جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


حیف حاج کاظم


حیف حاج کاظم
● نقدی بر «به نام پدر» حاتمی كیا
۱) ساخت "به نام پدر‌" واکنش ابراهیم حاتمی‌کیا است نسبت به شرایط روز؛ به توقیف "به رنگ ارغوان‌"؛ به سکوت بعد از آن و دم بر نیاوردن و یا به نوعی بچه‌ی خوب جلوه کردن. در سراسر "به نام پدر‌"، انفعال و خنثی بودن موج می‌زند و این برای فیلم‌سازی که در هر فیلمش به نوعی عصیانگر بود یک عقب‌گرد وحشتناک است.
تا به حال دیده بودید که حاتمی‌کیا نسبت به فیلم‌هایش منفعل عمل کند و دفاعی برای آن‌ها نداشته باشد؟ مصاحبه‌های چند وقت اخیر او را درباره‌ی "به نام پدر‌" بخوانید تا بفهمید چه می‌گویم.
۲) ناصر شفیعی از تبار قهرمانان قدیمی حاتمی‌کیا است.
یک رزمنده‌ی بسیجی که بعد از جنگ به شهر باز‌گشته و درگیر تناقض‌های موجود در آن شده است. بازگشت به عقب و بررسی قهرمان‌های قدیمی حاتمی‌کیا باعث می‌شود تا قهرمان امروز او را بهتر بشناسیم. سعید(علی دهکردی) در "از کرخه تا راین‌" ، شخصیتی است که به خاطر دیدگاه رومانتیک سازنده‌اش، احساساتی و محجوب جلوه می‌کند.
او ساکت است، اما به‌هیچ‌وجه سکوتش معنی منفعل بودن نمی‌دهد. آرامشی دارد که از پس کلی سختی به دست آمده. طبیعی است که این قهرمان آرمانی نمی‌تواند زنده بماند. او توانایی مقابله با جامعه‌ی پیش رویش را ندارد. مثل یک دستمال سفید در میان انبوهی سیاهی. و او تاوان این سفید بودنش را می‌دهد و می‌میرد.
موسی (علی مصفا) در "برج مینو‌" برای فرار از چیزهایی که درکشان نمی‌کند به رویاها و خاطراتش پناه می‌برد. اینجا دیگر حاتمی‌کیا پیچیده‌تر شده و همه چیز را به آسانی با مرگ قهرمانش حل و فصل نمی‌کند. خط‌کشی وجود ندارد و تمام خاطرات موسی از زمان جنگ، جزئی لاینفک از زندگی روزمره‌اش می‌شود.
حاتمی‌کیا در " آژانس شیشه‌ای‌" نه‌تنها بهترین شخصیت مجموعه فیلم‌های خود، بلکه یکی از بهترین شخصیت‌های تاریخ سینمای ایران را خلق می‌کند.
چیزی که اینجا در مواجهه با شرایط موجود پدیدار می‌شود و تا به‌امروز در سینمای او باقی می‌ماند، نوعی عصبیت است. عصبیتی که به‌درستی در "آژانس شیشه‌ای‌" کارکرد داستانی دارد. نکته‌ی مهم اینجا است که مسئله‌ی تناقض آرمان با شرایط روز، تبدیل به موتور داستان فیلم شده. کل فیلم سعی دارد این موقعیت را توضیح دهد. شرایط بغرنج فیلم طوری است که تلاش بیشتر حاج کاظم(پرویز پرستویی) برای نجات عباس(حبیب رضایی) مساوی می‌شود با زودتر مردن او.
نمونه‌ای کوچک‌تر از تناقض‌هایی که خود فیلم‌ساز با آن‌ها درگیر است.این درک نکردن توسط جامعه و ول نکردن آرمان،‌ سردار ‌راشد (پرویز پرستویی) را در "موج مرده‌" تبدیل به دن‌کیشوتی می‌کند که روزگارش گذشته. قهرمان خسته و تنهایی که راهی جز مردن ندارد. اینجا اوج عصبانیت حاتمی‌کیا در شخصیت قهرمانش متبلور می‌شود. بعضی جاها دیگر به او حق نمی‌دهیم و شاید به همین خاطر باشد که مرگش در عین غم‌انگیز بودن، محق جلوه می‌کند.
همه‌ی این‌ها را گفتم تا برسم به ناصر شفیعی (پرویز پرستویی). او چه دارد؟ تلاش برای ثبت معدن و فرار از دست آدم‌هایی که دنبال او هستند، به جای این‌که داستان را هیجان‌انگیزتر کند، قهرمان را ناتوان جلوه می‌دهد. قهرمان حاتمی‌کیا به راحتی با شرایط روز کنار آمده. حیف از حاج کاظم که این‌قدر راحت تبدیل شد به ناصر شفیعی.
۳) در تماشای هر فیلمی این حق برای بیننده وجود دارد تا جغرافیای آدم‌ها را درک کند و بفهمد که قصه در کجا اتفاق افتاده؛ در "به نام پدر‌" هیچ چیز مشخص نیست،‌ کشف و شهود هم جواب نمی‌دهد. پیدا کردن این که پرستویی، نصیرپور و فراهانی در کجا هستند کار حضرت فیل است و وقتی هم که یک جا جمع می‌شوند، باز جغرافیا مشخص نیست این نکته کم‌توجهی فیلم‌ساز را می‌رساند. اثبات این نکته است که او کارش را جدی نگرفته. این همه نمای ناواضح و فلو در کدام فیلم حاتمی‌کیا دیده بودید؟ این دیگر ساده برخورد کردن نیست.
اسمش سهل‌انگاری است. نمای شب را به صبح قطع کردن در دو نمای پشت سر هم اسمش هیچ چیز نیست جز پیچاندن تماشاگر. در کدام فیلم حاتمی‌کیا همه چیز این‌قدر ساده تمام می‌شود و می‌ردو پی کارش؟ مگر می‌شود که یک شرایط بغرنج را خلق کنی و با دو دیالوگ سروتهش را هم بیاوری؟ شکل اجرای پایان فیلم اثبات این نکته است که فیلم اصلا پایان ندارد. هیچ‌چیز حل نشده، همه سر جای خود باقی مانده‌اند و این یعنی درجازدن.
یکی از بزرگ‌ترین ویژگی‌های آثار هنری این است که به طور ناخودآگاه و از دل داستان آینده را پیش بینی می‌کنند. این را گفتم تا قضیه‌ی هواپیمای آخر فیلم روشن شود. حاتمی‌کیا می‌خواهد که آینده را پیش‌بینی کند، اما شرمنده که کارکرد هواپیما در حد ستون یک روزنامه جلوه می‌کند، در حد تفسیرهای سیاسی مردم کوچه و بازار.
۴) ملودرامی که در آن حسابگری به کار رفته باشد، قطعا احساسی بر نمی‌انگیزد. "از کرخه تا راین‌" هم ملودرام بود، بدون دو دوتا چهارتا. همین حالا هم تاثیر هرکدام مشخص است. به قول شاعر این کجا و آن کجا؟ خسرو دهقان(منتقد قدیمی) زمانی گفته بود که مسعود کیمیایی و ابراهیم حاتمی‌کیا به مفهوم احساسی، ایرانی‌ترین فیلم‌سازان معاصر هستند، چون با دلشان فیلم می‌سازند.
حرف بسیار درستی است و یک پیش‌بینی ریز در دل خود دارد. وضعیت امروز حاتمی‌کیا، مشابه وضعیتی است که کیمیایی در دهه‌ی هفتاد دچارش شد.
نویسنده : پویان عسگری
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید