شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پایان‌ دیکتاتور


پایان‌ دیکتاتور
● سال‌های‌ كودكی‌
صدام‌ حسین‌ سرانجام‌ دستگیر و به‌ اعدام‌ محكوم‌ شد. او در همان‌ شهری‌ به‌ دام‌ افتاد كه‌ همه‌ حدس‌ زده‌ بودند: در تكریت‌. دفتر سرنوشت‌ او اینجا باز شد، در اینجا ورق‌ خورد و شاید در همین‌ جا بسته‌ شود.
او یك‌ بار ۶۹ سال‌ پیش‌ در نزدیكی‌ همین‌ شهر از بطن‌ مادر چشم‌ به‌ جهان‌ گشوده‌ بود. و این‌ بار با ریش‌ انبوه‌ و موی‌ پریشان‌ از عمق‌ حفره‌یی‌ تنگ‌ و تاریك‌ سر بیرون‌ آورد. در هیات‌ پیرمردی‌ ناتوان‌، دستها را بالا گرفت‌ و با صدایی‌ خسته‌ و خفه‌ گفت‌: من‌ صدام‌ حسین‌ هستم‌. رییس‌ جمهور عراق‌. این‌ بار چشمانش‌ خالی‌ و نگاهش‌ بی‌ فروغ‌ بود.
اما تكریت‌ كجاست‌؟ این‌ شهر آرام‌ و غبارآلود در شمال‌ غربی‌ عراق‌، بر كناره‌ دجله‌، در دامنه‌ جنوبی‌ كوهپایه‌های‌ كردستان‌. تكریت‌ هیچ‌ ندارد، مگر یك‌ سابقه‌ پرافتخار. در سال‌ ۱۱۳۸ صلاح‌ الدین‌ ایوبی‌ در این‌ شهر به‌ دنیا آمده‌ است‌. سردار گمنام‌ و كردتباری‌ كه‌ سلطان‌ مصر شد و بیت‌ المقدس‌، قبله‌ اول‌ مسلمانان‌ را از دست‌ مسیحیان‌ رهایی‌ داد.
با اینكه‌ تكریت‌ به‌ كردستان‌ نزدیك‌ است‌، اما از حدود دو قرن‌ پیش‌ قبایل‌ عرب‌ در آن‌ سكنا گزیدند، كه‌ ویژگی‌ اصلی‌ آنها تعصبات‌ عشیره‌یی‌ و ضدیت‌ شدیدشان‌ با فرماندهان‌ ترك‌ و قبایل‌ كرد بود.
● مبارزه‌ در راه‌ استقلال‌
در نیمه‌ اول‌ قرن‌ بیستم‌ كه‌ جنبش‌ آزادیخواهی‌ در عراق‌ قدرت‌ گرفت‌، مبارزه‌ با استعمار در سه‌ محور اصلی‌ جریان‌ یافت‌ كه‌ كمابیش‌ مستقل‌ از یكدیگر فعالیت‌ داشتند.
در جنوب‌، در شهرهای‌ عتبات‌، علمای‌ ایرانی‌ تبار شیعه‌ پرچمدار مبارزه‌ بودند. در بغداد و شهرهای‌ مركزی‌ جلگه‌ بین‌ النهرین‌ لیبرال‌ها، دموكراتها و كمونیست‌ها فعال‌ بودند. در شمال‌ غربی‌ عراق‌ به‌ ویژه‌ در مناطق‌ نزدیك‌ مرز سوریه‌ پان‌ عربیست‌ها قدرت‌ گرفتند و تكریت‌ یكی‌ از پایگاه‌های‌ آنها به‌ شمار می‌رفت‌.
ناسیونالیست‌های‌ عراق‌ كه‌ بخاطر وابستگی‌ كشورشان‌ به‌ استعمار، از دنیای‌ عرب‌ جدا افتاده‌ بودند، به‌ نظریات‌ رومانتیك‌ پان‌ عربیستی‌ گرایش‌ داشتند.
صدام‌ حسین‌ در آوریل‌ ۱۹۳۷ در یك‌ روستای‌ فقیر و محنت‌ زده‌ به‌ نام‌ عوجه‌ به‌ دنیا آمد. در خانواده‌یی‌ كه‌ گفته‌ می‌شود خشونت‌ بدوی‌ در آن‌ حرف‌ آخر را می‌زد و تعصب‌ قبیله‌یی‌ تا اندرونی‌ خانه‌ها نفوذ داشت‌. سرنوشت‌ فردی‌ صدام‌ زندگی‌ او را دشوارتر می‌كرد.
پدر صدام‌ پیش‌ از به‌ دنیا آمدن‌ او كشته‌ و یا به‌ نحوی‌ ناپدید شده‌ بود. مادر به‌ همسری‌ مردی‌ دیگر درآمد. سرنوشت‌ صدام‌ تا ده‌ سالگی‌ به‌ دست‌ ناپدری‌ خشن‌ و پدربزرگ‌ نامهربانش‌ افتاده‌ بود. آنها جز به‌ زبان‌ شلاق‌ و كتك‌ با او سخن‌ نمی‌گفتند.
پسرك‌ با زخمهای‌ بی‌شمارش‌ بزرگ‌ می‌شد و حس‌ كینه‌ جویی‌ و انتقام‌ گیری‌ در نهاد او شعله‌ می‌كشید. او در نهان‌ به‌ قهرمان‌ قومش‌ فكر می‌كرد: به‌ سردار صلاح‌ الدین‌ كه‌ با فتوحات‌ بی‌شمارش‌ پوزه‌ دشمنان‌ را به‌ خاك‌ مالید و امت‌ عرب‌ را متحد كرد.
صدام‌ را در ده‌ سالگی‌ از تكریت‌ به‌ بغداد فرستادند. به‌ نزد دایی‌ اش‌، خیرالله‌ طلفاح‌. یك‌ افسر اخراجی‌ كه‌ بخاطر گرایش‌های‌ ناسیونالیستی‌ افراطی‌ از ارتش‌ طرد شده‌ بود. او را باید پدر معنوی‌ صدام‌ دانست‌. او بود كه‌ مغز این‌ «بچه‌ خیابان‌» را با افكار ناسیونالیستی‌ شست‌وشو داد. به‌ او آموخت‌ كه‌ «نژاد عرب‌» از هر قوم‌ و ملتی‌ بالاتر است‌. عرب‌ بودن‌، آنچنان‌ كه‌ پسرك‌ شنیده‌ بود، زشت‌ نیست‌، بلكه‌ مایه‌ غرور و مباهات‌ است‌. و دایی‌ نزدیك‌ترین‌ راه‌ را به‌ سوی‌ قدرت‌ و سلطه‌ جویی‌ نشان‌ داد: مبارزه‌ سیاسی‌.
‌● طعم‌ قدرت‌
صدام‌ در ده‌ سالگی‌ به‌ بغداد رسید و برای‌ نخستین‌ بار در زندگی‌ بر نیمكت‌ كلاس‌ نشست‌. در مدرسه‌ كمترین‌ علاقه‌یی‌ به‌ درس‌ و مشق‌ نداشت‌، اما تیزهوشی‌ او زبانزد همگان‌ بود.
بیشتر وقت‌ او در كوچه‌ و خیابان‌ به‌ شیطنت‌ و شرارت‌ می‌گذشت‌. مرتب‌ به‌ زورخانه‌ می‌رفت‌ و ورزش‌ می‌كرد.
در بیست‌ سالگی‌ اندامی‌ ورزیده‌ و سیمای‌ جذابی‌ پیدا كرده‌ بود.او می‌رفت‌ كه‌ با شرارت‌ها و قلدری‌هایش‌ در میان‌ لاتهای‌ بغداد به‌ عنوان‌ یك‌ «شقاوه‌» برای‌ خود جایی‌ باز كند. این‌ یك‌ تیپ‌ آشنای‌ عراقی‌ است‌ كه‌ می‌توان‌ آن‌ را جاهل‌ یا بزن‌ بهادر خواند.
در این‌ دوران‌ عراق‌ كانون‌ نا آرامی‌های‌ اجتماعی‌ و تلاطمات‌ سیاسی‌ بود. نارضایتی‌ از نظام‌ حكومتی‌ تمام‌ لایه‌های‌ اجتماعی‌ را فرا گرفته‌ بود. چهل‌ سال‌ قدرت‌ خودكامه‌ دربارهاشمی‌ خشم‌ و نفرت‌ بیشتر مردم‌ را برانگیخته‌ بود. عراق‌ نخستین‌ كشور عربی‌ بود كه‌ در سال‌ ۱۹۳۲ رسما به‌ استقلال‌ دست‌ یافت‌، اما در اصل‌ همچنان‌ در بند استعمار غرب‌ بود. فیصل‌ دوم‌ پادشاه‌ جوان‌ و كم‌ تجربه‌ در رهبری‌ كشور هیچ‌ نقشی‌ نداشت‌.
زمام‌ امور در دست‌ نوری‌ سعید بود، سیاستمدار كهنه‌ كار و وابسته‌ به‌ انگلستان‌.در عراق‌ آن‌ روز جز لایه‌ كوچكی‌ از زمینداران‌ و ثروتمندان‌ وابسته‌ به‌ دربار كسی‌ به‌ بقای‌ نظام‌ سلطنتی‌ علاقه‌ مند نبود. هریك‌ از بخش‌های‌ جامعه‌ و نیروها و جناح‌های‌ گوناگون‌ كشور برای‌ دشمنی‌ خود با نظام‌ پادشاهی‌ دلایلی‌ داشتند.
شیعیان‌ كه‌ اكثریت‌ جامعه‌ را تشكیل‌ می‌دادند، حاكمیت‌ را نماینده‌ اقلیت‌ سنی‌ مذهب‌ می‌دانستند كه‌ به‌ زور بیگانگان‌ بر اریكه‌ قدرت‌ نشسته‌ بود و بر آنها تبعیض‌ روا می‌داشت‌. آنها در صحنه‌ سیاسی‌ نقش‌ برجسته‌یی‌ نداشتند، اما از هر فرصتی‌ برای‌ ابراز مخالفت‌ خود با رژیم‌ استفاده‌ می‌كردند.
كردها كه‌ مبارزه‌ آنها برای‌ دستیابی‌ به‌ خودمختاری‌ بارها با خشونت‌ سركوب‌ شده‌ بود، آماده‌ طغیان‌ و شورش‌ بودند.
ملی‌ گرایان‌ دربارهاشمی‌ را میراث‌ خوار استعمار انگلستان‌ می‌دانستند. به‌ نظر آنها حاكمیت‌ عراق‌ به‌ جای‌ پیروی‌ از یك‌ سیاست‌ مستقل‌ در دفاع‌ از منافع‌ ملی‌ عراق‌ و كیان‌ قومی‌ اعراب‌، از رهنمودهای‌ استعمارگران‌ بیگانه‌ پیروی‌ می‌كند. آنها بویژه‌ در میان‌ افسران‌ ارتش‌ از نفوذ قابل‌ توجهی‌ برخوردار بودند. ملی‌ گرایان‌ عراق‌ به‌ ناسیونالیست‌های‌ عرب‌ در سایر كشورها چشم‌ داشتند، بویژه‌ در مصر.
● رشد ناسیونالیسم‌ عرب‌
كودتای‌ نظامی‌ «افسران‌ آزاد» به‌ رهبری‌ جمال‌ عبدالناصر در مصر به‌ تلاش‌های‌ انقلابیون‌ عراق‌ نیروی‌ تازه‌یی‌ بخشید. ناصر و همرزمانش‌ در ژوییه‌ ۱۹۵۲ موفق‌ شده‌ بودند با گروهی‌ كوچك‌ اما مصمم‌ از افسران‌ انقلابی‌ به‌ نظام‌ دیرپای‌ پادشاهی‌ پایان‌ دهند.
در عراق‌ تمام‌ لایه‌های‌ جامعه‌، بویژه‌ جوانان‌، با شور و امید تازه‌یی‌ به‌ مبارزه‌ سیاسی‌ روی‌ آوردند. در بغداد و شهرهای‌ بزرگ‌ بیشتر جوانان‌ به‌ احزاب‌ چپ‌ یا ملی‌ گرا می‌پیوستند.
پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ صلاح‌ بیطار و میشل‌ عفلق‌، دو روشنفكر ناراضی‌، حزب‌ بعث‌ را در سوریه‌ تاسیس‌ كردند. مرام‌ سیاسی‌ حزب‌ بر پایه‌ شووینیسم‌ عربی‌ شكل‌ گرفته‌ بود، با گرایش‌های‌ شدید ضدیهودی‌ و ضدایرانی‌.پایه‌ گذاران‌ حزب‌ بعث‌ نقش‌ اسلام‌ را به‌ عنوان‌ بخشی‌ از میراث‌ عرب‌ نفی‌ می‌كردند. آنها ریشه‌ فرهنگ‌ اقوام‌ عرب‌ را نه‌ به‌ دین‌ اسلام‌، بلكه‌ تا تمدن‌های‌ باستانی‌ بین‌ النهرین‌، دوران‌ سومر و آشور و بابل‌ عقب‌ می‌بردند. به‌ همین‌ خاطر آموزش‌ آنها برای‌ اعراب‌ غیرمسلمان‌ پركشش‌ بود.
حزب‌ بعث‌ شاخه‌ عراق‌ جریان‌ كوچكی‌ بود كه‌ در سال‌ ۱۹۵۲ پا گرفت‌. گفته‌ می‌شود كه‌ در سال‌ ۱۹۵۷، یعنی‌ زمانی‌ كه‌ صدام‌ حسین‌ به‌ آن‌ پیوست‌، این‌ حزب‌ در سراسر عراق‌ حداكثر هزار عضو داشته‌ است‌. حزب‌ برای‌ جبران‌ ضعف‌ نیروی‌ خود، به‌ عملیات‌ ضربتی‌ و شیوه‌های‌ توطئه‌ آمیز گرایش‌ داشت‌.
با این‌ ویژگی‌ها حزب‌ بستر مناسبی‌ بود برای‌ عناصر نا آرام‌ و جاه‌ طلب‌. صدام‌ حسین‌ یكباره‌ شیفته‌ حزب‌ شد و آهسته‌ به‌ سوی‌ بازوی‌ ضربتی‌ حزب‌، یعنی‌ شاخه‌ انتظامات‌ آن‌، خیز برداشت‌.
● در مكتب‌ توطئه‌
در اوج‌ قدرت‌ و جوانی‌، رهبران‌ جاه‌ طلب‌ حزب‌ تشكیلات‌ مخفی‌ را یكسره‌ به‌ دست‌ صدام‌ حسین‌ سپرده‌ بودند و او خود را برای‌ یك‌ ضربه‌ كاری‌ آماده‌ می‌كرد .
عراق‌ در آستانه‌ انقلاب‌ ۱۹۵۸ در كوران‌ تحولات‌ سیاسی‌ می‌سوخت‌. لایه‌های‌ گوناگون‌ جامعه‌ به‌ جنبش‌ اعتراض‌ به‌ حاكمیت‌ پیوسته‌ بودند. دربارهاشمی‌ دیگر هیچ‌ پایگاهی‌ در میان‌ مردم‌ نداشت‌ و نارضایتی‌ تمام‌ سطوح‌ ناهمگون‌ جامعه‌ را فرا گرفته‌ بود.
قیام‌ افسران‌ آزاد به‌ رهبری‌ محمد نجیب‌ و جمال‌ عبدالناصر در مصر، سراسر دنیای‌ عرب‌ را به‌ لرزه‌ انداخت‌. ملی‌ گرایان‌ مصری‌ در ژوییه‌ ۱۹۵۲ به‌ نظام‌ پادشاهی‌ وابسته‌ خاتمه‌ دادند و در سال‌ ۱۹۵۶ با ملی‌ كردن‌ كانال‌ سوئز افسانه‌ شكست‌ ناپذیری‌ استعمار را درهم‌ شكستند.
ناسیونالیست‌های‌ عراق‌، كه‌ اینك‌ از پیكار مبارزان‌ مصری‌ شور و نیروی‌ تازه‌یی‌ گرفته‌ بودند، دربارهاشمی‌ را میراث‌ خوار استعمار انگلستان‌ می‌دانستند.شیعیان‌ كه‌ از دیرباز از تبعیضات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ رنج‌ می‌بردند، به‌ مبارزه‌ فعال‌ روی‌ آورده‌ و عمدتا به‌ سازمان‌های‌ چپ‌ گرا پیوسته‌ بودند.
چپ‌ گرایان‌ كه‌ زیر سركوب‌ شدید قرار داشتند، انقلاب‌ قهرآمیز را تنها راه‌ چیرگی‌ بر استبداد سلطنتی‌ می‌دانستند.
كردها در شمال‌، بار دیگر سر به‌ طغیان‌ برداشته‌ بودند و رهبر آنها ملا مصطفی‌ بارزانی‌ از تبعیدگاهش‌ در اتحاد شوروی‌ مبارزات‌ آنها را برای‌ دستیابی‌ به‌ خودمختاری‌ هدایت‌ می‌كرد.
در ۱۴ ژوییه‌ ۱۹۵۸ سرانجام‌ یك‌ گروه‌ شانزده‌ نفری‌ از ارتشیان‌ ناسیونالیست‌ كه‌ خود را به‌ پیروی‌ از الگوی‌ قیام‌ مصر افسران‌ آزاد می‌خواندند، به‌ نظام‌ سلطنتی‌ در عراق‌ خاتمه‌ دادند.
بیشتر افراد خاندان‌ سلطنتی‌ به‌ همراه‌ نخست‌ وزیر مقتدر وقت‌، نوری‌ السعید، به‌ طرز فجیعی‌ به‌ قتل‌ رسیدند.
در عراق‌ یك‌ شورای‌ فرماندهی‌ انقلاب‌ به‌ رهبری‌ ژنرال‌ عبدالكریم‌ قاسم‌ قدرت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. دولت‌ انقلابی‌، دست‌كم‌ در آغاز كار، وفاداری‌ خود را به‌ آزادی‌های‌ دموكراتیك‌ اعلام‌ كرد.
فعالیت‌ حزبی‌ و سندیكایی‌ رونق‌ گرفت‌. نیروی‌ سیاسی‌ عظیمی‌ به‌ میدان‌ مبارزه‌ پا گذاشت‌.
پس‌ از پیروزی‌ قیام‌، دولت‌ چپ‌ گرای‌ قاسم‌ در برابر انبوهی‌ از نیازها و خواسته‌های‌ اجتماعی‌ قرار گرفت‌: فقر و محرومیت‌ شدید مردم‌، نابسامانی‌ عمیق‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌، بیسوادی‌ و عقب‌ ماندگی‌ فرهنگی‌ و از همه‌ مهمتر مالكیت‌ بزرگ‌ ارضی‌.
پس‌ از انقلاب‌، اكثریت‌ بزرگ‌ عراقی‌ها به‌ تحولات‌ واقعی‌ و بهبود شرایط‌ زندگی‌ خود امیدوار شده‌ بودند. به‌ نظر می‌رسید كه‌ سرانجام‌ دوران‌ به‌ ثمر رسیدن‌ آرزوهای‌ دیرین‌ فرا رسیده‌ است‌. با وجود این‌ مشكلات‌ واقعی‌، شعارهای‌ ذهنی‌ و احساساتی‌ حزب‌ بعث‌ در میان‌ توده‌های‌ مردم‌ خریداری‌ نداشت‌.
عناصر افراطی‌ حزب‌ مانند صدام‌ حسین‌ رفته‌ رفته‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند كه‌ با مبارزه‌ سیاسی‌ آرام‌ و تبلیغ‌ مسالمت‌ جویانه‌ نمی‌توان‌ به‌ هدف‌ اصلی‌ حزب‌، یعنی‌ كسب‌ هرچه‌ سریعتر قدرت‌ سیاسی‌، دست‌ یافت‌. آنها بر آن‌ شدند كه‌ ضعف‌ حزب‌ و نفوذ ناچیز آن‌ را با اقدامات‌ ضربتی‌ و عملیات‌ توطئه‌ گرانه‌ جبران‌ كنند.
صدام‌ حسین‌ بزودی‌ مهارت‌ بی‌ نظیر خود را در سازماندهی‌ باندهای‌ ضربت‌ نشان‌ داد. او نخست‌ موافقت‌ رهبری‌ حزب‌ را با تشكیل‌ یك‌ بازوی‌ ضربتی‌ برای‌ انجام‌ عملیات‌ مخفیانه‌ علیه‌ دشمنان‌ حزب‌ جلب‌ نمود و سپس‌ فعالیت‌ عضوگیری‌ را شروع‌ كرد. او خود با عده‌ بی‌شماری‌ از بزن‌ بهادرهای‌ پایتخت‌ ارتباط‌ داشت‌. از سوی‌ حزب‌ به‌ آنها پول‌ و مقام‌ داد و از آنها خواست‌ كه‌ نیروی‌ شرارت‌ و خرابكاری‌ خود را در راه‌ حزب‌ به‌ كار اندازند.
بدین‌ ترتیب‌ دسته‌های‌ چماقدار بعثی‌ جولان‌ خشونت‌ بار خود را در خیابان‌های‌ بغداد آغاز كردند. آنها خودسرانه‌ خائنان‌ را شناسایی‌ و مجازات‌ می‌كردند. با زنجیر و دشنه‌ و چماق‌ به‌ گروه‌ها و چهره‌های‌ سیاسی‌ مخالف‌ حمله‌ می‌بردند. تجمعات‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ را به‌ هم‌ می‌ریختند. به‌ دفاتر روزنامه‌ها و سازمان‌های‌ سیاسی‌ هجوم‌ می‌بردند. اعلامیه‌ و پوستر گروه‌های‌ سیاسی‌ را پاره‌ می‌كردند. دكه‌ روزنامه‌ فروش‌ها را به‌ آتش‌ می‌كشیدند و...
یك‌ سالی‌ پس‌ از انقلاب‌، صدام‌ حسین‌ از میدان‌ مبارزه‌ به‌ پشت‌ صحنه‌ نقل‌ مكان‌ كرده‌ بود. رهبران‌ جاه‌ طلب‌ حزب‌ تشكیلات‌ مخفی‌ را یكسره‌ به‌ دست‌ او سپرده‌ بودند و او خود را برای‌ یك‌ ضربه‌ كاری‌ آماده‌ می‌كرد.● طراح‌ ترور
محل‌ ترور عبدالكریم‌ قاسم‌ در خیابان‌ الرشید بغداد كه‌ پس‌ از سقوط‌ حكومت‌ صدام‌ میدان‌ عبدالكریم‌ قاسم‌ نام‌ گرفته‌ است‌. قیام‌ ۱۴ ژوییه‌ ۱۹۵۸ یك‌ عملیات‌ موفق‌ نظامی‌ بود كه‌ به‌ حاكمیت‌ سی‌ ساله‌ دربارهاشمی‌ در عراق‌ خاتمه‌ داد. قیام‌ افسران‌ آزاد با استقبال‌ لایه‌های‌ گوناگون‌ اجتماعی‌ و پشتیبانی‌ گسترده‌ نیروهای‌ سیاسی‌ روبرو گشت‌.
اما شور و شعف‌ پیروزی‌ زمان‌ درازی‌ نپایید. در اندك‌ مدتی‌ نفاق‌ و دشمنی‌ در همه‌ جا بالا گرفت‌. اختلاف‌ درونی‌ مانند خطی‌ سرخ‌ از میان‌ تمام‌ اركان‌ جامعه‌ می‌گذشت‌: ارتش‌، گروه‌های‌ سیاسی‌، طبقات‌ اجتماعی‌ و... نیروهای‌ سیاسی‌ به‌ دو اردوگاه‌ بزرگ‌ تقسیم‌ شده‌ بودند: جبهه‌های‌ قومی‌ و میهنی‌.
گرایش‌ قومی‌(ملی‌) كه‌ حزب‌ بعث‌ را نیز در بر می‌گرفت‌، اعتقاد داشت‌ كه‌ عراق‌ بخشی‌ از امت‌ یگانه‌ عرب‌ است‌ و باید هر چه‌ زودتر با سایر واحدهای‌ این‌ مجموعه‌ پیوند بخورد. اولین‌ قدم‌ عبارت‌ بود از اتحاد با مصر، كه‌ در آن‌ جمال‌ عبدالناصر پرچم‌ ناسیونالیسم‌ عرب‌ را به‌ اهتزاز در آورده‌ بود؛ و بعد با سوریه‌، كه‌ در آن‌ ملی‌ گرایان‌ بعثی‌ به‌ قدرت‌ رسیده‌ بودند.
صدام‌ مغز متفكر عملیات‌ ترور عبدالكریم‌ قاسم‌ بود. او پیشاپیش‌ گروه‌ ترور به‌ خیابان‌ رسید، راه‌ بر ماشین‌ قاسم‌ بست‌ و با نعره‌یی‌ ماشین‌ را مجبور به‌ توقف‌ كرد.
شیعیان‌ از دیرباز به‌ پان‌ عربیسم‌ بدگمان‌ بودند. آنها به‌ تجربه‌ دریافته‌ بودند كه‌ تقویت‌ عنصر عربی‌ و هرگونه‌ نزدیكی‌ عراق‌ با كشورهای‌ عربی‌، كه‌ همه‌ سنی‌ مذهب‌ بودند، با فشار بر آنها همراه‌ بوده‌ است‌.
صدام‌ حسین‌ و رفقای‌ متعصب‌ او در حزب‌ بعث‌ از روند رویدادها سخت‌ ناراضی‌ بودند. از نظر آنها قاسم‌ به‌ «اهداف‌ انقلاب‌ و آرمان‌ ملت‌ عرب‌» خیانت‌ كرده‌ بود. بخاطر عدم‌ قاطعیت‌ او بود كه‌ كمونیست‌ها در همه‌ جا نفوذ كرده‌ و آشكارا از «برتری‌ اهداف‌ بین‌المللی‌ بر منافع‌ ملی‌» سخن‌ می‌گفتند.
برخی‌ از اهالی‌ سالمند قاهره‌ هنوز آن‌ جوان‌ عراقی‌ را با اندام‌ ورزیده‌ و سبیل‌ پرپشت‌ به‌ یاد می‌آورند، با «فعالیت‌های‌ درخشانش‌» از ولگردی‌ و هرزگی‌ در خیابان‌ها تا شرارت‌ و كتك‌كاری‌ در كافه‌ها.
صدام‌ طرح‌ ترور قاسم‌ را در حزب‌ مطرح‌ كرد و برای‌ اجرای‌ آن‌ یك‌ دسته‌ مسلح‌ تشكیل‌ داد.
روز هفتم‌ اكتبر ۱۹۵۹ قاسم‌ برای‌ شركت‌ در مهمانی‌ سفارت‌ آلمان‌ شرقی‌ از اقامتگاه‌ همیشگی‌ خود در «وزارت‌ دفاع‌» بیرون‌ آمد.
هنگامی‌ كه‌ شورلت‌ بزرگ‌ و سفید او از خیابان‌ الرشید می‌گذشت‌، چند جوان‌ مسلح‌ از كوچه‌یی‌ به‌ خیابان‌ ریختند، ماشین‌ «زعیم‌» را به‌ رگبار بستند، و از كوچه‌ روبرو پا به‌ فرار گذاشتند. نگهبان‌ قاسم‌ در جا كشته‌ شد، و خود او غرق‌ در خون‌ به‌ كف‌ ماشین‌ افتاد. او هشت‌ هفته‌ بعد به‌ سلامت‌ از بیمارستان‌ مرخص شد.
در دوران‌ زمامداری‌ صدام‌ حسین‌ از این‌ ماجرا افسانه‌یی‌ حماسی‌ ساخته‌ شد كه‌ سی‌ سال‌ تمام‌ در اشعار و داستان‌ها و فیلم‌های‌ بی‌شمار تكرار گشت‌: صدام‌ مغز متفكر این‌ «عملیات‌ قهرمانانه‌» بود كه‌ با «درایت‌ و شجاعت‌» آن‌ را هدایت‌ كرد. او پیشاپیش‌ گروه‌ به‌ خیابان‌ رسید، راه‌ بر ماشین‌ قاسم‌ بست‌ و با نعره‌یی‌ ماشین‌ را مجبور به‌ توقف‌ كرد. پس‌ از تیراندازی‌ به‌ ماشین‌، او بود كه‌ با تیراندازی‌های‌ پراكنده‌ راه‌ خیابان‌ را بند آورد، تا رفقایش‌ بتوانند از محل‌ حادؤه‌ بگریزند. بخاطر همین‌ «فداكاری‌» بود كه‌ سرانجام‌ تیری‌ به‌ پایش‌ اصابت‌ كرد.
صدام‌ آخر از همه‌ خیابان‌ را ترك‌ كرد. با گلوله‌یی‌ در پا خود را به‌ نخلستان‌ رساند و در ساحل‌ شرقی‌ دجله‌ به‌ طرف‌ شمال‌ شروع‌ به‌ دویدن‌ كرد. پس‌ از چهار روز به‌ حوالی‌ تكریت‌ رسید. در نزدیكی‌ روستای‌ «دور» در آب‌ یخبندان‌ شط‌ شیرجه‌ زد و شناكنان‌ از رود گذشت‌. در كرانه‌ روبرو با نیش‌ چاقو گلوله‌ را از پا بیرون‌ كشید و به‌ طرف‌ بیابان‌ شام‌ قدم‌ برداشت‌.
صدام‌ حسین‌ از راه‌ سوریه‌ به‌ مصر رفت‌، كه‌ آن‌ روزها ستاد اصلی‌ ناسیونالیسم‌ عرب‌ به‌ شمار می‌رفت‌.
در زندگینامه‌ رسمی‌ صدام‌ آمده‌ است‌ كه‌ او در رشته‌ حقوق‌ دانشگاه‌ قاهره‌ ؤبت‌ نام‌ كرد و در كنار تحصیل‌ مبارزات‌ ملت‌ عراق‌ را در دستیابی‌ به‌ «آزادی‌» هدایت‌ می‌كرد.
● یك‌ جوان‌ در راس‌ ماشین‌ سركوب‌
صدام‌ حسین‌ پس‌ از شركت‌ در عملیات‌ ترور نافرجام‌ عبدالكریم‌ قاسم‌ (اكتبر ۱۹۵۹)، از راه‌ سوریه‌ به‌ مصر گریخته‌ بود. در مصر او در محله‌ دقی‌ قاهره‌ زندگی‌ مرفهی‌ داشت‌.
● بازگشت‌ صدام‌ به‌ بغداد
سرنگونی‌ عبدالكریم‌ قاسم‌ سرورانگیزترین‌ خبری‌ بود كه‌ صدام‌ حسین‌ در قاهره‌ دریافت‌ كرد. در عراق‌ نه‌ تنها حزب‌ او به‌ قدرت‌ رسیده‌ بود، بلكه‌ بكر، یكی‌ از دو فرمانده‌ كودتا، خویشاوند و همشهری‌ او بود. صدام‌ بی‌ درنگ‌ راه‌ بازگشت‌ به‌ میهن‌ را در پیش‌ گرفت‌. در بغداد با دختر دایی‌ خود، ساجده‌ طلفاح‌، ازدواج‌ كرد. از این‌ همسر او صاحب‌ سه‌ دختر و دو پسر شد.
حاكمیت‌ تازه‌ در بغداد برای‌ این‌ جوان‌ جاه‌ طلب‌ ۲۶ ساله‌ میدان‌ وسیعی‌ بود. ماشین‌ سركوب‌ و ترور با شدتی‌ بی‌سابقه‌ به‌ كار افتاده‌ بود. اهرم‌ اصلی‌ این‌ اعمال‌ خشونت‌ نیروهای‌ شبه‌ نظامی‌ حزب‌ بعث‌ بودند به‌ نام‌ گارد ملی‌ (الحرس‌ القومی‌). صدام‌ بزودی‌ در راس‌ این‌ باندها قرار گرفت‌.
جوانان‌ مسلح‌ با فهرست‌های‌ طولانی‌، شبانه‌ به‌ شكار مخالفان‌ می‌رفتند. در میان‌ مردم‌ عراق‌ شایع‌ شده‌ بود كه‌ این‌ فهرست‌ها راعوامل‌ سیا به‌ دست‌ كودتاگران‌ رسانده‌ بودند.
دوران‌ ترس‌ و نكبت‌ عناصر حرس‌ قومی‌، هفت‌ ماه‌ ادامه‌ یافت‌. رییس‌ جمهور وقت‌ عبدالسلام‌ عارف‌ كه‌ از قدرت‌ روزافزون‌ آنها به‌ وحشت‌ افتاده‌ بود، در نوامبر ۱۹۶۳ با یك‌ عملیات‌ ضربتی‌ به‌ تركتازی‌ آنها پایان‌ داد. مردم‌ زجركشیده‌ نفس‌ راحتی‌ كشیدند.
بسیاری‌ از فعالان‌ حزب‌ بعث‌ و بویژه‌ سران‌ گارد ملی‌ تحت‌ تعقیب‌ قرار گرفتند. صدام‌ حسین‌ یكی‌ از آنها بود كه‌ دستگیر شد و دو سالی‌ را در زندان‌ گذراند.
صدام‌ در سال‌ ۱۹۶۶ از زندان‌ گریخت‌ و بی‌ درنگ‌ به‌ سازماندهی‌ مبارزه‌ مخفیانه‌ حزب‌ بعث‌ پرداخت‌. او نیروهای‌ حزبی‌ را برای‌ نیل‌ به‌ هدف‌ نهایی‌ سازماندهی‌ كرد: كسب‌ انحصاری‌ قدرت‌ در عراق‌.
صدام‌ در سال‌ ۱۹۶۶ از زندان‌ گریخت‌ و بی‌ درنگ‌ به‌ سازماندهی‌ مبارزه‌ مخفیانه‌ حزب‌ بعث‌ پرداخت‌. او اینك‌ ستاره‌ اصلی‌ حزب‌ بود كه‌ مهارت‌ و كاردانی‌ خود را در اجرای‌ عملیات‌ توطئه‌ گرانه‌ نشان‌ داده‌ بود. او با جدیت‌ نیروهای‌ حزبی‌ را برای‌ نیل‌ به‌ هدف‌ نهایی‌ رهبری‌ كرد: كسب‌ انحصاری‌ قدرت‌ در عراق‌. رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌ زیاد طول‌ نكشید: در روز ۱۷ ژوییه‌ سال‌ ۱۹۶۸ كودتای‌ نظامیان‌ بعثی‌ پیروز شد و بكر به‌ ریاست‌ جمهوری‌ رسید. از فردای‌ كودتا حزب‌ بعث‌ یك‌ رژیم‌ پلیسی‌ را به‌ سر كار آورد، كه‌ ستون‌ فقرات‌ آن‌ را دستگاه‌ امنیتی‌ می‌ساخت‌، و مرد اول‌ این‌ دستگاه‌ صدام‌ حسین‌ بود. او تنها ۳۱ سال‌ داشت‌.
● سركوب‌ مخالفان‌ و رقبا
صالح‌ مهدی‌ عماش‌ معاون‌ بكر، قوی‌ترین‌ رقیب‌ صدام‌ حسین‌ و بزرگترین‌ مانع‌ در راه‌ نقشه‌های‌ جاه‌ طلبانه‌ او بود.
او یكی‌ از مبارزان‌ قدیمی‌ بود كه‌ در قدرت‌ گیری‌ حزب‌ نقش‌ مهمی‌ ایفا كرده‌ بود. صدام‌ موفق‌ شد بكر را به‌ عماش‌ بدبین‌ سازد و او را با اشتغال‌ به‌ ماموریت‌های‌ خارجی‌، از بغداد دور كند.با كنار رفتن‌ صالح‌ مهدی‌ عماش‌، صدام‌ حسین‌ معاون‌ اول‌ بكر شد و سالها بعد در سال‌ ۱۹۸۲ سرانجام‌ عوامل‌ صدام‌ عماش‌ را به‌ عراق‌ فراخواندند و او را سر به‌ نیست‌ كردند.
● صدام‌ در برخورد با دشمنان‌ خود بی‌ رحم‌ بود
در طول‌ دهه‌ ۱۹۷۰ صدام‌ مهمترین‌ رقبای‌ خود را در حزب‌ و دولت‌ از میان‌ برداشت‌: عدنان‌ خیرالله‌، ژنرال‌ مقتدر حردان‌ تكریتی‌، شفیق‌ كمالی‌، عبدالكریم‌ شیخلی‌، شاذل‌ طاقه‌، عبدالكریم‌ مصطفی‌ نصرت‌ و بسیاری‌ دیگر...
اوج‌ تصفیه‌های‌ خونین‌ صدام‌ در شامگاه‌ هشتم‌ اوت‌ ۱۹۷۹ صورت‌ گرفت‌ كه‌ عوامل‌ صدام‌ برخی‌ از برجسته‌ترین‌ رجال‌ حزب‌ و دولت‌ را سر بریدند.
صدام‌ پس‌ از پایان‌ عملیات‌ با خونسردی‌ از كنار اجساد گذشت‌، با چكمه‌ خونین‌ به‌ بالكن‌ كاخ‌ ریاست‌ جمهوری‌ رفت‌ تا برای‌ جمعیتی‌ كه‌ فریاد می‌زدند: مرگ‌ بر خائنان‌ دست‌ تكان‌ دهد.
● آخرین‌ گام‌: حذف‌ البكر
احمد حسن‌ بكر كه‌ با صدام‌ حسین‌ بستگی‌ فامیلی‌ داشت‌، سیاستمداری‌ كم‌ توان‌ بود و خود را دربست‌ به‌ اراده‌ صدام‌ سپرده‌ بود.
او هرچه‌ بیشتر به‌ صدام‌ و دستگاه‌ ترور او وابسته‌ می‌شد تا اینكه‌ سرانجام‌ در سال‌ ۱۹۷۹ صدام‌ به‌ مقام‌ تشریفاتی‌ او هم‌ خاتمه‌ داد و او را به‌ دلیل‌ ناتوانی‌ جسمی‌ محترمانه‌ از تمام‌ مسئولیت‌هایش‌ خلع‌ كرد.
در طول‌ سی‌ سال‌ مزدوران‌ صدام‌ با دارایی‌ مردم‌ عراق‌ ثروتمند شدند، اما فقر و محرومیت‌ روی‌ دیگر این‌ بذل‌ و بخشش‌ به‌ خودی‌ها بود.آخرین‌ نمونه‌ از تصفیه‌های‌ خونین‌ صدام‌، قتل‌ دو داماد او، صدام‌ و حسین‌ كامل‌ بود كه‌ در فوریه‌ ۱۹۹۶ به‌ گونه‌یی‌ فجیع‌ و به‌ همراه‌ چند تن‌ از بستگانشان‌ كشتار شدند.
در این‌ سالها تنها چند تن‌ انگشت‌ شمار از سران‌ حزب‌ از تصفیه‌های‌ خشونت‌ بار صدام‌ حسین‌ در امان‌ ماندند: طه‌ یاسین‌ رمضان‌ (جزراوی‌)، عزت‌ ابراهیم‌ دوری‌، و علی‌ حسن‌ المجید، معروف‌ به‌ علی‌ شیمیایی‌.
● با ثروت‌ بی‌ كران‌ نفت‌ عراق‌ بود كه‌ صدام‌ برای‌ اطرافیان‌ خود رفاه‌ افسانه‌یی‌ جور كرد
مشی‌ اساسی‌ صدام‌ در اداره‌ كشور بر اصول‌ ساده‌ قبیله‌یی‌ استوار بود و او درست‌ مثل‌ روسای‌ قبایل‌ بر ملت‌ عراق‌ حكومت‌ می‌كرد: تكیه‌ بر پیوندهای‌ عشیره‌یی‌، بی‌ اعتمادی‌ مطلق‌ به‌ بیگانگان‌، مهربان‌ و سخاوتمند با دوستان‌، خشن‌ و بیرحم‌ با مخالفان‌.
صدام‌ حسین‌ بهترین‌ عوامل‌ خود را از عشایر سنی‌ مذهب‌ تكریت‌ و پیرامون‌ آن‌ برگزید كه‌ گفته‌ می‌شود قساوت‌ و خشونت‌ و تعصب‌ خونی‌ در آنها ریشه‌ دار است‌.با این‌ ثروت‌ بی‌ كران‌ بود كه‌ صدام‌ توانست‌ اطرافیان‌ خود را بنوازد و برایشان‌ زندگی‌ افسانه‌یی‌ جور كند. در طول‌ سی‌ سال‌ نه‌ تنها مزدوران‌ صدام‌، بلكه‌ بسیاری‌ از سیاستمداران‌ و رسانه‌های‌ عرب‌ با دارایی‌ مردم‌ عراق‌ ؤروتمند شدند.مردمی‌ كه‌ صدام‌ ۳۳ سال‌ بر آنها ستم‌ رانده‌ و ثروتشان‌ را چپاول‌ كرده‌ بود، سرانجام‌ روز هشتم‌ آوریل‌ سال‌ ۲۰۰۱ از بیغوله‌های‌ خود سر بیرون‌ آوردند، تا به‌ چشم‌ خود فرار رهبر داهی‌ امت‌ عرب‌ را تماشا كنند.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید