سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


قاعده بازی


قاعده بازی
● نقدی بر كتاب چارلی و كارخانه شكلات سازی
«این هم چارلی است. خوشوقتم. باز هم خوشوقتم. چارلی هم از آشنایی با شما خوشوقت است.»
این جملات تقریبا ابتدایی شروع كتاب «چارلی و كارخانه شكلات سازی» است. جملاتی كه از همان آغاز فرم و ساختار اثر را تا حدودی روشن می كند و به خواننده می فهماند با كتابی سروكار دارد كه كمتر دچار قواعد كلیشه ای است و باید منتظر باشد تا ببیند نویسنده چه قاعده هایی برای بازی های داستانی اش ارائه خواهد داد.
رولد دال با ارائه چنین جملاتی در فصل هایی كه هنوز داستان در فضای رئال جریان دارد خواننده را آماده می كند تا وقتی وارد فضای فانتزی می شود پذیرای هر نوع شگفتی باشد و در باور پذیری آن كوچك ترین تردیدی نداشته باشد. خلق شخصیت های منحصر به فرد و جذاب به مخاطب كمك می كند تا در پیش بینی وضعیت های غیر عادی سهیم شود و هر روال داستانی كه پیش پایش نهاده شود را بپذیرد. شخصیت ها هرچند ویژگی های طبیعی و قابل باور دارند اما چنان اغراق و طنزی در شخصیت شان تنیده می شود كه ذهن ما را می تواند آماده كند تا آنها را در وضعیت های غیر رئال و فانتزی هم ببینیم و تعجبی نكنیم.
دوشیزه بورگارد رو به خبرنگارها كرد و گفت: «شاید برایتان جالب باشد بدانید كه این تكه آدامسی كه درست همین الان دارم می جوم، سه ماه تمام است كه توی دهانم است. این یك ركورد جدید است. من ركورد صمیمی ترین دوستم دوشیزه كورنلیا پرینز میتیل را شكستم و او حسابی كفرش درآمده.»
حتی شخصیت های فرعی كه حضور چندانی هم ندارند از این قاعده مستثنی نیستند و نوع برخورد و یا چند دیالوگ كوتاهشان، موقعیت متفاوت و منحصر به فردشان را به ما گوشزد می كند. دو پیرزن نود ساله كه مادربزرگ های چارلی هستند بعد از شنیدن مصاحبه دوشیزه بورگارد با چنین دیالوگ هایی واكنش نشان می دهند. مامان بزرگ جوزفین گفت: «دختره ی مزخرف» مامان بزرگ جورجیانا گفت: «دختره ی نفرت انگیز. این دختر آخر و عاقبت خوبی ندارد. ببین كی دارم بهتان می گویم.»
در واقع ما با ذهنیت عادی، انتظار چنین دیالوگ هایی را از چنین افراد مسنی نداریم و به همین خاطر مورد توجه مان قرار می گیرد و رفتارشان تشخص پیدا می كند. عامل دیگری كه روال داستان رئال را به سمت و سوی فضایی فانتزی می كشاند تصویر گری های متناسب با متن از كوئنتین بلیك در این اثر است.
در واقع رابطه نویسنده و تصویرگر چنان عمیق است كه به نظر می رسد مولف در هنگام خلق اثر، اطمینان دارد كه برای آماده كردن فضای فانتزی، تصویرگر بار عمده ای را به دوش می كشد و كارش را راحت تر می كند.
به جرات می توان گفت هر تصویر دیگری به جز تصویر های موجود، كلیت اثر را دچار خدشه می كند و باورپذیری آن را مورد سئوال قرار می دهد.
ارتباط این نویسنده و تصویر گر و تعامل آنها می تواند الگوی بسیار خوبی برای نویسندگان و تصویر گران جامعه ما باشد. عامل طنز یكی دیگر از ویژگی های آثار رولد دال است كه واقعیت موجود را تلطیف می كند و زمینه فرار وی از رئالیته ها و وضعیت موجود را فراهم می كند. كاركرد طنز علاوه بر اینكه باعث جذابیت شخصیت ها و در ذهن ماندن آنها می شود واقعیت خشك را در ذهن خواننده كنار می زند تا كمتر به دنبال منطق علی و معلولی رفتار ها باشد و بخواهد هرلحظه با واقعیت بیرون آن را مطابقت دهد.
«پسری نه ساله مایك تی وی روبه روی تلویزیون بزرگی نشسته و به صفحه آن زل زده بود و داشت فیلمی را نگاه می كرد كه در آن گروهی آدمكش با مسلسل به آدمكش های دیگر شلیك می كردند. وقتی كسی سعی می كرد از او سئوال بپرسد فریاد می زد: «ساكت، مگر بهتان نگفتم مزاحم نشوید. این فیلم معركه است. من هر روز تمام فیلم ها را تماشا می كنم حتی فیلم های مزخرفی را كه یك گلوله هم تویش شلیك نمی شود. من بیشتر از همه، فیلم های بكش بكش را دوست دارم. آنها معركه اند. منظورم آدمكش ها هستند. به خصوص وقتی توی شكم هم گلوله های سربی خالی می كنند یا دشنه هایشان برق می زند یا وقتی با پنجه بوكس چپ و راست خدمت هم می رسند. وای خدا، كاش این كارها را می دادند من بكنم به این می گویند زندگی. محشره»
رولد دال حتی زمانی كه می خواهد بر اوضاع و احوال خشن زمانه خود نیز نقدی وارد كند به دام شعارزدگی نمی افتد و جز با توسل به ادبیات و نگاهی طنز به این كار مبادرت نمی كند.
تا اینجا، منظورم از بیان این ویژگی ها به نوعی توضیح این نكته بود كه سكوی پرش رولد دال به سمت فانتزی از همین رئالیته های موجود است اما با رعایت پیش نیاز هایی زمینه را برای باورهایی فانتزی آماده می كند.
اما نكته ای كه دوست دارم بیشتر بر روی آن متمركز شوم این است كه وقتی با یك فضای فانتزی مواجه می شویم چگونه مانند رولد دال می توان آن را بسط و ادامه داد و به فرض اگر ورود به دنیای فانتزی را یك دایره در نظر بگیریم چگونه باید دایره های دیگری از تخیل فانتزی را از دل آن بیرون كشید و باعث حركت و هیجان آن شد ورود به دنیای فانتزی برای هر نویسنده ای كار چندان مشكلی نیست اما شكل دادن و حركت دادن داستان در آن فضا و باورپذیركردن آن به تبحر و ظرافتی خاص نیاز دارد.
جالب است كه ما وقتی نزدیك به نصف كتاب را خوانده ایم با اولین فضای فانتزی جدی مواجه می شویم. جدی از آن جهت كه تا قبل از آن فقط اشاره هایی شده است اما در فصل ۱۵ كتاب و زمانی كه هنرنمایی های رولد دال در شخصیت پردازی های انسانی به اتمام رسیده است با شخصیت های غیر واقعی مواجه و به دنیای فانتزی پرتاب می شویم. مردان كوتوله كه به اندازه یك عروسك متوسط بودند دست از كار كشیدند و حالا آنها هم داشتند به بازدید كنندگان آن طرف رودخانه شكلات خیره نگاه می كردند. یكی از آنها به بچه ها اشاره كرد و بعد آهسته چیزی به چهار نفر دیگر گفت و آن وقت هر پنج نفر از خنده روده بر شدند.
چارلی گفت: «اما آنها واقعی نیستند.»
آقای وانكا گفت: «معلوم است كه واقعی اند. آنها اومپا لومپاها هستند.»
به تعبیر یكی از داستان نویسان وقتی وضعیتی ساخته می شود كه باورپذیری آن تا حدودی مشكل به نظر می رسد سریعا باید به حواشی و جوانب آن پرداخت تا ذهن از وضعیت به وجود آمده یا به تعبیری دروغ آغازین دور شود و به حواشی و جزئیات معطوف شود. نویسنده علاوه بر اینكه برای ورود به دنیای فانتزی مقدمه چینی های لازم را كرده است اما به محض ورود شخصیت های خلق شده اش اومپا لومپا به حواشی روی می آورد و ماجراهایی را از زبان آقای وانكا نقل می كند كه چطور این موجودات را از كشور لومپا به كارخانه اش آورده است و چقدر آنها عاشق دانه های كاكائو بوده اند ولی سالی سه چهار دانه بیشتر گیرشان نمی آمده است. جالب است كه وضعیت آنها را به گونه ای ترسیم می كند كه نزدیكی زیادی با شخصیت قهرمان داستانش چارلی دارد كه سالی یك شكلات آن هم به مناسبت تولدش هدیه می گرفته است.
چند دایره تخیل شكل گرفته است. شخصیت ها چه واقعی و چه غیر واقعی آفریده شده اند و حالا ورود به كارخانه ای با خصوصیات استثنایی مانند آبشارهایی كه مواد مورد نیاز شكلات ها را با هم مخلوط می كنند داستان را به پیش می رانند.
عده ای از نویسندگان وقتی چندین دایره از تخیل را می آفرینند پس از آن به توضیح و تبیین آن می پردازند و در واقع آن را توجیه می كنند اما در این اثر موج دایره های بعدی تخیل، دایره های ماقبل را توجیه و كامل تر می كند و حركت داستان را همچنان تند نگه می دارد و آن را از روال قابل پیش بینی بودن خارج می كند.
آقای گلوپ درست می گفت. چون ناگهان صدای جیغی آمد و بعد صدای شلپ و آگوستوس گلوپ توی رودخانه افتاد و در یك چشم به هم زدن زیر سطح آن مایع قهوه ای از نظر ناپدید شد.
تعلیق داستانی شكل پیش رونده ای به خود می گیرد و چهار شخصیت كودك داستان به یكی دیگر از شخصیت ها فكر می كنند كه در دره های عظیم شكلاتی غرق شده است و حالا در بازدید از هر یك از قسمت های فانتزی كارخانه منتظر حادثه ای و به تعبیری دایره جدیدی از تخیل می نشینند قسمتی كه مكیدنی های تمام نشدنی برای بچه هایی می سازد كه پول توجیبی كمی می گیرند و تافی مو كه اگر كسی یك ذره از آن را بخورد در مدت نیم ساعت یك دسته موی جدید و پرپشت و خوشگل روی سرش درمی آید.
آدامس استثنایی كه یك تكه كوچك آن به تنهایی سه وعده غذای كامل است و می تواند به كار تمام آشپزخانه ها و آشپزها پایان دهد. اما نكته جالب قضیه این است كه تاكید می شود فرمول آن هنوز كامل نشده است. همین نكته باعث رخ دادن حادثه ای دیگر می شود و یكی از بچه ها كه بدون اجازه این آدامس خوشمزه را می جود بدنش به سرعت باد می كند و تغییر شكل می دهد و تنها چیزی كه از قیافه خیكی او باقی می ماند یك جفت دست و پای ریزه میزه است.
در چنین فضایی معلوم است كه ما آمادگی آن را پیدا می كنیم كه به محض بشكن زدن آقای وانكا، اومپا لومپا كنارش ظاهر شوند و به دستورش او را به سمت اتاق آب میوه گیری ببرند.
داستان هرچه به پیش می رود ما باز هم با این گونه حوادث سروكار داریم و هر كدام از این دایره های تخیل چنان از هم استقلال دارند كه باعث خستگی و ملال نمی شوند و تخیل در هر كدام از فصل ها مانند ابیاتی از یك غزل عمل می كند كه در عین استقلال، فضای كلی را ترسیم می كند. نوع شخصیت پردازی نیز در این اثر قابل توجه و بررسی است.
هر چند در ابتدای داستان از چارلی به عنوان قهرمان داستان نام برده می شود اما چهار شخصیت انسانی دیگر نیز حضوری بسیار پررنگ دارند و به بهانه نبودن قهرمان داستان، بی توجه از كنار آنها نمی گذرد و روال شخصیت پردازی در مورد آنها نیز به نحو كاملی اعمال می شود. در واقع برخلاف نظر رولد دال چهار شخصیت غیرقهرمان داستان در بعضی جنبه های داستانی بسیار قوی تر شكل گرفته اند و شخصیت داستانی تری دارند.
اگر به دلیل فقری كه گریبانگیر چارلی است تا حدود زیادی می تواند جنبه احساسی و ترحمی خواننده را برانگیزد شخصیت های دیگر از لحاظ ویژگی های داستانی منحصربه فردند و در ذهن و خاطر خواننده دوام بیشتری می آورند. صفات ناپسند و مذمومی كه در عالم واقع وجود دارند وقتی با نگاهی هوشمندانه و در اینجا با چاشنی مختصری از طنز در قالب شخصیت ها ریخته می شوند تاثیر مثبت به جا می گذارند یعنی علاوه بر اینكه باعث باورپذیری شخصیت منفی می شوند به طریقی غیرمستقیم مخاطب را از چنین خصوصیاتی برحذر می دارد. از لحاظ جنبه های داستانی وقتی با شخصیت هایی مواجه ایم كه مثل همه ما نقاط ضعف و قوتی دارند تغییر و تحول در آنها طبیعی و باورپذیرتر به نظر می رسد و امكان بالقوه ای برای حركت داستان و تحول شخصیت ها است.
وقتی در ابتدای داستان از چارلی به عنوان قهرمان داستان نام برده می شود طبیعی است كه خواننده انتظار دارد تا آخر ماجراها او را ببیند و پایان بندی داستان را تا حدودی پیش بینی كند. اما به نظر من آنچه در این كتاب اهمیت دارد جنس تخیل و دایره های تودرتوی آن و شكل گیری شخصیت ها است و آن قدر حوادث داستان با ریتم تند ما را به خود مشغول می كند كه كمتر به پایان بندی می اندیشیم.
اگر بعضی از آثار زور و توان خود را در آخرین فصل داستان می ریزند و تمام هیجانات و جذابیت ها را منوط به آن می كنند رولد دال این هیجان را در تمام فصل های كتاب به تساوی تقسیم می كند و هر فصل جذابیت هایی به اندازه فصل پایانی دارد. در این وضعیت هیچ كدام از فصل ها بر دیگری برتری ندارند و نویسنده توانمندی های خود را از آغاز تا پایان به یكسان بروز داده است. كتاب چارلی و كارخانه شكلات سازی در سال ۱۳۷۶ به وسیله نشر مركز به همین نام اما با ترجمه شهلا طهماسبی به چاپ رسیده بود. متاسفانه در آن اثر نشر معتبری چون مركز كه آن را به چاپ رسانده هیچ اشاره ای به تصویرگر كتاب نشده است و تصویرگر كه یكی از اركان خلق چنین آثاری محسوب می شود از قلم افتاده است.
تصویرهای آن اثر با كتاب مورد بحث ما بسیار متفاوت است و هر چند آن تصاویر نیز ارزش های خودش را دارد اما به نظر من با روح كلی اثر كمتر هماهنگی دارد و به خصوص تصویر روی جلد برای بازتاب یك اثر فانتزی چندان توانمندی ندارد. اما تصاویری كه مربوط به كوئنتین بلیك است چنان با اثر همراه شده است كه انگار جزیی از متن است و به گونه ای ناگفته های متن را برای مخاطب بازگو می كند. به هر صورت استقبال از ترجمه های متعدد از آثار رولد دال نوید كتابخوانان كودك و نوجوان هوشمندی را می دهد كه سره را از ناسره تشخیص می دهند و زمینه را برای ترجمه آثار ارزشمند دیگر فراهم می كنند.
استقبال از آثار رولد دال و سیلور استاین و دیگر آثار فانتزی و طنز ما را باید به تاملی جدی وادار كند تا توانمندی سوژه های بومی خود را در قالب های دیگری نیز بیازماییم.
احمد اكبرپور
رولد دال
ترجمه:محبوبه نجف خانی
تعداد: ۳۰۰۰نسخه
نشر افق ۱۳۸۴
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید