جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


چرا مردها دروغ میگویند؟


چرا مردها دروغ میگویند؟
فریدریش نیچه : "آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این آشفته ام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم."
تذکر: در این مقاله در جایی که کلمات "مردان" و "آنها" به کار رفته است، منظور تمام مردان نبوده است، بلکه منظور تنها گروهی از مردان است که این موارد درباره آنها صدق میکند.
مردان دروغ می گویند ...
مردان دروغ میگویند و هچ شکی در این باره وجود ندارد و آن دسته که چنین میکنند، زیاد هم دروغ میگویند!
دروغهای مردان متنوع هستند و از انواع بی اثر و بی مزه - آنهایی که هر کسی بلافاصله متوجه دروغ بودنشان میشود - تا انواع بسیار خلاقانه را دربر میگیرد. مساله عجیبی که در وجود دارد این است که ظاهرا آنها هرگز یاد نمیگیرند که کدام دروغ اثر میکند و کدام یک بی فایده است. گاهی تصور میکنم که همه مردان کتابی دارند با نامی شبیه این "دروغهای کارآمد" و همه آنها در مواقع ضروری به آن مراجعه میکنند و به همین دلیل دروغهایشان شبیه هم است.
برای مثال یک بار یک فرد خارجی از طرف یک آژانس دوست یابی اینترنتی با من تماس گرفت، او مدعی بود که :
نماینده کشورش در سازمان ملل است
هم پزشک است هم وکیل
۱۰۰ میلیون دلار ثروت دارد
جوان، خوش چهره و بسیار علاقمند به ملاقات با من است
من با وام گرفتن جمله ای از دوروتی پارکر (Dorothy Parker ۱۹۶۷-۱۸۹۳ نویسنده و شاعر آمریکایی) برایش نوشتم : "البته! و من هم ملکه رومانی هستم".
برایم بسیار عجیب بود که این شخص واقعا انتظار داشت داستانش را باور کنم. البته شکی نیست که او امیدوار بود که دختری ۱۸ ساله - یا در واقع ۱۵ ساله - حرفش را باور کند، هر چند که این روزها دختران ۱۵ ساله هم بسیار عاقل شده اند.
بعضی از کارشناسان عقیده دارند که مردان بیشتر از زنان دروغ میگویند و عده ای نیز با این نظر مخالفند و معتقدند همه دروغ میگویند. اما چرا مردان اینقدر زیاد دروغ میگویند؟ در اینجا ده دلیل عمده آن را خواهید دید.
● دلایل عمده دروغ گویی مردان
الف) برای به دست آوردن دل زنان و پیشرفت در رابطه دوستی. مردان صراحتا برای رسیدن به جنس مخالف دروغ میگویند. بعضی از آنان چنان از خود نا امید شده اند که دست به دامان دروغهای شاخداری میشوند که حتا یک بچه دو ساله عقب افتاده و کر و لال هم متوجه دروغ بودن آن میشود. برای مثال:
"زیبایی تو از حد تصور من خارج است" (این حرف را به دختر بد قیافه ای میزنند که خودش به خوبی میداند چه قیافه ای دارد!) این حرف، حتا با توجه به اینکه هر کس سلیقه ای خاص دارد، باز هم نمیتواند به جایی برسد.
"من واقعا دلم میخواهد که با دختر خوبی ازدواج کنم" (بله، اما به نظر نمیرسد که این کار را بکند، چون ۴۸ سال دارد، هنوز ازدواج نکرده و من باید از خودم بپرسم، چرا حالا؟ چرا من؟)
ب) آنها دروغ گفتن را دوست دارند و در اکثر موارد این کار را نادرست نمیدانند. آنها واقعا تصور میکنند که "آشکار نکردن تمام حقیقت" دروغ گفتن نیست.
مردان به هم جنسان خود هم دروغ میگویند و از همان کودکی به این کار خو گرفته اند. بنابراین دروغ گفتن به زنان هم برایشان عادی است. آنها به همکاران خود دروغ میگویند و هنگام ناهار یا گردهمایی های کاری، درباره قهرمانی خود در جنگ، درآمدشان، قرضهایشان، اتوموبیلشان و "خواص" منحصر به فردش و ... داستانهای بی شماری نقل میکنند. ظاهرا در اینجا قانون نامکتوبی وجود دارد که میگوید "من به روی تو نمی آورم، پس تو هم به روی من نیاور".
بعضی از مردان تصور میکنند که اگر ماجرایی تعریف کنند که "روی دست" ماجرای دوستشان بلند شود، جذاب تر جلوه میکنند. در رابطه با زنان هم، این کار بخشی از "تعقیب" و "زورآزمایی" است و بعد هم به دوستان خود میگویند :
"بهش گفتم که بهترین دختری است که تا حالا دیده ام و اون هم از خوشحالی بیهوش شد." اما نباید این خصوصیت را بر علیه آنها به کار برد و از طرفی کوشش در راه متوقف کردن این دروغها هم بی فایده است. بسیاری از مردان نمیتوانند دروغ نگویند.
مردان چنین تصور میکنند نیت خیر، دروغ را به راست تبدیل میکند. برای مثال جلوگیری از اینکه احساسات کسی لطمه ببیند (معمولا احساسات خودشان).
ج) مردان علی رغم علاقه داشتن به جنگ و ماجراهای پر زد و خورد، برای پرهیز از درگیری دروغ میگویند.
بسیاری از مردان هیچ چیزی را به اندازه پرداختن به بازیهای کامپیوتری جنگی و تماشا یا شرکت در ورزشهای خشن و رقابتی دوست ندارند. آنها - به خصوص مردان جوان - از خیال پردازی درباره رفتن به جنگ لذت میبرند، اما اگر همسرشان آنها را در حین انجام کار نادرستی غافلگیر کند، آنها مثل بلبل دروغ میگویند تا از برخورد و کشمکش فرار کنند.
البته واقعیت این است که مردان در هر شغل و مقام، از درگیری بیزارند. یک دلیل آن هم این است که بیشتر آنها در طول روز و در محل کار خود به اندازه کافی با تنشها و مشکلات کار روبرو میشوند و زمانی که به خانه باز میگردند میخواهند بنشینند، استراحت کنند و چیزی بخورند، کمی تلویزیون تماشا کنند یا با بچه ها بازی کنند و ... یک نفس تا صبح بخوابند. زنان عاقل مطرح کردن مشکلاتی نظیر اجاق گاز خراب، قبض تلفن و مشکلات غیر ضروری را برای صبح که همسرشان استراحت کرده و سرحال است، میگذارند.
د) آنها برای رها شدن از وظیفه ای ناخوشایند یا زمانی که برای انجام کاری که دوست ندارند تحت فشار قرار میگیرند، دروغ میگویند.
قرار دادن مردان در فشار روانی، مانند آن است که حلقه ای را دور گردنشان بیاندازید و مدام تنگ ترش کنید، آنها طبعا واکنشی منفی نشان میدهند (این همان کاری است که زنان را به همسر غرغرو تبدیل میکند)
زنان هم معمولا در چنین شرایطی واکنش منفی نشان میدهند اما احتمال اینکه واکنش آنها خشونت آمیز باشد اندک است. هیچ کس دوست ندارد تحت فشار قرار بگیرد. اگر مردان می آموختند که در چنین شرایطی، احساسات خود را به شکلی غیر مخرب بیان کنند و به جای بهانه آوردن و دروغ گفتن، صاف و ساده بگویند این کار را برای خاطر تو انجام میدهم اما از آن بیزارم یا به این دلایل این کار را انجام نمیدهم، نتایج بسیار بهتری به دست می آمد. بعضی از مردان طویری رفتار میکنند که گویی احساسات اصلا برایشان معنا ندارد و چیزی است که تنها زنان با آن زاده شده اند.
مردانی که احساسات خود را پنهان میکنند، راه را برای شکل گیری ارتباطات بسیاری مسدود میکنند و هنگامی که این روابط از بین رفت، هیچ کس به غیر از خودشان مقصر نیست. احساسات جهانی هستند و مردمان دور افتاده ترین قبایل تا مدرن ترین جوامع میدانند که خشم، حسادت، ماتم و و) مردی که در روابط خود احساس نا امنی و تزلزل کند بیشتر مستعد دروغگویی یا انجام کاری بدتر از آن است.
نا امنی برای هر کسی ترسناک است، اما به نظر میرسد که مردان در مقابل آن آسیب پذیرترند. من مردی را میشناختم که در تمام لحظات روز باید از احوال همسرش مطلع میشد. او از کارها و برنامه همسرش خشمگین و عصبی نمیشد، فقط میخواست همه چیز را بداند. اگر در راه این دانستن، کاری میکرد که میتوانست ارزش او را در چشم همسرش پایین بیاورد یا او را خشمگین کند، تا بی نهایت دروغ میگفت.
این دلیلی است که زنان را هم به دروغ گفتن وادار میکند، زیرا هیچ کس دوست ندارد در مقابل دیگران کم ارزش یا خرابکار جلوه کند. مرد دیگری را هم میشناختم که همواره دروغ میگفت، اما فقط درباره یک چیز، سنش. او مجرد و ۵۴ ساله بود اما همیشه در هنگام ملاقات با زنان سن خود را ۴۵ سال اعلام میکرد و البته عده ای حرف او را باور میکردند. این قبیل مردان ممکن است تا جایی در این دروغ پیش بروند که گواهینامه رانندگی خود را دستکاری کنند یا ۵ تا ۱۰ سال از عمر خود را به کلی حذف نمایند.
هـ) آنها در گفتگوهی اینترنتی و در فرمهای آن لاین دروغ میگویند زیرا تصور میکنند که نباید پاسخگوی کسی باشند و هیچ کس هم نمیفهمد.
یک حسن بزرگ اینترنت این است که میتوانی لباس مبدل بپوشی و هر دروغی که دوست داری سرهم کنی (البته این یکی از بزرگترین مضرات آن هم هست) مردانی وجود دارند که برای به حرف گرفتن دختران نوجوان در اتاقهای گفتگوی اینترنتی دروغهای عجیبی میگویند که این دختر باور کند که ۱) همسن و سال خودش هستند ۲) گپ زدن با او برایش کاملا بی ضرر است و ۳) اگر تقاضای دیدار با او را رد کند شانس بزرگی را از دست میدهد.
این مردان با وجود اینکه میدانند قانون برای این رفتارها مجازاتهای سختی وضع کرده است، اما باز هم به دروغ پردازی در اینترنت ادامه میدهند.
ی) مردان در زمانی که تصور کنند به دام افتاده اند یا اینکه کسی قصد به دام انداختنشان را دارد، دروغ میگویند.
هیچ کس به تله افتادن را دوست ندارد و اگر مردی حس کند که علی رغم میل خود در حال افتادن به "دام" ازدواج است و روش طرف مقابل خود را نیز ناجوانمردانه بداند - برای مثال اعلام اینکه "ما داریم ازدواج میکنیم" به تمام اقوام و همکاران مرد - خود را محق میداند که برای رهایی از این دام، دروغ بگوید.
ر) اگر مچ آنها را بگیرید یا احساس کنند که جنگ در راه است، دروغ میگویند.
این مورد شباهت زیادی به مورد شماره ۳ دارد، اما در اینجا تفاوتهای ریزی وجود دارد. به نظر میرسد که مردان در مقابل همسر خود بیشتر خود را موظف به راست گویی میدانند، در مقابل فرزندانشان کمتر و در مقابل دیگران هم این مقدار به هیچ میرسد.
اگر مردی کاری انجام دهد که بداند همسرش با آن موافقت نخواهد کرد، با دست و دلبازی دروغ میگوید تا از عصبانیت و از آن بدتر قطع امید همسرش جلوگیری کند. داستانهایی که در چنین مواردی میشنویم از همان کتاب فرضی درآمده اند و شامل چنین جملاتی هستند : "لاستیک ماشین پنچر شده بود"، "یک دوست قدیمی دانشگاهم را دیدیم" (او اصلا دانشگاه نرفته!) و "شب نیامدم چون گفتگو به درازا کشید و من برای بیدار نکردن تو در ماشین خوابیدم" اما شاخدار بودن این دروغها کاری به اصل ماجرا ندارد، آنها همچنان دروغ میگویند و از همسرشان توقع دارند که حرفشان را باور کند.
ز) آنها دروغ میگویند چون همسر یا نامزدشان احمق است، یا اینکه آنها چنین تصور میکنند.
یکی از دوستان شوهرم تقریبا هر شب پس از کار در شهر میماند و یا اصلا به خانه نمیرفت یا تا ۱ و ۲ بامداد مشغول گردش و تفریح بود. هنگامی که شوهرم از او پرسید که چگونه این تفریحات شبانه او فاش نشده است، خندید و گفت : "همسرم خیلی احمق است، او فکر میکند سوپرمن واقعیت دارد و هرچه به او بگویم باور میکند." همسر او حالا طلاق گرفته است.
ژ) آنها به خاطر پول یا منافع دیگر با بدجنسی دروغ میگویند.
برای بعضی از مردان اهمیتی ندارد که دروغهایشان چه کسی را و تا چه حدی آزار میدهد. آنها برای دسترسی به پس اندازتان، کاری میکنند که باور کنید زن رویاهایش هستید و با گفتن اینکه پولشان در جایی (مثلا یک سرمایه گذاری) گیر است، از پول شما استفاده میکنند.
اگر میبینید که هنگام صحبت از چنین مردی مدام برایش بهانه تراشی میکنید و و میخواهید دوستانتان را مجاب کنید که او شما را دوست دارد، باید درباره این رابطه بیشتر بیاندیشید.
منبع : سایت فریا


همچنین مشاهده کنید