ضمن دفاع از خود و تقویت قوای جسمی و روحی، دست به اعمال شگفتانگیز و خارقالعادهای بزنند که به مرور زمان به فراموشی سپرده شد. یکی از این قابلیتهای درونی انسان، موضوع ”رویابینی هشیارانه“ یا ”خواب دیدن در بیداری“ است که در روانشناسی جدید با نامهای مختلف تجسم ذهنی و خیالپردازی و تصویرسازی ذهنی و... از آنها یاد میشود. اما نکته اساسی اینجاست که ”رویابینی هشیارانه“ با تصویرسازی ذهنی تفاوتی اساسی دارد و آن واقعی بودن بیش از حد انتظار ”رویاهای هشیارانه“ در قیاس با تصویرهای مصنوعی ذهنی است. رویاهای هشیارانه، همه عناصر و خصوصیات یک صحنه واقعی را دارند. یعنی بهغیر از تصویر، صدا و رنگ و بو و مزه و حتی احساس لامسه و احساسات فرعی مثل ترس و التهاب و دلشوره و نظایر آن نیز در رویاهای هشیارانه وجود دارند.
ما در اینجا با شخصیتی به نام ”استاد دارما“ روبهرو هستیم که در کنار استادی دیگر به نام ”خدامراد“، یکی از کاربردهای مهارت و هنر رویابینی هشیارانه را در زندگی انسانهای متمدن امروزی توضیح میدهد و آن استفاده از این مهارت برای تقویت قوه یادگیری و یادسپاری حجم عظیمی از اطلاعات بهصورت ماندگار و دائمی با امکان یادآوری سریع و بیعیب و نقص در سختترین شرایط است. این حافظه غولآسا برای بسیاری از انسانهای قرن بیست و یک نعمتی گرانقدر به شمار میآید و میتواند آینده شغلی و تحصیلی و حتی زندگی شخصی این افراد را به کلی متحول سازد.
مهارت و هنر رویابینی هشیارانه در مواردی دیگر مانند تقویت سریع و فوقالعاده سیستم ایمنی بدن و خود درمانگری هر نوع بیماری توسط خود بدن و نیز معالجه بسیاری از بیماریهای روحی و روانی و تقویت اعتماد بهنفس تا حد بسیار زیاد و همچنین شکوفائی قدرتهای روانی و ذهنی بالا نیز کاربرد دارد و در یادداشتهای استادان معرفت موارد کاربرد متنوعی برای این مهارت بهچشم میخورد که در این فرصت استاد دارما صرفاً روی بهکارگیری این مهارت در تقویت توان یادگیری و یادسپاری و یادآوری سریع و ماندگار مطالب علمی و اطلاعات متداول صحبت میکند. در این بخش دارما به موضوع یادگیری سریع یک زبان جدید براساس زبان مادری و با استفاده از قدرت رویابینی هشیارانه میپردازد که برای بسیاری از کسانیکه در یادگیری و تسلط به زبان دوم دچار مشکل هستند مانند یک معجزه عمل میکند. با این روش هر شخص میتواند در چند روز به زبان مسلط شود و بهراحتی مکالمات آن زبان را درک نموده و به آن زبان صحبت کند. طوریکه انگار به زبان مادری خودش در حال تکلم است. با هم این درس گرانبها را از استاد دارما پی میگیریم.
دارما بیمقدمه رو به من کرد و گفت: ”لائوشی!“
مات و مبهوت به دارما خیره شدم و با گیجی و منگی از او خواستم تا دوباره آنچه را گفته بود را تکرار کند. دارما مجدداً گفت: ”لائوشی!“
به سمت خدامراد برگشتم و از او پرسیدم: ”آیا شما فهمیدید که دارما چه گفت؟“ و خدامراد سری تکان داد و با قیافهای حق به جانب گفت: ”دارما گفت: لائوشی! همین!“
چند ثانیهای سکوت کردم و درون حافظهام بهدنبال معنائی برای این کلمه گشتم اما معنای آشنائی نیافتم. بیاختیار به سراغ کلمات هم آوا با این عبارت رفتم و از دارما پرسیدم: ”آیا منظورتان لال باشی است یا لاگوشی یا لاهوشی؟“
دارما لبخندی زد و گفت: ”بسیار عالی است! ادامه بده! در درون لغاتی که میشناسی و از کودکی آنها را آموختهای و همینطور در طی ایام نوجوانی و جوانی در مدرسه و خیابان شنیدهای و همینطور لغاتی که در فیلمها دیدهای باز هم برای ”لائوشی“ یک عبارت همآوای مشابه پیدا کن و بگو من منتظرم!“
نفسی عمیق کشیدم و گفتم: ”خوب! اینکار چندان هم سخت نیست. شاید منظورتان ”الهی له شی“ باشه به این معنا که خدا کند له و لورده شوی! و شاید هم ”لای اون شی“ مثلاً به این معنا که در وسط اون قرار بگیری! اما سئوالم این است که آیا ”لائوشی“ واقعاً یک لغت معنادار است؟!“
خدامراد با تبسم گفت: ”هر کلمهای که انسان بتواند از خودش بسازد زمانی معنادار خواهد شد.“
و دارما ادامه داد: ”در زبانی که من و تو به آن صحبت میکنیم شاید لائوشی معادل معناداری نداشته باشد اما در زبان چینی ”لائوشی“ به معنای ”معلم“ و ”استاد“ است.“
زیر لب چندبار تکرار کردم: ”لائوشی یعنی استاد، لائوشی یعنی استاد، لائوشی یعنی معلم و استاد“ و به خاطر سپردم و از این به بعد میتوانم هر وقت بخواهم آنرا به خاطر آورم.“
دارما سری تکان داد و گفت: ”متأسفم دوست من! هفته دیگر که از تو سئوال کنم و به تو بگویم لائوشی، تو دوباره هاج و واج به من خیره میشوی و با خودت میگوئی نکند منظور من ”لاهوشی“ یا ”لاگوشی“ یا ”لای او شی“ باشه. بله دوست من! بدون تو بهجای این کلمه چینی، لغت همآوای آشنای خودش را بلافاصله به خاطر میآورد و تو اگر بین این لغت همآوای آشنا و معنای معلم و استاد یک رویای هشیارانه نسازی هرگز نمیتوانی مطمئن باشی که هر وقت من یا شخص دیگری بگوید لائوشی تو بتوانی بلافاصله معنای آن یعنی معلم و استاد را در نظر آوری!“
با احتیاط پرسیدم: ”چگونه میتوانم بین لغت همآوای زبان مادری خودم یعنی مثلاً ”لای گوشی“ و معنای آن یعنی ”معلم“ به کمک رویابینی هشیارانه پیوندی برقرار کنم؟“
دارما گفت: ”خیلی ساده است. در ذهن خود صحنهای تجسم کن که سر کلاسی نشستهای و فردی بهعنوان معلم از در کلاس وارد میشود که لای گوش خود یک سمعک غولپیکر قرار داده و میگوید من معلم شما هستم. بعد یکی از سمعکها را از جیبش در میآورد و میگوید هر کسی میخواهد مثل من معلم شود از جا برخیزد و کنار من بایستد تا من این سمعک را لای گوش او بگذارم و او هم مثل من ”لاگوشی“ یا معلم شود! حال این صحنه را کاملاً در درون تئاتر ذهنی خودت با شگردها و تکنیکهائی که در بخشهای قبلی برایت گفتم به یک صحنه واقعی تبدیل کن و خودت هم در آن مشغول نقشآفرینی شو. تو باید لاگوشی را از دست معلمت بگیری و تبدیل شدن به معلم به محض استفاده از لاگوشی را با تمام وجود حس کنی و در این صحنه شناور شوی. بعد از چند ثانیه تمام کالبد تو با برقراری اتصال بین لاگوشی و معلم این قابلیت را به تو میدهد که در آینده، در هر زمان و مکان و شرایطی که قرار داشتی محض شنیدن کلمه ”لائوشی“ بلافاصله تصویر معلم در نظرت ظاهر شود.“
با تعجب پرسیدم: ”یعنی با این روش ما در واقع زبان جدیدی یاد نمیگیریم، بلکه همان زبان مادری و بومی خود را گسترش میدهیم و لغات و اصطلاحات زبان جدید را بهصورت واژههای تکمیلی به زبان مادری خود اضافه میکنیم.“
دارما سری تکان داد و گفت: ”بدیهی است که باید چنین باشد! اینکه زبانهای مختلفی در دنیا وجود دارد باعث نمیشود ما فکر نکنیم همه این زبانها را نمیتوان یکی دانست! با کمی مهارت هشیاری در رویا میتوان چندین زبان را بهشکل تعمیم یافته زبان مادری یاد گرفت و به همه آنها مسلط شد. قبل از این در زبان مادری، بهجای ”معلم“ از واژه ”آموزگار“ هم استفاده میکردیم. حالا معادل ”لائوشی“ را هم بهعنوان یک معادل میپذیریم. اینکه ”لائوشی“ یک واژه چینی است، برای ذهن هشیار شاید مهم باشد، اما برای ضمیر ناهشیار و در واقع برای کالبد، ”لائوشی“ با ”آموزگار“ فرقی نمیکند و هر دو به موجودی به نام ”معلم“ اشاره میکنند. ”آموزگار“ از طریق کلمه آشنای ”آموختن“ به تصویری معنادار در کالبد ما مرتبط میشود و ”لائوشی“ هم از طریق معادل آوائیاش یعنی ”لاگوشی“ به صحنه آشنا و معناداری که معلم در خاطره کالبد ارجاع داده میشود. هر دو واژهای که معلم را تداعی میکنند درون کالبد برای خود یک صحنه تداعی معنادار دارند و همین برای به یادسپاری و یادآوری سریع لغت کفایت میکند.“
به سمت خدامراد برگشتم و آهسته از او پرسیدم: ”دارما چه میگوید. اگر یادگیری زبان جدید اینقدر راحت است پس چرا انسانها در آموختن زبان دوم اینقدر مشکل دارند!“
خدامراد تبسمی کرد و گفت: ”خودت میگوئی زبان ”دوم“ و با همین اسم گذاری، زبان جدید را از زبان اول و مادری خودت جدا میکنی. در حالیکه دارما میگوید چیزی به نام دوم وجود ندارد و هر چه هست یک زبان مادری است که لغات زبانهای دیگر بهصورت اضافاتی معنادار به آن اضافه میشوند و آن را بزرگتر میکنند. تنها امتیازاتی که لغات زبان مادری نسبت به زبان جدید دارند این است که با صحنه و خاطرهای معنادار با کالبد ارتباط برقرار میکنند که تو هم برای لغت جدید با استفاده از روش رویابینی هشیارانه چنین صحنه معنادار و قابل رؤیتی را برای ارتباط با بانک اطلاعاتی کالبد ایجاد میکنی. بقیه کارها بهطور خودبهخود توسط ضمیر ناخودآگاه و در واقع کالبد تو مدیریت میشود و تو میتوانی بدون هیچ نگرانی به سراغ حفظ لغت بعدی بروی.“
پرسیدم: ”در شبانهروز چند تا لغت جدید را میتوان با این روش برای همیشه حفظ کرد؟“
داما پاسخ داد: ”حفظ کردنی در میان نیست! روال کار خیلی ساده است. لغت جدیدی را که میشنوی چند بار زیر لب تکرار کن تا با یک لغت همآوای آشنای زبان مادری و بومی تو و در حقیقت با یک لغا معنادار و جاافتاده در ضمیر ناخودآگاهت معادل آوائی پیدا کند. در این میان اگر لازم آمد میتوانی لغت جدید را به چند آوا بشکنی و برای هر کدام از آنها یک معادل آوائی آشنا و معنادار پیدا کنی. بعد برای این معادل آوائی و معنای لغت جدید یک رویای هشیارانه بساز. مشخصات یک رویای هشیارانه قابل جذب توسط کالبد را هم که قبلاً با هم صحبت کردیم. به محض ساخته شدن این رویا و پذیرفته شدن آن توسط کالبد تو دیگر میتوانی مطمئن باشی که لغت جدید جای خود را در ذخیرهگاه اطلاعاتی درون کالبد تو پیدا کرده و لغت جدید بهعنوان یک لغت آشنا و معنادار به بانک واژههای زبان مادری تو اضافه شده است. با چند بار تمرین و مراجعه به این لغت تو از این به بعد میتوانی بدون هیچ نگرانی مطمئن باشی که به محض شنیده شدن این لغت توسط گوش، بلافاصله معنای آن مقابل چشمان تو ظاهر میشود. خوب کل روال همین است. این بهنظر تو چقدر باید طول بکشد. من میگویم یک فرد مبتدی در عرض کمتر از یک دقیقه میتوان کل این عملیات را انجام دهد. کار چندان سختی هم نیست و بیشتر شبیه یکجور تفریح میماند. پس ساعتها بدون خستگی و حتی هنگام انجام کارهای روزمره و در فرصتهای فراغت هم میتوان آنرا انجام داد. تمام انتخابها هم توسط خودش انجام میشود و در واقع کارگردانی کل صحنهها هم با خود فرد است. اگر در هر ساعت حداقل شصت کلمه را به بانک زبان مادری خود اضافه کنیم. بقیه کار بستگی به این دارد که چند ساعت در روز میتوانی بهراحتی حدی بزنی که سه هزاره واژه اساسی هر زبان جدید را در عرض چند روز میتوانی در حد تسلط به خاطر بسپاری. نتیجه شگفتانگیز است.“
و خدامراد افزود: ”تازه هر لغت جدیدی که به بانک زبان مادری تو اضافه میشود خودش و آوایش بهصورت یک زنجیره معنادار میتواند در یادگیری لغت جدید بعدی بهکار گرفته شود. این یعنی شخص هر چه زبان بیشتری بلد باشد سرعت یادگیری او بیشتر میشود. برای همین است که افراد دارای چندین لهجه و زبان محلی در یادگیری زبانهای جدید از مهارت ذاتی بالاتری برخوردارند.“
شوقزده لبخندی زدم و گفتم: ”چقدر جالب! این طوری خود انسان میشود معلم خودش!“
و دارما تبسم کرد و گفت: ”بعد از اینکه لغت جدیدی یاد گرفتی مثل لغات زبان مادری از آنها استفاده کن تا برایت ملکه و عادی شود. پس نگو ”معلم“ بگو ”لائوشی“!
فرامرز کوثری
منبع : مجله موفقیت
همچنین مشاهده کنید