شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


خشونت و برخورد در سینمای امروز آلمان


خشونت و برخورد در سینمای امروز آلمان
تماشاگران فیلم های روز آلمان حق دارند تصور كنند كه این كشور در مرز فروپاشی قرار دارد. زیرا در این فیلم ها هرگونه ناامنی و اتفاق سوء كه تصور كنید، به تصویر كشیده شده است.
جوانان خلافكار بر خیابانها حكم می رانند و اكثر كسانی كه می بینید، مشغول تعدی به حقوق دیگران هستند و به سرقت و جنایت و نابودسازی جامعه می اندیشند و حتی در آخرین دوره فستیوال معتبر فیلم برلین (۲۰۰۶) نیز تم حاكم بر اكثر فیلم های آلمانی همین روند بود.
در این ارتباط می توان فیلم های «اراده آزاد» و «كاملاً سرسخت» را نام برد. اولی درباره یك قاتل زنجیره ای است و دومی به سبك «خیابانهای پایین شهر» مارتین اسكورسیسی اما با روش و زبان آلمانی به تشریح جنایات روز می پردازد. «نبرد ۱۶» را هم داریم كه یك مشت سرتراشیده بی رحم را به جان مردم می اندازد. اینها كجا و فیلم های سرخوش و مثبت تری كه تا همین چند سال پیش در آلمان ساخته می شدند كجا؟ آیا این همان كشوری است كه فیلم ملایم «خداحافظ لنین» را ساخت و سابقه ارائه كارهای كمدی ـ اجتماعی دوریس دوری را دارد و یا در اواخر دهه پیش «بدو، لولا، بدو» را رو كرد؟
هرچه هست تغییر مقتضیات زمان و تعویض روندها و سلوك ها طی یكی دو سال اخیر بر فیلم های آلمانی نیز اثر محسوسی گذاشته و همه چیز سرسختانه و توأم با بی رحمی و كشتار شده است. طبعاً اینها از طبایع تغییر یافته در آلمان برمی خیزد و در كشوری شكل گرفته كه وضعیت اقتصادی آن تیره تر از هر زمانی به نظر می رسد و میزان بیكاری به ۱۲‎/۳ درصد بالغ شده است، حال آن كه حد متوسط آن در سایر كشورهای جامعه اروپا از ۸‎/۳ درصد فراتر نمی رود.
● حیرت ناظران
«كاملاً سرسخت» یك فیلم دراماتیك است كه وقایع آن در محله نیوكلن شهر برلین روی می دهد و خشونت و تندی تازه رایج شده در سینمای آلمان را به طور كامل به نمایش می گذارد.
كارگردان آن دتلف باك است كه بیشتر به خاطر كارهای كمدی ـ رمانتیك خود مشهور بوده است. بنابراین وقتی فیلم اكران شد، كسانی كه با باك و كارهای او آشنا هستند، حیرت كردند و واقع گرایی بی واسطه و تصویر سرراست خشونت آن توی ذوق شان خورد و انگار مشتی محكم بر صورت شان نشسته است.
در همان ۱۰ دقیقه اول، آرتیست فیلم كه مردی به نام میشاییل است و دیوید كراس بازیگر تازه مطرح شده آلمانی نقش او را ایفا كرده است، توسط یك گروه از مهاجران ترك به شدت ضرب و شتم می شود. او را به یك صندلی طناب پیچ می كنند و چشم هایش را می بندند و در نتیجه فقط صدای عاملان اسارت خود را می شنود كه به سراغش می آیند و او را تهدید می كنند و چوب بیسبال هایی را در دست دارند كه حتی یك ضربه آن نیز برای ویران شدن جمجمه او كفایت می كند.
باك ماهها در منطقه ناآرام نیوكلن به تحقیق پرداخت تا چیزی كه ارائه می كند تا سرحد امكان مبتنی بر حقیقت باشد و اكثر نقش ها را جوانان و ساكنان واقعی محل كه طبعا بازیگران حرفه ای سینما نیز نیستند بازی كرده اند. باك در اواسط پاییز ۲۰۰۶ می گوید: «منتقدان می گویند من اعتراف كرده ام، ولی جواب من این است كه آنها به واقع نمی بینند و یا دوست ندارند كه آن چه را كه حقیقتاً در جامعه ما رایج است، ببینند وگرنه واقعیت همانی است كه من در فیلمم به تصویر كشیده ام.»
● در یك شب تابستانی
اگر به فیلم مستند «ضربه» كه كار تازه اندریا س ویل است رجوع كنیم، به این نتیجه می رسیم كه وضعیت اجتماعی در آلمان بدتر و تندتر از تصویر ارائه شده در «كاملاً سرسخت» است. «ضربه» بر اساس مستندات و شواهد موجود در اداره پلیس آلمان قتل ددمنشانه یك نوجوان آلمانی به نام مارینوس شوبرل را نشان می دهد. در یك شب تابستانی طی سال ۲۰۰۲ سه جوان افراطی سرتراشیده از منطقه براندن بورگ (كه در حومه برلین واقع است) ابتدا مارینوس را به شدت شكنجه دادند و سپس اعدام كردند.
شیوه این قتل به وضوح از فیلم سینمایی «تاریخ آمریكا ایكسی» تقلید شده و با نهایت سبعیت انجام پذیرفته است. «ضربه» این حركت وحشیانه را نشان نمی دهد اما آن را جز به جز و از زبان قاتلان اسیر شده و اهالی محل توضیح می دهد و آنچه به جای می ماند و غیرقابل انكار است، تصویری هولناك از آلمان كنونی و به اصطلاح مدرن است.
خشونت ورزی گروههای نئونازی و سرتراشیده و فاشیست ها تم حاكم بر فیلم «نبرد ۱۶» هم هست كه اولین فیلم بلند میركو بورشت محسوب می شود و مانند «كاملاً سرسخت» خشونت مفرط حاكم بر جامعه آلمان را به وضوح تشریح می كند. اینجا هم یك نوجوان ظاهراً سالم از غرب آلمان به گروههای خلافكار در شرق كشور می پیوندد. اینجا منطقه ای است كه درصد بیكاری به ۳۰ درصد هم می رسد و خشونت دست راستی ها رایج و عادی است.
● حقایق لمس نشده
گئورگ جوان در راه تبدیل شدن به یكی از آنها سرش را از ته می تراشد و شروع به ارعاب مردم و ساكنان اطراف می كند. بورشت می گوید: «می خواستم نشان بدهم كه چطور نسل جوان به راحتی گول می خورد و چون كار و شغل ندارد به سمت گروههای تندرو گرایش می یابد و مثل آنها می شود.
بسیاری از مردم آلمان اخبار این جنایات را فقط از طریق رسانه ها می شنوند و لمس درستی از ماجرا ندارند و بنابراین لازم است كه این فیلم را ببینند و متوجه شوند كه ماجرا از چه قرار است.»
اما این برخوردهای تند و تصویرسازیهای خشن منتقدان فیلم در آلمان را نیز به تفرق و جدایی و چنددستگی و اختلاف نظر بر سر این موضوع كشانده است و آنها به گونه هایی متفاوت به قضیه نگاه می كنند. قدر مسلم این كه در گذشته هیچگاه خشونت و كشتار این طور بی واسطه بر پرده های سینمای آلمان به تصویر كشیده نشده بود و اینك اتهام وارده به سازندگان فیلم هایی مثل «كاملاً سرسخت» ، «اراده آزاد» و «نبرد ۱۶» این است كه سعی داشته اند تصویری پرشكوه و مثبت از سبعیت را ارائه بدهند و از یك مشت آدم بی ارزش و قاتل، قهرمان بسازند. این هم نظر بسیاری از مردم عادی و هم منتقدان حرفه ای فیلم در آلمان است. در عین حال عده ای هم معتقدند واقعیت گرایی موجود در این آثار قابل تحسین است.
فیلمی از این دست كه نام آن «head on»(رودررو) است و آن را فاتح آكین ساخته و از اولین فیلم های تند و خشن و بی واسطه در سینمای آلمان محسوب می شود . ابتدا در جشنواره برلین به جایزه نخست (خرس طلایی) رسید و سپس در اكران عمومی اش در آلمان به فروشی قابل توجه نایل شد.
كاترین بوشنر یك منتقد فیلم در آلمان می گوید: «باید فرق گذاشت. اینها فیلم هایی نیستند كه حین دیدن آنها بتوانید به راحتی ساندویچ و نوشابه بخورید و هیچ ضربه ای هم به شما نزند. برعكس هركس به دیدن این كارها می رود، باید آمادگی مواجهه با حقایق تلخ جامعه آلمان و حتی كل اروپا در سال ۲۰۰۶ و در فاصله كمی تا سال ۲۰۰۷ را داشته باشد و تردیدی در این قضیه وجود ندارد.»
● رعایت قواعد
درعین حال واقعیت گرایی مطلق و آزار دهنده تنها هدف و دستاورد این گونه فیلم ها نیست . «كاملاً سرسخت » به دلیل شكل خاص فیلمبرداری اش و گنگسترهای كلیشه ای خود بیشتر شبیه به بعضی كارهای مارتین اسكورسیسی است و قطعاً شباهت زیادی به فیلم های كن لوچ ندارد. از طرف دیگر «اراده آزاد» كه كار ماتیاس گلاسفر است اصلاً تصویر پرشكوهی از خشونت و تعدی به حقوق دیگران ارائه نمی دهد و برعكس تبعیت از اصول شناخته شده سینما به شمار می رود و اكثر قواعد كلاسیك فیلمسازی در آن رعایت و اجرا شده است. گلاسفر معتقد است فیلم های جدید فوق همان قدر از فضای «تغییر یافته و خشن شده» ی آلمان نشأت می گیرد كه از حس نیاز به تغییر باورهای فنی گذشته و استفاده از اصولی دیگر در كار فیلمسازی. او می افزاید: «فكر می كنم فیلم های تند اخیر سینمای آلمان پاسخی است به موج كارهای كمدی ـ رمانتیكی كه سینمای آلمان را در دهه ۱۹۹۰ قبضه كرده بودند و لزوماً ارتباط و پیوندی هم با حقایق حاكم برجامعه نداشتند. در آن زمان بیكاری و رنج و جنایت در جامعه ملموس بود، اما وقتی به سالن های سینما می رفتید، مشتی كارهای رمانتیك می دیدید كه هیچ ربطی به زندگی جاری در خیابانها نداشتند. در عین حال اینك نیز نوعی افراط و زیاده روی در ترسیم حقایق برروی پرده سینماها دیده می شود كه خطرناك است و مردم را فراری می دهد. كار به جایی كشیده كه این روزها اگر فیلم تان مبتنی بر سوژه های برخورد و خشونت نباشد ، سرمایه گذاران اصلاً پولی برای ساخت اثرتان به شما نمی دهند.»
● مهد بزرگان
شاید با خسته شدن مردم از این روند افراطی، سینمای آلمان چندسال بعد به دوران سبك تر و ملایم تر خود رجعت كند اما در حال حاضر خشونت و واقع گرایی سیاه برسینمای این كشور حكم می راند و این قطعاً یك ضد تبلیغ بزرگ برای كشوری هم هست كه به لطف امثال راینر ورنر فاسبندر ، ویم وندرز، ورنر هرتزوگ و پیش از آنها جوزف قون اشترنبرگ ، فریتز لانگ و فردریش مورنائو همیشه خود را صاحب برترین فیلمسازان جهان انگاشته بود و حتی امثال بیلی وایلدر و ارنست لوبیچ هم قبل از این كه به آمریكا بروند و به گونه ای تبعه آن كشور و از بزرگان تاریخ سینما شوند، آلمانی و زاده این سرزمین بودند.
وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید