جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


چهره ای سنگی و ترسناک


چهره ای سنگی و ترسناک
وحشت از فرانكشتن به سال ۱۸۱۸ بازمی گردد، سالی كه مری شلی داستان معروف خود «فرانكشتن» را نوشت. نمونه های نمایشی و تئاتری بسیاری از روی آن ساخته و ارائه شد و سپس فیلم های سینمایی از راه رسیدند.
نخستین آن، كار كمپانی توماس ادیسون معروف، در سال ۱۹۱۰ بود.
با این حال فقط در سال ۱۹۳۱ و زمان عرضه ورسیون جیمز ویل از روی این داستان بود كه فرانكشتن همچون یك ژانر و كار كلاسیك پذیرفته شد و استودیوها و مردم آن را به چنین شكلی پذیرفتند. حالا كه سه ربع قرن از آن تاریخ می گذرد، كمپانی یونیورسال «D.V.D» مفصل و تازه ای با عنوان «فرانكشتن ـ ویژه هفتاد و پنجمین سال» را عرضه كرده است و این مجموعه، فیلم سال ۱۹۳۱ جیمز ویل را هم دربردارد كه به شكل دیجیتال ترمیم و شفاف سازی شده است، این نوار همچنین یك بیوگرافی از بوریس كارلوف به همراه دارد و چند قسمت جنبی را هم شامل می شود كه یكی درباره تأثیرگذاری این فیلم است.
به واقع یونیورسال همان طور با فرانكشتن برخورد كرده كه قبلاً با دراكولا برخورد كرده بود و دراكولا نیز در سال ۱۹۳۱ به چیزی بدل شد كه در تمام سال ها شناخته ایم. با این حال هیچ فیلمی مثل كار جیمز ویل بر اذهان مردم تأثیر نگذاشت و واقعیت گرایی و سبك آن مانند فیلم ویل نبود.
ریك جوئل استاد دانشگاه كالیفرنیای جنوبی آمریكا كه تخصص اش فیلم های آمریكایی دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ است، می گوید: «فرانكشتن ۱۹۳۱ از فیلم هایی بود كه تأثیر زیادی بر مردم گذاشت و توانست ژانر وحشت را تثبیت و به یكی از قوی ترین ژانرها در سینمای هالیوود بدل كند».
●پسری كه مدیر شد
كارل لیمل جونیور نخستین فیلم ناطق «فرانكشتن» را در استودیوی یونیورسال تولید كرد. این فیلم نیز ۷۵ سال پیش و به واقع در ۶ دسامبر ۱۹۳۱ اكران شد و همگان را متحیر كرد. پدر او كارل سینیور در سال ۱۹۰۳ این استودیو را تأسیس كرده بود و وقتی پسرش به ۲۱ سالگی رسید، او پست مدیریت اجرایی كمپانی را به او سپرد. با این حال، كارل لیمل جونیور از این كه اهالی هالیوود و مردم او را جوان می دانستند و با پدرش برابر می شمردند و از لفظ جونیور برای توصیف او استفاده می كردند، دل خوشی نداشت. كارلا لیمل دختر دایی كارل لیمل جونیور كه اینك ۹۶ سال دارد، در اواخر پاییز ۲۰۰۶ و اندك مدتی بعد از عرضه D.V.D فرانكشتن می گوید: «جونیور بیش از آن كه مردم می پنداشتند، صاحب اختیار و توان و كارایی بود و شاید عده ای از قابلیت های زیاد وی اطلاع لازم نداشتند. او را بچه پولدار می خواندند. شاید این درست باشد، اما او دید و استعداد و تخصص لازم را هم داشت و می دانست كه چه چیزی باید ارائه كند كه مردم آن را بخواهند». كارلا لیمل گوینده حرف های فوق، خود در ایام جوانی اش یك بازیگر و هنرمند بود و در استودیوی یونیورسال كار می كرد. پدر كارل لیمل جونیور به فیلم های هارور چندان امیدوار نبود، اما خود او معتقد بود كه مردم این ژانر را خواهند پسندید و پرفروش خواهد شد. او این امر را با ارائه «دراكولا» ثابت كرد. در این فیلم بلالوگوسی، نقش دراكولا را كه قبلاً در برادوی ایفا كرده بود، بر پرده سینما نیز بازی كرد و تبدیل به همان مرد خون آشام شد.
●از دراكولا به فرانكشتن
موفقیت دراكولا باعث شد كه كارل لیمل جونیور به سراغ فرانكشتن برود و این نمایش را كه كار پگی وب لینگ بود به فیلم برگرداند. قبلاً از لوگوسی در مقام بازیگر نقش اصلی و رابرت فلوری به عنوان كارگردان دعوت به همكاری شده بود، اما لیمل جونیور تصمیم گرفت كه به افراد دیگری روی بیاورد.
این چنین بود كه فلوری كنار گذاشته و جیمز ویل جانشین او شد و این یك اقدام هوشمندانه بود . او در سال ۱۹۳۰ به هالیوود آمده و با ساختن و ارائه فیلم هایی مثل «پایان سفر» و «پل واترلو» استعداد و هنرش را به اثبات رسانده بود. روش خاص بصری ویل چیزهای زیادی را به «فرانكشتن» اضافه كرد. این چیزی است كه كریس هوراك مدیر موزه تفریحی هالیوود و مدرس دانشگاه UCLA به آن اعتقاد دارد. او می گوید: «فیلم های پرشمار دیگری هم در سبك وحشت ساخته شدند، ولی فقط فرانكشتن بود كه به یك كار كلاسیك بدل شد و این به دلیل روش خاص كار ویل بود. او متفاوت با بقیه بود».
شاید انتخاب بوریس كارلوف برای ایفای نقش فرانكشتن بیشتر یك انتخاب خطرپذیر بوده باشد. او از ۱۹۱۶ در فیلم های سینمایی شركت داشت، ولی یك «كاراكتر ـ اكتور» شناخته می شد و بیشتر نقش های منفی را بازی می كرد. با این حال جیمز ویل معتقد بود كه كارلوف می تواند نقش یك آدم ساده لوح تر و معمولی تر را هم ایفا كند و تبدیل به هیولای احمق و نه چندان وحشتناكی شود كه در همه این سال ها به نام فرانكشتن شناخته ایم. دیگر عضو اصلی گروه تهیه كننده فیلم، جك پی یرس نام داشت كه تخصص اش در گریم و چهره سازی بود و قبلاً روی فیلم دراكولا هم كار كرده بود.
●فرایندی پررنج
اسكات اسمن، نویسنده ای كه یك كتاب درباره پی یرس نوشته است، می گوید: «كارلوف هر روز به استودیو می آمد و در اتاقی می نشست و پی یرس و دستیارانش كار گریم را بر روی چهره او انجام می دادند و وی را تبدیل به آن هیولا می كردند».
اما این فرایند، طولانی و رنج آور بود. تكه ها و قطعات خاصی روی پیشانی و صورت او نصب می شد تا سرش «مربعی» به نظر برسد. الكترودهای برقی بر هر دو طرف سر وی قرار داده شده بود. مقدار زیادی مواد مخصوص گریم هم روی چهره اش سوار شده بود كه باعث می شد مثل
آدم آهنی ها شود و چهره اش سنگی و خشك باشد.
استودیو بیم این را داشت كه فیلم بیش از حد برای تماشاگران ترسناك باشد و آنها را فراری بدهد و در نتیجه در نمای نخست بازیگری دیده می شد كه از پشت پرده خارج می شد و به مردم اخطار می كرد كه فیلم ترسناك است و مراقب باشند و یك آمادگی ذهنی در این زمینه ایجاد می كرد. با این حال این یك سیاست غیرضروری و نه چندان مفید می نمود، زیرا تماشاگران در طول نمایش همچنان جیغ می كشیدند و در عین حال از شگفتی های فیلم به شوق می آمدند و آنها را تعقیب می كردند.
●سرنوشت تهیه كنندگان فرانكشتن
«فرانكنشتین» میلیون ها دلار درآمد برای یونیورسال را موجب شد و وقتی به عنوان یك اثر تكمیلی و در دو سانس متوالی كنار «دراكولا» به اكران درآمد، پول هنگفت تازه ای را به بار آورد. لیمل كه این توفیق را دید، دلگرم شد و سفارش كارهای تازه ای را در ژانر وحشت داد و از این طریق «عروس فرانكشتن» و «مومیایی» پا به عرصه حیات نهادند. او محصولات دیگری در این زمینه هم با نام های «تقلید زندگی» و «قایق نمایشی» را رو كرد و سپس تبدیل به یك تهیه كننده آثار مستقل شد و در نهایت در سال ۱۹۷۹ درگذشت.
جیمز ویل هم به ساختن فیلم های سینمایی ویژه خود ادامه داد تا این كه در این حرفه بازنشسته شد و به كار نقاشی پرداخت. او هم سرانجام در سال ۱۹۵۷ در استخر خانه اش غرق شد و سال ها بعد (۱۹۹۸) زندگی اش در فیلم تحسین شده «خدایان و هیولاها» به تصویر كشیده شد. پی یرس هم در یونیورسال ماندنی شد و در آنجا گریم های لازم را برای دنباله های فرانكشتن مانند «مرد گرگی» فراهم آورد.
با وجود این در سال ۱۹۴۶ عذر او از استودیوی یونیورسال خواسته شد و به كار در فیلم های كم هزینه و همچنین تلویزیون پرداخت و در سال ۱۹۶۸ در گمنامی و بی توجهی مردم درگذشت. كارلوف كه رفتار جنتلمن وار و توأم با هوش و آرامش اش با برخی نقشهای محوله به وی در تضاد بود، هیچ گاه از این كه نقش هایش كلیشه شده و مردم از او نقش های تكراری می خواهند، گله نكرد و نقش های منفی و ترسناك را چه خوب و چه بد می پذیرفت و بازی می كرد. وی نیز در سال ۱۹۶۹ درگذشت.
●ترسی موهوم
با این حال هیولای فرانكشتن هیچ گاه نمرده و در فیلم های متعدد دیگری، چه آمریكایی و چه بریتانیایی ظاهر شده و این، هم ترسناك ترین و برترین كارها را شامل می شده و هم كارهایی كمدی و برداشت هایی سبك از روی آن داستان را كه از این قبیل می توان به «آبوت و كاستلو، فرانكشتن را ملاقات می كنند» و «فرانكشتن جوان» از مل بروكس اشاره كرد. حاصل كار هرچه بوده باشد، فرانكشتن در درازای زمان به حیاتش ادامه داده و همچنان زنده مانده است. با همان ظاهر بی گناه و احمقانه، اما با چهره ای سنگی كه یك ترس ناشناخته و موهوم را در بیننده ایجاد می كند. «D.V.D» جدیدی كه ارائه شده، سندی تازه در این باره است و خاطرات او را زنده و پایه های حضور و كار او را تقویت می كند.
وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید