جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


مادر مرد، از بس که جان ندارد


مادر مرد، از بس که جان ندارد
مادر از آن دست فیلم هایی است كه دیدنش نیازی به توصیه كردن ندارد، فیلمی كه تمام جذابیت های لازم را برای مخاطب ایرانی كه مدام در حسرت روزهای از دست رفته به سر می برد، دارد. علی حاتمی در فیلم هایش همواره از روایتی نوستالژیك بهره می گیرد كه با نگاه حسرت خوار غرق در سالیان گذشته مخاطب ایرانی ارتباط زیادی دارد.
تا به حال به این مسئله دقت كرده اید كه حتی آن دسته از اتفاقاتی كه برای مان چندان خوشایند نبوده اند هم فقط به این دلیل كه با خاطرات گذشته ما پیوند خورده اند و كاركردی نوستالژیك پیدا كرده اند دیگر آنقدر ناخوشایند به نظر نمی رسند از این منظر می توان فیلم های حاتمی را فرزند خلف جامعه و فرهنگ ایرانی دانست كه كمتر پیش آمده كه نتواند با مخاطب ایرانی اش ارتباط برقرار نكند. حاتمی در بیشتر فیلم هایش مرثیه گوی گذشته شیرین و عاری از نیرنگ و ریایی است كه حالا جایش را به مدرنیسم با همه پیچیدگی ها و دشواری هایش داده است. این رویكرد در برخی آثار او به نوعی در متن روایت نهفته است و در برخی دیگر نمودی عینی تر پیدا می كند.
مثلا در یكی از سكانس های «حسن كچل» این موضوع نمودی عینی تر یافته: «حوض پرآبی بود، ساقی و میرابی بود» و یا در هزاردستان به رغم فضای سیاسی بیماری كه می آفریند برخی خرده فرهنگ ها نظیر قهوه خانه با آدم هایش، مشاغل خاص آن دوره كه به نوعی جانبدارانه تصویر شده اند و... حسی نوستالژیك به مخاطب منتقل می كند.
ضمن اینكه فیلمی مانند «حاجی واشنگتن» اصلا در مورد همین سنت ها و تقابل آن با جامعه ای مدرن است. در مادر ما با همین مفاهیم روبه روییم و حاتمی همچنان روایتگر مفاهیمی است كه به باورهای سنتی نزدیكی بیشتری دارند و حتی می توان نگاه انتقادی اش را به مدرنیسم و مناسبات تازه ای كه به وجود می آورد احساس كرد.
مادر نقطه اوج رویكرد نوستالژیك حاتمی است. همه اهل خانواده آماده پذیرایی از مادر می شوند تا روزهای آخر زندگی اش را در كنار آنها باشد. مادر با معنویت ذاتی كه دارد او با وجود اینكه در خانه سالمندان به سر می برد هیچ دلخوری از فرزندانش ندارد كاملا آگاه است كه آخرین روزهای زندگی اش را می گذراند. از این رو چندان نباید تعجب كرد كه مقدمات مجلس ختم اش را خودش فراهم كند و حتی سفارش غذا هم بدهد.
نوستالژی سال های گذشته و خاطراتی كه هر لحظه گوشه ای از روایت فیلم را اشغال می كنند، جریان اصلی فیلم مادر است. نوعی زوال ناخواسته در داستان فیلم به چشم می آید كه آدم های آن هیچ توانی برای ایستادن در برابر این زوال را ندارند. مادر در حال مرگ است و كاملا واضح است كه با مرگ او خیلی از مفاهیم به پایان می رسند. «خانه» كه پس از سال ها همه فرزندان را با تمام اختلافاتشان دور هم جمع كرده یكی از این مفاهیم است. نماهای باز متعددی كه حاتمی از حیاط خانه و حوض آبش می گیرد و فرزندان را دور آن می نشاند، اشاره به وداعی دارد كه همه این آدم ها باید با گذشته شان داشته باشند.
آیا با مرگ مادر می توان امیدی به همبستگی در میان این فرزندان داشت در مادر با تیپ های مختلفی روبه روییم كه هر كدام دنیای خاص خودشان را دارند. برادر بزرگ رفتاری لمپنی و لات منشانه دارد و به تجارت روده مشغول است، دیگری از روحی لطیف و احساساتی شاعرانه برخوردار است، برادر كوچكتر ناتوانی ذهنی دارد و یكی دیگر هم از زن دوم پدر است و به زبان عربی حرف می زند. واضح است كه این تنوع رفتاری در یك خانواده كه البته كمی دور از ذهن هم به نظر می رسد می تواند اشاره ای نمادین به آدم ها و قومیت های مختلف كشور داشته باشند كه البته ارتباط چندان حسنه ای با هم ندارند. اما وجه مشتركی كه آنها را به هم پیوند می دهد مادر است كه از مرگ زودهنگام خود با خبر است.
سوای اینها البته این تفاوت رفتاری در نیمه اول فیلم موجب كنش ها و واكنش هایی میان دو برادر می شود كه صحنه های جذابی را می آفریند. اوج هنرنمایی حاتمی در دیالوگ نویسی هم در گفت وگوی این دو نفر نمود می یابد و جمله هایی كه میان آنها رد و بدل می شود خاصیت ماندگاری زیادی در ذهن مخاطب دارند. مثلا دقت كنید در سكانسی كه برادر كوچك تر می خواهد به ساده دلی غلامرضا كه ناتوانی ذهنی دارد اشاره كند و همچنین كنایه ای هم به برادر بزرگ تر بزند و می گوید: گرمابه گلستان می شه از این تن پاك باطن». از این دست دیالوگ ها در مادر كم نیست و مختص یكی دو كاراكتر هم نوشته نشده اند.
مثلا طلعت كه حضور كلامی اندكی در فیلم دارد در یكی از معدود دیالوگ هایش به همسرش كنایه می زند كه: «اوس مهدی این روزها توسكا بیشتر از طلعت می شناسه» كه اشاره به غرق در كار بودن شوهر نجارش دارد. منتقدین سینمای حاتمی معتقدند كه در فیلم های او كلام و وزن دیالوگ ها بر همه جوانب اثر سایه انداخته و موجب شده است كه كاركردهای بصری فیلم هایش چندان به چشم نیایند. اما به نظر می رسد به فیلم های حاتمی نباید آن گونه نگاه كرد كه از آثار مدرن سینمایی امروز توقع می رود.
اگرچه حس شاعرانه فیلم های او بر دیگر جوانب آن برتری دارد اما همین نكته به دلیل اینكه آفریننده سبك خاص فیلمسازی حاتمی شده است و همدلی مخاطب را نیز به نحو مطلوبی برمی انگیزد، موجب شده كه حتی منقدین سینمایش هم به فیلم های او از دریچه شیوه خاص روایتش نگاه كنند و لقب «سعدی سینمای ایران» دقیقا از همین نوع نگاه برمی آید. یكی از جاهایی كه حاتمی به مدرنیسم حمله می كند و موضع رسمی اش را در قبال زندگی در دنیای جدید بیان می كند نیز در فیلم مادر به چشم می آید. جلال الدین و همسرش كه در یك برج زندگی می كنند به دلیل مشغله كاری نمی توانند همدیگر را ببینند و مجبورند از طریق ضبط صدایشان به روی نوار كاست با هم حرف بزنند.
حتی نوع خرید كردن آنها هم در تقابل با فضای خانه مادر قرار می گیرد و نشان دادن چند نان باگت در دست همسرش دقیقا در نقطه مقابل سبد غذایی آدم های سنتی فیلم مانند پدر اوس مهدی قرار می گیرد كه غذای تابستانش آب دوغ است و زمستان آبگوشت با كمی دقت نمی توانید متوجه شوید كه حاتمی جانب كدام دیدگاه را می گیرد. من فكر می كنم اصولا حاتمی از چیزی به نام نان باگت متنفر است
با همه این تفاصیل مادر چند ویژگی مهم دارد كه به اقبال بیشترش نزد مخاطب كمك زیادی می كند. از دیالوگ های شاخص و تاثیر گذار آن كه بگذریم، باید به موسیقی كم نظیر و كاملا در خدمت روایت نوستالژیك ارسلان كامكار اشاره كنم كه به خصوص در تیتراژ ابتدایی به اوج خودش می رسد. علاوه بر این فیلم از تركیب بازیگران متنوع و معروفی بهره می برد. به طور خاص می توان به بازی حسی و باور پذیر اكبر عبدی اشاره كرد كه پیش از هر چیز قدر نادیدن او در سینمای ایران را به ذهن متبادر می كند.
محمد علی كشاورز در یكی از بهترین نقش آفرینی هایش دیده می شود و اگرچه دوبله كم نظیر منوچهر اسماعیلی كمك زیادی به ثقل بازی اش می كند او در این فیلم جای سه نفر حرف می زند نمی توان از كنار ظرافت های نقش آفرینی او به آسانی عبور كرد.
مادر با همه این ویژگی ها یك كاركرد برون روایی هم دارد كه ارتباطی با قصه فیلم پیدا نمی كند. اصولا همه فیلم های حاتمی این خاصیت را دارند و آن یادآوری خلاء سینمای ایران از وجود سینماگری است كه مخاطبش را به یاد همه سنت های فراموش شده و دستخوش زوالش می انداخت.
محسن میرزاپور
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید