شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


عقل یا ایمان


عقل یا ایمان
چندسالی است كه سریال های تلویزیونی و زمان پخش آنها، طبق برنامه ای از پیش تعیین شده، ساخته و بر روی آنتن می رود. با وجود این كه برنامه ریزی در تهیه، ساخت و پخش برنامه ها و تطابق آنها با ایام و مراسمی ویژه ممكن است اهداف و نیات ایدئولوژیك خاصی را در پشت پرده داشته باشد، این برنامه ریزی ها امكان مناسبی برای نقدی سازمان یافته، در اختیار محققین و اندیشمندان قرار می دهد. سریال صاحبدلان، تلاش داشت تا چالش میان عقل بشری و ایمان الهی را به تصویر كشد. خندق بزرگی كه در یك سوی آن عقل و انسان و در سویه دیگر، ایمان و خدا قرار دارند! دو راهی هولناكی كه بسیاری از افراد و حتی روشنفكران و تمامی جوامع در حال گذار با آن مواجه بوده و هستند.
نیچه اصلاح گران دینی را كه در آلمان در حال گذار، مانع تكامل پروسه رنسانس شدند سرزنش می كند، اگرچه او با ایده آلیست های هگلی و عقل باوران فرانسوی توافقی ندارد و معتقد است كه انسان بی دین در اقیانوسی بی پایان از پوچی سرگردان خواهد شد، اما این سرگردانی را به راه میانه اصلاح گران دینی ترجیح می دهد. از نظر او بشریت یا در این اقیانوس غرق می شود و یا به مكاشفه ای نوین و نجات بخش دست می یازد. داستایفسكی اگر چه با نیچه در پوسیده شدن بنیان های كهن مسیحیت هم رأی است، اما در تقابل عقل و ایمان همچون كی یر كه گور طرف ایمان را می گیرد.
تمامی نقش های سریال صاحبدلان پیرامون دوگانگی جلیل و خلیل چیده شده است. رامین و شاهین (هابیل و قابیل) نیز قرینه ای از دوگانگی برادرانه جلیل و خلیل هستند. جلیل سنبلی از شخصیت فرعون و خلیل سنبلی از شخصیت ابراهیم است. ابراهیم در لغت به معنای پدر ایمان و خلیل به معنای دوست می باشد. می دانیم كه «خلیل الله» صفت ابراهیم پیامبر بوده است. «دكتر» كه برای تحقیر بیشتر از زبان شخصیت های سریال «دكی» صدا می شود، شخصیت مقابل «دنیا» است. «دكتر» از سویی سنبل عقلانیت مدرن است و از سوی دیگر اغواگر و مغشوش كننده مرز بد و خوب، ثواب و عقاب، جادو و اعجاز و ... است. تنها ابزار او مارهایی است كه با زبان خود به جان این و آن می اندازد، مارهای تردید و مصلحت اندیشی كه راه نفوذ ایمان را سد می كنند. اما ایمان خلیل از عقل دكتر بالاتر است. در واقع نویسنده با جا دادن كاراكتر «اكرم» در كنار «خلیل» تلاش كرده نشان دهد كه «اعجاز» یعنی عصای موسی از جنس «جادو» یعنی طناب های مكر ساحران نیست، مكر خدا فایق بر مكر مكاران است، ایمان فراسوی «عقل» و «اراده» بشری است. به همین دلیل، حتی خلیل هنگام شفا دادن «اهدیه» خود نیز از نتیجه عمل بی خبر است. ایمان خلیل همچون ایمان ابراهیم، علی رغم «همه» حتی «خود» اوست.
«دكتر» در این داستان درگیر بازی خیر و شر نیست، گویی كه از جنس آدمیان نیست، او نه شر است و نه خیر، حتی همچون «رامین» كه خیر متمایل به شر است یا همچون شاهین كه شر متمایل به خیر است، بازی گری خرده پا نیست، بلكه همواره در پشت پرده و خارج از بازی، برخلاف دنیا، برهم زننده مرز خیر و شر است. اگر جلیل با خدا دشمنی می كند برای آن است كه با او لج كرده و خدا را نخست در فلج شدن همسرش و سپس در شفا ندادن به او مقصر می داند، او بنده ای فریب خورده است. اگر «محمود» به راه خطا می رود به دلیل آن است كه در پی انتقام است. انتقام از جلیل كه دخترش را به او نداده، از شاهین كه بی آنكه زحمتی بكشد سرمایه دار است. اگر «اكرم» به خطا می رود برای آن است كه ساده دل است. شاهین عمله ای بیش در دست نیروهای شیطانی نیست، اما «دكی» شخصیت مرموز و زیركی است كه همه حقیقت را به روشنی می داند و حتی از آینده خبر دارد و آن را به درستی حدس می زند. در آخرین قسمت سریال دكتر در بیرون از خانه منتظر است تا نتیجه نبرد خیر و شر او به اندازه خلیل از آمدن بلا مطمئن است. با این وجود كمترین تمایلی به قبول «حقیقت» ندارد، چرا كه «حقیقت» و «روشنایی» نقطه مقابل و نقیض اوست. به همین دلیل ما می توانیم انتظار بازگشت هر كسی را به سوی خدا جز «دكی» داشته باشیم.
تا اینجا ما تحلیلی نمادشناسانه و درونی از این سریال ارائه كردیم، اما خالی از لطف نخواهد بود كه مقایسه ای بیرونی نیز بین ساختار كلی این سریال با سایر سریالها داشته باشیم. آنچه در این سریال كمتر دیده می شود، پرداخت روانشناسانه در مورد شخصیتهای داستانی است. در واقع در این سریال ما با شخصیتهایی حقیقی روبرو نیستیم، بلكه این شخصیت ها بیشتر نمادین هستند. در این سریال بر خلاف سریال «نرگس» ما درمورد زندگی خصوصی شخصیتهای داستان و گذشته آنها چیز زیادی نمی دانیم. بلكه، بیشتر فكر ما درگیر نمادپردازی ها، فضاسازی های تصویری و صوتی و روایت داستان است. در سریال صاحبدلان به طور كلی جایگاهی برای «متخصصین» بویژه روانشناسان كه فوكو آنها را كشیشان مدرن نامیده، در نظر گرفته نشده است. حتی نقش پلیس و پزشك در این سریال بسیار كمرنگ است. این درحالی است كه گره كور و كلاف پیچیده مشكلات در سریال «نرگس» به دست یك روانشناس باز می شود. «بهروز» به یاری یك پزشك «درمان» می شود، نه آنكه «شفا» پیدا كند و در نهایت این پلیس است كه تمامی نقاط پراكنده را به هم پیوند می دهد، اما «نگهبان قانون» در سریال صاحبدلان همواره دور از جریان اصلی قرار دارد و كمترین تأثیری در روند واقعی امور نمی گذارد. حتی در یك سكانس، مأمور كلانتری به نشانه اعتراض به ایده و عمل ایمانی دینا می گوید «آخه ما الآن در سال دو هزار و كوفتیم...» و دینا در پاسخ می گوید «آیات قرآن تنها برای احترام گذاشتن نیست.» این درحالی است كه در سریال آخرین گناه در سكانس پایانی، حاج صدوق روحانی (نماینده دین) سخنگوی قانون و پلیس (نماینده دولت) می شود و ابراز می دارد كه «اگه قرار باشه هر كسی قانون خدا رو خودش اجرا كنه، سنگ رو سنگ بند نمی شه... اجرای قانون خدا احتیاج به حكم داره...». لازم است كه توجه خواننده محترم را به شكست خلیل و خانواده به راه برگشته جلیل در قبال جلوگیری از نزول بلای آسمانی به واسطه استفاده از قانون و شكایت از جلیل جلب نمایم.
در سریال نرگس «امر قدسی» در پس تمامی امور واقع شده است و به طور مستقیم در «واقعیت» دخالتی ندارد. تنها در سجاده و دعاهای «نرگس» آن هم برای نجات خواهر خود از نوعی «شر اجتماعی» تلاش می نماید. تمامی گره ها به دست متخصصینی نظیر وكیل، پلیس، روانشناس، پزشك و با تكیه بر «عقل» انسانی و یافتن «قوانین عقلانی» روان، تن و جامعه گشوده می شود. اما در سریال صاحبدلان «امر قدسی» به معنای «غیر عقلانیت» و «ناممكن» است و به شكلی مستقیم در تمامی امور جاری و ساری است. كوچك ترین اتفاقات در داستان به امر قدسی مربوط می شود. حتی نیروهای شر در داستان مداوماً از راه «انكار» امر قدسی، حضور او را اثبات می كنند. خدا در این سریال حتی می تواند «فرغون آجر» یا «لوستر» را به عنوان زنهار و نشانه بر سر كسی بیندازد و جالب آنكه ما حتی فردی را كه فرغون از دستش رها می شود و دلیل رها شدن آن را نمی بینیم و نویسنده خود را ملزم نمی داند كه علت قطع و وصل شدن برق خانه جلیل را توضیح دهد. این بدان معنا است كه خود وقایع عادی در این سریال ارزش چندانی ندارند و این وقایع تنها «اشاره» یا ذكری (ذكر در لغت به معنای اشاره ای گذرا است) برای فرا یاد آوردن آن مضمونی هستند كه در پس پرده های تو در تو پیچیده شده است.
نكته دیگر آنكه بر خلاف سریالهایی نظیر «او یك فرشته بود» یا «آخرین گناه» كه به تقلید از سینمای هالیوودی، موجودات استعلایی را وارد جهان خاكی زندگان می نماید و امر قدسی را به نفع امر زمینی مصادره كرده و آن را از آسمان پایین كشیده اند، در سریال صاحبدلان امر قدسی به طرزی پر هیبت، دور از دست، رمزآمیز، برتر از عقلانیت بشری و در آسمان باقی می ماند. بیان نمادین صاحبدلان، فاصله زیادی با بیان سریالهای دیگر داشته و به واقعیت امور و دركی كه مردم عادی از اعجاز و ایمان دارند، نزدیكتر است.
نویسنده و كارگردان در این اثر تلاش كرده اند كه واقعیت اجتماعی موجود، یعنی ثروت اندوزی، منفعت طلبی، فردگرایی و مصرف گرایی را هرچه بیشتر با آنچه كه در فرهنگ و جامعه ما «امر قدسی» و «خواست خدا» تلقی می شود، پیوند زده و نگرانی ها، دلمشغولی ها و دوراهی های پیش روی افراد را نمایان سازند.
با این وجود، نمایش این مجموعه تلویزیونی نشانگر آن است كه معنای «اعجاز» حتی نزد افراد عادی نیز تغییر نموده است. نویسنده ناگزیر شده در دو صحنه شفا یافتن عهدیه و مرگ سید خلیل تا حدود زیادی از تصور اولیه و بیان اسطوره ای «اعجاز» عقب نشینی نماید. عهدیه كه در لغت به معنای «راهبرتر یا راه دان تر» است، بلافاصله پس از شفایافتگی، نمی تواند برخیزد و نیاز به انجام عمل فیزیوتراپی دارد. این درحالی است كه طبق روایات كتابهای مقدس، اعجاز پیامبران جنبه ای تام دارد، به عنوان مثال مرده ای كه عیسی (ع) زنده می كند، فی الحال برخاسته و راه می رود. این مسأله نشانگر آن است كه نویسنده نتوانسته است با توسل به بیان اسطوره ای رایج، موضوع خود را آنگونه كه باید و شاید پرداخت نماید و او نیز متوسل به متخصصین دنیای مدرن شده است.
در آخرین سكانس دوربین از بالا، تصویر شهری را به نمایش می كشد كه گنبد طلایی مسجدی به زحمت از میان ساختمانها و برجهای «سر به فلك كشیده» پیداست. به هر حال در دوران ظهور هیچ یك از ادیان ابراهیمی، شهرنشینی، توانایی تكنولوژیك و عقلانیت انسانی تا به این حد رشد نكرده بوده است. حتی سید خلیل نیز پس از آنكه به نهایت كمالات ممكن می رسد و پس از آنكه دایره (ختم قرآن و پایان یافتن ماه رمضان) بسته می شود، نمی تواند در این جهان خاكی باقی بماند و بر كشتی روحانی خویش به تنهایی می نشیند، بی آنكه از هر موجود جاندار جفتی را با خود بردارد، بار خود را می بندد و راه خود را می پوید.
این نوشته را با طرح سه سؤال پایان می دهیم. نخست اینكه آیا مرز ایمان و عقل تا این حد روشن و آشكار است و انسان برای تشخیص این مرز هیچ گاه دچار شك و تردید یا خطا نمی شود؟ دوم، آیا برای انسانهای كنونی مطلوب و ممكن است كه در عالم واقع و در زندگی روزمره به روش پیشنهادی سید خلیل عمل كند، یا اینكه به این سریال تنها باید از بعدی نمادین توجه و بر مضامین آن مداقه شود؟ سوم، آیا بین عقل و ایمان، آنگونه كه كی یر كه گور می گوید مرزی پرناشدنی حایل است، یا آنچنان كه گابریل مارسل (فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی كه عمیقاً از كی یر كه گور متأثر بود) اشاره می كند، بین بعد انفسی انسان (بعد ایمانی یا درونی، كه تنها از قوانین درونی و فردی تبعیت می نماید) و جهانی آفاقی (جهان بیرونی كه قوانین آن با اصول علمی و عقلی انسان قابل اندازه گیری است) می شود آشتی برقرار كرد و حتی دومی را نردبانی برای دستیابی و شناخت اولی به شمار آورد؟
مرتضی كریمی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید