سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

رواج فساد در خاندان پهلوی


رواج فساد در خاندان پهلوی
فریدون هویدا، برادر امیر عباس هویدا مشهورترین نخست‌وزیر عصر پهلوی است.فریدون كه به لطف صدارت برادرش به جاه و مقامی رسید در سالهای آخر عمر رژیم شاه مقام سفارت ایران در سازمان ملل را داشت. او متجاوز از ۱۰ سال جزء محارم نزدیك شاه و اشرف بود و مستقیماً از اوضاعی كه در دولت و دربار می‌گذشت خبر داشت. او در ۱۳۵۸ كتابی تحت عنوان سقوط شاه را به زبان فرانسه انتشار داد و در آن عوامل فروپاشی سلطنت پهلوی را بر شمرد. اگر چه فریدون در این كتاب تلاش كرده تا برادر خود را از هر اتهامی تبرئه كند ولی در حد شناخت و مشاهدات خود از درون حكومت شاه، ‌دست به افشاگری‌هائی زده كه به خواندنش می‌ارزد. كتاب سقوط شاه بعداً به زبان انگلیسی و فارسی نیز منتشر شد و متن حاضر تنها بخشی از این كتاب است كه جهت اطلاع خوانندگان گرامی برگزیده‌ایم.
●●●
طی پنجاه سال هر دولتی در ایران سر كار آمد سرلوحه كار خود را «مبارزه با فساد» قرارداد.
ولی فسادی كه بعد از افزایش قیمت نفت سال ۱۹۷۴ در ایران پدیدار شد مسأله‌ای بود فراتر از همه آنها و جدا از تمام معیارهای قابل قبول.
به خاطر می‌آورم كه ضمن ملاقات با برادرم در ماه اوت ۱۹۷۶ [مرداد ۱۳۵۵] از او پرسیدم: چرا تجار و صاحبان صنایع در ایران هیچ نوع كمك مالی به توسعه امور هنری و فرهنگی نمی‌كنند؟ و امیرعباس با لحنی كه حكایت از خشم او داشت در جوابم گفت: «ما به پولشان احتیاجی نداریم. آنها اگر می‌خواهند كمك كنند فقط كافی است كه دست از دزدی بردارند...». با شنیدن این پاسخ مسأله‌ای بسیار بدیهی را مطرح كردم و از او پرسیدم: «اگر این طور است،‌ پس چرا آنها را به محاكمه نمی‌كشید؟» كه برادرم ابتدا نگاهی حاكی از یأس و افسردگی به من انداخت و سپس گفت: «چرا فكر می‌كنی كه من آنها را به محاكمه نمی‌كشم؟ مگر كار دیگری جز محاكمه كردن آنها هم می‌شود انجام داد؟... ولی چه فایده! چون آب از سرچشمه گل‌آلود است و اگر قصد مبارزه با این مفسدین باشد باید از بالا شروع كرد، و اول از همه شاه و خانواده‌اش و اطرافیانش را به محاكمه كشید. هر كار دیگری هم كه غیر از این انجام شود بی‌نتیجه است و به هر حال وقتی شاه ماهی از تور گریخته، واقعاً مسخره است كه بچه ماهیها را از آب صید كنیم...».
فسادی كه درون دربار شاه وجود داشت حقیقتاً ابعاد وحشتناكی به خود گرفته بود. برادران و خواهران شاه به خاطر واسطگی برای عقد قرارداد بین دولت ایران و شركتهایی كه گاه خودشان نیز جزء سهامداران عمده آنها بودند، حق‌العملهای كلانی به چنگ می‌آوردند. ولی گرفتاری اصلی در این قضیه فقط مسأله رشوه‌خواری یا دریافت حق كمیسیون توسط خانواده سلطنت نبود، بلكه اقدامات آنها الگویی برای تقلید دیگران می‌شد و به صورت منبعی درآمده بود كه جامعه را در هر سطحی به آلودگی می‌كشانید.
سرازیر شدن ثروتهای هنگفت به جیب این و آن در موقع عقد قراردادها، گاه می‌شد كه رسواییهایی را نیز به دنبال می‌آورد. چنانكه یك بار كمیسیون تحقیق سنای آمریكا افشا كرد كه در جریان یكی از معاملات با كمپانی‌های آمریكایی عده زیادی،‌از جمله: شوهر خواهر شاه و فرمانده نیروی هوایی ایران [ارتشبد خاتمی] به اتفاق پسر بزرگ والاحضرت اشرف [شهرام] رشوه هنگفتی دریافت كرده‌اند، و نیز در موقعی دیگر همه با خبر شدند كه دریادار «رمزی عطایی» فرمانده نیروی دریائی ضمن یك معامله تسلیحاتی حدود سه میلیون دلار رشوه گرفته است.
در سال ۱۹۷۷ یكی از معاونان وزارت بهداری به من گفت: طبیب خصوصی شاه [سپهبد ایادی] بدون آنكه هیچ نوع اختیار و مسئولیتی در امور دولت داشته باشد، به صورتی بسیار محرمانه از وی خواسته است تا تمام امور به واردات و توزیع دارو در كشور را به عهده‌اش محول كنیم. یك بار هم كه شاه وزارت بهداری را مأمور تأسیس بانكی برای تأمین اعتبارات مورد نیاز احداث بیمارستان در سراسر كشور كرده بود، بلافاصله مواجه با اعمال نفوذ اعضای خانواده سلطنتی شد، كه هر كدامشان قسمتی از كار را به عهده گرفتند و به میل خود قراردادهای مقاطعه‌كاری را با طرف مورد نظرشان به امضا رساندند.
در همان سال ۱۹۷۷ كه به دستور شاه قرار شد امر توزیع غذای رایگان بین دانش‌آموزان، تحت نظر [فریده دیبا] مادر ملكه به اجرا درآید، آن چنان سوءاستفاده‌هایی صورت گرفت كه یكی از دوستانم می‌گفت: در یكی از شهرهای ساحلی دریای خزر به چشم خود دیده كه كامیونهای حاوی مواد غذایی برای مدارس آن شهر، محمولات خود را در بازار می‌فروختند.
در بهار سال ۱۹۷۶ شاه تصمیم گرفت تا حدودی از گسترش شتاب آلود دامنه فساد بكاهد و به دنبال آن نیز برای چند تن از تجار بزرگ و صاحبان صنایع گرفتاری‌هایی بوجود آورد. ولی این امر علی‌رغم محكومیت بعضی از آنها در دادگاه هیچگاه نتوانست سوءظن مردم نسبت به عملكرد رژیم را تخفیف دهد. چون مردم سابقه كار را فراموش نكرده بودند و به یاد می‌آوردند كه در سال ۱۹۷۱ [۱۳۵۰] متعاقب حادثه ترور ناموفق پادشاه مراكش، شاه ( بنا به خواهش برادرم) تصمیم گرفت به حساب و كتاب خانواده سلطنتی برسد و در پی آن نیز یكی از برادرزاده‌های خود را به خارج از كشور تبعید كرد. ولی این اقدام بیش از چند ماهی ادامه نیافت و برادر زاده تبعیدی دوباره به ایران بازگشت و همان كار و كسب گذشته را از سر گرفت.
پس از چندی به دستور برادرم یك كمیسیون تحقیق تشكیل شد تا امر پرداختهای غیر قانونی از سوی كمپانی‌های خارجی به مقامات سطح بالای كشور را مورد بررسی قرار دهد، و چون در همان موقع عضو عالیرتبه‌ای از یك كمپانی خارجی ـ كه سوابق فراوانی در رشوه‌دادن به مقامات ایرانی داشت ـ وارد تهران شده بود، بلافاصله برایش برگ احضاریه فرستادند و برای آنكه نتواند از ایران بگریزد نامش را نیز در لیست افراد ممنوع الخروج قرار دادند. ولی این شخص هم به برگ احضاریه بی‌اعتنایی كرد، و هم توانست به آسانی از ایران خارج شود. برادرم پس از تحقیق پی برد كه او را در موقع خروج از كشور با اتومبیل مخصوص دربار تا پای پلكان هواپیمای آماده پرواز رسانده بودند. و گفتنی است كه اعضای خانواده سلطنت نیز برای خروج از كشور هیچگاه از سد گمرك و مأمورین گذرنامه فرودگاه عبور نمی‌كردند.
در مواردی مثل فساد و رشوه‌خواری مقامات مملكتی كه حساسیت جامعه نسبت به آن برانگیخته می‌شود، طبیعی است كه افسانه و حقیقت نیز در هم می‌آمیزد و چون هر كس ـ چه از روی سوءنیت و چه حتی به خاطر سرگرمی ـ سعی می‌كند شایعه‌ای بپروراند و نام عده‌ای را در لیست قرار دهد، لذا بعد از مدتی تشخیص بین افراد مقصر و بی‌گناه واقعاً مشكل می‌شود. همین امر به نوبه خود شرایطی پدید می‌آورد كه مسأله مبارزه با فساد دیگر نمی‌تواند به راحتی قابل پی‌گیری باشد. چنانكه خبرنگار لوموند نیز در شماره مورخ ۳ اكتبر ۱۹۷۸ این روزنامه با اشاره به جریان مبارزه با فساد در ایران نوشته بود: «این كار تقریباً غیر ممكن به نظر می‌آید چون پای همه به نحوی در میان است...».
ولی به هر حال چون رشوه‌خواری بعضی از اعضای خانواده سلطنت و مقامات عالیرتبه مملكت محرز بود، جامعه حق داشت كه صداقت شاه را نیز به دیده شك و تردید بنگرد، و حداقل وجود «بنیاد پهلوی» را گواهی بر این نظر خود بداند. چنانكه یكی از كارشناسان آمریكائی نیز در شماره ماه ژانویه ۱۹۷۸ مجله «نیروهای مسلح» آمریكا (آرمد فورسز جورنال) اشاره كرده بود كه: «... بنیاد پهلوی تبدیل به یك وسیله قانونی برای افزودن به ثروت خانواده سلطنتی ایران شده است...»
در این میان، چون شاه همواره سعی داشت مسأله را به نحوی توجیه كند، لذا گاه می‌شد كه نظرهای مضحك و عجیب و غریب هم اظهار می‌كرد. گفته او به برادرم در مورد فساد موجود در مملكت را قبلاً نقل كرده‌ام. و در اینجا لازم می‌دانم به گفتگویی كه شاه در همین زمینه با «اولویه وارن» (خبرنگار فرانسوی) داشته است نیز اشاره كنم.
خبرنگار فرانسوی از شاه پرسید: «گفته می‌شود كه فساد بخشی از اطرافیان شما را هم در امان نگذاشته است». و شاه در پاسخ او گفت: «... همه چیز ممكن است. ولی در این مورد بخصوص باید بگویم كه این فساد نیست، بلكه مثل بقیه رفتار كردن است[!] یعنی مثل كسانی كه كاملاً حق كار كردن و معامله كردن را دارند، و به عبارت دیگر، اطرافیان من هم حق دارند در شرایط مشابه با دیگران ـ كه قانوناً كار می‌كنند و دست به معامله می‌زنند ـ برای امرار معاش خود فعالیت داشته باشند[!]...»
ساواك كلیه فعالیتهایش كاملاً جنبه محرمانه و پنهانی داشت اما تمام سعی خود را به كار می‌گرفت تا محیطی آكنده از ترس بوجود آورد، با این كار چنان جو مسمومی بر تمامی جامعه‌ـ ‌از صدر تا ذیل ـ حكمفرما كرده بود كه هیچكس واقعاً جرأت نداشت درحضور دیگران سخنی به زبان بیاورد تا جایی كه اگر دوستانم هم می‌خواستند مطلبی را با من در میان بگذارند، معمولاً مرا به گوشه خلوتی در باغچه منزل می‌بردند و در آنجا با صدایی آهسته حرف خود را می‌زدند.
چه بسا اتفاق افتاد كه به دنبال كسب اطلاع از بازداشت بعضی مخالفین رژیم توسط ساواك، به برادرم متوسل شدم و با وساطت او نزد شاه توانستم جان بسیاری را از مرگ نجات دهم و نیز در زمانی كه اقدامات سازمان عفو بین‌الملل و سازمانهای جهانی دیگر به افشا شدن تعدد بازداشتهای غیر قانونی و شكنجه‌گری در ایران منجر شد، توانستم از طریق برادرم بانمایندگان این سازمان‌ها ملاقات كنم و در پی آن نیز مقدمات دیدار فرستادگانی از سوی عفو بین‌الملل، صلیب سرخ جهانی و كمیسیون بین‌المللی حقوقدان‌ها را از زندان‌های ایران فراهم نمایم كه نتیجه گزارشهای آنها نیز به تخفیف شكنجه و كاهش بازداشتهای خودسرانه از سوی ساواك انجامید.
برقراری سانسور توسط ساواك تا بدان حد پیشرفت كرده بود كه گاه اتفاق می‌افتاد جلوی انتشار كتابهایی را كه قبلاً بارها چاپ شده بود، می‌گرفت.
و گفتنی است كه مثلاً از انتشار نمایشنامه‌‌هایی مثل «هملت» یا «مكبث» فقط به این دلیل جلوگری می‌كرد كه در آن شاه یا شاهزاده‌ای كشته می‌شد!ساواك فیلمها را به میل خود زیر قیچی سانسور می‌برد و حتی یك بار از نمایش فیلم ساخته یكی از دوستانم به نام «ابراهیم گلستان» كه داستان مرد تازه به ثروت رسیده‌ای را مطرح می‌كرد و به نظر ساواك، مشاهده چنین ماجرایی می‌توانست قضیه شاه بعد از بالا رفتن قیمت نفت را در ذهن بیننده تداعی كند، جلوگیری شد.
در مورد دیگر نیز نویسنده‌ای فقط به این بهانه چند روز به زندان ساواك افتاد كه چرا یكی از مخالفین رژیم عبارت مندرج در یكی از كتابهای وی را در نامه خود نقل كرده است؟!
سرانجام روزی فرا رسید كه شاه به ظاهر دستور قطع شكنجه در زندانها را صادر كرد، ولی این مسأله به صورتی نبود كه بتواند بدگمانی عمومی را نسبت به وی كاهش دهد. بخصوص كه بعد از آن هم شاه طی مصاحبه‌ای با «مایك والاس» (كه روز ۲۴ اكتبر ۱۹۷۶ از تلویزیونهای آمریكا پخش شد) در پاسخ این سؤال كه «اگر لزومی به شكنجه دادن احساس شد،‌ آیا آن را به كار می‌برید؟» پاسخ داد: «... البته شكنجه با متدهای قیدمی مثل پیچاندن دست و یا كارهایی از این قبیل را هرگز انجام نخواهیم داد. چون در حال حاضر روشهای هوشمندانه‌تری برای وادار كردن زندانی به پاسخگویی وجود دارد...»!
اعدام مخالفین رژیم معمولاً فقط موقعی اعلام می‌شد كه عمل انجام گرفته بود و در مورد چریكهای مخالف رژیم نیز كه شاه آنها را به جای «زندانی سیاسی» همواره «تروریست» می‌نامید، قانونی همانند قاچاقچیان مواد مخدر وضع كرده بود كه اجازه می‌داد بدون معطلی اعدامشان كنند، و با جلوگیری از برگزاری مراسم عزاداری توسط خانواده آنها نیز سبب برانگیختن بغض و كینه فراوانی علیه خود در بین مردم می‌شد.
بی‌رحمی شاه هر روز بیشتر افزایش می‌یافت و رفتارش با مخالفین به صورتی درآمده بود كه اواخر سال ۱۹۷۶ یكی از همكارانم در وزارت خارجه ضمن دیدارش از من در نیویورك می‌گفت: «شاه هر روز سنگدلتر می‌شود».
یكی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود.
به «محمود‌رضا» یكی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر كشت تریاك و فروش محصول آن فعالیت داشته بشد و آن طور كه مردم تهران نقل می‌كردند، همه ساله محمود‌‌رضا به بهانه اینكه محصول تریاك خوب نبوده،‌مقدار زیادی از تریاكهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.
مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یكی از اطرافیان شاه به نام «امیرهوشنگ دولو» را كه در سوئیس اتفاق افتاد فراموش نمی‌كردند، و نیز می‌دانستند كه شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق مواد مخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یكسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی كه مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از كشورشان بودند ـ ولی به خاطر حضور شاه كاری از دستشان بر نمی‌آمد ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج كرد.
این ماجرا اگر چه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعكاسی وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران كسی در داخل كشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنكه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت زده كرد كه چه طور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را كه به جرم قاچاق مواد مخدر در سوئیس بازداشت شده از محاكمه و زندان می‌رهاند؟!
در این مورد به یاد می‌آورم كه برادرم پس از اطلاع از چنین ماجرایی به شاه اعتراض كرد و به دنبال آن نیز از مقام خود استعفا داد و بلافاصله عازم ویلای خود در كنار دریای خزر شد. ولی پس از چند روز، شاه استعفای امیرعباس را برایش پس فرستاد و از او خواست تا دوباره به سر كار خود بازگردد.
راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است كه او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان كرد. ولی بعد از آن بار دیگر در دربار آفتابی شد و كارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت كم و بیش افراد تریاكی وجود داشتند، ولی چون تریاك كشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌كردند، تا آنگاه كه خشم شاه فرو نشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود را در دربار به راه بیاندازند.
اكثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای كشور بگونه‌ای زندگی می‌كردند كه حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی كشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریك امیر اسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی كه علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند كازینوی قمار و تفریح‌گاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد كه: وجود اینگونه مراكز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است، و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد نظر قرار دارد.
به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف كشور ظاهر شد، كه در اكثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشاركت داشتند. پس از چندی، جزیره كیش هم با خرج مبالغی هنگفت و اختلاس از خزانه مملكت تبدیل به تفریحگاهی شد كه میلیاردرها بتوانند از آن برای گذران دوره تعطیلات خود استفاده كنند، و چنین شایع بود كه شركت هواپیمایی ایرفرانس در پروازهایی كه با هواپیمای كنكورد به این جزیره دارد. همیشه تعداد زنان برچین شده از سوی «مادام كلود» معروفه را از پاریس به كیش می‌آورد.
بهانه اصلی احداث تأسیسات پرخرج در جزیره كیش را «جلب توریست» تشكیل می‌داد،‌ولی بعداً كه معلوم شد، هم مخارج این كار از حد پیش‌بینی شده فراتر رفته، و هم اهداف مورد نظر آن طور كه باید تأمین نشده، اقداماتی انجام گرفت تا تأسیسات این جزیره توسط شركت ملی نفت ایران و شركت هواپیمایی ملی ایران خریداری شود.
یكی از آشنایان من كه در جلسات مربوط به مذاكره در باب چگونگی فروش تأسیسات كیش حاضر می‌شد، بعداً ضمن صحبت خود این نكته را هم با من در میان گذاشت كه چون رئیس هواپیمای ملی درخواست كرد قبل از پرداخت پول بهتر است سودآوری این سرمایه‌گذاری از سوی كارشناسان مورد ارزیابی قرار گیرد، پاسخی طعنه‌آمیز و تحقیركننده از سوی شاه دریافت داشت.
با توجه به اینكه اسلام، صرف الكل و قماربازی را تحریم كرده، طبیعی است كه دست زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریح‌گاه‌هایی مثل كیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بودكه والاحضرت اشرف مبالغ هنگفتی را در یكی از كازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها می‌گفتند كه والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب كاتولیك گرویده است.
پایتخت ایران در حقیقت به دو شهر تقسیم شده بود. یكی در قسمت شمالی آن به صورت شهری ثروتمند كه ساكنانش در ویلاهای لوكس به سبك اروپا زندگی می‌كردند و پربود ازرستوران، دیسكوتك و كاباره، و دیگری در قسمت جنوبی پایتخت، با محلات فقیرنشین، كوچه‌های تنگ، هوای آلوده و ساكنان تهی دست.
هجوم تكنسینهای خارجی ـ‌اعم از نظامی و غیر نظامی ـ به ایران، شهرهای بزرگ كشور را هر چه بیشتر رو به سوی غربی شدن سوق می‌داد و نفوذ فرهنگ غربی آثار خود را در كلیه شئون اجتماعی ظاهر می‌كرد.
میلیونها دلار از سوی دولت فقط برای طراحی نقشه‌های «شهستان پهلوی» خرج شد كه بنا بود به صورت یك شهرك مدرن در قلب تهران با آ‌سمانخراشهایی تا ۶۰ طبقه بنا شود. ولی در جریان آن به قدری سوءاستفاده و اختلاس شد كه ناچار از اجرایش صرفنظر كردند.
تقلید از روشهای امریكایی چنان گستردگی داشت كه حتی در روشهای حكومتی شاه هم اثر می‌گذاشت. در این مورد گفتنی است كه در سال ۱۹۷۸ پس از عزل نصیری از ریاست ساواك،‌ شاه او را به عنوان سفیر به كشور پاكستان فرستاد و در این اقدام عیناً از نیكسون تقلید كرد،‌كه او نیز «ریچارد هلمز» رئیس سازمان «سیا» را بعد از بركناریش به سمت سفیر امریكا در ایران منصوب كرده بود.
منبع : دوران


همچنین مشاهده کنید