پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


جریان های لذت بخش اتفاقی


جریان های لذت بخش اتفاقی
تقاطع، فیلم شلوغی است. ازدحام آدم هایی كه از هر جای داستان به روایت منشعب فیلمنامه سرك می كشند به قدری است كه بیننده گاهی در مورد ماندگاری آن ها در بدنه روایت و یا تكنیك آن ها دچار اشتباه شده و مبنای حدس های همیشگی در مورد شناسایی آدم های داستان را منتفی شده می بیند.
وقتی فیلم تمام شد و تیتراژ پایانی با نوعی روند سیكلویید مرا به آغاز روایت برگرداند، بی اختیار به یاد درمان جنگ و صلح تولستوی افتادم، ویژگی برجسته جنگ و صلح كه آن را به اثری شاخص در حوزه رمان نویسی و ادبیات تبدیل می نماید، وجود آدم های متعدد و ریختن بی دلهره آن ها در فضای داستان است.
جنگ و صلح یكی از معدود آثاری است كه تعدد شخصیت های داستان به انسجام آن لطمه نمی زند، پراكندگی بسیاری از آثار به نسبت خلوت تر را ندارد و در نهایت از این لحاظ اثر یكدست و قدرتمندی است. در نهایت تولستوی از عهده تبدیل كردن آدم های داستان به شخصیت برمی آید و تمامی آن ها را از وادی آثار تیپیك نجات می دهد.
فیلمنامه فرید مصطفوی نیز چنین خصوصیتی دارد. با این تفاوت كه آدم های «تقاطع» دچار نوعی جریان همرفتی اند. جریان لذت بخشی كه از برخوردهای اتفاقی آدم ها به وجود می آید. رولان بارت به برخوردهایی از این دست عنوان «پس زمینه های تقدیر» می دهد. جریان هایی كه به چشم نمی آیند، شاید هیچ گاه در حافظه، خاطرات و تاریخ ثبت نشوند، اما حافظه، خاطرات و تاریخ از همین برخوردهای حاشیه ای ساخته می شوند. در واقع فرعیات كم اهمیتی كه شاید هیچ گاه از وقوع آن مطلع نشویم، اما همین ها هستند كه با سرانگشتان نامریی در اصل واقعه دست می برند.
مهسا (باران كوثری) كه در ابتدای فیلم مشغول ضبط یك برنامه عروسكی است هیچ نمی داند پسری كه به همراه مادرش (فاطمه معتمدآریا) از پشت سرش رد می شود، یكی از عاملان تصادف منجر به فوت او خواهد بود. همان طور كه نمی داند، فاطمه معتمد آریا همان دكتری است كه بچه دوست او را بعد از تصادف به دنیا می آورد، اما برای زنده ماندن دوستش نمی تواند كاری بكند.
«مهسا» همچنین خبر ندارد توی رستورانی همراه نامزدش نشسته است كه حمید (بیژن امكانیان) در یكی از میزهای نزدیك او در حال غذا خوردن است. حمید همان كسی است كه در مرحله پایانی تصادف، یكدفعه با ماشین پرت شده از بالای بزرگراه برخورد می كند و اتفاق آخر را می سازد.
باز هم او خبر ندارد پسربچه گلفروشی كه اول فیلم در حال ضبط برنامه با او مصاحبه می كند، همان بچه ای است كه شاهد صحنه تصادف او شده و تنها كسی است كه چهره راننده فراری و دوستش را می بیند.
عجیب آن كه این بچه در تهران به این بزرگی جلوی رستورانی كه عاملین تصادف درباره حادثه با هم بحث می كنند سبز شده و مثل سایه وجدان و به عنوان تنها شاهد تصادف به آن ها هشدار می دهد و باز توی تهران به این بزرگی همین بچه در پایان به خانم دكتر و پسرش كه یكی در كمك به حادثه دیگران و دیگری در وقوع حادثه نقش داشته است، گل می فروشد.
دكتری كه دوست مهسا را در ابتدای فیلم معاینه می كند نیز همان دكتری است كه شادی، دختر حمید را جراحی می كند. خواهر پدرام (كه راننده ماشین فراری در تصادف است) دوست شادی از آب درمی آید و دیگر این كه زن حمید با شوهر دوست مهسا در دو نقطه فرودگاه اما همزمان با هم به ایران برمی گردند.
طبیعی است كه وقتی باید این همه آدم را به فضای داستان راه داد به بازی تقدیر متوسل می شویم تا بیننده علت و معلول ها را به حساب تقدیر و اتفاقات بی دلیل ناشی از آن بگذارد. با این همه جریان همرفتی آدم ها همچنان لذت بخش خواهد بود.
در سینمای ایران كه اكثر روایت های داستانی، روایت های خطی از نقطه «آ» به نقطه «ب» رسیدن است، این نوع فرار از ایستایی آدم ها و وقایع داستان جذابیت خاص خود را دارد. هر چند كه داوودی از این شیوه بیشتر برای معرفی آدم های داستانش و وارد كردن آن ها به داستان استفاده می كند تنها از طریق اشتراك در محل غذاخوری اش با مهسا به قصه وارد می شود و پس از ورود به ناچار نقشی مانند راننده شركت كننده در صحنه تصادف را هم می پذیرد و بعد از نقاط غیرمنتظره دیگری با دیگر آدم ها و نقاط روایت چفت می شود.
در این میان فقط پرسوناژی نظیر آقای ناصری (سروش صحت) كم كار كرد و قابل حذف است و فیلمنامه نویس از عهده پرداخت آبرومندانه بقیه برآمده است. به هر حال جرأت فیلمنامه نویس در «تقاطع» به شدت قابل تحسین است.
تیتراژ فیلم، تیتراژ نامتعارفی با كاركرد شاعرانه است. تیتراژ یكسان ابتدا و انتهای فیلم ما را در چرخه ای گرفتار می كند كه گویا بازگشتن به نقطه آغاز و یكی شدن با نقطه پایان اجتناب ناپذیر است، اما به رغم این یكسان بودن دو كاركرد متفاوت دارد.
فیلمنامه در چینش دختر و پسرهای داستان و پردازش جنس روابط آن ها دچار ضعف می شود.
گویی روابط دختر و پسر در این فیلم تعریفی جز خانه های بعد از تریا، دختری كه در مقابل پسر سیگار می كشد یا پسری كه به دختری سیگار تعارف می كند و دختری كه پسری را به خانه دعوت می كند، ندارد. تنها جایی كه این تعریف می خواهد از قالب خود خارج شود به رابطه نیم بند و بیشتر مضحك مهسا- ناصری می انجامد.
فیلمبرداری تحسین برانگیز بهرام بدخشانی از نقاط قوت فیلم است. كادربندی های مثل همیشه سنجیده او كه فضای هندسی را تا تبدیل شدن به واقعیت و فضاهای طبیعی سوق می دهد.
نفیسه قانیان
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید